eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨آسمون زیبای شب 🌟ستارگان درخشان ✨سهم قلـ❤️ــب مهربونتون 🌟و امید به خدای رحمان ✨روشنی بخش تمام لحظه هاتون ‎‌‌‌‎‌‌ 🌟به امید طلوعی دیگر ✨شبتون ستاره بارون 🌟در پنـاه خدای مهربون باشید 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
💚🌺🍃 🌺 ❇️ سلام امام زمانم 🌤 تو کیستی که ز دستت بهار می‌ریزد بهار در قدمت برگ و بار می‌ریزد... ا ز چشم گرم تو خورشید،نور می‌گیرد چو مِهرِ روی تو بر شام تار می‌ریزد... به زیر پای تو، ای یاس گلشن یاسین نسیم عشق، گل انتظار می‌ریزد... 🤲 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🤲 🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🌺 💚🌺🍃
‌‌↩️ قرائت زیارت به نیت سلامتی و فرج صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف ✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨ 🌻🍃سَلامٌ عَلىٰ آلِ ياسين اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا داعیَ اللهِ وَ رَبّانیَّ آياتِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا بابَ اللهِ وَ دَيّانَ دينِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا خَليفَةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا حُجَّةَ اللهِ وَ دَليلَ إرادَتِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا تالیَ كِتابِ اللهِ وَ تَرجُمانَه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فی آناءِ لَیْلِکَ وَ اَطرافِ نَهارکَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا بَقيَّةَ اللهِ فِی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذی أخَذَهُ وَ وكَّدَه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا وَعدَالله الَّذی ضَمِنَه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ وَالْعِلمُ الْمَصبوب وَالْغَوثُ وَالرَّحمَةُ الواسِعَة وَعداً غَيرَ مَكذوب 🌻🍃اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حينَ تَقوم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حينَ تَقعُد اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حينَ تَقرَءُ وَ تُبَيِّن اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حينَ تُصَلّی وَ تَقنُت اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حينَ تَركَعُ وَ تَسجُد اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حينَ تَحمَدُ وَ تَستَغفِر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حينَ تُصبِحُ وَ تُمسی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فِی الَّليلِ إذا يَغشی وَالنَّهارِ إذا تَجَلّىٰ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أيُّهَا الإمامُ المَأمون اَلسَّلامُ عَلَیْکَ إيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمول اَلسَّلامُ عَلَیْکَ بِجَوامِعِ السَّلام 🌻🍃اُشهِدُکَ يا مَولای أنّی اَشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله وَحدَهُ لا شَریکَ لَه وَ اَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُه لا حَبيبَ إلاّ هُوَ وَ أهلُه وَ اُشهِدُکَ يا مَولای اَنَّ عَليّاً اَميرَ‌المُؤمِنينَ حُجَّتُه وَالْحَسَن حُجَّتُه وَالْحُسیْنَ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ الْحُسیْنِ حُجَّتُه وَ مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه وَ جَعفَر بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُه وَ موسَی بنَ جَعفَرٍ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ موسی حُجَّتُه وَ مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه و عَلی بنَ مُحَمَد حُجَّتُه والحَسَن بنَ عَلیً حُجَّتُه وَ اَشهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ الله 🌻🍃اَنتُم الأوَّلُ وَالآخِر وَ أنَّ رَجعَتَكُم حَقٌّ لا رَیْبَ فيها يَومَ لا يَنفَعُ نَفساً ايمانُها لَم ‌تَكُن آمَنَت مِن قَبل اَو كَسَبَت