eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍎در این صبح زیبا براتون 🍃رویاهایے آرزو میڪنم 🍎تمام نشدنے و آرزوهایی 🍃پرشور در پرتو الطاف الهی 🍎روزتـون پر از برڪت و رحمت 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 عج که ظهور میکنن 5 تا جمله دارن که 4 تاش به امام حسین علیه السلام ربط داره... 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
مســتخدم کاخ محمدرضا شــاه بود و اهل اصفهــان. روزی برای عرض احتــرام و ادای نــذری کــه بــرای جنــاب صمصام داشــت آمــد دم منزل سید. هنــوز دالان را رد نکــرده و بــه حیاط نرســیده،آقا از توی اتــاق صدا بلند کرد:آهای خادم جهنم، نذرت را بگذار همانجا و زودبرگرد. از ایــن غیب گویــی ســید خشــکش زد. چنــد دقیقــه ای بی حرکــت توی همان دالان ایستاد. همان روز برگشت تهران، استعفاداد. رفت دنبال شغل آزاد 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
ریشه های قالی را تا می کنیم تا سالم بماند... ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را با تبر نامهربانی قطع می کنیم.. و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی!!!! دل می شکنیم و اسمش می شود فهم وشعور !!!! چشمی را اشکبار می کنیم و اسمش را می گذاریم حق !!!! غافل از اینکه اگر در تمام این موارد.. فقط کمی صبوری کنیم.. دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم .. ریشه ی زندگی انسانها را دریابیم و چون ریشه های قالی محترم بشماریم .. گاهی متفاوت باش ... بخشش را ازخورشید بیاموز … که ترازوئی ندارد … سبک و سنگین نمی کند … جدا نمی سازد ... و فرقی نمی گذارد .... به همه از دم روشنایی می بخشد ... محبت را بی محاسبه پخش کن ... دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا .... و باور داشته باش.. خدایی که در این نزدیکی ست، بهترینها را برایت رقم زده است.
🔅 ✍ با هزاران وسیله خدا روزی می‌رساند 🔹سلطانى بر سر سفره خود نشسته و غذا مى‌خورد. مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و مرغ بريان‌كرده‌ای را كه جلوی سلطان گذارده بودند، برداشت و رفت. 🔸سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. 🔹دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند. يک مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت. 🔸سلطان با وزرا و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت‌ها را با منقار و چنگال خود پاره مى‌كند و به دهان آن مرد مى‌گذارد تا وقتى كه سير شد. پس برخاست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. 🔹سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست‌وپايش را گشودند و از حالت او پرسيدند. 🔸مرد گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال‌التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند. اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى‌آيد، چيزى براى من مى‌آورد و مرا سير مى‌كند و مى‌رود. 🔹سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرد و گفت: در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آن‌ها حتی در چنین موقعیتی می‌رساند، پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بی‌جا داشتن برای چیست؟ 🔸ترک سلطنت كرد و رفت در گوشه‌اى مشغول عبادت شد تا از دنيا رفت. ‌‌‌‌
🌷 🌷 ! 🌷رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده‌های ارتش و سپاه آمدند و کی و کی. امام جمعه‌ی اصفهان هم هر چند روز یک‌بار سر می‌زد بهش. بعد هم با هلی‌کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هر كس می‌فهمید من پدرش هستم، دست می‌انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم می‌گفتم: چه می‌دونم والا! تا دو سال پیش که بسیجی بود، انگار حالاها فرمانده لشکر شده. 🌷تو جبهه همدیگر را می‌دیدیم. وقتی برمی‌گشتیم شهر، کمتر. همان‌جا هم دو_سه روز یک‌بار باید می‌رفتم می‌دیدمش. نمی‌دیدمش، روزم شب نمی‌شد. مجروح شده بود. نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد: بگید بیاد ببینمش. دلم تنگ شده. 