eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
↬ ↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↯↯ 💐ڪسے ڪہ دوست دارد دعایش برنگردد و اجابت شود،این دعا را قبل از هردعایے ڪہ مے ڪند بخواند:↯↯ ✨ما شاءَ اللهُ تَوَجُّهاً اِلے اللهُ،ما شاءَ اللهِ تَعَبُّداً للهِ،ما شاءَ اللهُ تَلَطُّفاً للهِّ،ما شاءَ اللهَ تَذَلُّلاً للهِ،ما شاءَ اللهُ استِنصاراً بِاللهِ،ما شاءَ اللهُ إِستِڪانَةً للهِ،ما شاءَ اللهُ تَضَرُّعاً اِلے اللهِ، ما شاءَ اللهُ اِستِغاثَةً بِاللهِ ما شاءَ اللهُ اِستِعانَةً بِاللهِ،ما شاءَ اللهُ لا حَولَ وَ لا قُوُّةَ إِلّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم.✨ 💐ان شااللہ اجابت گرد. 📚ڪلیات مفاتیح الحاجات.ص62 ↬ ↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵سخنرانی حاج آقا 🎬موضوع: امروز مردم با خدا زندگی نمیکنن با توجیه زندگی میکنن ‌‌‌‌🌹 🍃🍂 ‌‌‌‌ 🕊 ♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣حـق‌النـاس عــاطفی ❌تو فکر کردی هرجور بگردی سر خودت نمیاد؟ 🕊 ♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چقدر صبح را دوست دارم ✨نفس عمیق میکشم 🌸و با یک بسم الله ✨روزم را آغاز میکنم 🌸و به شکرانه هر آنچه ✨خدایم داده 🌸شادم و مهربانی میکنم ✨و ازخدای مهربان 🌸برای دوستانم ✨طلب خیر و برکت میکنم 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️الهی 🙏 🌷که امروز برای 💕همه ما 🌷پر از سلامتی و آرامش باشه 💕به برکت صلوات 🌷بر حضرت محمد ص 💕و خاندان پاک و مطهرش 🌷💕اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🌷💕مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌷💕وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🕊 ♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
كلمات ،تأثير مستقيمي بر انديشه‌ها دارند واين انديشه ما است كه باورها را می سازد. اساساً وجودما از باورها تشكيل شده است. اگر به صورت عميق در وجود خود نظاره كنيم ، در خواهيم يافت كه آنچه باعث شكل‌گيری ما میشود و انديشه‌ های ما را بوجود ميآورد ؛ قبل از اين كه مادی باشد ، معنوی است..... كلام تو عصای معجزه‌گر تو است، سرشار از سحر و اقتدار.... پس مواظب سخنانمان باشیم! جز سخن حق نگوییم ........ جز سخن نیک بر زبان نرانیم......... و زبانمان را به سخن مهر، محبت و عشق عطر آگین کنیم ....
📗داستان مردم ساده و ابومسلم خراسانی روزی ابومسلم خراسانی با سپاه خویش از کنار روستای بسیار سبز و زیبا می گذشت جمعی از مردم آن روستا تقاضای دیدار با او را داشتند یکی از آنها را اجازه دادند تا نزد سردار ایرانی بیاید او گفت ما مردان روستا از شما می خواهیم ثروت روستا را بین ما تقسیم کنید و ادامه داد باغ بزرگی در کنار روستا است که اگر تقسیم اش کنید هر کدام از ما صاحب باغ کوچکی می شویم و همیشه دعاگوی شما خواهیم بود . سردار پرسید اگر صاحب باغ هستید پس چرا به پیش من آمده اید ؟! بروید و بین خویش تقسیم اش کنید . مرد گفت : در حال حاضر باغ از آن ما نیست اما ما آن را سبز کردیم ابومسلم متعجب شد و پرسید : داستان این باغ چیست از آغازش برایم بگویید. آن مرد گفت مردم روستای ما 15 سال پیش تنها چند باغ کوچک داشتند تا اینکه مرد مسافری شبی در روستای ما میهمان شد و فردای آن ، مسافر بخشی از زمینهای اطراف روستا را از مردم روستا خرید و بخشی از مردان و زنان روستا را به کار گرفت تا باغ سبز شد . سردار پرسید در این مدت مزد کارگر و سهم زحمت مردم روستا را پرداخته است و روستایی گفت آری پرداخته اما ریشه او از روستای ما نیست و مردم روستا می گویند چرا او دارایی بیشتری نسبت به ما دارد؟ و باغی مصفا در اختیار داشته باشد و ما نداشته باشیم ؟! سردار گفت شما دستمزد خویش را گرفته اید و او هم برای آبادی روستای شما زحمت کشیده است پس چطور امروز این قدر پر ادعا و نالان شده اید روستایی گفت دانشمند پرهیزگاری چند روزی است میهمان ما شده او گفت درست نیست که کسی بیشتر و فزون تر از دیگری داشته باشد و اینکه آن مرد باغدار هم از زحمت شما روستاییان باغدار شده و باید بین شما تقسیم اش کند . ابومسلم پرسید این مردک عالم این چند روزی که میهمان روستا بوده پولی هم به شما پرداخته روستایی گفت ما با کمال مهربانی از او پذیرایی کرده ایم و به او پول هم داده ایم چون حرفهایش دلنشین است . سردار دستور داد آن شیاد عالم را بیاورند و در مقابل چشم مردم روستا به فلک بستن اش . شیاد به زاری و التماس افتاده و از بابت نیرنگ و دسیسه خویش طلب بخشش و عفو می نمود . آنقدر او را فلک نمودند که از پاهایش خون می چکید سوار بر خرش کرده و از روستا دورش نمودند . مردم روستا بر خود می لرزیدند ابومسلم رو به آنها کرده و گفت : شما مردم بیچاره ایی هستید ! کسی که ثروتش را به پای روستای شما ریخته برایتان کار و زندگی به وجود آورده را پست جلوه می دهید و می گویید در داشته های او سهیم هستید و کسی را که در پی شیادی به اینجا آمده و از دسترنج شما شکم خویش را سیر می کند عزیز می دارید چون از مال دیگری به شما می بخشد ! هر کس با ثروتش جایی را آباد کند و با اینکار زندگی خویش و دیگران را پر روزی کند گرامی است و باید پاس اش داشت. مردم متوجه اشتباه شان شدند و از آن پس روستا زیباتر گشت... 🕊 ♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
🍁 ‌ 📘عاقبت ثروتمندان و فقیران از نظر بهلول روزی بهلول در قبرستان بغداد کله های مرده ها را تکان می داد ، گاهی پر از خاک می کرد و سپس خالی می نمود. شخصی از او پرسی: بهلول ! با این " سر های مردگان " چه می کنی؟ گفت: می خواهم ثروتمندان را از فقیران و حاکمان را از زیر دستان جدا کنم، لکن می بینم همه یکسان هستند. به گورستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله ای با خاک می گفت که این دنیا، نمی ارزد به کاهی به قبرستان گذر کردم کم و بیش بدیدم قبر دولتمند و درویش نه درویش بی کفن در خاک خفته نه دولتمند ، برد از یک کفن بیش 🕊 ♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
📗حکم زیرکانه امام علی علیه‌السلام مردی از جبل(منطقه ای از ایران) برای زیارت خانه خدا به راه افتاد در حالی که غلامش با او بود. غلام مرتکب خطایی شد و آن مرد غلام را زد. غلام به اربابش گفت: تو ارباب من نیستی بلکه من ارباب تو هستم. هر یک از آن دو نفر دیگری را متهم می کردند و ادعای آقایی بر دیگری داشتند. در این امر جدی بودند تا به کوفه رسیدند. شکایتشان را به نزد امام(علیه السلام) بردند. آن ارباب گفت: ای امیرالمؤمنین! این غلام من است گناهی کرد او را ادب کردم، اما او بر من حمله کرد و ادعا کرد که او ارباب من است. غلام گفت: به خدا قسم! او غلام من است. پدرم مرا به نزد او فرستاده است تا مرا تعلیم دهد، او بر من حمله کرده است و بر من ادعا می کند که مال مرا ببرد. هر یک از آنها قسم می خوردند و دیگری را تکذیب می کردند. امام دعوا را به روز بعد موکول کرد. هنگامی که صبح شد امام به قنبر گفت: «در دیوار دو سوراخ بکن». هر دو را حاضر کرد و به آنها گفت: «چه می گویید»؟ هر یک از آنها قسم خوردند که ارباب و سید دیگری هستند. سپس دستور داد که برخیزند و سرهای خود را در آن سوراخ ها قرار دهند. وقتی این کار را کردند، امام علی(علیه‌السلام) به قنبر فرمودند: «شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله را به من بده». قنبر آن را حاضر کرد و امام به او فرمود: «زود گردن غلام را بزن» هنگامی که غلام این سخن را شنید فورا سر خود را از سوراخ بیرون کشید در حالی که نفر دیگر سرش همچنان در سوراخ بود. امام غلام را گرفت و به او گفت: «آیا تو ادعا نمی کردی که من غلام نیستم»؟ گفت: چرا، او مرا زد و به من تعدی کرد. امام حکم کرد که او بنده است و او را تسلیم مولایش نمود و با این حکم خصومت بین آنها برطرف شد[1]. ✍🏻امام در این قضاوت از ضمیر ناخودآگاه افراد استفاده کرد. چون فرد هر چقدر هم بخواهد ادعای چیزی را بکند اما با توجه به اینکه خودش به حقیقت واقف است، در چنین مواقعی ناخودآگاه بر اساس حقیقت عمل می کند و نه بر اساس ادعایی که کرده است لذا به محض اینکه امام به قنبر دستور داد که غلام را بکش، چون واقعا در باطن خود را غلام می دانست ترسید و زود سرش را بیرون آورد. و همین عمل وی نشان داد که غلام، همین فرد بوده است. پی نوشت: 📗[1]- فروع کافی 7:425. وسائل الشیعه 18:208. قضاء أميرالمؤمنين علیه السلام:11. 🕊 ♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
