حكيمی به دهی سفر کرد …
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حكيم خواست تا مهمان وی باشد.
حكيم پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به حكيم رسانید و گفت :
این زن، هرزه است به خانهی او نروید !حكيم به کدخدا گفت :
یکی از دستانت را به من بده !!!
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان حكيم گذاشت.
آنگاه حكيم گفت :
حالا کف بزن !!!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند ؟!
شیخ لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند
حکایت وداستان زیبا
@zibastory
🌸🌸🌸🌸
عجایب جهان
@best_natur
🌼🌼🌼🌼🌼
کلبه استیکر
@kolbesticker
😍😍😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت استاد و شاگرد
حکایت وداستان زیبا
@zibastory
🌸🌸🌸🌸
عجایب جهان
@best_natur
🌼🌼🌼🌼🌼
کلبه استیکر
@kolbesticker
😍😍😍😍😍
هدایت شده از کلبه استیکر
♦️انواع استیکر مناسبتی وتولد🥰🎂
👈بیا کلبه استیکر شیک ترین انتخاب کن😍👇
کلبه استیکر
@kolbesticker
😍😍😍😍😍
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
💎درويشی را ضرورتی پيش آمد، گليمى را از خانه يکى از پاک مردان دزديد. قاضى فرمود تا دستش به در کنند.
صاحب گليم شفاعت کرد که من او را حلـال کردم.
قاضى گفت : به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم.
صاحب گليم گفت : اموال من وقف فقيران است، هر فقيرى که از مال وقف به خودش بردارد، از مال خودش برداشته، پس قطع دست او لـازم نيست.
قاضى از جارى نمودن حد دزدى منصرف شد، ولى دزد را مورد سرزنش قرار داد و به او گفت: آيا جهان بر تو تنگ آمده بود که فقط از خانه چنين پاک مردى دزدى کنى؟
دزد گفت :
اى حاکم ! مگر نشنيده اى که گويند: خانه دوستان بروب ، ولى حلقه در دشمنان مکوب.
چون به سختى در بمانى تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست بر کن، دوستان را پوستين
سعدی
🍃
🌺🍃
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
📗#ضرب_المثل
اگر قاطر کسی را رم ندهی کسی با تو کاری ندارد
یکی بود ، یکی نبود . در شبی از شبها ملا نصرالدین وزنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف میزدند همسر ملا پرسید : تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی سر آدم می آورند ؟ ملا گفت : من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم ولی این که کاری ندارد الان به آن دنیا می روم و صبح زود خبرش را برای تو می آورم .
زن ملا خوشحال شد و تشکر کرد . ملا از جا بلند شد و یکراست به طرف گورستان رفت و توی قبری خالی دراز کشید آن قبر از آخرین قبرهای گورستان بود و کنار جاده قرار گرفته بود تا یک نفر از جاده ی کنار گورستان عبور می کرد . ملا فکر می کرد که فرشته ها دارند به سراغش میآیند و سوال و جواب می کنند و از حرفهای آنها می فهمم که در آن دنیا چه خبر است ؟
ساعت ها گذشت ولی خبری نشد کم کم ملا خوابش گرفت صبح که شد کاروانی از آن جا عبور می کرد . شترها هر کدام زنگی به گردان داشتند با شنیدن صدای زنگ ملا از خواب بیدار شد و گمان کرد که وارد دنیای دیگری شده سراسیمه از جا پرید و از قبر بیرون آمد .
ساربانی که افسار چند شتر در دستش بود افسارها را از ترسش رها کرد و پا به فرار گذاشت . کالاهایی که پشت شتران بود بر زمینی ریخت . اوضاع شیر تو شیر شد . کاروان به هم ریخت . بزرگ کاروان با خشم ساربان فراری را صدا زد و گفت : چرا بیخودی فریاد کشیدی و شترها را فراری دادی ؟ ساربان ماجرای قبر کنار جاده را تعریف کرد . کاروانیان ملا را به حضور کاروان سالار آوردند . کاروان سالار تا ملا را دید سیلی محکمی به گوشش زد و او را به باد فحش گرفت صاحبان کالا هم هر کدام با چوب و چماق به جان ملا افتادند و او را زخمی کردند .
ملا فرار کرد و به خانه اش رسید . زن بدون توجه به سر و صورت ملا تا در را گشود گفت : ببینیم از آن دنیا برایم خبر آورده ای ؟ ملا گفت : خبری نبود . همین قدر فهمیدم که اگر قاطر کسی را رم ندهی به تو کاری ندارند.
از آن به بعد ، وقتی بخواهند کسی را از عاقبت ظلم و ستم آگاه کنند ، می گویند اگر قاطر کسی را رم ندهی ، کسی با تو کاری ندارد.
