📚داستان های زیبا 📚
😈دام شیطانی😈 #قسمت ۱۷ 🎬 قران را محکم چسپوندم به سینه ام ومدام تکرار میکردم(یاصاحب الزمان الغوث وال
😈دام شیطانی😈
#قسمت ۱۸ 🎬
بابا هی گریه میکرد ومیگفت,دختر باهوشم,دخترنابغه ام,دختر نخبه ام,مگه تونبودی که توکنکور رتبه ی تک رقمی آوردی,مگه توهمونی نیستی که توهوش سرامد همه ی بچه های تیزهوش بودی؟اخه چه کارباهات کردن؟؟😭😭
خدا ازشون نگذره که باجوانای مردم این کارمیکنن...
هی گریه کرد ومویه..مثل اینکه زنگ زده بودند ,اقای موسوی حضوری بیاد ببینتم.
یک قرص خواب دادنم بدون کلامی ,خوابیدم....
شب شده بود ,مثل اینکه بابا رفته بود دنبال اقای موسوی,مامان برام سوپ آورد وچون دستام بسته بود خودش دهنم کرد.
حق بهشون میدادم اخه بااین رفتارچندروزه ام فک میکردن من دیوونه شدم.
سوپ راکه داد ,صدای یاالله ,یاالله بابا امد.
مثل اینکه اقای موسوی امده بود,مامان روسریم را درست کرد وخودشم چادربه سر رفت توهال,چند دقیقه بعد اقای موسوی داخل شد ,مثل ادمهای لال سرم رابه نشانه ی سلام ,تکون دادم,اونم جواب داد.
مثل اینکه بابا توراه تمام اتفاقی راکه افتاده بود براش تعریف کرده بود,
روکرد به بابا ومامان وگفتم ,اگر مشکلی نیست شما بفرمایید بیرون ,من باید تنها با دخترخانمتان صحبت کنم.
باباومامان بی هیچ حرفی رفتند بیرون.
اقای موسوی نشست رو صندلی روبرویم وگفت:میدونم نمیتونی صحبت کنی,آیا حرفهای منو.میفهمی؟؟
سرم راتکون دادم یعنی بله
موسوی:خوبه,ببین دخترم ازوقتی پام را تواین اتاق گذاشتم ,یه جورسنگینی وگرما حس میکنم,کسی داخل اتاق هست؟
#ادامه_دارد ..
@zibastory
😈دام شیطانی😈
#قسمت ۱۹ 🎬
سرم راتکون دادم وبه گوشه ی اتاق جایی که اون شیطان خبیث باچشمای اتشینش ایستاده بود, نگاه کردم.
اقای موسوی از درون کیفش یک نوشته دراورد فک کنم سوره ی جن باچهارقل بود,آویزون کرد چهار گوشه ی اتاق,یکدفعه دیدم خبری از اون شیطان نیست,ناپدید شده بود ,اما وقتی خوب نگاه کردم دیدم از پشت پنجره ی اتاق زل زده توچشام,با چشام به پنجره اشاره کردم,
اقای موسوی منظورم رافهمید,پاشد پنجره راکه مامان برای تهویه هوا بازگذاشته بود بست وپرده هم کشید.
خوشحال بودم که یکی پیداشده بدون اینکه کلامی حرف بزنم ,میفهمه وباورم داره ,اخه میترسیدم اقای موسوی هم مثل بابا ومامان فک کنه من دیوونه شدم.
اقای موسوی درراباز کردوبابا راصدا زدوگفت:
اقای سعادت من یک لحظه بیرون میایستم ,شما دستهای دخترتون رابازکنید.
بابام باترس گفت:مطمینین خطری نداره؟؟اخه میترسم مثل امروز یکدفعه به جایی حمله کنه...
موسوی:نه اقای سعادت,اتفاقا دخترخانمتون ازمن وتوهم هوشیارتر وفهیم تره,اون حرکتش هم علتی داشته که اگرصلاح بود بعدا به شما عرض میکنم.
حالا چادرم راسرکردم وراحت نشستم روصندلی کنارمیز مطالعه ام,دوباره اقای موسوی امد ,داخل وگفت دخترم به من اعتماد کن از اولین روزی که وارد این حلقه شدی تا همین ساعت را,هر اتفاقی افتاده برام بنویس..
