eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 بگیم: خدایا خیر بده! نگو اینو می‌خوام، خدایا این دختر نصیب پسر من بشه، این پسر نصیب دختر من بشه، این شغل، این ماشین و ... رو می‌خوام. به خدا نگید، چه و چه... بگید: «خیر» قرآن یک آیه داره، میگه: گاهی وقت‌ها یک چیزی رو خوب می‌دونی ولی به ضررته! خیال می‌کنی خیره اما به ضررته. خیر از خدا بخواید. ✍حجت‌‌الاسلام قرائتی ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍ العبد محمدتقی بهجت: نباید مغرور شویم. تا نزدیکی‌های وفات و تا زمانی که شیطان زنده است، انسان در مخاطره است! به خدا پناه می‌بریم. 📚در محضر بهجت ج۲ ص۱۹۵ ‌‌ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⭕️هرگاه کارد به استخوانت رسید... فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات معصومین علیهم السلام میشود. شب در عالم رؤیا ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را زیارت میکند. حضرت فرمودند: 🔅و أما الحجه فإذا بلغ منک السیف للذبح و أومأ بیده إلی الحلق فاستغث به فإنه یغیثک و هو غیاث و کهف لمن استغاث فقل یا مولای یا صاحب الزمان أنا مستغیث بک. اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید،به فرزندم استغاثه کن که او فریادرسی و پناهگاه هرکسی است که به او پناهنده شود و بگو: ♦️یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ الغَوثَ اَدرِکنی (مهدی جان؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس...). ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان" سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد. 📖بحارالانوار جلد53 ص323 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فدای قاصدکایی که نشونی‌تو میدونن روونه کردنشون تا به تو سلام برسونن... 💔🌸🍃تو کجایی ؟! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خاطره ای از خدمت سربازی😉 @zibastory سال ۶۵ در سردشت خدمت میکردم یک روز وقت ناهار برایمان مرغ آوردند هنوز مشغول خوردن نشده بودیم که صدای موشک را از دور شنیدیم هراسان بلند شدیم و پا فرار گذاشتیم در حالی که در حال دویدن بودم نگاهم به یکی از دوستان افتاد که سهم مرغ خود را در دست داشت و میدوید ...پس از اصابت چندین موشک به محل استقرارمان و زخمی شدن چندین نفر(خوشبختانه کسی کشته نشد) موقعی که به یگان خود برگشتیم دوست مرغ بدست را دیدم و گفتم جریان مرغ چی بود که با خودت میبردی ؟ گفت اگر موشک بهم میخورد و شهید میشدم که هیچ ولی اگر سالم بر میگشتم غذایم را از دست میدادم درست مثل الان که شما چیزی ندارید بخورید اینو گفت و مشغول گاز زدن به مرغ شد اون میخورد و ما حیران نگاهش میکردیم که بعدها هر وقت یادمان می افتاد از خنده غش میکردیم. @zibastory
خاطره ای از سال دوم راهنمایی😂 @zibastory سلام من دهه شصتی هستم سال دوم راهنمایی معلم علوم ما یه آقایه قد متوسط به قول معروف تپل هم بود اون موقع ها اگه یادتون باشه خلاصه درس و کنفرانس میدادیم یعنی هر هفته چند نفر مشخص میکرد معلم که دفعه بعد بخونه و کنفرانس بدهد داخل پرانتز بگم که ما دختر بودیم اون موقع هم حجب و حیا و خجالت یه چیز عادی بود.خلاصه چشمتون روز بد نبیند نوبت من بود که بعد حاضر غایب کردن برم کنفرانس بدم ما تو کلاسمون هم اسم و فامیلی چهار نفر بودیم من نفر سوم بودم که اسممو که خوند بگم حاضر از اون ور داشتم تندتند می خواندم برم کنفرانس بدهم اسممو که خوند به کلمه سلامتی رسیدم از اون ور میخوام کتاب بخونم از این ور باید بگم حاضر.کلاس ساکت بود اسمم را که خواند گفت فاطمه انصاری من با صدای بلند گفتم،سلام...