eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🚩 شهادت ششمین‌ پیشوای‌ شیعیان رئیس‌مذهب‌ومکتب‌تشیع علیه‌السلام را به‌ پیشگاه عجل‌الله‌تعالی‌فرجه وهمه‌شیعیانشان تسلیت‌عرض‌می‌نماییم 🏴🚩 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
✅صلواتی که باعث برآورده شدن صد حاجت می شود : 💚از امام صادق(ع)روایت شده است که هر کسی که در یک روز صد مرتبه این صلوات را بفرستد خداوندصد حاجت او را بر می آورد که سی تای آن مربوط به دنیا و هفتاد تای آن مربوط به آخرت است 💥رَبِ صَلِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ💥 📒ثواب الاعمال ص ۳۴۱ 💚 از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که هر کس بعدا از نماز صبح پیش از آنکه تکلم کنداین صلوات را بفرستد حق تعالی روی او را از آتش جهنم نگه دارد 📒 عدة الداعی ص ۱۲۸ ‌  ‌‎‌‌‌‎‌ 🌼اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃وَ آلِ مُحَمَّد 🌼وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀سلام من 🖤به بقیع و به تربت صادق 🥀سلام من 🖤به مدینه به غربت صادق 🥀سلام من 🖤به بقیع و كبوتران بقیع 🥀سلام من 🖤به مزار معطّر صادق 🥀كه مثل ماه 🖤درخشد به آسمان بقیع🙏 🥀شهادت جانسوز رئیس مذهب 🥀شیعه امام جعفر صادق 🥀علیه السلام تسلیت باد🏴 (ع) @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🔘حکایت بهلول دانا يکى بود يکى نبود. پيرزنى بود که دو پسر داشت. يکى از آنها بهلول دانا و ديگرى کدخداى آبادى بود. يک شب تاجرى در خانهٔ پيرزن بيتوته کرد و از او خواست ده تا تخم‌مرغى را که دارد برايش بپزد. پيرزن ده تا تخم مرغ را پخت و به تاجر داد تا بخورد. تاجر خورد و پرسيد: پولش چقدر مى‌شود؟ پيرزن گفت: با نانى که خوردى سى شاهي. تاجر گفت: صبح موقع رفتن سى شاهى را به تو مى‌دهم. صبح شد، پيرزن زودتر از تاجر بلند شد و به صحرا رفت. تاجر که برخاست پيرزن را نديد. با خود گفت: سال ديگر سى شاهى را با سودش به پيرزن مى‌دهم.سال ديگر تاجر رفت در خانهٔ پيرزن و به‌جاى سى‌شاهى يک تومان به او داد. پيرزن خوشحال پيش همسايه‌اش رفت و ماجرا را براى او تعريف کرد. همسايه گفت: تاجر سر تو را کلاه گذاشته است. اگر آن ده تا تخم‌مرغ را زير مرغ مى‌گذاشتي، جوجه مى‌شدند، جوجه‌ها مرغ مى‌شدند، مرغ‌ها تخم مى‌کردند و پولشان يک عالمه مى‌شد! پيرزن رفت پيش کدخدا و از تاجر شکايت کرد. کدخدا تاجر را به زندان انداخت.از قضا بهلول سرى به زندان برادرش زد و تاجر را در آنجا ديد. تاجر ماجراى خودش را براى بهلول تعريف کرد. بهلول رفت و دو لنگه بار گندم از برادرش گرفت. بعد پيش مادرش رفت و از او ديگ خواست. مادرش پرسيد: چه کار مى‌خواهى بکني؟ بهلول گفت: مى‌خواهم گندم‌ها را بپزم، بعد بکارم تا سبز شوند. پيرزن به نزد پسر ديگرش، کدخدا رفت و گفت: اين برادر تو واقعاً ديوانه است. مى‌خواهد گندم پخته بکارد! کدخدا و مادرش رفتند پيش بهلول. کدخدا گفت: گندم پخته که نمى‌رويد. بهلول گفت: از تخم‌مرغ پخته جوجه درنمى‌آيد! بهلول دانا گفت: اگر درنمى‌آيد چرا تاجر بيچاره را زندانى کردي. کدخدا نتوانست جوابى بدهد و ناچار تاجر را از زندان آزاد کرد. بهلول دانا، يک تومان را از مادرش گرفت و به تاجر داد و گفت: اين هم غرامت زندانى شدن ناحق تو ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ حکایت وداستان زیبا📕 @zibastory 🌸🌸🌸🌸 عجایب جهان😱 @best_natur 🌼🌼🌼🌼🌼 کلبه استیکر😍 @kolbesticker 🌺🌺🌺🌺🌺
چند جمله زیبا.... قله ای که چند بار فتح شود؛ بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود ! مواظب دلت باش.. گاهی لب های خندان بیشتر از چشم های گریان”درد”می کشند .. “پایِ “معرفت که میاد وسط “دستِ “خیلیا کوتاه میشه. . وقتی حرف راست میزنید فقط انسان هایی از دستتان عصبانی می شوند که تمام زندگیشان بر دروغ استوار است .. یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت.. اگه خودتو بگیری میندازنت ! مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند : معذرت میخوام .. مزرعه را موریانه خورد، ولی ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوست بدار نه آنهایی که برایت نقش بازی کرده اند .. حکایت وداستان زیبا📕 @zibastory 🌸🌸🌸🌸 عجایب جهان😱 @best_natur 🌼🌼🌼🌼🌼 کلبه استیکر😍 @kolbesticker 🌺🌺🌺🌺🌺
دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد، کسی را تحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد، هيچ گناهی را كوچك ندان شايد دوری ازخدا در آن باشد، از هیچ غمی ناله نکن شاید امتحانی از سوی خدا @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