شروع کردم به نوشتن,اقای موسوی هم روبه قبله مشغول خوندن دعاهایی از داخل مفاتیح شد...
#ادامه_دارد ..
@zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊
@zibastory
📌 لحظه باز کردن درب حرم مطهّر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به دست شهید سلیمانی...
✍چقدر این روزها دلمان برایت تنگ شده سردار دلها...🥺
سوریه سقوط کرد 😭
مادر در خواب پسر شهیدش را میبیندپسر به او میگوید:
توی بهشت جام خیلی خوبه...چی میخوای برات بفرستم؟
مادر میگوید:
@zibastory
چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم...
میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀
پسر میگوید:
نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!
.بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد!
قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن...
خبر میپیچد!
پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند...
حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند!
قرآنی را به او میدهند که بخواند!
به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛
اما بعضی جاها را نه!
میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!»
مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط
آیت الله نوری با گریه، چادر مادر #شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از #قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨
شهید #کاظم_نجفی_رستگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
✨ به نام خداوند بخشنده مهربان
🌸تاﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺩﻟﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ!!!
✨ﺍﺳﯿﺮ ﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺵ...
🌸ﮐﻪ ﺑﯽ ﺧﺪﺍ....
✨ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ، ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺖ
🌸 شروع روزمان به نام الله
✨ الهـی به امیـــد تـو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@zibastory
هر صبح☀️
آغازیست دوباره
برای آموختن و بالیدن🕊
آغازی برای تکاندن غبار از دل💕
و نشاندن غنچههای🌸
محبت و عشق💕
پس شروع دوباره زندگیتون 🕊
به نیکی و برکت 🌸
صبح دوشنبه تون پراز موفقیت🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@zibastory
🔴🍂ای صبا گر بگذری
🍂بر کوی مهرافشانِ دوست
✅یار ما را گو سلامی
🍂دل همیشه یادِ اوست
✍️حافظ
❤️صبح پاییزیی تون شاد یاران با وفا❤️
🟩از ناعلاجی به خر میگه خانوم باجی
معنی ضرب المثل از ناعلاجی به خر میگه خانوم باجی چه؟
۱- یعنی انقدر گرفتار شده است که مجبور است به افراد ناشایست متوسل شود.
۲- زمانی این ضرب المثل را به کار می برند که کسی از روی ناچاری کارهای ناشایست و کم تر از ارزش خود را قبول کرده باشد.
۳- منظور از خر، کسی یا چیزی است که اصلا ارزشِ توجه ندارد اما موقعیت اضطراری انسان سبب می شود که دست نیاز سوی او دراز کند.
۴- گاهی انقدر شرایط برای انسان دشوار و سخت می شود که بالاجبار و برای خارج شدن از آن وضعیت به ناکسانی احترام و محبتش را خرج می کند که لیاقت آن را ندارند.
۵- منظور از گفتن خانوم باجی به خر، استفاده از جملات محبت آمیز و مهرورزانه به افراد نفهم است.
۶- یعنی از روی ناچاری مجبور شده است جنس تقلبی را به جای جنس اصل بپذیرد.
۷- خوب و بد را نمیتواند تشخیص دهد.
۸- یعنی انسان وقتی در شرایط سخت قرار می گیرد، مجبور است از برخی خط قرمزهای خود عبور کند.
#طنز_جبهه
هوا خیلی سرد شده بود
فرمانده گردانمون همه ی بچه ها رو جمع کرد
بعد هم با صدای بلند گفت:
کی خسته است؟
همه با انرژی گفتیم: دشمن!!!
ادامه داد:
* کی ناراحته؟
- دشمن!!!!
* کی سردشه؟!
- دشمن!!!
* آفرین... خوبه!
حالا برید به کارتون برسید
پتو کم بوده ، به گردان ما نرسیده..