فِی ايمانِها خَيراً وَ أنَّ الْمَوتَ حَقّ وَ أنَّ ناكِراً وَ نكيراَ حَقّ وَ اَشْهَدُ اَنَّ النَّشرَ حَقّ وَالبَعثَ حَقّ وَ اَن الصِّراطَ حَقّ وَالمِرصادَ حَقّ وَالميزانَ حَقّ وَالْحََشرَ حَقّ  وَالحِسابَ حَقّ وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقّ وَالوَعدَ وَالوَعيدَ بِهِما حَقّ 🌻🍃يا مَولایَ شَقِیَ مَن خالَفَكُم وَ سَعِدَ مَن أطاعَكُم فَاشْهَدْ عَلىٰ ما أشهَدتُکَ عَلَیْه وَ أنَا وَلیُّ لَکَ بَریءٌ مِن عَدُوِّک فَالحَقُّ ما رَضيتُمُوه وَالباطِلُ ما اَسخَطتُموه وَالْمَعروفُ ما أمَرتُم بِه وَالْمُنكَرُ ما نَهَيتُم عَنه فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِاللهِ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ بِرَسولِهِ وَ بِاَميرِالمُؤمِنينَ وَ بِكُمْ يا مَولای أوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصرَتی مَعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتی خالِصَةٌ لَكُمْ آمينَ آمين 🌼فرج مولا صاحب الزمان صلوات🌼 اَلّلهمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمََدِ وَ آل مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ 🍃اَللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِکَ الْـفَـرَج🍃 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@zibastory 💗✨سه شنبه تون عالی 🌸✨ و پراز موفقیت 💗✨روزتون پراز عشق و امید 🌸✨ذهنتون آروم 💗✨شادی هاتون بی پایان 🌸✨لبتون پراز خنده 💗✨قلبتون پراز مهر 🌸✨زندگیتون پراز عشق 💗✨شادی و زیبایی 🌸✨نصیب لحظه هاتون 💗✨روزتون زیبـا و در پنـاه خدا
🟩«چاه نکنده منار را می دزدد»: 🔹️کاربرد ضرب المثل چاه نکنده منار را می دزدد ضرب المثل چاه نکنده منار را می دزدد به افرادی گفته می‌شود که قبل از مقدمات کار شروع به کار می‌کنند. زمینه پیدایش 🔸️در روزگاران قدیم مردمی از اهالی روستاهای کویری ایران سخت تلاش کردند تا توانسته بودند در روستای خود چاهی بکنند. مردم از این چاه برای آبیاری زمین‌های کشاورزی خود استفاده می‌کردند. این آبیاری صحیح باعث شد آن‌ها محصولات خوبی برداشت کنند و سود خوبی نیز نصیب‌شان شود. سال به سال وضع مردم این روستا بهتر شد تا این‌که شروع کردند به ساختن خانه‌های جدید برای خودشان و چون برای خانه سازی نیاز به آجر داشتند ، تصمیم گرفتند یک کوره‌ی آجرپزی بسازند تا با خاک‌های همان‌جا آجر تولید کنند و خانه بسازند. با ساختن این کوره با آن مناره‌ی بلندش کار ساخت و ساز روستای آن‌ها سرعت گرفت و کم کم در طی چند سال تبدیل به شهر کوچکی شد و سطح زندگی مردم نیز بالاتر رفت ، به طوری که رشد و ترقی این روستا زبان زد روستاهای اطراف شد. بعضی از روستاها رشد آن‌ها را ناشی از همکاری و پشتکاری که داشتند می‌دانستند. ولی مردم یکی از این روستاهای اطراف عامل پیشرفت آن‌ها را فقط ساخت مناره آجرپزی می‌دانستند و می‌گفتند اگر ما هم چنین مناری داشته باشیم رشد می‌کنیم. یک روز عده‌ای از مردم این روستای فقیر و کم درآمد جمع شدند و تصمیم گرفتند ، راه پیشرفت آن‌ها را به هر روشی شده طی کنند و به این نتیجه رسیدند بهترین راه داشتن مناره است. برای به دست آوردن مناره همه با هم تصمیم گرفتند به آن شهر کوچک بروند و شبانه بدون این‌که کسی بفهمد مناره را بدزدند و به شهر خود بیاورند. همان شب چندین مرد قوی هیکل و صد تا الاغ برای حمل کردن مناره و آوردن آن تا آن روستا به طرف روستای دیگر به راه افتادند ، وقتی آن‌ها وارد آن روستای آباد شدند مردم همه خوابیده بودند و شهر در سکوت بود. روستاییان از فرصت استفاده کردند. طناب‌هایی به دور منار بستند و شروع به کشیدن کردند تا منار را از جا بکنند ، الاغ‌ها را هم طوری قرار دادند تا منار یکراست روی آنها بیفتد و بتوانند به راحتی به روستای خود برگردند و منار را با خود ببرند. ولی هرچه تلاش کردند و زور زدند فایده‌ای نداشت. مردها خیس عرق شدند ولی مناره ذره‌ای تکان نخورد. از صدا و همهمه‌ی مردم پیرمردی که در کوره‌ی آجرپزی کار می‌کرد و