📗داستان جالب قدر همین شاه را باید دانست پادشاهی از وزیر خود خشمگین شد به همین دلیل او را به زندان انداخت.مدتی بعد وضع اقتصاد کشور رو به وخامت گذاشت. بنابراین مردم از پادشاه خود ناراضی شدند و پادشاه هرکاری برای جلب رضایت آنها نمود،موفق نمی شد.لذا دستور داد وزیر را از زندان بیاورند.هنگامی که وزیر در محضر او حاضر شد گفت:مدتی است که مردم از من روی گردان شده اند،اگر توانستی رضایت آنها را جلب کنی من نیز از گناه تو می گذرم.وزیر گفت:... من دستور شما را اجرا خواهم کرد،فقط از شما می خواهم تعدادی سرباز به من بدهید.شاه گفت:نبینم که از راه اعمال خشونت بر مردم وارد شوی.سرباز برای چه می خواهی؟ وزیر گفت:من هرگز هدف سرکوب کردن ندارم.شاه با شنیدن این حرف تعدادی سرباز به وزیرش داد.شب هنگام وزیر به هر کدام از سربازان لباس مبدل دزدان را پوشاند و به هر کدام دستور داد که به تمام خانه ها بروند و از هر خانه چیزی بدزدند به طوری که آن چیز نه زیاد بی ارزش باشد و نه زیاد با ارزش تا به مردم ضرر چندانی وارد نشود و هم چنین کاغذی به آنها داد و گفت در هر مکانی که دزدی می کنید این کاغذ را قرار دهید. روی کاغذ چنین نوشته شده بود:هدف ما تصاحب قصر امپراطوری و حکومت بر مردم است.سربازان نیز مطابق دستور وزیر عمل کردند.مردم نیز با خواندن آن کاغذ دور هم جمع شدند. نفر اول گفت: درست است که در زمان حکومت پادشاه وقت با وخامت اقتصادی روبه رو شدیم،اما هرگز پادشاه به دزدی اموال ما اقدام نمی کند..این دزدان اکنون که قدرتی ندارند توانسته اند اموال ما را بدزدند،وای به روزی که به حاکمیت دست یابند.نفر دوم نیز گفت:درست است،قدر این شاه را باید دانست و از او حمایت نمود تا از شر این دزدان مصون بمانیم.و همه حرف های یکدیگر را تایید کردند و بنابراین تصمیم گرفتند از شاه حمایت کنند. 🕊 ♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
📗 ( کار بوزینه نیست نجّاری): کاربرد ضرب المثل : ضرب المثل کار بوزینه نیست نجّاری شناخت توانایی‌های فرد و بر عهده گرفتن مسئولیت‌ها متناسب با آن توانایی‌ها، می‌باشد و در مواردی به کار می‌رود که شخصی به کار و حرفه‌ای دست بزند که از عهده‌اش برنمی‌آید. داستان ضرب المثل: مأخذ این مثل به داستانی در کلیله و دمنه بازمی‌گردد: بوزینه‌ای، درودگری را دید که بر چوبی نشسته آن را می‌برید و دو میخ درشت یکی بر شکاف چوب فرو کوفتی تا بریدن آسان گشتی و راه برای آمد و شد ارّه آسان شدی و چون شکاف از حدّ معینی گذشتی دیگری را بکوفتی و میخ پیشین را برآوردی. بوزینه تفرّج می‌کرد، ناگاه نجّار در انتهای کار برای حاجتی برخاست و برفت. بوزینه به جای نجار بر چوب نشست و از آن جانب که چوب بریده شده بود خصیتین او بر شکاف چوب اندر شد. بوزینه آن میخ را که در پیش کار بود از شکاف چوب برکشید. پس شکاف چوب دو شق چوب را به هم پیوست. خصیتین بوزینه در میان چوب محکم بماند. مسکین بوزینه ناله آغاز کرد و همی گفت: آن به که در جهان، همه کس کار خود کند آن کس که کار خود نکند، نیک بد کند لغات: بوزینه: میمون. درودگر: نجار. فرو کوفتی: کوبید. تفرّج: سیاحت، گردش. خُصیتین: دو بیضه. اندر شد: داخل شد. پیش: جلو. مسکین: بیچاره. علاقه‌بندی: خرِّاطی: چوب تراشی. بهر: برای. 🕊 ♥️⃟🌙 @zibastory👈🕊
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حوادث آخرالزمان موضوع :از اوضاع گرونی خسته شدی؟💔🥺 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•