در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون “کارما”
قانون کارما یعنی اگر بزنی یک روزی میخوری
یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی
خلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری
آن زمان که دلی را شکستی
آن زمان که اشک کسی را دراوردی
آن زمان که زخمی زدی
بترس از قانون کارما که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد و این قانون چه بخواهی چه نخواهی بر زندگی تو پیاده می شود
بترس از قانون کارما
کارما یعنی زمین بدجور گرد است
🌱🌱🌱
♥️🍃
همیشه که نباید همه چیز
خوب باشد !
در دل مشکلات است که آدم،
ساخته می شود
گاهی همین سختی ها و مشکلات ؛
پله ای می شوند به سمت بزرگترین
موفقیت ها
در مواقع سختی،نا امید نباش
برای آرزوهایت بجنگ
و محکم تر از قبل،ادامه بده ...
چه بسیارند؛جاده های همواری که
به مرداب ختم می شوند
و چه بسیارتر؛جاده های ناهموار
و صعب العبوری ؛
که به زیباترین باغ ها می رسند
تسلیم نشو ... !
شاید پله ی بعد ؛
ایستگاه خوشبختی ات باشد...
#داستانهای_آموزنده
📗#داستان
شاپور ساسانی
و اجداد شیخ نشین های خلیج فارس
پاسی از شب گذشته بود به شاپور دوم ساسانی ، پادشاه ایران زمین گفتند سه مرد کهن سال از جزیره لاوان به دادخواهی آمده اند .
پس از اجازه فرمانروا ، آنها گفتند : اکنون سالهاست تازیان هر از گاهی به جزیره ما یورش آورده و مروارید های صیادان را به یغما می برند ، و اما اینبار علاوه بر مروارید یکی از دختران جزیره را نیز دزده اند که این موجب شده مادر آن دختر بر بستر مرگ باشد و پدرش هم از پی دزدان به دریا رفته و هفته هاست از او هم خبری نیست .
می گویند شاپور برافروخت و رو به سرداران کشور نموده و گفت تا جزایر ایران امن نشده کسی حق استراحت ندارد . همان شب شاپور و لشکریان بر اسب رزم نشسته و به سوی جنوب ایران تاختند . آنها جنوب خلیج فارس را که پس از دودمان اشکانیان رها شده بود را بار دیگر به ایران افزودند و دزدان تبهکار را به زنجیر عدالت کشیده و به ایران آوردند .
به گفته ارد بزرگ اندیشمند ایرانی : فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد .
گفته می شود پس از پاکسازی جنوب ، پادشاه ایران به جزیره لاوان رفت و از آن زن رنجور که همسر و دختر خویش را از دست داده بود دلجوی نموده و پوزش خواست
#ضربالمثل
@zibastory
« اگر زاغی کنی، زیقی کنی میخورمت» :
میگویند یک روز مردی میخواست مرغی را بگیرد، بکشد و بخورد.
مرغ که بسیار زیرک بود، خواست ادای کلاغ را در بیاورد تا مرد فکر کند یک پرنده حرام گوشت است و از او بگذرد.
مرد وقتی این را دید گفت: ببین من میخواهم تو را بخورم، حتی اگر کلاغ هم باشی تو را خواهم خورد.
این ضرب المثل زمانی به کار میرود که بخواهند بگویند ترفندهایش هیچ فایدهای ندارد و مجبور است به خواسته تن بدهد.