🌷خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه می‌کردم. او حرف می‌زد، من توی این فکر بودم؛ فرمانده لشکر؟! بی‌دست؟! یک نگه می‌کرد به من، یک نگاه به دستش، می‌خندید. می‌پرسم: درد داری؟ می‌گوید: نه زیاد. _می‌خوای مسکن بهت بدم؟ _نه. می‌گم: هرطور راحتی. لجم گرفته. با خودم می‌گویم: این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمی‌آد. 🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار حاج حسین خرازی : پدر گرامی شهید 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دلتنگ مشهدم یا 😔 🎙میثم مطیعی 💠 ویژه ۲۳ ماه_ذی_القعده، روز زیارتی حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعجاز شگفت انگیز قرآن از پیشگویی سیستم ارتباطی عجیب مورچه‌ها 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
4_5985584406457222643.mp3
5.62M
🔴داستان تشرف شنیدنی قدرت الله لطیفی ریاست هیات امنای مسجد مقدس جمکران و خبر ایشان از رجعت خود در زمان ظهور 🎙️ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
📗 ✍️حاج احمد عابد معروف به مرشد چلويى پيرمردى بود كه در بازار تهران مغازه چلوكبابى داشت... او به اندازه وسعِ خود به نيازمندان وجه نقد ميداد و به شاگردانِ مغازه‌هايى كه از طرف صاحبكار خود ميامدند تا براى آنان غذا بخرند به طور رايگان غذا ميداد... به مرور اطرافيان، كراماتى از او ديدند و متوجه شدند او از اولياى خداست؛ كم‌كم اين خبر پيچيد و به يكى از علماى شهر رسيد؛ آن عالم تصميم می‌گيرد تا به چلوكبابى مرشد برود و او را از نزديک ببيند... آن عالم وارد مغازه مرشد كه شلوغ هم بود شد، سر ميزى نشست و غذايى سفارش داد و مرشد را زير نظر گرفت... او مرشد را ديد كه خود با ملاقه‌اى از روغن، ميان ميز مشتريها می‌رود و براى هر كس كه ميخواهد روغن اضافه بر روى برنجش می‌ریزد... آن عالم با خود انديشيد كه مگر می‌شود شخصى اينقدر سرش شلوغ باشد و از اوليای خدا هم باشد! در اين فكر بود كه مرشد از كنار ميز او رد شد و در گوش او گفت: «مهم نيست كه سرت شلوغ باشد، مهم اين است كه دلت شلوغ نباشد...»
♦️ امـام عـلـى عليه‌السلام از هـر دسـت بـدهـى، بـا هـمـان دسـت پـس مـى گـيـرى. 🌹 📚 غرر الحكم، حدیث ۷۲۰۸
🍃 ﷽ 🍃 «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس! 🌺 📗 سوره انسان، آیه ٣ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مقام کسی که زیاد صلوات می فرستد . اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم حجت الاسلام عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❣پروفایل منتخب روز❣ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
💥 علت سکوت خداوند در مقابل ظلم بعضی ظالمان چیست؟ 🌿از مجموع آیات قرآن استفاده می‌‌شود که خداوند افراد گناه‌کار را در صورتى که زیاد آلوده به گناه نشده باشند، به وسیله زنگ‌هاى بیدار باش، و یا گاهى به وسیله مجازات‌‌هاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى‌‌‏سازد و به راه حق بازمى‌‌‏گرداند. اما آنهایی که در گناه و عصیان، غرق شوند و طغیان و نافرمانى را به مرحله نهایى برسانند، گاه خداوند آنها را به حال خود وامى‌‏‌گذارد، و به آنها میدان می‌‌دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حد اکثر مجازات را پیدا کنند. اینها کسانى هستند که تمام پل‌‏های پشت سر خود ویران کرده‌‏‌اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته‌‏‌اند و لیاقت و شایستگى هدایت الهى را کاملاً از دست داده‌‏اند. ☘البته، از بعضى آیات قرآن، استفاده مى‌‏شود که خداوند گاهى به این‌گونه افراد، نعمت فراوانى می‌دهد و هنگامى که غرق لذت پیروزى و سرور شدند، ناگهان همه چیز را از آنان می‌گیرد، تا حد اکثر شکنجه را در زندگى همین دنیا ببینند. 👈اگرچه در بسیاری از موارد ظالمان و ستم‌گران در همین دنیا نیز به سزای بخشی از اعمال خود می‌‌رسند، اما نظام هستی بر این قرار گرفته است که تمام مجازات در این دنیا نباشد، و اصولاً این دنیا ظرفیت تمام مجازات برخی از ظالمان را ندارد،به عنوان مثال کسیکه صدها نفر را کشته یا جنگی به راه انداخته باید در مقابل جان صدهها نفر مجازات شود در صورتیکه در این دنیا همین ظالم یک جان بیشتر ندارد. چنانچه فردی هزاران نفر را به قتل رسانده چه مجازاتی در این دنیا می‌‌تواند برایش مناسب باشد؟ ❣قرآن کریم در مورد چنین افرادی می‌فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»؛ 🌱آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى‏‌دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‌‏دهیم براى این‌که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها، عذاب خوارکننده‏‌اى (آماده شده) است! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷 امام حسین (عليه السلام) : ☘ همچون کسی عمل کن که می داند به خاطر گناهانش مؤاخذه می شود و به خاطر نیکوکاری، پاداش می یابد. ✍ اعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ يَعْلَمُ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ مَجْزِيٌّ بِالْإِحْسَانِ 📖 بحارالأنوار ج75 ص127 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
💐حمل جنازه به جوار مرقد علی علیه السلام توسط صاحب جنازه شیخ مهدی ملّا کتاب در سال آخر عمر خود قصد انجام حج داشت ، به او گفتند که خوب است به کربلا بروید و روز عرفه را در کربلا باشید که ثواب حج دارد . 💠ایشان فرمود " به دو دلیل می خواهم به مکه بروم ، یکی اینکه شاید در راه رفتن یا بازگشتن وفات نمایم تا خدا مرا در محلی که در بهشت است و روضه نام دارد داخل کند و دوم آنکه در اجتماعی که مولایم صاحب الزمان علیه السلام وجود دارد وارد شوم زیرا آن حضرت همه ساله در مراسم حج حاضر می شود. پس حرکت کرد و به همراه عده ای از علما عازم مکه شد و چون از مکه بازمی گشت در اراضی نجد ، وفات کرد و به فاصله کمی ، عالم بزرگ سید حسین نهاوندی که او را همراهی می کرد نیز درگذشت. خواستند جنازه ها را به نجف اشرف منتقل کنند ولی چون وهابیها حمل جنازه ها را بدعت و حرام می دانند ، اجازه عبور به آنها نمی دادند. همراهان ایشان قبل از آمدن بازرس ها فورا جنازه ها را همانجا دفن کردند و آثار قبرها را محو نمودند ولی خیلی ناراحت و محزون بودند که چرا باید آنها غریبانه در آن دیار دفن شوند. روز دیگر شیخ محمد عبودی که او نیز از همراهان بود گفت : " محزون نباشید که دیشب جنازه ها به نجف اشرف برده شد و من به چشم خود دیدم " گفتند : " جریان چیست؟!" گفت :" دیشب که شما به خواب رفتید ، من بیدار بودم و نزدیک آتش نشسته بودم و خود را گرم می کردم . ناگهان سوارانی را دیدم که کنار قبر شیخ ایستاده اند. پرسیدم " شما کیستید؟" گفتند " آمده ایم تا شیخ را به جوار امیر المؤمنین علیه السلام ببریم . ومن دیدم که شیخ سوار اسب است و همراه آنها می رود. من نیز به دنبال ایشان رفتم و گفتم : می خواهم همراهتان بیایم ، ولی گفتند : برگرد . و خود به سمت نجف حرکت کردند. من چند قدمی برداشته بودم که شیخ رو به من کرد و فرمود : برگرد که حالا وقت آمدن تو نیست ولی خوشحال باش که تو هم روز سوم که روز جمعه است هنگام نماز ظهر به سوی حرم مطهر امیر المؤمنین علیه السلام حمل می شوی . ومن بازگشتم در حالی که دیدم در بین آن سواران ، علمایی از گذشتگان که من آنها را می شناختم نیز بودند. 💠علامت درستی گفتار من آن است که روز جمعه سوم خواهم مرد . پس در همان روز موعود ، شیخ محمد نیز درگذشت. 📚داستانهای شگفت •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎اگه سیاراتی دیگر در مدار زمین بودند.. ☀️عظمت خدا... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 📚چند نفر از ما تأخیر در ظهور امام را جدی گرفته‌ایم؟ دوری از امام چه تعداد از شیعیان را دردمند و دل‌نگران ساخته؟ اصلا چند درصد جامعه شیعه غیبت امام را مصیبت و درد میدانند که بخواهند به دنبال دوا و درمان آن باشند!؟ آیا کسی را سراغ دارید که هرچند وقت یکبار خواب و خوراکش به خاطر غیبت امامش مختل شده باشد!؟ اگر پرسشنامه‌ای در اختیارمان بگذارند و از ما بخواهند گرفتاری‌هایمان را به ترتیب اولویت فهرست کنیم، چند درصد از ما، نخستین گرفتاری خود را غیبت امام میدانیم؟ انگار یادمان رفته که پیامبر و اوصیاء خداوند برای غایب شدن منصوب نشده‌اند. امام باید ظاهر باشد. باید بر مسند خلافت و فرمانروایی باشد و با ید مبسوط به اداره‌ی جامعه بپردازد. امروز وظیفه عالِم و غیر عالِم در جامعه، دعوت مردم به امام زمان (عج) است، تا او را تنها وسیله هدایت و دستگیر خلق بدانند و یاد او زنده شود. دلهایمان را باید به خاطر دوری از امام بگریانیم نه به خاطر از دست دادن منافع دنیوی. باید دغدغه‌ی امام را داشته باشیم و خالصانه ظهورش را بطلبیم. 🤲🏻 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج 🤲🏻 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