شب‌ها همان‌جا استراحت می‌کرد بیدار شد. سرکی به بیرون کشید و فهمید مردم روستای کناری به قصد دزدی مناره دارند تلاش می‌کنند ، در دل شروع به خندیدن کرد. مناره چندین متر در داخل زمین پایه داشت و به این راحتی‌ها حتی تکان هم نمی‌خورد. اول فکر کرد اصلا" خودش را نشان ندهد ، تا آن‌ها تلاش خود را بکنند و هر وقت خسته شدند بروند. مدتی گذشت و مردان قوی هیکل هرچه توان داشتند برای تکان دادن مناره به کار بردند خسته هرکدام به کناری افتادند تا استراحت کنند. پیرمرد که این رفتار آن‌ها را دید دلش سوخت و خواست به آن‌ها کمک کند. چند سرفه کرد و آرام از مناره خارج شد. چند نفر از آن‌ها آمدند پیرمرد را گرفتند تا مبادا داد و فریاد به راه بیندازد و همه‌ی مردم را از حضور آن‌ها مطلع کند. پیرمرد گفت : نیازی به این کارها نیست. من از کار سخت داخل این کوره داغ آجرپزی خسته شده‌ام ، من خوشحال هم می‌شوم شما این کوره را با خود ببرید. فقط یک سوال ، اگر شما این مناره را دزدیدید می‌خواهید چه کارش بکنید؟ یکی از مردان روستا گفت : خوب در روستای خود نصب می‌کنیم تا باعث ترقی ما هم شود. پیرمرد گفت : خوب این آنقدر بزرگ است که مردم اینجا سریع می‌فهمند که شما دزد آن بوده‌اید و به سراغتان می‌آیند ، شما بهتر نیست ابتدا چاهی بکنید به این اندازه که مدتی این مناره را داخل آن پنهان کنید. اهالی روستا که دیدند پیرمرد راست می‌گوید به روستای خود برگشتند و شروع به حفر چاهی کردند که مناره داخل آن جا شود. آن‌ها تصمیم گرفته بودند هرچه سریع‌تر روستای خود را رشد دهند. چند روزی که چاه را کندند به آب رسیدند. وقتی به آب رسیدند ، فکر دزدیدن مناره را کنار گذاشتند و از آب که مایع اصلی آبادانی است استفاده کردند کشاورزی خود را وسعت دادند و روستای خود را آباد کردند. و دیگر کار سخت دزدیدن مناره را فراموش کردند. 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
🟩حکایت ما هم شده ، حکایت روباه و مرغ های قاضی 🔹️گرگی و روباهی با همدیگر دوست بودند . روباه از هوش و زیرکی اش و گرگ از زور بسیار و چنگال تیزش بهره می برد. روباه شکار را پیدا و گرگ آن را شکار می کرد . سپس می نشستند و شکاری را که به چنگ آورده بودند ، می خوردند . از بخت بد چند روز شکاری نیافتند .با خودشان گفتند هر یک به راهی برویم شاید چیزی بیابیم و دیگری را آگاه کنیم. گرگ لانه مرغی پیدا کرد و با شتاب خودش را به روباه رساند و گفت که شکار یافتم . روباه شادمان شد و گفت : " چه پیدا کرده ای که این گونه شاد شده ای ؟ جای آن کجاست ؟ " گرگ گفت : " دنبالم بیا تا نشانت بدهم . " گرگ جلو افتاد و روباه هم در پی او. به خانه ای رسیدند . خانه ، حیاط بزرگی داشت و یک مرغدانی هم در گوشه حیاط بود . گرگ ایستاد ، رو به روباه کرد و گفت : " این هم آن شکار . ببینم چه می کنی. " روباه که بسیار گرسنه بود ، شابان به درون حیاط رفت و خودش را به مرغدانی رساند . در گوشه ای نهان شد تا در فرصتی مناسب به مرغدانی حمله کند . درون مرغدانی چند مرغ و خروس چاق بودند. در مرغدانی باز بود و او می توانست به آسانی یکی از مرغها را شکار کرده بگریزد . ولی ناگهان در اندیشه شد و با خود گفت : " در باز است و مرغ چاق در مرغدانی .پس چرا گرگ خودش به مرغدانی حمله نکرده ؟ تاکنون من شکار پیدا می کردم و او شکار می کرد . اکنون چه شده که او شکار به این خوشمزگی را دیده ، ولی کاری نکرده و آمده دنبال من ، بی گمان خطری در کمین است. بهتر است بی گدار به آب نزنم . با این فکرها روباه نزد گرگ برگشت . گرگ تا روباه را دست خالی دید ، خشمگین شد و گفت : " مطمئن بودم که تو توانایی شکار یک مرغ را هم نداری . چرا دست خالی بازگشتی ؟ " روباه گفت : " چیزی نشده . تنها می خواهم بدانم این خانه و این مرغدانی از آنِ کیست و چرا صاحب خانه در مرغدانی اش را باز گذاشته ؟ " گرگ گفت : " این خانه ، خانه شیخ قاضی شهر است که بی گمان کارگرش فراموش نموده در ِ مرغدانی را ببندد . " روباه تا نام قاضی شهر را شنید ؛ گریخت . گرگ شگفت زده شد و دنبال روباه دوید تا به او رسید و از وی پرسید: " چرا می گریزی چه شده ؟ " روباه گفت : " گرسنه بمانم بهتر از این است که مرغ خانه قاضی را بخورم . وقتی كه آن شیخ قاضی پی ببرد من مرغ خانه اش را دزدیده ام ، به مردم می گوید که گوشت روباه حلال است . مردم هم با شنیدن این حکم ، به دنبال روباه ها می افتند و نسل روباه را از روی زمین بر می دارند . گرسنه باشم بهتر از این است که دودمانم را به باد بدهم . " از آن به بعد هر گاه کسی بخواهد از در افتادن با افراد با نفوذ دوری نماید ، این زبان زد را می گوید : حکایت ما هم شده ، حکایت روباه و مرغ های قاضی 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
🍁🍁✨🍁🍁✨🍁🍁 🔆حادثه‌ی مسجد مرو 🍂«ابومحمّد ازدی» گوید: هنگامی‌که مسجد مرو آتش گرفت، مسلمان‌ها گمان کردند که نصاری آن را آتش زدند و آن‌ها نیز منازل و خانه‌های مسیحیان را آتش زدند. 🍂چون سلطان آگاه شد دستور داد آن‌هایی را که در این عمل شرکت داشتند بگیرند و مجازات کنند. 🍂به این شکل که قرعه بنویسند به سه مجازات: کشته شدن و جدا شدن دست و تازیانه زدن عمل کنند. 🍂یکی از آن‌ها چون رقعه خود را باز کرد، حکم قتل درآمد و شروع به گریه نمود. جوانی که ناظر او بود و مجازاتش تازیانه بود و خوشحال به نظر می‌رسید، از وی سؤال کرد: «چرا گریه می‌کنی و اضطراب داری؟ 🍂 در راه دین این مسائل مشکل نیست!» گفت: «ما در راه دینمان خدمت کردیم و از مرگ هم ترس نداریم ولکن من مادری پیر دارم که تنها فرزندش من هستم و زندگانی او به من وابسته است؛ چون خبر کشته شدن من به وی برسد قالب تهی می‌کند و از بین می‌رود.» 🍂چون آن جوان این ماجرا را بشنید، بعد از کمی تأمّل گفت: «بدان من مادر ندارم و علاقه نیز به کسی ندارم، حکم کاغذت را به من بده و من نیز حکم تازیانه خود را به تو می‌دهم تا من کشته شوم و تو با خوردن تازیانه نزد مادرت بروی.» 🍂پس از عوض کردن حکم‌ها جوان کشته شد و آن مرد به‌سلامت نزد مادرش رفت.
💚 ماجرای بیعت خواص با امام زمان(عج) 👤 آیت الله طهرانی از علامه طباطبایی سوال می‌کند: راجع به حضرت قائم آل محمد حضرت حجه بن الحسن العسکری و کیفیت ظهورش، از مرحوم قاضی چیزی به خاطر دارید؟ 🌸 علامه فرمودند: در روایت است که چون حضرت قائم ظهور کنند، اول دعوت خود را از مکه آغاز می‌کنند. بدین طریق که بین « » و « » پشت به کعبه نموده و اعلان می‌فرمایند و از خواصّ آن حضرت سیصد و شصت نفر در حضور آن حضرت مجتمع می گردند. 🌼 مرحوم استاد ما قاضی می‌فرمود که: در این حال حضرت به آنها مطلبی می گویند که همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر می‌گردند و چون همه آنها دارای طیّ الارض هستند، تمام عالم را تفحّص می‌کنند و می‌فهمند که غیر از آن حضرت کسی دارای مقام ولایت مطلقه الهیّه و مامور به ظهور و قیام و حاوی همه گنجینه‌های اسرار الهی و صاحب الامر نیست. در این حال همه به مکّه مراجعت می‌کنند و به آن حضرت تسلیم می‌شوند و بیعت می‌نمایند. 🌹 مرحوم قاضی می‌فرمود: من می‌دانم آن کلمه‌ای را که حضرت به آنها می‌فرماید و همه از دور آن حضرت متفرق می‌شوند چیست!! و من در روایت دیده‌ام که حضرت صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: من آن کلمه را می‌دانم. 📚مهر تابان، ص 331 – 332. کتاب: اسوه عارفان – ص 108
⚠️ با حضرت ابوالفضل علیه‌السلام قهر نکن! ☑️ آیت الله بهجت (ره): ▫️ در کتاب دارالسلام آمده است: ▪️ طلبه‌ای سه حاجت داشت و مدت‌ها به زیارت حضرت ابوالفضل علیه‌السلام مشرف می‌شد. 