🔴فریب بازی رسانه ای دشمن را نخوریم❗️
@zibastory
به هیچ وجه جمهوری اسلامی سوریه و بشار اسد را تنها نگذاشت و در این ماجرا کم نگذاشت
بشار اسد ، فریب در باغ سبز دشمن را خورد و گرفتار دسیسه ی دشمن شد❗️
رهبر انقلاب چندماه پیش به او هشدار داد 《مراقب دسیسه ها و وعده های دشمن باش 》
گوش نکرد❗️
ما سوریه را رها نکردیم
این اسد بود که دستانش را از دست مستحکم مقاومت بیرون کشید
اسد میخواست ما برویم❗️
میخواست آنجا نباشیم❗️
چون او محور مقاومت را فروخته بود ❗️
کار برای ما در سوریه بجایی رسید که مهد کودک و دبستانهای ما را در دمشق تعطیل کرد
اجازه پشتیبانی لجستیک به نیروهای ما در سوریه را نمیداد
سوخت در اختیار نیروهای ما قرار نمیداد
برای دادن مجوز رفت و آمد به نیروهای ما ،کارشکنی میکرد
رهبر معظم انقلاب دوبار آقای لاریجانی را فرستادن به عنوان نماینده ی ویژه ایران برای کسب موافقت بشار برای مساعدت در پاسخ قاطع محور مقاومت و بازپس گیری جولان
ولی هر دو بار نپذیرفت و علنا پاسخ رد داد
دقیقا عین این عبارت 👈《نمیجنگم》❗️
دولت بشار اسد ترسید و خسته شد و به طرفهای اشتباهی اعتماد کرد و سقوط کرد
این تقصیر جمهوری اسلامی نیست
بشار اسد روزی سقوط کرد که به محور مقاومت پشت کرد❗️
بشار اسد روزی سقوط کرد که به وعده های دروغین غرب دلخوش کرد❗️
بشار اسد روزی سقوط کرد که صدای جیلینگ جیلینگ سکه های طلای عربستان و امارات و قطر دلش را برد❗️
بشار روزی سقوط کرد که برای خوش خوشان عربستان دستور تعطیلی سفارت یمن را داد❗️
بشار روزی سقوط کرد که پای بیانیه کشورهای عربی در حمایت از ادعای مالکیت امارات بر جزایر ایرانی را امضا کرد ❗️
بشار روزی سقوط کرد که اسرائیل مرتب گوشه گوشه خاکش را کوبید و او فقط نگاه کرد و صبر کرد و پاسخ نداد ❗️
بله
《بشار اسد بدون جمهوری اسلامی ایران، حتی یک هفته دوام نیاورد》
بشار اگر فریب دشمن را نمیخورد و وعده ی سراب آنها بازی اش نمیداد ، اینگونه کشورش ،طعمه ی کفتاران نمیشد
حواستان به خناسان آلبانی نشین و مزدوران مجازی اسرائیل در فضای مجازي باشد‼️
⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️
@zibastory
《نشر حداکثری》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا انسان در مشکل آفریده شده⁉️
@zibastory
این دنیا صاحب نداره؟...😏
چرا هیچی سرجای خودش نیست؟؟😢
829.3K
صحبت های دوست عزیزما امیر حسین حاج نصيري جانباز مدافع حرم رو گوش کنید الان از سوریه رسید تهران
@zibastory
#داستانک
🌷 مهمانی در تاریکی
مرد فقیري خدمت پیامبر (ص) رسید و گفت :بسـیار گرسـنه هسـتم و دسـتم به جایی نمی رسد. مرا سـیر کنید.
پیامبر اکرم (ص) او را به خانه همسرانش فرسـتاد. او رفت و دست خـالی برگشت، زیرا در خـانه آنهـا خـوراکی نبود که به او بدهنـد. شب فرا رسـید. رسول خـدا رو به اصحاب کرد و فرمود: چه کسی می تواند امشب این مرد گرسنه را مهمان کند؟
علی (ع) عرض کرد: یا رسول الله! من او را مهمان می کنم.
سپس او را به خانه اش برد و به فاطمه (س) گفت: دختر پیامبر! غذایی در خانه هست؟
فاطمه (س) جواب داد: آري، تنها به اندازه غذاي یک دختر بچه. لکن مهمان را بر او مقدم می داریم.
علی (ع) فرمود: فاطمه جان! دختر را بخوابان و چراغ را خاموش کن.
زهرا فرزندش را با زمزمه هاي پر مهر مادرانه، گرسـنه خواباند و سفره را پهن کرد و چراغ را خاموش. علی (ع) و فاطمه (س) در کنار سفره نشستند و در آن تاریکی، طوري دهان مبارکشان را تکان می دادند که مهمان خیال کند آنان نیز غذا می خورند.
مهمان با آن غذا سیر شد. آن شب علی و فاطمه (س) و کودکانش گرسنه خوابیدند. شب به پایان رسـید. وقت نماز صـبح، علی (ع) به محضـر پیامبر (س) رسـید. رسول خدا پس از سـلام نماز نگاهی به چهره علی انداخت و به شدت گریه کرد و فرمود: ایثار شب گذشته شما شگفت انگیز است.