😂😂 کلاس منفجر شد یعنی اون روز از خجالت چادرمو انداختم روی سرم و تا آخر زنگ سرمو برنداشتم ،تا آخر سال هم دیگه معلممون حاضر غایب نکرد فقط می‌گفت کسی غایب نیست همون تموم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خدایا... 🌹نه من تنها به احسانت رهینم 🌿نه تنها من برآن رحمت قرینم 🌹که عالم غرق احسان توباشد 🌿جهان جان گلستان تو باشد! 🌹باتوکل بر اسم اعظمت﷽ 🌿روزمان را بامید بارش احسان 🌹ورحمت بیکرانت آغاز میکنیم @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷دوشنبه تون متبرک به ذکر شریف ❤️صلوات بر حضرت محمد (ص) 🌷و خاندان پاک و مطهرش 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ 🌷إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ @zibastory
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از زندگی گفت ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸود قدم زد ﻭﻟﯽ،ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!! یک ضرب المثل چینی می گوید: برنج سرد را می توان خورد چای سرد را می توان نوشید اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد ۰۰۰ @zibastory
یک امتحان ساده براى ارزیابى خودتون… جاى ساعت دیوارى خونتون را عوض کنین میبینید که تا ماه ها هنوز روى دیوار ناخوداگاه دنبالش میگردین!!! ذهن شما براى قبول و پردازش تغییر یک ساعت ساده و بى احساس نیاز به چند ماه زمان داره پس انتظار نداشته باشید تغییرات بزرگتر را در زمان کوتاه و بدون مشکل قبول کند… هرگز . هرگز .. هرگز … ناامید نشید… @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸اعتماد به نفس اولین گام به سوی موفقیت است! اگر سه خصلت: 🔸انتقادپذیری 🔸پوزش خواهی 🔸وشکرگزاری را در خود پرورش دهید مطمئن باشید که موفقیت به زودی در خانه تان را میزند🌸 @zibastory
🌷 🌷 !! 🌷همیشه دنبال پوتین بچه‌ها بود. آن‌قدر واکس می‌زد که برق می‌افتاد. بعد پوتین را نشان طرف می‌داد و می‌گفت: خوب من پوتین شما را واکس زدم، حقی به گردن شما دارم، یا نه؟ طرف از همه‌جا بی‌خبر می‌گفت: بله. 🌷....تسبیحی از جیبش درمی‌آورد و می‌گفت: پس باید به نیت ۱۲۴هزار پیامبر ۱۲۴هزار صلوات بفرستی! طرف برق از سرش می‌پرید و می‌گذاشت دنبالش...! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حسن اصغری : سرهنگ بختیاری منبع: سایت مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی
🌹داستان آموزنده🌹 .@zibastory برای یکی از شهد.ا مراسم گرفته بودند. دوستی گفت، با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را نمی‌شناختم، پدر شهی.د بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. لحظاتی بعد گفت آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است! لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و بعد ادامه داد که : شب گذشته پسرم را در خواب دیدم. می‌گفت در مدتی که ما گمنام و بی‌نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ما سر می‎زد، اما از وقتی پیدا شدم، دیگر چنین خبری نیست. می‌گویند شهد.ای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند. دانه‌های درشت اشک از گوشه چشمان ابراهیم روان بود. ابراهیم گمشده‌اش را پیدا کرده بود؛ گمنامی. ابراهیم همیشه می‌گفت خوشگل‌ترین شها.دت را می‌خواهم. اگر جایی بمانی که کسی تو را نشناسد، خودت باشی و مولا هم بالای سرت بیاید و سرت را به دامن بگیرد، این خوشگل‌ترین شها.دت است. سرانجام ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 پس از پنج روز که در کانال کمیل واقع در فکه مقاومت کرد، در عملیات والفجر مقدماتی، بعد از فرستادن رزمندگان باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می‌خواست که گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سال‌هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد. [برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم] 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @zibastory
