eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐مـژده‌ی آمـدنت 🎊قیمـت جـان می‌ارزد 💐تاری از موی تو آقـا 🎊به جهـان می‌ارزد..... @zibastory 🍃🌸میلادت مبارک باد، ای سپیده پنهان که اهل زمین در آرزوی بوی بهشتی تو، هماره دعای فرج را زمزمه می کنند🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌼 ‍ ‍ 🌹خوشا روزى که مولا بازگردد🌹 🌷انا المهدى طنين انداز گردد🌷 🌹به حق مادرش زهراى اطهر🌹 🌷به حق فرق اکبر، حلق اصغر🌷 🌹خداوندا ظهورش دير گرديد🌹 🌷بسى عاشق در اين ره پير گرديد🌷 🌹مهيا کن تو اسباب ظهورش🌹 🌷منور کن تو گيتى را ز نورش🌷 💚 يا رب الحسين(ع) 💚بحق الحسين(ع) 💚 اشف صدر الحسين(ع) 💚 بظهور الحجة(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
او می آید... اما یادمان باشد... اگر با آمدن خورشید از خواب بیدار شویم نمازمان قضاست... ! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سنگ مزار جالب یک شهید •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هنگامی که برادران یوسف می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟ یوسف گفت: فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومندم نظر افکندم و خوشحال شدم و گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت. روزی به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم... خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او حتی بر برادرانم تکیه نکنم.... 📒هزار و یک حکایت اخلاقی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حکیم ایران زمین @zibastory ‼️بنده از چندی پیش گفتم نفــوذی‌ها! مراقب نفوذی‌ها باشید؛ بعضی‌ها برآشفته شدند؛ بیخود! برآشفتگی ندارد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zibastory 🔆اثر فال بد در كودك در يكى از خانواده هاى بزرگ اروپايى , كه به نحوست عدد سيزده عقيده ثابتى داشتند, دخترى در روز سـيـزدهـم مـاه متولد شد. زمانى كه دختر بزرگ شد و به اين مطلب پى برد ناراحت و آزرده خـاطـر گـشت . اوهر قدر بزرگ تر مى شد نگرانى اش افزوده مى گشت و هميشه متاثروافسرده به نـظر مى رسيد. او عقيده داشت كه نحوست روز ولادتش ,باعث بدبختى وى خواهد شد. پدر و مادر بـراى درمـان دخـتـر بـه دكـتـرى روان شـنـاس مـتـوسـل شـدنـد تا نگرانى و افسردگى وى را عـلاج كـنـد. تلاش هاى بى وقفه روان شناس , بى نتيجه ماند و او خود را همچنان بدبخت و تيره روز مى دانست و از بدبختى خود با ديگران سخن مى گفت . دخـتـر پس از فراغت از تحصيل , شوهر كرد و فرزند آورد, ولى هميشه در آتش نگرانى مى سوخت . روزى بـا هـمـسـر و كـودك خـوددرمـاشـيـن شـخـصـى نشسته بود و از خيابان عبور مى كرد. دكـتـرروان شـنـاس آنها را ديد, پس از توقف ماشين , به آنها نزديك شد و به زن جوان گفت : حالا مـتـوجـه گـفته هاى من شدى ؟ تو بى جهت زندگى را برخود تلخ ‌كردى , مى بينى كه اكنون در كمال سلامت با همسر مهربان وكودك عزيزت زندگى مى كنى و خانم خوشبختى هستى . زن جوان كه هنوز اثر تلقينات از وجودش محو نشده بود با گريه وناراحتى گفت : آقاى دكتر من يـقـيـن دارم كـه عـاقـبـت , نـحـوسـت عدد سيزده دامنگير من خواهد شد و مرا بدبخت خواهد كرد.بـيـان : فـال بد براى كسانى كه به آن عقيده دارند يكى از عوامل مهم ايجاد نگرانى و عقده روحى است . فال بد از نظر اسلام منشا و اساسى ندارد و مردود است 📚گفتار فلسفى (كودك ), ج 2, ص 499.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مهربان خدای من ✨هر روز تو را شاکرم 🌸برای شب هایی که ✨به صبح می‌ رسانم 🌸گرچه آینده پنهان است ✨اما چون تو کنارمی آرامم 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو @zibastory
@zibastory 🌺دوشنبه زمستانی تون 💖پر برکت با ذکر شریف 💚صلوات بر حضرت محمد ص 💖و خاندان پاک و مطهرش 🌸💖 اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🌿💟مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌸💖وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوشنبه و روز حاجات🌸 @zibastory نمی دانم آرزویت چیست؟؟!! امابرای رسیدن به آرزویت، 🌸 دستانم رو به آسمان است پروردگاراااا 🌸 هرآنچه صلاح دوستانم هست؛ 🌸 برایشان مقدربفرما... الهى آمين 🌸
