eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سـلام✋ صبحتون بخیر و شادی ☕️ 🌼ســلام به 🌿مهری که در 💗دل هاتون جاری ست 🌼صبح آدینه تون پراز شادی 🌿سرزمین دلتـون سبـز 💗آسمون قلبتون صاف 🌼 و آرزوهاتون دست یافتنی @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🌷 آخرین جمعه خرداد ماه تون معطر به ‌عطر خوش صلوات 🌷 اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي🌷 مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم🌷
🌸 ثواب آشتی با امام زمان علیه السلام❗ امام سجاد علیه السلام فرمودند : خداوند به موسی علیه السلام فرمود اگر میخواهی عبادت صد سال که روز هایش را روزه بداری و شب هایش نماز به پا داری در نامه عملت ثبت شود مردم را با امام زمانشان آشنا کن❗ بحارالانوار ج۲ص۴ 🌹🌼خدایا بحق حضرت زهرا سلام الله علیها ما را از زمینه سازان ظهور امام زمان علیه‌السلام قرار بده . الهی آمین🤲 🍃الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🍃 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 🌼عمـرمان تمـام شد نیامدی 💫عکسمان قـاب شد نیامدی 🌼ای یوسف زهـرا 💫جمعـه ها یکی یکی 🌼 سر شدند نیامـدی 🌼آخرین جمعه بهـار آمد 💫باز هم نیامـــدی 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 📘حکایت وداستانهای زیبا📕 https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد. چاهی داشت پر از آب زلال زندگیش به راحتی میگذشت با وجود اینکه در همچین منطقه ای زندگی میکرد. بقیه اهالی صحرا به علت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد. یک روز به صورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل آب افتاد صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید. چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگ ریزه ای رو داخل چاه انداخت کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگ ریزه ها چاه به مشکلی بر نمیخورد. مدتی گذشت و کار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگ ریزه های کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد. دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود. مطمئن باشید تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد 📘حکایت وداستانهای زیبا📕 https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171
🔻فهرست انواع ضرب المثل که با حرف الف آغاز می‌گردند اثاث خونه به صاحب خونه سر و وضع و اثاث خانه نشان دهنده سلیقه و روحیات صاحب آن می‌باشد. اجاره‌نشین خوش نشینه کسی که خانه ندارد می‌تواند به راحتی محل زندگیش را عوض کند و هر جایی که خوشش آمد زندگی کند. دلبستگی نداشتن به چیزی. اجاق کور بهتر از بچه بی‌نور اجاق کور یعنی زن نازا یا بی بچه، اشاره به اینکه فرزند نداشتن بهتر از فرزند ناخلف داشتن می‌باشد. اجل دور سرش می‌چرخد وضعیت ناگوار و خطرناکی در انتظارش است. احمد نباشه یار من، الله بسازه کار من اگر کسی کمکم نکند خداوند یاریم می‌کند. ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان از اعمال بی ادبان هر چه به نظر ناپسند و زشت آید نباید انجام داد. رفتار زشت دیگران را دیدن و خلاف آن انجام دادن. ارث دست کسی سپردن توقع بی جا از کسی داشتن. اَره بده، تیشه بگیر یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی. اَره و اوره و شمسی کوره جمع بی تربیت و شلوغ که اغلب در مورد مهمان‌ها گفته می‌شود. از آب در آمدن مشخص شدن نتیجه کار. از آب کره گرفتن خسّت و حسابگری بیش از حد، از هرکه و هر چه کمترین چیز استفاده بردن و طرف‌نظر نکردن. از آب گل آلود ماهی گرفتن از موقعیت خراب و آشفته سوء استفاده کردن. از آسمان به زمین می‌بارد توانگران به نیازمندان چیزی عطا می‌کنند نه نیازمندان به ثروتمندان. از ابروش سرکه می‌ریزد به آدم اخمو و بد اخلاق و ترش‌رو گویند. از اسب افتاده