eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺ره باز کنید، 🎊دلبری آمده است 🌺بر شیعه 🎊امام دیگری آمده است 🌺در مطلع 🎊هشتم ربیع الثانی 🌺میلاد امام عسکری آمده است 🎊میلاد امام حسن عسکری (ع)مبارک باد💐 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ 📕 📘 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجربه زندگی به ما می آموزد که در درون بعضی از انسان ها گاهی انسان دیگریست که او را هرگز نمی شناسی گاه ممکن است سالها با کسی زندگی کنی اما تمام زوایای وجودش را نشناسی آدم‌ها مانند کتابی نخوانده هستند. بعضی از این آدم‌ها را حتی با چندین بار خواندن هم نمیفهمی و بعضی ها را تنها با خواندن اولین صفحه میشناسی بعضیها جلدهای زیبا دارند و محتوای نه چندان زیبا و بعضی ها مانند کتابهای عتیقه ، نخوانده قیمت دارند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙وان یکاد 👁میخوانم برای امروزتان 💙از بلا دور 👁از چشم بد درامان 💙گره از مشکلات باز 👁وازنگاه نامردمان درامان باشید 💙بهترین ها را برایتان آرزومیکنم
نگه داشتن عطسه چه خطراتی دارد: صدمه به ساختارهای ظریف گوش داخلی، پارگی پرده گوش، ترکیدن رگ‌های خونی کوچک چشم، بینی و پرده گوش از عوارض احتمالی نگه داشتن عطسه است.
هوش آیا میتوانید این انسان را از مرگ حتمی نجات دهید😨☝️ 99% افراد هیچ ایده ای برای نجات این مرد از مرگ ندارند آیا جزو 1% هستید؟ جواب به زودی 👇 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ 📕 📘 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
👌 مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت. شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد. ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است. شیخ گفت: روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم. زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست. مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ 📕 📘 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
پسری پدرش را برای غذای شب به رستوران برد. پدر که خیلی پیر و ضعیف شده بود، غذایش را درست نمیتوانست بخورد و بروی لباسش میریخت. تمامی افراد موجود در رستوارن با حقارت بسوی مرد پیر مینگریستند، و پسرش هم خاموش بود. پس از اینکه غذایشان تمام شد، پسر که هیچ خجل هم نشده بود، به آرامی پدرش را به دستشویی برد، لباسش را تمیز کرد، موهایش را شانه زد و عینک‌هایش را نیز تنظیم کرد و بیرون آورد. تمامی افراد موجود در رستوران متوجه آن دو بودند و با حقارت بسوی هر دو مینگریستند. پسر پول غذا را پرداخت و با پدر راهی دروازه خروجی شد. درین وقت، یک پیرمرد دیگری از جمع حاضرین صدا کرد؛ . پسر آیا فکر نمیکی چیزی را پشت سر گذاشته ای؟ . پسر پاسخ نداد؛ نخیر جناب. چیزی باقی نگذاشته ام. آن مرد پیر گفت: بله، پسر. باقی گذاشته ای. درسی برای تمامی پسران و امیدی هم برای همه پدران. یک نوع خاموشی مطلق بر تمامی رستوران حاکم شد! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ 📕 📘 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
خبر خوب برای سربازان شرکت پشتیبانی و نوسازی هلیکوپترهای ایران (پنها)، که به توسعه و بهبود صنعت بالگردی کشور مشغول است، برای ارتباط بهتر با دانشگاه‌ها و استفاده از ظرفیت‌های علمی دانشجویان و فارغ‌التحصیلان، طرح‌هایی را به منظور کسر خدمت سربازی و همکاری با نخبگان وظیفه ارائه کرده است. این برنامه به دانشجویان مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری این امکان را می‌دهد تا با انجام پروژه‌های دفاعی در حوزه بالگردها، بخشی از خدمت سربازی خود را کسر کنند •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ 📕 📘 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
کنترل خشم 🌱پدرم بعد از مدتها، مرخصی و تشویقی گرفته بود تا ما را با ماشین خودش به مسافرت ببرد؛ راه پر پیچ و خم و ترافیک بود. میانه های راه ماشین جوش آورد؛ پدر کنار زد تا ماشین خنک شود و آسیب بیشتری نبیند؛ 🌱در این حین تلفنِ همراهش زنگ خورد؛ از صحبتهای پدرم متوجه شدم که یکی از همکارانش است؛ 🌱از لحن و صدای پشت خط معلوم بود که آن شخص عصبانی است و یک روند حرفهای زشتی به پدرم ميزد! 🌱از وضع صورت پدرم فهمیدم که او هم عصبانی شده ولی چیزی نمیگفت و سکوت کرده بود؛ البته اگر حرفی هم میزد آن شخص نمیشنید چون به صورت رگباری حرف می‌زد! صحبت آن شخص که تمام شد پدرم به او توضيح داد که از زير كار در نرفته است و از يك هفته قبل برای آن چند روز مرخصی گرفته است و همه هم در جریان هستند... 🌱آن شخص خیلی شرمنده شد ، اصلا‌ دیگر روی معذرت خواهی هم نداشت؛ که پدرم این را هم به روی او نیاورد و کمی در مورد موضوعی دیگر با او ‌صحبت کرد تا مثلا نشان دهد به دل نگرفته است و اشکال ندارد. . 🌱تلفن را که قطع کرد من که هنوز از لحن بی‌ادبانه آن شخص عصبانی بودم به پدرم گفتم چرا شما هم چندتا کلمه قلمبه سلمبه به او نگفتید تا حساب کار دستش بیاید؟! پدرم جوابی داد که هنوز یادم است! او گفت: تجربه بارها به من نشان داد که انسانها هم مانند این ماشین وقتی جوش میاورند باید کنار بزنند! چیزی نگویند و‌ حرکتی نکنند؛ چرا که اگر با همان حال عکس العمل نشان دهند به خودشان و دیگران آسیبهای به مراتب جدی تری میزنند... 🌹تو هم وقتی جوش آوردی، بزن کنار!☺️🌹. 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
ادب مدرک نیست! ادب لباس گران پوشیدن نیست، ادب بالای شهر زندگی کردن نیست! ادب ماشین خوب داشتن نیست، ثروت و مدرک ادب نمی آورد، ادب در ذات آدمهاست که با تربیت و آموزش صحیح به بار می نشیند، ادب یعنی به همسرت امنیت، به فرزندت محبت به پدر و مادرت خدمت و به دوستانت شادی را هدیه کنی، 👌ادب یعنی با هر مدرک و مقامی که باشی معنای انسانیت را درک کرده و نام نیک از خود به جا گذاشتن است...! 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
شهیدی که با صحنه شنا کردن دختران روبرو شد! دکتر محسن نوری دوست و همرزم شهید احمد علی نیری می گوید یکبار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیدم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم!بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند .من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این از این گناه می‌گذرم.بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند.من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم. گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.» 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشگوی ایرانی که شهادت رئیسی و سید نصرالله را هم پیش بینی کرده بود ، از وقایع چند سال آینده میگوید. ▪️این پیش بینی نه تأیید می‌شود و نه رد می‌شود ولی این پیش بینی در خصوص انتقال قدرت از غرب به شرق و نابودی اسرائیل و نزديک شدن ایران عزیز به سمت قله بسیار نزدیک است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ 📕 📘 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