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
خدایا همه کارهایت درست است☘
👌روزی مردی زیر سایه درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این
موقع چشمش به کدوتنبل هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت:"
خدایا! همه کارهایت عجیب و غریب است ! کدوی به این بزرگی را روی
بوته ای به این کوچکی می رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی
درخت به این بزرگی !" همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت بر
سرش افتاد . مرد بلافاصله از جاجست و به آسمان نظر انداخت و گفت :"
خدایا!خطایم را ببخشای! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود
اگر روی این درخت به جای گردو ، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی بر
سر من آمده بود ."
💞دلت را به خدا بسپار آنگاه
💞نگاهت به دنیا زیبا
💞شبت روشن و زیبــــا
💞سیمایت نورانی و
💞خوابت آرام خواهد شد
شبتون پر از عشق و ياد خدا ✨💕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸به آیه آیه
💗قرآن احمدی صلوات
🌸به بهترین گل
💗گلزار سرمدی صلوات
🌸به اهل بیت
💗رسول گرامی اسلام
🌸به غنچه غنچه
💗باغ محمدی صلوات
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#تلنگر_قرانی
🌺 اگر انسان مریض ، شیرین ترین و خوشمزه ترین میوه را بخورد ،از آن لذّت نمی برد....
در بُعد معنوی و عبادت هم این گونه است.
کسی که ((فی قلوبهم مرض)) یعنی قلبش بیمار است ، از نماز و عبادت لذّت نمی برد و گاهی هم خسته می شود.
❤️ بیماری قلب همان گناهان است.
🌺 تا انسان گناه را ترک نکند ، علاوه بر این که از عبادت لذّت نمی برد ، بلکه خسته هم می شود.
💫 فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَهُمُ اَللّٰهُ مَرَضاً ۱۰بقره@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
حكايت ميكنند كه دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.
موعد عروسی فرا رسید ...
زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود .
مردم می گفتند چه خوب!
عروس نازیبا ، همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد .
20 سال بعد از ازدواج آن دو ، زن از دنیا رفت ، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند و فهميدند كه مرد 20 سال خود را به كورى زده بود !
وقتى از او سوال شد كه چرا چنين كردى?
مرد گفت :
من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم !
🍃
🌺🍃
حکایت وداستان زیبا
@zibastory
🌸🌸🌸🌸
عجایب جهان
@best_natur
🌼🌼🌼🌼🌼
کلبه استیکر
@kolbesticker
😍😍😍😍😍
با چشــم خودش دیده بود، جناب صمصام پسری سرطانی را شفاداده بــود.از آن روز بیشــتر منبرهــای ســید راشــرکت میکــرد.دلــش اما هنوز آرام نبود.
آن روز تــوی مســجدشــاه، موقع حرف زدن ســید،خورجیــن نذری هارا از پاییــن منبر دزدیدند.آقا همانجــا روی منبرمتوجه نبودن خورجین شد.
- زود برویــد چهارراه کرمانی، یک شــخصی همین حالا تصادف کرده.
خورجین پیش اوست.او جلوتراز بقیه خودش را رساند چهارراه کرمانی. خورجین را برداشت،چسباند به سینه ودوید سمت میدانشاه.
دیگرآرام شده بود.
#صمصام
حکایت وداستان زیبا
@zibastory
🌸🌸🌸🌸
عجایب جهان
@best_natur
🌼🌼🌼🌼🌼
کلبه استیکر
@kolbesticker
😍😍😍😍😍
بهانه تراشی نکنید،
گذشته را مقصر ندانید،
باقی مانده عمر شما می تواند
بهترین قسمت از زندگی شما باشد.
کافیست نگاهتان نسبت به زندگی مثبت تر شود
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
برای خوشبختی راه درازی نروید ...
دنبال داشتن آدم خاصی ، شغل خاصی
موقعیت و مدرک و قیافهخاصی نباشید ...
خوشبختی یعنی که از همین چیزهای
مثلا معمولی و دم دستی ، لذت ببرید ...
از همین چیزهای ساده ای که یادتان رفته
روزی ... شبی ... وقتی ...
داشتنش آرزویتان بود ...
خوشبختی را با همین چیزهای
معمولی به خانه هایتان بیاورید ...
حکایت وداستان زیبا
@zibastory
🌸🌸🌸🌸
عجایب جهان
@best_natur
🌼🌼🌼🌼🌼
کلبه استیکر
@kolbesticker
😍😍😍😍😍
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که خدا به یکی از پیامبرانش وحی کرد که این سه کار را نکنید:
👈🏻 غذای دشمن را نخورید
👈🏻 لباس دشمن را نپوشید
👈🏻 از روش دشمن هم پیروی نکنید
⭕️شخصی بود به نام بُسربن ارطاه که یکی از فرماندهان معاویه بود و در سال چهلم هجرت به یمن فرستاده شد.
این شخص به یمن لشکر میکشد و از طائف النجران هم گذر میکند و بسیاری از شیعیان امام علی علیه السلام را به قتل می رساند.
بُسر، طبق مأموریتی که معاویه به او میدهد، در طی رفت و برگشتی که از مکه و مدینه و طائف و نجران داشت، 30 هزار مسلمان را قتل عام می کند.