از نسل که نیفتاده! هستی و سرمایه‌اش از دست رفته، شخصیت و اصالتش که از بین نرفته. از اون ماست کل عباس، چشام دید و دلم خواست هوسبازی که هر چه بیند، دلش بخواهد. از آن نترس که های و هوی دارد، از اون بترس که سر به تو دارد کسانی که در ظاهر شلوغ و پر شر و شور هستند همه چیز خود را عیان می‌کنند اما کسانی که ساکت و بی‌صدا و به نظر بی‌آزار هستند و چه بسا خطرناکند. از اینجا مانده و از آنجا رانده از دو طرف محروم یا نا امید. سرگردان. از این حسن تا آن حسن صدگز رسن اشاره به دو چیز ظاهراً مشابه که از نظر ارزش و مقام تفاوت زیادی با هم داشته باشند. از این ستون تا به آن ستون فرج است گذشت زمان ممکن است موجب گشایش در کار شود. از این شاخه به آن شاخه پریدن حرف یا کاری را با حوصله تمام نکردن و دائماً موضوعی به موضوع دیگر یا کاری به کار دیگر پرداختن. ناقص انجام دادن کارها. از این گوش می‌گیره، از اون گوش در می‌کنه شنونده‌ای که به حرف یا نصیحتی بی‌اعتنا باشد، گویی که نشنیده باشد. از بام می‌خواند از در می‌راند رفتار دوگانه، دو نوع حرف زدن. از بای بسم‌الله تا تای تمّت از ابتدا تا انتها، با دقت و کامل. از بیخ عربه نفهم و خنگ و بی‌عار. نادان. از بی‌کفنی زنده‌ است آنقدر مُفلس و بیچاره است که حتی پول کفنش را هم ندارد. از پشت خنجر زدن دشمنی پنهان، دشمنی از راه دوستی. خیانت کردن. از پی هر گریه آخر خنده‌ای است بعد از هر غم و سختی انشاا... خوشی و آسایشی است. اشاره به آیه: انَّ مع العُسر یُسری. پایان غم و غصه خوشی و آسایش است. از تنگ و تا نیفتادن صلابت و قدرت خود را حفظ کردن و ضعف نشان ندادن. از تو حرکت، از خدا برکت اگر انسان تلاش و کوشش کند، خداوند حتماً به او روزی و موفقیت در انجام کاری که در آن قدم برداشته عطا خواهد کرد. از تو عباسی، از من رقاصی پول از تو، کار یا اطاعت از من (انجام هر کاری به خاطر پول حتی رقصیدن). از چاله به چاه افتادن از یک وضعیت بد به وضعیت بدتر گرفتار شدن. از خجالت آب شدن شرمندگی زیاد، در حد ذوب شدن و غرق کردن. از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان وقتی بخواهند رازی را به کسی بگویند این جمله را ادا می‌کنند. از خر شیطان پائین آمدن کوتاه آمدن، دست از 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
🔶🔸🔸🔸🔸🔸 📚 داستان ضرب المثل 🟩فکر نان کن که خربزه آب است ☘در روزگاران قديم دو دوست بودند که کارشان خشتمالي بود . از صبح تا شب براي ديگران خشت درست مي کردند و اجرت بخور و نميري مي گرفتند. ☘آنها هر روز مقدار زيادي خاک را با آب مخلوط مي کردند تا گل درست کنند ، بعد به کمک قالبي چوبي ، از گل آماده شده خشت مي زدند . ☘يک روز ظهر که هر دو خيلي خسته و گرسنه بودند ، يکي از آنها گفت : " هرچه کار مي کنيم ، باز هم به جايي نمي رسيم . حتي آن قدر پول نداريم که غذايي بخريم و بخوريم . پولمان فقط به خريدن نان مي رسد . ☘ بهتر است تو بروي کمي نان بخري و بياوري و من هم کمي بيشتر کار کنم تا چند تا خشت بيشتر بزنم . " دوستش با پولي که داشتند ، رفت تا نان بخرد . به بازار که رسيد ، ☘ ديد يکجا کباب مي فروشند و يکجا آش، دلش از ديدن غذاهاي گوناگون ضعف رفت . اما چه مي توانست بکند ، پولش بسيار کم بود . به سختي توانست جلوي خودش را بگيرد و به طرف کباب و آش و غذاهاي متنوع ديگر نرود . ☘وقتي كه به سوي نانوايي مي رفت ، از جلوي يک ميوه فروشي گذشت . ميوه فروش چه خربزه هايي داشت! مدتها بودکه خربزه نخورده بود . ديگر حتي قدرت آن را نداشت که قدم از قدم بردارد . با خود گفت : کاش کمي بيشتر پول داشتيم و امروز ناهار نان و خربزه مي خورديم . ☘حيف که نداريم . تصميم گرفت از خربزه چشم پوشي كند و به طرف نانوايي برود. اما نتوانست. اين بار با خود گفت: اصلا ً چه طور است به جاي نان، خربزه بخرم. خربزه هم بد نيست، آدم را سير مي کند. با اين فکر ، هرچه پول داشت، به ميوه فروش داد و خربزه اي خريد و به محل کار ، برگشت. ☘در راه در اين فكر بود كه آيا دوستش از او تشکر خواهد کرد؟ فکر مي کرد کار مهمي کرده که توانسته به جاي نان، خربزه بخرد. وقتي به دوستش رسيد ، او هنوز مشغول کار بود . عرق از سر و صورتش مي ريخت و از حالش معلوم بود که خيلي گرسنه است . ☘او درحالي که خربزه را پشت خودش پنهان کرده بود ، به دوستش گفت : " اگر گفتي چي خريده ام؟ "دوستش گفت : " نان را بياور بخوريم که خيلي گرسنه ام . مگر با پولي که داشتيم ، چيزي جز نان هم مي توانستي بخري؟ ☘زود باش . تا من دستهايم را بشويم، سفره را باز کن."مرد وقتي اين حرفها را شنيد ، کمي نگران شد و با خود گفت: " نکند خربزه سيرمان نکند. " دوستش که برگشت ، ديد که او زانوي غم بغل گرفته و به جاي نان ، خربزه اي درکنار اوست.در همان نگاه اول همه چيز را فهميد . ☘جلوي عصبانيت خودش را گرفت و گفت:" پس خربزه دلت را برد؟ حتما ً انتظار داري با خوردن خربزه بتوانيم تا شب گل لگد کنيم و خشت بزنيم ، نه جان من ، نان قوت ديگري دارد . خربزه هر چقدر هم شيرين باشد ، فقط آب است. "آن روز دو دوست خشتمال به جاي ناهار ، خربزه خوردند و تا عصر با قار و قور شکم و گرسنگي به کارشان ادامه دادند . 🔻از آن پس ، هر وقت بخواهند از اهميت چيزي و درمقابل ،بي اهميت بودن چيز ديگري حرف بزنند ، مي گويند : " فکر نان کن که خربزه آب است . "📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
📚داستان ضرب المثل 🟩 بزنم به تخته 🔹️در گذشته در بسیاری از مناطق دنیا مردم بر این اعتقاد بودند که خداوند درون درخت زندگی می‌کند. با این وصف درخت برای آ‌ن‌ها از ارزش بالایی برخوردار بود. به همین خاطر بت‌های خود را چوبی می‌ساختند و وقتی که به مشکلی بر می‌خوردند، به آن درخت دست می‌زدند و یا به بت‌های چوبی‌شان ضربه می‌زدند تا به قول خودشان خدا را بیدار کنند و از او بخواهند تا ایشان را در برابر سختی‌ها و مشکلات و بلایا مراقبت نماید. 🔸️از این رو امروز هم مردم به شکلی خرافی برای دورماندن از اتفاقات بد و چشم‌زخم، به چوب و تخته‌ای می‌زنند تا به این طریق آن بلا را از خود دور کنند. 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
🍃 امام علے عليه‌السلام كسى كه بدى را به نيكى پاسخ ندهد از بزرگواران نيست. 🌷 📚 غرر الحکم، حدیث ٨٩۵٨ @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
💐 پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله اگر كسى براى شما شاخه گلى آورد آن را ببوييد و بر ديده نهيد كه گل از بهشت است. 🌸 📚 مکارم الأخلاق، ج١، ص۴٢ @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🌹نکوهش تارک الصلاة🌹 در قیامت سگ گوید: الحمدلله که خدا مرا سگ خلق کرد و خوک خلق نکرد!!! خوک گوید: الحمدلله که خدا مرا خوک خلق کرد و کافر خلق نکرد!!! کافر گوید: الحمدلله که خدا مرا کافر خلق کرد و منافق خلق نکرد!!! منافق گوید: الحمدلله که خدا مرا منافق خلق کرد و تارک الصلاة خلق نکرد!!! (1) به پنج دسته تارک الصلاة اطلاق شده است: 1) کسانی که نماز نمی خوانند؛ 2) کسانی که نماز را باطل و غلط می خوانند؛ 3) کسانی که در نمازسهل انگارند(گاهی می خوانند، و گاهی نمی خوانند)؛ 4) کسانی که می خوانند ولی به تکلیف خود عمل نمی کنند یعنی: الف) باید وضو بگیرند تیمم می کنند؛ ب) باید تیمم کنند وضو می گیرند؛ ج) باید غسل کنند ترک می کنند و در نتیجه نماز را نیز ترک می کنند. 5) کسانی که نماز بر گردن دارند ولی نمی خوانند و وصیت هم نمی کنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره این افراد میفرمایند: «به غیر دین من می میرند، یعنی مسلمان از دنیا نمی روند» 📚منبع: جامع الأخبار ، صفحه ۷۴ ،الفصل الرابع و الثلاثون فی تارک الصلاة * امالی شیخ صدوق ‎‌‌‌‎‌‌‌‌ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
وقتی امید از بین برود زمان فقط یک مجازات است 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