✨﷽✨ ✍مردی با هیکل‌ِ درشت، به تمام مردم شهر بدهکار بود و به هر کسی که می‌خواست زور می‌گفت و از هر کسی قرض می‌گرفت، پس نمی‌داد! بر اثر کثرت شکایت، قاضی مجبور به زندانی‌کردن او شد. از زندان نیز به قاضی خبر دادند که این زندانی به زور غذای زندانیان دیگر را می‌خورد، ای قاضی چاره‌ای بیندیش! قاضی گفت: «او را از زندان نزد من آورید.» قاضی او را به مأموری سپرد و گفت: «این مفلس را سوار مرکبی بلند کن و در شهر کوی به کوی بگردان و جار بزن این مرد را ببینید هر کس به این مرد اعتماد کند و قرضی دهد مسئولیتش با خود اوست، اگر نزد قاضی شکایت آورد، قاضی شاکی را به جای متهم زندانی خواهد کرد.» مأمور، پیرمردی با مَرکب گرفت و مرد مفلس را از صبح تا شب در شهر چرخاند و پیام قاضی را جار زد. چون شب شد صاحب مرکب زندانی را پیاده کرد و رهایش ساخت. صاحب مرکب از مأمور طلبِ دستمزد کرد. مأمور گفت: «ای مرد خرفت و احمق! از صبح گویی آنچه جار می‌زنی خودت نمی‌دانی چه می‌گویی؟ دوست داری پیش قاضی بروی و زندانی شوی؟ نمی‌دانی از این مرد شکایت پذیرفته نیست؟» آری مَثَل ما در دنیا شبیه این داستان است، با آن‌ که هر روز عزیزان‌مان را به خاک می‌سپاریم اما باز این دنیا را نشناخته‌ایم و بدان اعتماد می‌کنیم. 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆 ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❤️ •بامن ڪہ بہ چشم تو گرفتارم و محتآج •حرفۍ بزن اے قلب مرا برده بہ تاࢪآج •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
شهیدی که صدام برای شکارش یک تیم ۲۰ نفره تک تیرانداز بین‌المللی را اجیر کرد که حتی تک تیرانداز‌های امریکایی هم جزو آن‌ها بودند اما هر بار با تلفات سنگین بر می گشتند. شهید زرین پس از انکه تنهایی یک تپه را گردان نتوانسته بود ازادسازی کند تصرف کرد پس از ان از طرف حسین خرازی لقب به گردان تک نفره معروف شد. با وجود ۶۰درصد از کار افتادگی در طول ۵ سال توانست ۳۷۰۰ شلیک موفق داشته باشد. به اصابت گلوله به گوش ایشان دقت کنید. بخشی از وصیت‌نامه شهید زرین: «ای مسئولان و ای کسانی که مسئولیت کارهای اجرایی در دست شماست، بدانید این کارها مسئولیت و تعهد است در قبال اسلام و خدای نکرده اگر هوای نفس بر شما غلبه کند به زمین می‌خورید، مثل بنی‌صدر و امثالهم و اگر با توکل بر خدا همه کارهای‌تان اعم از نفس کشیدن و خشم و غضب و دوستی‌تان و جنگ و جهاد و حرف زدن و اعمال‌تان برای او باشد، در دنیا و آخرت سربلند خواهید بود. که اگر مسئولان از روی هوای نفس خود کار کنند، به خون شهدا و مصدومین و مجروحین خیانت نموده‌اند و نه دنیا را دارند و نه آخرت. التماس دعا - •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابوالقاسم کمر باریک کوچه روشن خونه تاریک... ‌‌‌‌ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️سخنران: دانشمند🎤 🎬موضوع: قوم و خویش‌ها پشت هم باشید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‌‌‌‌‌ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
🌷استاد فاطمی نیا 🔰روزی با پدر میخواستيم برويم به‌یک مجلس‌مهم.. وقتی‌آمدند بيرون خانه، ديدم بدون عبا هستند! گفتم عبايتان ڪجاست؟! گفتند مــادرتان خوابيده بود و عبـا را رويشان ڪشیده‌ بودم! به ايشان گفتم: ولی بدون عبـا رفتن آبــروريزی است!! ايشــان گفتند: اگر آبـــروی من در گــروی آن عبـاست و برداشتن‌آن عبا هم به بهای از خواب پريدن مــادرتان است، نه آن عبـا را می‌خواهم نه آن آبــرو را..! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