🕌 روزی درحالی‌که در مقابل ضریح، با کمال ادب و احترام ایستاده و مشغول زیارت بود، ناگاه دیده عده‌ای از زن‌های عرب دهاتی با پای برهنه و درحالی‌که کودک فلجی را به دست گرفته بودند وارد حرم شدند و هلهله‌کنان یک دور، گرد ضریح چرخیدند و بیمارشان شفا پیدا کرد و از حرم خارج شدند. ▪️ آن طلبه وقتی این صحنه را مشاهده می‌کند، نزدیک ضریح می‌آید و می‌گوید: 🔹 من چند سال است می‌آیم و حوائجم برآورده نمی‌شود، ولی به این عرب‌های بیابانی این‌گونه التفات دارید! ▪️ و با صورت قهر و غضب از حرم بیرون می‌رود و تصمیم می‌گیرد که دیگر به زیارت آن حضرت نرود. به نجف می‌رود و در کاروانسرایی منزل می‌کند. در آنجا به او می‌گویند: 🔸 خادم شیخ انصاری رحمه‌الله چند بار آمد و سراغ شما را گرفت. ▪️ وی نزد شیخ می‌رود. شیخ به او می‌فرماید: 🔶 «با حضرت ابوالفضل علیه‌السلام قهر نکن، شما به عرب‌ها نگاه نکنید. آنها این‌طور عادت کرده‌اند. حج می‌خواهید، نیابت هست. خانه می‌خواهید، هر خانه را پسندیدید تهیه می‌شود. عیال می‌خواهید، برای شما فراهم می‌شود». ▫️ احتمال هم بدهید که اکنون نیز از این‌گونه علمای صاحب کرامت وجود دارند؛ زیرا 📜 «لا تَخْلوُ الْأَرْضُ مِنْ حُجهِ الله [حُجهٍ لَک]؛ 📃 هیچ‌گاه زمین از حجت خدا، خالی نمی‌ماند».(۱) ▫️ البته بعضی بالاتر از احتمال، یقین دارند. خدا کند طوری یقین داشته باشیم که برای ما تزلزل حاصل نشود. خداوند متعال از زبان اصحاب حضرت موسی علیه‌السلام نقل می‌فرماید: 📜 «إِنا لَمُدْرَکونَ؛ 📃 قطعاً فرعون و فرعونیان به ما می‌رسند». (۲) یعنی هلاک می‌شویم؟ ▫️ ولی حضرت موسی علیه‌السلام فرمود: 📜 «کَلاَّ إِنَّ مَعیَ‌ رَبِّی سَیَهْدین؛ 📃 چنین نیست؛ پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد»؛ (۳) ▫️ یعنی پشتم مثل کوه محکم است؛ چون خداوند فرمود: 📜 «إِنا مَعَکم مسْتَمِعُونَ؛ 📃 ما با شما همراه و شنواییم»؛(۴) ▫️ یعنی آنها که به ما وعده همراهی و نصرت داده‌اند با ما هستند و رفیق نیمه راه نیستند. ⬅️ در محضر بهجت، جلد ۱، صفحه ۷۱ (۱). الاحتجاج، ج۲، ص۴۹؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۰؛ ج۳۶، ص۳۸۶ (۲). شعراء: ۶۱ (۳). شعراء: ۶۲ (۴). شعراء: ۱۵ 🏷
🌷 🌷 !! 🌷ضد انقلاب بعد از آن‌که از محور خوخوره فرار کرد، آمده بود روستای کندولان. آن‌جا مقداری غذا برای خودشان تهیه کرده بودند که شب باشند و شامشان را بخورند و یک مسیری را به سمت مرز ادامه دهند که رسیدیم و محاصره شان کردیم. ابتدای روستا افراد زیادی مجروح شده بودند. سعی ما بر این بود که آن‌ها را خارج کنیم. 🌷داخل روستا، از بین درخت‌ها که عبور می‌کردیم، سرهای بریده و بدن‌های مثله شده را می‌دیدیم. مجروحان و شهدا را روی دوشمان گرفتیم. تقریباً از جلوی ضدانقلاب رد می‌شدیم. با این بچه‌های مجروح و شهیدان از لابلای گل و لای عبور کردیم. ابتدای روستا یک تپه بود و ارتفاع سمت چپ به روستا مسلط بود. 🌷ضد انقلاب از همه طرف فشار می‌آورد که روستا را بگیرد و ما هم درگیر بودیم. قمی پشت بی‌سیم داشت بچه‌ها را هدایت می‌کرد. بچه‌ها می‌گفتند: مهمات نداریم، هر نفر پنج گلوله برایش باقی مانده. پشت بی‌سیم گفت: «با تمام قدرت الله اکبر سر دهید.» طنین الله اکبر در کوهستان می‌پیچید و فرار کومله و ضدانقلاب را می‌دیدیم. با فریاد الله اکبر و تیراندازی و یک درگیری کوچک دشمن فرار کرد. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید علی قمی : رزمنده دلاور یوسف کوهدره ای 📚 کتاب ”کوچ لبخند" نوشته‌ی حسین قرایی 🥀🥀🥀🥀🥀
🌺♨️🌺♨️🌺♨️🌺♨️🌺 🔆شاید فرجی شود 🌱در تاریخ آمده است که مأمون، خلیفه‌ی عبّاسی گفت: آنگاه‌که من در خراسان بودم، برادرم در بغداد برخلاف سنّت، لشکری بزرگ به فرماندهی علی بن عیسی برای کشتن من فرستاد و من طاهر بن حسین را با لشکری کوچک به جنگ علی بن حسین فرستادم. 🌱گمان این بود که طاهر شکست می‌خورد. در خزانه‌ی مالی‌ام هم چیزی نمانده بود و لشکریان تقاضای ارزاق می‌کردند. من در درهای بسته قرار گرفتم و لشکر برای گرفتن پول هجوم آوردند و حرف‌های نامربوط می‌زدند. 🌱می‌خواستم از بالای عمارت خود را بر زمین اندازم و فرار کنم که فضل بن سهل مانع من شد؛ اضطراب بسیار مرا فراگرفته بود. اهل غوغا هیزم آوردند تا عمارت را بسوزانند، تصمیم گرفتم خود را به زیر اندازم تا شاید چشمان آن‌ها به من افتد و از من حیا کنند؛ لکن فضل به پای من می‌افتاد و بوسه بر دستم می‌زد و می‌گفت: که صبر و تأنّی کنم و عجله ننمایم تا شاید فرجی شود. امّا به خاطر فشار لشکریان، تصمیم گرفتم فضل را از بالا به زیر اندازم، بعد خود فکری کنم که ناگهان غلامی آمد و گفت: «مردی آمده و بشارت می‌دهد که طاهر، نماینده‌ی مأمون، غالب و علی بن حسین کشته شد و سر او در توبره است.» 🌱آن‌هایی که شورش کرده بودند، از ترس فرار کردند و فرماندهان توبه کردند و به خاطر تأنّی داشتن فضل بن سهل، کار ما به دولت کشید. 📚(نمونه‌ی معارف، ج 2، ص 639 -فرج بعد الشده، ص 195)