او وقتی وارد یمن میشود، با قبیله ای به نام «هَمدان» که از شیعیان و مریدان امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودند وارد جنگ میشود.
بُسر تمام مردان این قبیله را می کشد و زنانشان را هم به اسارت میبرد.
در کتاب «الاستیعاب» در شرح حال بُسر نوشته است که:
بُسر، این زنان را برای فروختن به بازار می برد.
ساختار بازار آن زمان، همانند بازارهای امروزی که هر صنف به یک بخش اختصاص دارد، بازاری وجود داشته است به اسم «بازار زنان».
بخشی از این بازار، برای فروش زنان جهت کنیزی و بخشی برای #بردگی_جنسی
قسمتی که برای «#بردگی_جنسی» اختصاص داشت، با یک نشانه مشخص شده بود.
لذا برای تفکیک این بخش از سایر بخشهای بازار زنان، قسمتی از مچ و ساق زنان را لخت می گذاشتند.
یعنی بر اساس مچ و ساق پای زن، آن را برای #بردگی انتخاب می کردند.
در واقع زنانی که این نشانه را داشتند، به منزله این بود که اینها «#برده_جنسی» هستند.
و این موضوع در گذشت زمان و تاریخ، تبدیل به مُد میشود و اکنون در جامعه نیز همانطور که مشاهده میشود بی آنکه خبر داشته باشیم به پیروی از همان مُد، بعضی از زنان جامعه، بخشی از مچ و ساق پای خود را عریان می کنند و ناخواسته وارد همان فضایی می شوند که در گذشته به عنوان شاخص #بردگی_جنسی معرفی میشدند.
🔰منابع:
- مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 697
- کتاب «الاستیعاب»
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های #عبرت_آموز
(تلنگر آمیز)
داستانی عجیب از یکی از یاران #امام_زمان عج-استاد عالی
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
✨ امام صادق علیهالسلام
آدمى را رسوايى همين بس كه جامهاى بپوشد كه باعث انگشت نمايى او گردد يا مركبى انگشت نما سوار شود.
🌹
📚 بحارالأنوار، ج۷۸، ص۲۵۲، ح۱۰۵
#حدیث #لباس_شهرت
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
💫 امام بـاقـر عليهالسلام
هرگاه مؤمن با مؤمن دست دهد، در حالى از يكديگر جدا شوند كه گناهانشان پاك شده باشد.
🦋
📚 خصال، ص۲۲، ح۷۵
#حدیث
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#تلنگر
اگر کاسهٔ خود را بیش از اندازه پُر کنید
لبریز میشود
چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید
کند میشود
در پیِ پول و راحتی باشید
دلتان هرگز آرام نمیگیرد...
دنبال تایید دیگران باشید
برده آنها خواهید بود...
کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید
این تنها راه آرامش یافتن است...
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد.
به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پيدا نشد. همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد.
کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود انديشيد:چرا که نه؟ کودک مصممی به نظر ميرسد، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند؟
کودک پاسخ داد: من کار زيادی نکردم، روی زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم...
"ذهن وقتی در آرامش است، بهتر از ذهن پرمشغله، کار ميکند. هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که می خواهيد سروسامان دهيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ميان آرزوی تو
✨و معجزه خداوند،
🌸ديواری است به نام اعتماد!
✨پس اگر دوست داری
🌸به آرزويت برسی
✨باتمام وجود به او اعتمادکن
🌸خدایا دراین شب بهاری
✨آرامشی از جنس خودت
🌸را نصیب دوستانم بگردان
شبتون بخیر ✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃
🌸خدای من...🙏
✨در هر ثانیه ای که میگذرد
🌸بیشمار نعمت بر من ارزانی میکنی
✨تپش قلب ، دم و بازدم
🌸دیدن ،شنیدن ، لمس کردن
✨نبض زدن ها، پلک زدن ،
🌸فکر کردن و...
✨نعمت های بیشماری که ازشمردن
🌸آن ناتوانم و من چقدر بی تفاوت میگذرم
✨و مدام از نداشته هایم پیش تو
🌸گله و شکایت میکنم
✨خدایا برای ناشکری ها و کم طاقتی هایم
🌸برای فراموشکاری ها و
✨بی توجهی هایم مرا ببخش
🌸خداوندا...🙏
✨به دل نگیر اگر گاهی
🌸زبانم از شکرت باز می ایستد
✨کم می آورد
🌸در برابر بزرگی ات
✨ای خدای مهربان
🌸ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ما ﻣﻘدر فرما
✨آمیـن🙏
🌸زیباترین انسانهایی که دیدم،
چشم رنگیها نبودند...
قد بلندها، لب برجستهها، مو بلوندها
هیچ کدام زیباترین نیستند...
مدلهای برندهای معروف زیباترین نیستند...
آنهایی که شبیه به ستارگان سینمای جهان اند، زیباترین نیستند...
🌸 زیباترین ها فقط شبیه به حرفهایشان هستند... و چقدر دوست داشتنی اند انسانهایی که شبیه به حرفهایشان هستند...
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─