‌‌ که هیچ حالی دائمی نیست.... 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
‌ و کسی نمیداند چقدر فرصت باقیست تا جبران گذشته کنیم .... 📘حکایت وداستانهای زیبا📕 https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171
«زندگی نامه شهید ابراهیم هادی» ✍️ راوی : امیر منجر 🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال . با موتور به همان جلسه رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد. 🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! 🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود. فرياد بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را کرده اند و... 🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. 🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند. ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟ 🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. 🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها. مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و... 🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به باز ميگردند. ( کتاب سلام بر ابراهیم ) ادامه دارد.... 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
📗 ✍ روزی بهلول داشت از کوچه ای می‌گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می‌گوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم. 1⃣ یک اینکه می گوید خدا دیده نمی‌شود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. 2⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. 3⃣ سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم. 👌استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت 📘حکایت وداستانهای زیبا📕 https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171
📗 « می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت» ✍️روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه سکه مردی غافل را می دزدد، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذی است که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما! اندکی اندیشه کرد... سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند! دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد. دزد کیسه در پاسخ گفت: صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است. من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او... اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم و این دور از انصاف است... حکایت وداستان زیبا @zibastory 🌸🌸🌸🌸 عجایب جهان @best_natur 🌼🌼🌼🌼🌼 کلبه استیکر @kolbesticker 😍😍😍😍😍
📚داستان ضرب المثل ها 🟩آش شله قلمکار 🔹️کاربرد: هر کاری که بدون نظم و ترتیب انجام شود و آغاز و پایان آن معلوم نباشد، تشبیه می‌شود به: آش شله قلمکار. این مثل، نشان از هرج و مرج و ریخت و پاش آن کار دارد. داستان: 🔸️این مثل داستانی دارد؛ می‌گویند ناصرالدین شاه قاجار، نذر داشت که سالی یک روز- آن هم در فصل بهار- به شهرستانک یا سرخه حصار (از نواحی خوش آب و هوای اطراف تهران) برود؛ در این روز خاص، به دستور او، دوازده‌ دیگ آش بار می‌گذاشتند. مواد این آش، شامل چهارده رأس گوسفند و مقدار زیادی حبوبات،سبزی‌ها و ادویه‌های مختلف بود. هنگام پختن این آش، نزدیکان شاه به اتفاق اهل خانواده خود، تلاش بسیاری می‌کردند که در تهیه مقدمات این آش نذری، از دیگران جلو بزنند و نهایت خدمت و ارادت خود را به این وسیله به شاه نشان دهند. مخارج و تدارکات تهیه آش و ریخت و پاش‌های مالی و جشن و سرور پخت این آش، معروف بوده است. اما مراسم پختن این آش، آنقدر شلوغ و بی‌نظم بوده که بعدها برای بی‌نظمی و شلختگی، ضرب‌المثل شده است.