📗 «گول زدن داروغه» ✨روزی داروغه بغداد در اجتماعی که بهلول در آن حضور داشت، گفت: تاکنون هیچ کس نتوانسته است مرا گول بزند. بهلول گفت: گول زدن تو چندان کاری ندارد، ولی به زحمتش نمی ارزد. داروغه گفت: چون از عهده ات خارج است، این حرف را می زنی و الا مرا گول می زدی. بهلول گفت: حیف که الان کار دارم و الا ثابت می کردم که گول زدنت کاری ندارد. داروغه گفت: حاضری بروی کارت را انجام بدهی و فوری برگردی؟ بهلول گفت: بله به شرط آن که از جایت تکان نخوری. داروغه قبول کرد و بهلول رفت و تا چندین ساعت داروغه را معطل کرد و بالاخره بازنگشت. داروغه پس از این معطلی شروع به غر زدن کرد و گفت: این اولین باری است که این دیوانه مرا گول زد.
🟩زیر کاسه نیم‌کاسه‌ای است 🔹️برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب‌المثل استفاده می‌شود 🔸️در گذشته که وسایل خنک‌کننده و نگاه‌دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی‌های فاسد‌شدنی را در کاسه می‌ریختند و کاسه‌ها را در سردابه‌ها و زیرزمین‌ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می‌گذاشتند. آن‌گاه کاسه‌ها و قدح‌های بزرگی را وارونه بر روی آن‌ها قرار می‌دادند تا از گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. اما در آشپزخانه‌ها کاسه‌ها و قدح‌های بزرگ را وارونه قرار نمی‌دهند و آن‌ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می‌گذارند و کاسه‌های کوچک و کوچک‌تر را یکی پس از دیگری در درون آن‌ها جای می‌دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه‌ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه‌های موجود در زیر زمین، گمان می‌کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه‌ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبوده، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی می‌پنداشت و در صدد یافتن علت آن برمی‌آمد. 🔻بدین‌ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه‌ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب‌المثل در‌آمده و در موارد وجود شبهه‌ای در کار مورد استفاده قرار گرفت.
🟩زیر کاسه نیم‌کاسه‌ای است 🔹️برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب‌المثل استفاده می‌شود 🔸️در گذشته که وسایل خنک‌کننده و نگاه‌دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی‌های فاسد‌شدنی را در کاسه می‌ریختند و کاسه‌ها را در سردابه‌ها و زیرزمین‌ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می‌گذاشتند. آن‌گاه کاسه‌ها و قدح‌های بزرگی را وارونه بر روی آن‌ها قرار می‌دادند تا از گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. اما در آشپزخانه‌ها کاسه‌ها و قدح‌های بزرگ را وارونه قرار نمی‌دهند و آن‌ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می‌گذارند و کاسه‌های کوچک و کوچک‌تر را یکی پس از دیگری در درون آن‌ها جای می‌دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه‌ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه‌های موجود در زیر زمین، گمان می‌کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه‌ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبوده، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی می‌پنداشت و در صدد یافتن علت آن برمی‌آمد. 🔻بدین‌ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه‌ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب‌المثل در‌آمده و در موارد وجود شبهه‌ای در کار مورد استفاده قرار گرفت.