خیلی قشنگه👌 @zibastory دلگیر مباش..! از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتند ایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسید صبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداست دنیا دو روزه،یک روز با تو،یک روز بر علیه تو ،پس ناامید نشو، زمان زود میگذرد،بی بی ها هم یک روز نی نی بودن، فقط گذر زمان نقطه هایشان را جابجا کرده جنگل هم باشی با بریدن درخت هایت بیابان میشوی فراموش نکن نیلوفر جایزه ی ایستادگی مرداب است، بادبادک تا با باد مخالف رو به رو نگردد اوج نخواهد گرفت، نوشته های روی شن مهمان اولین موج دریاست، زیادی خوبی نکن انسان است و فراموش کار، حتی روزی میرسد که به تو میگویند شما!؟ روزگار صحنه ی عجیبی است ، زیبا باشی به کور میرسی ، خوش صدا باشی به کر میرسی ، عاشق باشی به سنگ میرسی... ابراهیم نیستم ولی غرورم را قربانی کسی نمیکنم که ارزشش کمتر از گوسفند است، در گاوبازی میدونی به چه کسی جایزه ی اول تعلق میگیره؟ به کسی که نسبت به حمله ی گاو بهترین جاخالی ها رو میده، نه به اون کسی که با گاو درگیر میشه و آخرین حرف دل ... بزرگترین اقیانوس جهان، اقیانوس آرام است پس آرام بگیر تا بزرگ شوی... ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌷 🌷 @zibastory ! 🌷 سال ٧۴ یا ٧۵ بود که عراق اجازه داد، مناطقی را نزدیک سعیدیه و بستان که بسیار به نقطه صفر مرزی نزدیک است تفحص کنیم. ما گروهی از بچه‌هاى سپاه را که اکثراً کارمند قدیمی شرکت نفت اهواز بودند؛ جمع کردیم. آن‌ها زمان جنگ آشنا به بحث تخریب بودند و به همین دلیل می‌توانستند به عنوان مین‌ياب برای تفحص این مناطق به ما کمک کنند. تعداد زیادی جسد از آن منطقه کشف شد. 🌷مسئول گروه برای ما تعریف کرد که «یک شب در جایی گودالی پیدا کردیم که می‌دانستيم که در آن‌جا شهید مدفون است، اما انتهای کار بود که خسته شده بودیم و از تفحص دست کشیدیم. پس از ساعت‌ها تفحص چند عدد پلاک و لباس بسیجی که در آن منطقه پیدا کرده بودیم نشان دهنده این بود که در آن‌جا پیکر شهید وجود دارد. از خستگی خوابیدیم در خواب دیدم شهیدی آمد و گفت:.... 🌷....گفت: «چرا کار را ادامه ندادید، من بچه زنجان هستم، ما منتظر شما بودیم، آمدم؛ بگویم امشب باران شدیدی می‌آيد و منطقه را آب می‌گيرد. من به همراه ١٢ نفر دیگر که مجموعاً ١٣ نفر می‌شويم با هم به جبهه اعزام شدیم و پیمان بسته‌ايم که یا همه با هم شهید بشویم یا همه همدیگر را شفاعت کنیم. اگر امشب ما را پیدا کردید هر ١٣ نفر را به شهرمان منتقل کنید و چنان‌چه نتوانسته‌ايد؛ همه ١٣ نفر را پیدا کنید؛ مابقی را منتقل نکنید! زیرا طبق عهدی که بسته‌ايم؛ باید همه با هم در یک منطقه باشیم.» 🌷از خواب بیدار شدم و بسیار متعجب از محتوای خواب بودم اما توجهی نکردم. صبح شد متوجه شدم نیمه شب باران شدیدی آمده و همه آن گودال را آب فرا گرفته است. وقتی به اهواز آمدم جریان را تعریف کردم، اما همگی در صحت این خواب شک داشتیم. اسم دو یا سه نفر از شهیدان در ذهنم مانده بود به همین دلیل تلفنی پیگیر نام این شهیدان شدیم از منطقه مورد نظر به ما گفته شد که این دو شهید به همراه ١١ شهید دیگر همه در یک‌جا بوده‌اند و همه با هم به شهادت رسیده‌اند؛ به این ترتیب از صحت خواب اطمینان پیدا کردیم.» : سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده، فرمانده سپاه حفاظت هواپیمایی @zibastory
داستان زیبا @zibastory 🔆توبه آهنگر در كتاب انوار المجالس صفحه سيصدو چهارده نقل مى كند از حسن بصرى (و در چند كتاب ديگر ديدم از مرحوم شيخ بهائى نقل مى كنند) كه گفت : يك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت . چون مشاهده اين كار شگفت انگيز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسيدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسيبى نمى رساند؟ آن مرد گفت : نه . گفتم چطور؟ گفت : يك ايّامى در حاينجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چيز در انبار داشتم . يكروز يك زن وجيه و خوش سيمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى يتيم و خردسال دارم و احتياج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى يتيم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان يك نظر فريفته جمالش شده بودم ، در مقابل خواسته اش گفتم : اگر گندم مى خواهى بايد ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم . آن زن از اين پيشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت . روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حاليكه اشك ميريخت ، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم ، دوباره بادست خالى برگشت ، دوباره روز سوّم ديدم آمد و خيلى التماس مى كند كه بچه هايم دارند مى ميرند بيا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و ديدم آن زن بطرف من مى آيد و پيداست كه از گرسنگى بى طاقت شده . خلاصه وقتى كه نزديك مى شد به من گفت : اى مرد من و بچه هايم گرسنه هستيم بيا و رحمى كن و گندمى در اختيار ما بگذار؟ من گفتم :اى زن بيخودى وقت من و خودت را نگير همان كه بهت گفتم بيا با من باش تا بتو گندم دهم . در اين موقع زن به گريه افتاد و زياد اشك ريخت و گفت : من هرگز از اين كارهاى حرام نكردم و چون ديگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هايم غذائى نخورده ام بآنچه كه ميگوئى ناچارا حاضرم ولى بيك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت : بشرط اينكه مرا بجايى ببرى كه هيچ كس ما را نبيند. مرد آهنگر گفت : قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبيدم . همينكه خواستم از او بهره اى بردارم . ديدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت : اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟ گفت : مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبيند؟ گفتم : آرى مگر اينجا خلوت نيست ؟ گفت : چطورى اينجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بينند اول خداوند عالم و غير از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با اين حال تو خيال ميكنى اينجا كسى نيست كه ما را ببيند؟ بعدا گفت : اى مرد بيا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند. من از اين سخن متنبه شدم و با خود گفتم اين زن با چنين فشار زندگى و شدت گرسنگى اينطور از خدا مى ترسيد ولى تو كه اين همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشيدم و گندمى را كه ميخواست باو دادم و مرخصش كردم . زن چون اين گذشت را از من ديد و جريان را بر وفق عفت خود ديد سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همينطور كه اين مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنيا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن اين دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد. الهى بى پناهان را پناهى @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پست جالب یکی از بلاگرهای اینستاگرام (راننده کامیون سنگین)با ۳۵ هزار فالوور. @zibastory ببینید در جواب کامنت یکی از کاربران در مورد اینکه جنگ تمام شده اینقدر از شهید و شهادت نگید مردم گرسنه هستندو...😔 چه جواب دلی و زیبایی می دهد😭😭👌👏شادی روحشون صلوات، اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🤲 @zibastory
🌸خورشیدی‌و ما چو ذره ناپیداییم ✨سر، بر درِ آستان تو می‌ساییم 🌸صبح دگری دمید، برمی‌خیزیم ✨تا  دفتر دل به نام تو بگشاییم 🌸خدایا ✨با توکل به‌اسم اعظمت که روشنگر 🌸جانست روزمان را آغاز می‌ کنیم 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو @zibastory
💓سه شنبه تون پرازمهربانی 🌷روزگارتون پراز امیـد 💓دنیاتون پراز محبت 🌷رزق تون پراز برکـت 💓لحظه هاتون پراز شادی 🌷عشق هاتون پراز پاکی و 💓زندگیتون پرازارامش باشه 🌷روزتون زیبـا و در پناه خـدا @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 @zibastory دوباره سه‌شنبه قلب من دوباره بی قرار شده تمام صحن دل پر از نسیم انتظار شده🕊 قسمت من نمی شود دیدن روی ماه تو؟ همیشه پرسش من از خدای روزگار شده أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج💚🙏
@zibastory 🌱وارث خون خدا و پسر خون خدا به خدا خون خدا منتظر توست بیا 🌱صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد روز ما و شب ما منتظر توست بیا 🌱بر سر گنبد زرین حسین بن علی پرچم کرب و بلا منتظر تو است بیا ❤️
🔘 داستان کوتاه @zibastory نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر ... لحظاتی گذشت... وقتی سرشو بالا آورد و فهمید که دارم با تعجب نگاه می کنم، لبخند تلخی زد. گفتم: گیله مرد! توی سبزه ها چی دیدی که رفتی تو فکر؟! کمی سکوت کرد و گفت: به این دونه های سبز شده نگاه کن... چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند... گفتم: خب! گفت: سیصد شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتیم و آب و غذا و فلک در اختیارمون بود؛ می ترسم رشد که نکرده باشم هیچ؛ افت هم کرده باشم! دونه ای که نخواد رشد کنه؛ هر چقدر آب و آفتاب بهش بدی فقط بیشتر می گنده... 📚 گیله مرد 👤 بزرگ علوی ─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
@zibastory کوروش زارعی، بازیگر: وقتی پای صندوق نرویم و دیگران برای ما انتخاب کنند، دیگر هیچ حق اعتراضی نداریم.