هیچوقت در زندگی این چهار چیز را نشکنید! *وقتی ناراحتی تصمیم نگیر *وقتی دیر میشه عجله نکن *وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگو بذار خودش بفهمه *وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده *وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن *وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه *وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه فکر نکن همه مثل خودتن 👌🏻👌🏻 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
❤️🌺چقدر زیباست این متن👌 ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺷﺨﺼﻲ ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﻳﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ . ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﺑﺎﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ . ﻫﻴﭽﻴﮏ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺭﻳﺎﺿﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺖ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁﻧﺮﺍ ﺣﻞ ﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ، ﻭﻟﻲ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻞ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻳﺎﻓﺖ . ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﮐﺴﯽ ﺟﺰ ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ ... " ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ، ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﻩ ." @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
و هر شب ثابت میشود جز خدا کسی را نداریم ... @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
.: 🌷 🌷 .... 🌷رمضان در جبهه‌ها در اوج گرمای تابستان آن هم در منطقه خوزستان حال و هوای ویژه‌ای داشت. سال ۶۰، ماه رمضان در اوایل مرداد ماه و گرمای بالای ۵۰ درجه خوزستان بسیار طاقت فرسا بود. رزمندگانی که از اقصی نقاط کشور به جبهه می‌آمدند حکم مسافر را داشتند و کمتر می‌توانستند یک‌جا ثابت باشند. بعضی از آن‌ها در یک منطقه می‌ماندند و از مسئول یا فرمانده مربوطه مجوز می‌گرفتند و قصد ده روز کرده و روزه‌دار می‌شدند. 🌷روزهای طولانی بالای ۱۶ ساعت، گرمای شدید و سوزان، کار فعالیت نبرد با دشمن حتی در منطقه پدافندی، شدت یافتن تشنگی و ضعف و بی‌حالی از جمله مواردی بود که وجود داشت اما به لطف خدا در ایمان و اراده رزمندگان کم‌ترین خللی ایجاد نمی‌شد. سال ۶۱ ماه مبارک رمضان در تیر ماه واقع شد. عملیات رمضان در همین ماه انجام گرفت. 🌷شب ۱۹ رمضان در حال و هوای خاصی رزمندگان آماده عملیات می‌شدند. گرمای شدید، باد و توفان شن‌های روان و از همه مهم‌تر نبرد با دشمن آن هم برای کسانی که روزه‌دار بودند، بسیار سخت بود. انسان تا در شرایط موجود قرار نگیرد درک مطلب برایش سنگین است. در آن عملیات بسیاری از عزیزان به وصال حضرت حق پیوستند درحالی‌که روزه‌دار بودند و لب‌هایشان خشکیده بود. اما به عشق اباعبدالله الحسین (ع) و عطش کربلا رفتند و به شهادت رسیدند. : رزمنده دلاور سید ابراهیم یزدی منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥استاد عالی 🌼♨️ماجرای تشرف راننده کامیون خدمت امام زمان عج حکایت وداستان زیبا📕 @zibastory 🌸🌸🌸🌸 عجایب جهان😱 @best_natur 🌼🌼🌼🌼🌼 کلبه استیکر😍 @kolbesticker 🌺🌺🌺🌺🌺
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ✳️ بیست سال است شلاقِ یک «اِی» را می‌خورم! ✍ سالکی نقل کرد، بر سر مزار مؤمنی مشغول ذکر بودم که یک‌مرتبه مکاشفه‌ای دست داد. دیدم عالمی نورانی روی منبر صحبت می‌کرد و همه را جذب کرده بود. در این میان از پشت سرم صدای خِش‌خشی آمد و دیدم مار بدهیبتی جلو می‌آید. مار جلو رفت تا به منبر رسید و آن آقا رنگ باخت و کلام را قطع و دهان را باز کرد و این مار، فک او را گرفت. آن آقا افتاد و مجلس به هم خورد. بعداز مدتی که به خود آمد از او پرسیدم چه بر شما آمده است؟ گفت: بیست سال است که شلاقِ یک «اِی» را می‌خورم! این موضوع هفته‌ای یک بار عیش مرا خراب می‌کند. [ماجرا از این قرار است که] من معتمد و ریش‌سفید محل بودم و قباله‌ها و ازدواج‌ها با شهادت من انجام می‌گرفت. یک روزی پسر من 18ساله شد و از دختری که می‌شناختم برایش خواستگاری کردم اما اعلام کردند که آن دختر، پسر شما را نپسندید. این امر بر من گران آمد ولی چون متدیّن بودم از او بدگویی نکردم الّا اینکه وقتی مردم از من درباره‌ی او می‌پرسیدند می‌گفتم «اِی! سخن دیگری بپرسید» و ظاهراً مردم از این تعبیر من می‌فهمیدند که او خوب نیست و لذا کسی با او ازدواج نکرد. لذا از آن روزی که این‌جا آمده‌ام می‌گویند تا او تو را نبخشد گرفتار هستی. 👤 استاد ابوالفضل بهرام‌پور 📚 از کتاب زندگی با قرآن @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