🟩نه خانی آمده و نه خانی رفته 🔹️این ضرب‌المثل در مواردی به کار می‌رود که شخصی از انجام کار یا تعهدی و یا از پیگیری کاری که آرزو و قصد انجامش را داشته پشیمان می‌شود. 🔸️در امثال و حکم دهخدا از شخصی فقیر می‌گوید که در آرزوی ثروتمند شدن بوده و خربزه‌ای می‌خرد تا برای شادی همسرش به خانه ببرد و در جای دیگر می‌گویند هوس خربزه کرده و به‌ جای ناهار برای خودش خربزه‌ای می‌خرد که مورد اول به نظر صحیح‌تر باشد. در هر حال نکته اصلی خرید خربزه و آرزوی ثروتمند شدن است. 🔻وی پس از خرید خربزه بین راه زیر سایه درختی می‌نشیند و نمی‌تواند به وسوسه خوردن خربزه و همزمان آرزوی زندگی مثل ثروتمندان و خان‌ها غالب شود. با خود می‌گوید بهتر است برشی از خربزه بخورم و باقی را بر سر راه بگذارم تا رهگذران ببیند و تصور کنند خانی از اینجا گذشته و باقی خربزه را برای رهگذران باقی گذاشته. پس از خوردن برشی از خربزه با خود می‌گوید بهتر است کل خربزه را بخورم و پوستش را رها کنم تا رهگذران تصور کنند خانی که اینجا بوده ملازمانی هم داشته. بعد از خوردن کل خربزه هر چه می‌کند نمی‌تواند به وسوسه خوردن پوست خربزه غالب شود و با خود می‌گوید بهتر است پوست خربزه را هم بخورم تا رهگذران بیندیشند که خان اسبی هم داشته است. دست آخر تخم‌ها و هر چه باقی مانده را هم می‌خورد. وقتی می‌بیند چیزی از خربزه باقی‌ نمانده می‌گوید: حالا "نه خانی آمده و نه خانی رفته".
🟩زیر کاسه نیم‌کاسه‌ای است 🔹️برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب‌المثل استفاده می‌شود 🔸️در گذشته که وسایل خنک‌کننده و نگاه‌دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی‌های فاسد‌شدنی را در کاسه می‌ریختند و کاسه‌ها را در سردابه‌ها و زیرزمین‌ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می‌گذاشتند. آن‌گاه کاسه‌ها و قدح‌های بزرگی را وارونه بر روی آن‌ها قرار می‌دادند تا از گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. اما در آشپزخانه‌ها کاسه‌ها و قدح‌های بزرگ را وارونه قرار نمی‌دهند و آن‌ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می‌گذارند و کاسه‌های کوچک و کوچک‌تر را یکی پس از دیگری در درون آن‌ها جای می‌دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه‌ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه‌های موجود در زیر زمین، گمان می‌کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه‌ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبوده، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی می‌پنداشت و در صدد یافتن علت آن برمی‌آمد. 🔻بدین‌ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه‌ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب‌المثل در‌آمده و در موارد وجود شبهه‌ای در کار مورد استفاده قرار گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شبتون پر از ⭐️ستاره هایی باشه 🌸که هر شب به خدا ⭐️سفارشتونو میکنن 🌸الهی آرزوهای دلتون ⭐️با حکمت خدا یکی باشه 🌸شبتـون بخیـر ⭐️و رویاهاتون شیـرین
🌸 بارالها فرمودی: ✨بنده‌ای که بانام من آغاز كرد 🌸بر من است كه كارهايش را ✨به انجام برسانم و او را در 🌸همه حال، بركت دهم.... 🌸مهربان خدای من! ✨امروز را آغاز می کنیم 🌸با نام زیبای  تو 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨الــهـــی بــه امــیــد تـــو 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تا داشته ام 💫فقط تو را داشته ام 🌸با نام تو، 💫قد و قامت افراشته ام 🌸بوی صلوات می دهد دستانم 💫از بس که گل محمدی کاشته ام 🌸اللّهم صلّ علی مُحمّد 💫و آلِ محمّد 🌸و عجّل فرجهم
🌸مادر ها را ببین همین که بچه هایشان زمین می خورند،احساس درد می کنند و شیون و زاری به راه می اندازند،خیلی سریع شکلاتی کف دست آن ها می گذارند... 🌸و انگار نه انگار که زمین خورده اند، یا جایی شان درد می کند،آرامِ آرام می شوند.. هیچ فکر کرده اید چرا؟؟ 🌸چون اهل حساب و کتاب اند،و با خود می گویند:درست است زمین خوردم و درد دارم،ولی توی دستم یک شکلات است و آن به این در.. 🌸می خواهم بگویم منشأ آرامش آن ها این است که بلا و نعمت را با هم می بینند... و چون با هم می بینند آرام می شوند.و این ساده ترین راه برای رسیدن به آرامش است... 🌸هرکسی در زندگی خود اگر بلا و رنجی را احساس می کند، نعمت هایی هم در کف دارد که اگر هر دو را ببیند، بی تاب و بی قرار نخواهد شد.... 🌸این است که قرآن کریم از ما می خواهد که نعمت های خداوند را به یاد بیاوریم؛به یاد آورید نعمت هایی را که به شما داده ام. ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