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ✨ اِلهی ✨ یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد ✨ یا عالی بِحَقِّ علی ✨ یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه ✨ یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن ✨ یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن ✨ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 🌱🥀 🌳 السلام علیک یا بقیة الله یا اباصالح المهدی یا خلیفة الرحمن و یا شریک القرآن ایها الامام الانس و الجان سیدی و مولای الامان الامان ✨ 🌾 اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک 💫 ✨🌙------------------------------⁦🌤️⁩ ذکر روز : یا رب العالمین «۱۰۰مرتبه» شنبه ، ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی ۲۸ ذی القعده ۱۴۴۴ هجری قمری ۱۷ ژوئن ۲۰۲۳ میلادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز چند دقیقه با عجل الله تعالی فرجه الشریف، خلوت کنیم.
یـــادت بـــاشـــد! پشت موفقیت هر کسی هفته ها، ماه ها و شاید سال ها تلاش وجود دارد!
اثرات لقمه حرام در زندگی! ✍🏻رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: نماز ڪسی ڪه لقمه‌اش حرام است تا چهل روز قبول نمی شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمی گردد و هر مقدار از بدنش ڪه با حرام پرورش یافته سزاوار آتش و سوختن است. ✍🏻امام صادق علیه السلام : هر ڪس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد ڪسب خود را حلال ڪند و حق مردم را بپردازد. ✍🏻امام هادے علیه السلام: به راستى ڪه حرام، افزايش نمى ‏يابد و اگر افزايش يابد، برڪتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه ‏اےبه سوے آتش خواهد بود. ✍🏻حرام خوارے و قساوت قلب ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند ڪه اگر ڪسی حرام خورد قلبش سخت شده و در برابر حق، نرمش نخواهد داشت! این همان سخنی است ڪه امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا به سپاه ڪوفه فرمود: چون شڪمهاے شما از حرام پر شده،ڪلام حق در شما اثر ندارد... 📚 ڪافی 📚بحارالأنوار ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
📚پندانه به سبڪ بهلول عاقل روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه‌ای می‌گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید: من در سه مورد با امام صادق کاملا مخالفم! یک اینکه می گوید: خداوند دیده نمی‌شود، پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می‌سوزاند، در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می‌گوید: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد، اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت ! استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت: ماجرا چیست؟ استاد گفت: داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست ! بهلول پرسید: آیا تو درد را می بینی؟ گفت: نه بهلول گفت: پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا: مگر نمی‌گویی انسانها از خود اختیار ندارند؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم استاد دلایل بهلول را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت. 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان شخص خیّری که هر چی ساخت از مسجد و پل و بیمارستان و...  بعد از مرگ بدردش نخورد و.... 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
تمام مردم ده کوچک ما، مشهدی مراد و زنش را می شناختند، آن هم به خاطر پارادوکس رفتاری و تضاد شدیدی که میان این زن و شوهر مسن وجود داشت. زن مش مراد، مدام در حال دعوا با پیرمرد بود، اما مش مراد هیچ گاه یک کلمه هم جواب او را نمی داد. با این حال، آنکه همیشه دمغ و ناراحت دیده می شد، پیرزن، بود! مردم می گفتند: جالبه... شوهر بیچاره اش یک کلمه هم جوابش رو نمی ده، اما باز هم همیشه دمغ و دلخوره! این وضع ادامه داشت تا اینکه ناگهان زن مش مراد، تبدیل شد به سرزنده ترین پیرزن ده! نه اینکه فکر کنید از دعوا با شوهرش دست برداشت، که اتفاقاً در این اواخر تندخوتر هم شده بود! اتفاق عجیب این بود که بر خلاف همیشه، مش مراد چند وقتی بود که وقتی زنش با گفتن یک کلمه با او دعوا می کرد، او پنج کلمه جوابش را می داد! پیرمردهای ده که حیران شده بودند، آنقدر به مش مراد اصرار کردند تا سرانجام پیرمرد رازش را بر ملا کرد: من تازه فهمیدم زن بیچاره ام به این خاطر ناراحت است که سکوت مرا دال بر بی تفاوتی ام نسبت به خودش می داند! حالا که جوابش را می دهم، باور کرده که دوستش دارم!... 📘حکایت وداستانهای زیبا📕 https://eitaa.com/joinchat/4077584690C3415268171