@zibastory 🔒 هر وقت تو زندگیت به در با قفل بزرگی رسیدی ناامید نباش چون 🌸🍃 اگه قرار بود باز نشه جاش دیوار میذاشتن...! 🗝 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤🍃@zibastory آرام بگیر که خداوند همیشه به موقع از راه میرسه....
💠 روز 💠 💎 آثار توجه امام زمان (عج) به شیعیان 🔻حضرت حجت (عج): إنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْلا ذلِك لَنَزَلَ بِكُمْ الْلَأواءُ وَاصْطَلَمَكُمْ الْأعْداءُ فـَاتـَّقـُوا اللّه َجَلَّ جـَلالُهُ. ❇️ ما در رعايت حال شما كوتاهى نمی‌كنيم و شما را فراموش نمی‌كنيم، اگر جز اين بود گرفتاري‌ها بر شما فرود می‌آمد و دشمنان، شما را ريشه‌كن می‌كردند؛ پس تقواى خداى بزرگ را پيشه خود سازيد. ❇️ بحارالأنوار، 53: 175 ‌
💢فرصت کار خیر ✍دو غلام در رکاب سلطان برای شکار به دامن صحرا رفتند. سلطان چون شکار کرد تیروکمان به غلام داد تا آنان هم شکاری کنند. یکی از غلام‌ها وقتی تیروکمان به دست گرفت، به ناگاه بالای درخت متوجه شد کلاغی که در لانه خود نیست جوجه‌اش در لبه لانه آویزان شده و صدایش بلند است. غلام تیروکمان بر زمین نهاد و بالای درخت رفت و جوجه‌کلاغ را در لانه‌اش نهاد. آن غلام دیگر به او گفت: فرصت شکار از دست مده که شاه اکنون آهنگ رفتن کند. غلام چون از درخت پایین آمد، سلطان فرمان رفتن داد و غلام را فرصت شکار نشد. در راه غلام دیگر که آهویی شکار کرده بود به غلام نخست گفت: فرصت شکار، حیف از دست دادی! غلام گفت: من به حال تو افسوس می‌خورم که فرصت شکار از دست دادی و کار خیری را فرصت سوزاندی. شکار آهو همیشه هست، ولی شکار جوجه‌کلاغی که نیاز به کمک دارد و احسان است، شاید همیشه نباشد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💢مورچه لجباز مورچه ای در پی جمع کردن دانه های جو از راهی می گذشت و نزدیک کندوی عسل رسید. از بوی عسل دهانش آب افتاد ولی کندو بر بالای سنگی قرار داشت و هر چه سعی کرد از دیواره سنگی بالا رود و به کندو برسد نشد. دست و پایش لیز می خورد و می افتاد… هوس عسل او را به صدا درآورد و فریاد زد: ای مردم، من عسل می خواهم، اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا به کندوی عسل برساند یک «جو» به او پاداش می دهم. یک مورچه بالدار در هوا پرواز می کرد. صدای مورچه را شنید و به او گفت: مبادا بروی … کندو خیلی خطر دارد! مورچه گفت: بی خیالش باش، من می دانم که چه باید کرد…! بالدار گفت:آنجا نیش زنبور است. مورچه گفت:من از زنبور نمی ترسم، من عسل می خواهم. بالدار گفت:عسل چسبناک است، دست و پایت گیر می کند. مورچه گفت:اگر دست و پاگیر می کرد هیچ کس عسل نمی خورد!!! بالدار گفت:خودت می دانی، ولی بیا و از من بشنو و از این هوس دست بردار، من بالدارم، سالدارم و تجربه دارم، به کندو رفتن برایت گران تمام می شود و ممکن است خودت را به دردسر بیندازی… مورچه گفت:اگر می توانی مزدت را بگیر و مرا برسان،اگر هم نمی توانی جوش زیادی نزن. من بزرگتر لازم ندارم و از کسی که نصیحت می کند خوشم نمی آید! بالدار گفت:ممکن است کسی پیدا شود و ترا برساند ولی من صلاح نمی دانم و در کاری که عاقبتش خوب نیست کمک نمی کنم. مورچه گفت: پس بیهوده خودت را خسته نکن. من امروز به هر قیمتی شده به کندو خواهم رفت. بالدار رفت و مورچه دوباره داد کشید: یک جوانمرد می خواهم که مرا به کندو برساند و یک جو پاداش بگیرد. مگسی سر رسید و گفت: بیچاره مورچه! عسل می خواهی و حق داری، من تو را به آرزویت می رسانم…مورچه گفت: آفرین، خدا عمرت بدهد. تو را می گویند حیوان خیرخواه!!! مگس مورچه را از زمین بلند کرد و او را دم کندو گذاشت و رفت… مورچه خیلی خوشحال شد و گفت: به به، چه سعادتی، چه کندویی، چه بویی، چه عسلی، چه مزه یی، خوشبختی از این بالاتر نمی شود، چقدر مورچه ها بدبختند که جو و گندم جمع می کنند و هیچ وقت به کندوی عسل نمی آیند…! مورچه قدری از اینجا و آنجا عسل را چشید و هی پیش رفت تا رسید به میان حوضچه عسل، و یک وقت دید که دست و پایش به عسل چسبیده و دیگر نمی تواند از جایش حرکت کند… مور را چون با عسل افتاد کار / دست و پایش در عسل شد استوار از تپیدن سست شد پیوند او / دست و پا زد، سخت تر شد بند او هرچه برای نجات خود کوشش کرد نتیجه نداشت. آن وقت فریاد زد: عجب گیری افتادم، بدبختی از این بدتر نمی شود، ای مردم، مرا نجات بدهید.اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا از این کندو بیرون ببرد دو جو به او پاداش می دهم !!! گر جوی دادم دو جو اکنون دهم / تا از این درماندگی بیرون جهم مورچه بالدار از سفر برمی گشت، دلش به حال او سوخت و او را نجات داد و گفت:نمی خواهم تو را سرزنش کنم اما هوسهای زیادی مایه گرفتاری است… این بار بختت بلند بود که من سر رسیدم ولی بعد از این مواظب باش پیش از گرفتاری نصیحت گوش کنی و از مگس کمک نگیری. مگس همدرد مورچه نیست و نمی تواند دوست خیرخواه او باشد…🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کرامت سردار شهید🕊🌹 شادی روح همه شهدا صلوات...❣ 👇 🌎 مرکز گروههای نفوذسیاسی و بصیرت انقلابی🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3587965022C5e4b4aecf8 📛 منتظر حضور سبزتان هستیم.🇮🇷✌️ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆 انتشار فقط با لینک مجاز می‌باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 الهـی ✨بهترین آغازها آن است 🌸که با تکیه بر نام و حضور تو باشد 🌸با توکل به اسم اعظمت ✨آغاز می‌کنیم روزمان را 🌸الهـی ✨هر جا که تو باشی 🌸نگاه‌ها ، مهربان ✨کلام‌ها ، محبت آمیز 🌸رفتارها ، سرشار از مهر می‌شوند ✨الهی تو باش تا همه چیز سامان یابد 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو @zibastory
دعای امروز 🌷❤️🌷 @zibastory ❤️خدایا در این ❄️چهارشنبہ زمستانی 🌿تمنا دارم درهای ❤️مهربانیت را به 🌿روی دوستان و 🌺عزیزانم بگشایی 🌿و روزی حلال 🌺سلامتی و تندرستی 🌿مهربانی و آرامش را 🌺برای همه آنها مقرر بفرمایی آمیـــن یا حَیُّ یا قَیّوم 🙏 ای زنده، ای پاینده 🙏
💙جان را تو صفا ده به صفای صلوات 💙همراز ملک شو به نوای صلوات 💙هرکس که صلوات می فرستد یک بار 💙ده بار خدا بر او فرستد صلوات چهارشنبه‌تون پُر برکت با ذكر شریف صلوات 💙اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 💙وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @zibastory