📌 عمل صالح و تقرّب به اهل بیت 🔆 علیه السلام میفرماید : 🔹 هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستی ما نزدیک می سازد عمل کند ♦️ از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است دوری گزیند ✅ زیرا خداوند به طور ناگهانی «جان» انسان را می گیرد در وقتی که توبه برایش سودی ندارد و پشیمانی او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمی دهد 📚 بحار الأنوار جلد۵۳ ص۱۷۴ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @zibastory
⛔️ آثار دنیوی و اخروی کردن ✅ نفرین تنها یک واکنش بی تأثیر و حرف مفت نیست، بلکه واکنشی است با آثار و تبعات سخت و شدید که شخص باید مواظب باشد گرفتار آن نشود. 🌺حضرت علی علیه السلام ‌می‌فرماید: ”از نفرین مظلوم بترسید که وی حق خویش را از خدا درخواست می‌کند و خداوند کسی را از حقش باز نمی‌دارد.” ❌البته لعن یا نفرین بر برادران و خواهران مؤمن و به طور کلی زبان گشودن به نفرین و لعن‌، امری مذموم است و جز در موارد استثنا از این امر به شدت پرهیز داده شده است‌! 🌹حضرت امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: 🔴”کسی که چیزی را لعنت می‌کند اگر آن شی مستحق نباشد لعنت به خود گوینده بر می‌گردد. پس از لعن مؤمن بپرهیزید تا مبادا خود گرفتار شوید." 🔱 در فرهنگ اسلام عفو و بخشش بر غضب و انتقام خصوصا نسبت به مؤمنین و نزدیکان ترجیح داده شده است. در عفو لذتی است که در انتقام نیست، همان گونه که رحمت الهی برغضبش سبقت دارد (سبقت رحمته غضبه). ♨️كسى كه ظلم می‏كند چه بسا در همین دنیا كیفر آن را ببیند. 🔹ثانیاً؛ دیدن كیفر و جزاى بعضى از گناهان در این دنیا، ممكن نیست. مثلاً كسانى كه افراد زیادى را در جنگ‏ها و یا بمباران‏هاى اتمى و شیمیایى كشته‏ اند، چگونه می‏توان آنان را به كیفر واقعى اعمالشان رساند؟ 🔵 توضیح اینکه: خداوند نسبت به بنده ‏اش است تا آخرین مرحله به انسان فرصت میدهد برای توبه و هرگز مانند جباران فوراً اقدام به انتقام نمیکند 📚میزان الحكمه، جلد 7، ص 3375 ر،ک‌:میزان الحکمة‌، محمدمحمدی ری شهری‌، ج 5، ص 616 @zibastory •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴گرمای شدید صحرای محشر🔥 ⚫با توجه به اینکه جنس صحرای محشر از آتش است حرارت شدید موجب ریزش عرق و در نتیجه عذاب و شکنجه حاضران در محشر می شود: 💟امام باقر (علیه السلام) فرمود: وقتی روز قیامت فرا رسد خداوند همه انسانها را در بیابانی گرد آورده در حالی که آنها پابرهنه و عریانند پس در صحرای محشر متوقف می شوند به حدی که دچار عرقی شدید می گردند تا آنجا که نفس کشیدنشان دشوار می شود...(153). 💟امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود: حتی اذا تصرمت الامور... و الجم العرق. آنگاه که کارها به انجام می رسد و روزگاران طی می شود و برانگیخته شدن انسانها فرا می رسد و آنها را (خداوند) از قبرها خارج می فرماید... عرق (از شدت وفور گرما) بر دهان ها لجام می زند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ وعده ی پروردگارت را باور داشته باشی❣ آنوقت است که گناه برایت می شود: یک بادامِ تلخ که حاضر نیستے بار دوم امتحانش کنے❗️❗️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴انسانها هنگام مرگ چه چیزهایی می بینند؟! امام علی (علیه السلام) فرمود: در آخرین روز از روزهای دنیا و اولین روز از روزهای آخرت چهره هایی برای انسان متمثل می شوند. اولین چهره ای که متمثل می شود ازاو می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اموال تو هستم. به او می گوید من برای تو زحمت کشیدم در این آخر عمری می بینی شدیداً گرفتارم تو به چه درد من می خوری؟ اموالش به او می گوید تو به اندازه یک کفن حق داری. کفنت را بردار بقیه مال تو نیست و مال بازماندگان است. از این ناامید می شود که چهره دومی برایش تمثل پیدا می کند. می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اهل تو هستم . اهل یعنی خانواده، زن، فرزند، پدر، مادر، دوست ، آشنا، کسانی که عنوان اهل به آنها اطلاق می شود. می گوید من برای شما زحمت کشیدم. استراحت شما را به استراحت خودم ترجیح دادم الی آخر و کارهایی که برایشان انجام داده را بازگو می کند و گرفتاری خودش را مطرح می کند. اهلش به او می گویند ما تو را تا قبر همراهی می کنیم ، دفن می کنیم و بر می گردیم زیرا نمی توانیم همراهت داخل قبر بیاییم. چهره سوم که اعمالش هست تمثل پیدا می کند به او می گوید تو که هستی؟ می گوید من اعمال تو هستم. به او می گوید من نسبت به تو خیلی دل خوشی نداشتم سخت بودی برای من حالا به چه درد من می خوری؟ اعمال می گوید من همه جا همراه تو هستم. در عالم برزخ، قبر، قیامت و... 📕بحارالانوار ج 6 ص 161 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خداجانم گاهی فکر میکنم به بودنت، به داشتــــنت‌، به لحظه هایی که تورا دریغ کردم از زندگی اَم، و به دشواری آن ثانیه ها و به سنگینی، عقربه های ساعت، در دقیقه های نبودنت... من نمیدانم، و هرگـــز هم نخواهـــم فهمید، کسانی که تورا ندارند، چه دارند، و چطور این حجم انبوهِ دل خستگیها را تنها به دوش میکشند! اما خوب میدانم، چقـــدر خوب است داشتنِ تـــو‌ تویی که مهربانترینی! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔵حاج اسماعیل دولابی: خدا اگر به کسی علاقمند باشد او را تحت فشار قرار میدهد، لذا تمام انبیاء تحت فشار بوده اند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 خدایا ✨نـام بـا عظمـت تـو 🌸زبـان قلـم را می‌گشـايد ✨تـو آغـاز هـر كلمـه‌ای 🌸و صبـح‌ كلمـه‌ای اسـت ✨لبـريـز از نـام تـو 🌸صبـح تنهـا ✨بـا نـام تـو زیبا می‌گـردد 🌸 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فصلهای بد خزان بروند غم و‌غصه، ز روح‌و‌ جان بروند @zibastory یوسفم گر به تخت بنشیند گرگ ها از دیارمان بروند آه مهدی ، ای علی زمان تو‌ بیا تا مترسکان بروند خلق خسته شده ز دین‌خدا فوج فوج‌و‌، یکان یکان بروند آخرالامر این ستمکاران همچو فرعون از میان بروند هم یهود و سعود نابودند هم منافق ز شیعیان بروند سنی و صوفی و کژ اندیشان همه ی زشت مسلکان بروند پیر گشتم‌‌و، منتظر ماندم گرچه هر پیر و‌ هر جوان بروند بهر دیدار چهره ی خورشید من نشستم که ابرها بروند همه شب تا سحر دعا کردم تا دعاها به آسمان بروند که‌خدایا امام ما برسان‌ تا که دجالیان‌ این زمان بروند گرگ ها زوزه هم اگر بکشند شیر آید، دوان دوان بروند حامدا صبر کن‌ که نزدیک است این شیاطین‌و این دَدان بروند @zibastory
🌷خواهی که در 🌼پناه کرامات سرمدی 🌷ایمن شوی ز فتنه و 🌼ایمن زِ هر بدی 🌷لبریز کن زِ عطر گل 🌼نور سینه را 🌷با ذکر یک صلوات 🌼بر نبی وآل نبی 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌷
🔴 داستان کوتاه چوپان بی سواد، ولی هوشمند @zibastory چوپانی در بیابان مشغول چرانیدن گوسفندان بود، دانشمندی در سفر به او رسید و اندکی با او گفتگو کرد فهمید که او بی سواد است، به او گفت: «چرا دنبال تحصیل سواد نمی روی؟» چوپان گفت: «من آنچه را که خلاصه و چکیده همه علوم است، آموخته ام دیگر نیازی به آموزش مجدد ندارم.» دانشمند گفت: آنچه آموخته ای برای من بیان کن. چوپان گفت: خلاصه و چکیده همه علم ها پنج چیز است: 1⃣ تا راستی تمام نگردد، دروغ نگویم. 2⃣ تا غذای حلال تمام نشده، غذای حرام نخورم. 3⃣ تا در خودم عیب هست، عیبجوئی از دیگران نکنم. 4⃣ تا روزی خدا تمام نشده به در خانه هیچ کسی برای روزی نروم. 5⃣ تا پای در بهشت ننهاده ام از مکر و فریب شیطان غافل نگردم. دانشمند، او را تصدیق کرد و گفت: همه علوم در وجود تو جمع شده است، و هر کس این پنج خصلت را بداند و عمل کند به هدف علوم اسلامی رسیده و از کتب علم و حکمت، بی نیاز شده است. داستان دوستان، ج 4 محمد محمدی اشتهاردی @zibastory