دحوالارض، امروز، 25 ذی القعده: «دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند. منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند. از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع پدید آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نام گذاری می شود. زمین، گاهواره زندگی انسان و همه موجوداتِ زنده است، که با تمام کوه ها، دریاها، درّه ها، جنگل ها، چشمه ها، رودخانه ها، معادن و منابع گرانبهایش، نشانه ای از نشانه های آفریدگار به شمار می آید که آن را گسترانیده است. 🌕اعمال روز دحوالارض، روز گسترش زمین از زیر ‌ و روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه ای دارد؛ از جمله: 1. روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد. 2. احیا و شب زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است. 3. ذکر و دعا. 4. انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن. ✨دحوالارض در قرآن: در به دحوالارض اشاره شده است. خداوند در آیه 30 سوره نازعات می فرماید: «و زمین را پس از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد». بر پایه نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحیها» در این آیه، همان دحوالارض است. ─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خورشید و ببین ! 🌾حتی با اینکه گاهی وقتا 🌸پشت ابرها قایم میشه 🌾و همه جا رو سرد میکنه 🌸ولی بازم یه روزایی 🌾پر قدرت میدرخشه 🌸و تموم نبودناشو جبران میکنه 🌾بیا ما هم به خودمون قول بدیم 🌸که یه روزی همینجوری 🌾بدرخشیم و تموم 🌸تاریک شدنامونو جبران کنیم. 🌸 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه‌ای که امام عصرتان را می‌بینید! اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج 🌎مرکز گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غربی‌ها بهتر از ما امام زمان عج رو میشناسن! 🔺اما متاسفانه خناسان استکباری امام زمان(عج) را به مردم دنیا دجال معرفی میکنند.. 👈🏻 حال وظیفه ی ما چیست؟ آیا آنهایی که زبان خارجی مخصوصا انگلیسی میدانند نباید عج را به مردم دنیا درست معرفی کنند؟ 🎙 استاد رائفی پور 🌎مرکز گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا اطلاعاتی درباره ی درون کعبه خانه ی خدا دارید؟ آیا میدونید درون کعبه چه چیزهایی وجود دارد؟ دوستان حتما این ویدیوی زیبا رو که اطلاعاتی درباره ی درون خانه ی خدا وجود داره رو تا آخر ببینید واقعا لذت بخش هست. ان شاء اللّه روزی برای تمام مؤمنان واقعی زیارت خانه ی خدا نصیب بشه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره استاد قرائتی که اشک آیت الله را در آورد! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دست‌گیری از مردم تنها چیزی که آن‎ور دست من را گرفت... 🔸روایتی شنیدنی از یک تجربه‌گر مرگ موقت •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈اگه برای ترڪ گــناه دنبال انگیزه میگردی این کلیپ عالــی رو حتــــــما ببین 👌 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
🌷 بز و گوسفندی باهم می رفتند. به جویی رسیدند،گوسفند از روی جوی جستی زد.دنبه او بالا رفت،بز خندید وفریاد کشید :آ... تورا برهنه دیدم گوسفند غمگین شد .روی بر گرداند وگفت: ای بی انصاف من سالهاست تورابرهنه می بینم ونمی خندم وطعنه ای به تو نمی زنم. تو پس ازعمری که یک بار مرا چنین دیده ای لب به سرزنش وتمسخر من می گشایی؟ چون لئیمی با هزاران عیب وعار روز وشب بر خلق عالم آشکار بیند اندک عیبی از صاحب کرم بر نیارد جزبه طعن ولعن دم ✍جامی ‎‌‌‌‌‌‌ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی وقتی نانوا خمیر نان سنگک را پهن میکند... و درون تنور میگذارد را دیدی که چه اتفاقی می افتد؟ خمیر به سنگها می چسبد... اما نان هر چه پخته تر می شود، از سنگها جدا میشود!! حکایت آدم‌ها همین است... سختی های دنیا ، حرارت تنور است... و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند... و هر چه انسان پخته تر میشود سنگ کمتری بخود می گیرد... سنگها تعلقات دنیایی هستند... ماشین من.. خانه من..من.. من !! آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!! خوشا بحال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته میشود... که به هیچ سنگی نمی چسبد!! ما در زندگی به چه چسبیده ایم ؟ سنگ ما کدام است ؟ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