eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جهان در آستانه یک تحول بزرگ است رد شدن از این امتحان سنگین است 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خودت رو برسون به کشتی نجاتِ ارواحنا فداه... 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
13.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیشگویی قرآن کریم در مورد نابودی اسرائیل... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
30.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥❌ نشانه های ظهور در أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج بازنشر
🌼نصیحتی زیبا از امام صادق(ع) ✍هرگز سختی‌های زندگی خود را برای دیگران تشریح نکنیم! مفضل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود و فقر و تنگدستی، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی او را آزار می داد. در محضر امام صادق علیه السلام لب به شکایت گشود و بیچارگی های خود را مو به ‌مو تشریح کرد. "فلان مبلغ قرض دارم. فلان مشکل را دارم.. متحیرم چه کنم؟ و..." خلاصه در آخر کلام از امام صادق علیه السلام درخواست دعا کرد. امام به کنیزش دستور داد یک کیسه اشرفی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند بعد این کیسه را در افطار مفضل قرارداد. مفضل به امام عرض کرد: آقا..! مقصود ما از آنچه در حضور شما گفتم دعا بود! حضرت امام فرمودند: بسیار خوب! دعا هم می کنم اما این را بدان هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن. اولین اثرش این است که وانمود می‌شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شکست یافته ای، در نظرها کوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود. 📚 کافی ، جلد4 ، صفحه 21 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
〽️ مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. ◇ مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. ◇ سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند. ◇ سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد. ❗️ پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت . ❗️ پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت :نه ... ❗️ مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است. پدر با تأثر گفت : او هم نامه‌ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه ... ❗️ به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من ...! 〽️ رفتار من با كلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می‌بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، 【 در حالی که تمام آن روش زندگی من است. ای کاش فکر می کردیم ....】 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای زیبا پيامبر و جوان یهودی حجت‌الاسلام مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
امام باقر عليه السلام : كَأنّي بِأصحابِ القائمِ و قَد أحاطُوا بِما بَينَ الخافِقَينِ فَلَيسَ مِن شَى ءٍ إلاّ و هُوَ مُطيعٌ لَهُم ؛ امام باقر عليه السلام :گويا ياران قائم را مى بينم كه بر شرق و غرب عالم مسلّط شده اند و هيچ چيزى نيست مگر آن كه از آنها فرمان مى برد . .📚 كمال الدّين ، ص 673 . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwAC1MxlKuBnx7rgPI5nNP0u0uPIPOgWzQACfQADVdbhU8D5eFrTuWX_MAQ.mp3
491.8K
💥داستانی تکان دهنده از گریه یک یهودی💥 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍گفته اند: روزی هارون الرشید از بهلول خواست تا چهل حرامزاده برایش حاضر کند. جناب بهلول فورا رفت و بعد از چند لحظه به همراه چهل نفر برگشت! ! 👑هارون با تعجب پرسید: چطور به این زودی توانستی اینها را جمع کنی؟ ! 💠بهلول در جواب گفت: آسان است ای خلیفه! رفتم روی قصر و صدا زدم: *چه کسی دشمن علی بن ابی طالب است؟* با این ندا بیش از هزار نفر! آمدند و من تنها 40 نفر آنها را آوردم همانطور که خواسته بودی. هارون از کار بهلول به خنده آمد. 📚(کشکول شیخ بهایی) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•