🟩عجب داستانی بود كل علی @zibastory 🔹️روزی روزگاری، نوجوانی به همراه پدر و مادرش به سفر كربلا رفت، نوجوان كه علی نام داشت وقتی از سفر بازگشت لقب كربلایی علی گرفت و در طی سال‌ها مردم لقب او را برای اینكه راحت‌تر بیان كنند، مختصر كردند و صدایش می‌كردند «كل علی» علی آقا كم كم بزرگ شد و ازدواج كرد و صاحب زندگی مستقلی شد. ولی مردم هنوز او را «كل علی» صدا می‌كردند این نحوه صدا كردن او را خیلی ناراحت می‌كرد. كم كم كار و كاسبی‌اش گرفت و پولدار شد ولی مردم مانند سابق او را كل علی صدا می‌كردند. تا اینكه فكری به ذهنش رسید. گفت: رنج سفر را به جان می‌خرم به زیارت خانه‌ی خدا می‌رم و بازمی‌گردم آن وقت همه مرا حاج علی صدا می‌كنند.علی وسایلش را جمع كرد و زن و فرزندش و دارایی‌هایش را به دوستی امین سپرد و عازم سفر شد. در آن زمان سفر با حیواناتی مثل شتر و اسب صورت می‌گرفت. بنابراین خیلی كند و طولانی بود. سفر «كل علی» هم چندین ماه طول كشید. هنگامی كه حج تمام شد و علی به شهر خود بازگشت، همه‌ی مردم به استقبالش رفتند. او را به خانه‌اش بردند و آن شب را در كنار او شام خوردند. بعد از شام یكی از آشنایان گفت: كل علی رفتی حاجی حاجی مكه، ما گفتیم آنجا خوش گذشته تو زن و فرزند و خانه را رها كردی، آنجا ماندی؟ كل علی كه این حرف‌ها را شنید فهمید كه مردم هنوز به مانند سابق او را كل علی صدا می‌كنند و تصمیم گرفت، از خاطرات سفرش نقل كند كه با چه سختی حاجی شده و نباید دیگران او را كل علی صدا كنند. گفت: در راه حجاز یك نفر از شتر افتاد و سرش شكست. آمدند و به من گفتند حاج علی از آن روغن عقربی كه همراهت آوردی به این پنبه بزن، بعد پنبه را گذاشتند روی زخم، فردا خوب خوب شد. همه گفتند: «خیر ببینی حاج علی كه جان بابا را خریدی» همه تأیید كردند احسنت. حاج علی ادامه داد: در مدینه منوره كه بودم یك روز داشتم زیارت می‌خواندم یكی از پشت سر صدا زد «حاج علی» من خیال كردم مش شعبان شما هستید برگشتم دیدم یكی از هم سفرهاست به یاد شما افتادم و نایب الزیاره بودم. همچنین در كشتی كه بودیم دو نفر دعوایشان شد نزدیك بود كشتی غرق شود. یكی از مسافرها گفت: حاج علی به داد برس كه الان خون راه می‌افتد. من وسط افتادم و آشتی‌شان دادم و هم سفرها گفتند: خیر ببینی حاج علی كه همیشه قدمت خیر است. همه‌ی میهمانان هم گفتند: خدا خیرت دهد. نزدیكی‌های جدّه بودیم كه دریا طوفانی شد. نزدیك بود كشتی غرق شود یكی از مسافرها گفت: حاج علی! از آن تربت اعلایت یك ذرّه بنداز تو دریا تا دریا آرام شود. همین كه تربتی كه همراه داشتم را توی دریا انداختم، دریا آرام شد. همه گفتند: خدا عوضت بده «حاج علی كه جان همه را نجات دادی» و باز همه‌ی میهمانان او را تحسین كردند. خلاصه آن شب حاج علی تعریف كرد و مثال آورد كه در سفر همه او را حاج علی صدا می‌كردند. آخر شب كه میهمانان خواستند به خانه‌هایشان بازگردند علی سكوت كرد و گوشه‌ای ایستاد تا تأثیر نطقش را ببیند. موقع خروج یكی می‌گفت: كل علی! دعا كن خدا قسمت ما هم بكند چنین سفری را. دیگری می‌گفت: كل علی در یك وقت مناسب دوباره باید از خاطراتت تعریف كنی. آخرین نفر هم موقع رفتن گفت: واقعاً چه سرگذشتی داشتی، كل علی! خدا رو شكر هنوز سالم و سرحالی. @zibastory