در این وقت آیه زیر نازل شد و حضرت، آن را برای علی (ع) خواند:
«يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» ( سوره حشر، آیه۹):
آنها ایثار کرده و دیگران را بر خود ترجیح می دهند. هر چند شدیداً فقیر باشند. کسانی که خداوند آنها را از خساست و بخل نفس، باز داشته، فقط آنها خوشبختند.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج۷، ص۹۵
@zibastory
📗#حکایت
حکایت اهو و خران در طویله
صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد واو را به طویله خران انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و وحشت به این طرف و آن طرف می گریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر می خوردند. آهو، رم می کرد و از این سو به آن سو می گریخت، گرد و غبار کاه او را آزار می داد.
چندین روز آهوی زیبای خوشبو در طویله خران شکنجه می شد. مانند ماهی که از آب بیرون بیفتد و در خشکی در حال جان دادن باشد. روزی یکی از خران با تمسخر به دوستانش گفت: ای دوستان! این امیر وحشی، اخلاق و عادت پادشاهان را دارد، ساکت باشید. خر دیگری گفت: این آهو از این رمیدن ها و جستن ها، گوهری به دست آورده و ارزان نمی فروشد. دیگری گفت: ای آهو تو با این نازکی و ظرافت باید بروی بر تخت پادشاه بنشینی. خری دیگر که خیلی کاه خورده بود با اشاره سر، آهو را دعوت به خوردن کرد. آهو گفت که دوست ندارم. خر گفت: می دانم که ناز می کنی و ننگ داری که از این غذا بخوری.
آهو گفت: ای الاغ! این غذا شایسته توست. من پیش از اینکه به این طویله تاریک و بد بو بیایم در باغ و صحرا بودم، در کنار آب های زلال و باغ های زیبا، اگرچه از بد روزگار در اینجا گرفتار شده ام اما اخلاق و خوی پاک من از بین نرفته است. اگر من به ظاهر گدا شوم اما گدا صفت نمی شوم. من لاله سنبل و گل خورده ام. خر گفت: هرچه می توانی لاف بزن. در جایی که تو را نمی شناسند می توانی دروغ زیاد بگویی. آهو گفت : من لاف نمی زنم. بوی زیبای مشک در ناف من گواهی می دهد که من راست می گویم. اما شما خران نمی توانید این بوی خوش را بشنوید، چون در این طویله با بوی بد عادت کرده اید.
🌱مثنوی معنوی🌱
@zibastory
#حکایت_قدیمی
روزی مردی زیر سایهی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت:
خدایا! همهی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد.
مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت:
خدایا!
خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود !!
@zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ای که با نامت جهان آغاز شد
💫دفتر ما هم به نامت باز شد
@zibastory
🌸دفتری کز نام او زیور گرفت
💫کار آن از چرخ بالاتر گرفت
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
💫 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 زندگی تون
@zibastory
💫متبرکــــ و منـــوّر به نور
🌺صلوات بر
💫حضرت محمد ص
🌺و خاندان پاک و مطهرش
💫الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌺وَ آلِ مُحَمَّدٍ
💫وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_زمانم💚
🌼صبح یعنی ...
@zibastory👈
💫تپشِ قلبِ زمان ،
🌼درهوسِ دیدنِ تــو،
💫کہ بیایی و زمین،
🌼گلشنِ اسرار شود...
🌼سلام آرزویِ زمین و زمان
🌼 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج
🌱 🌷 🌱 🌷
🌱 🌱 🌱 🌱
🌱 🌱 🌷 🌱
🌱
🌷 ياعلىُّ ياعلىُّ ياعلىّ
🌱 ولايت امام على عليه السلام 🌱
🌱حصن خداست 🌱
@zibastory👈
✍شيخ صدوق از حضرت رضا عليه السلام
از آباء گرامش نقل کرده که پیامبر
صلی الله علیه و اله از میکائیل از
اسرافیل از لوح از قلم گفته است
خدای تبارک و تعالی می فرماید :
" ولایتُ علىّ بن اَبى طالبٍ حِصنى فمن
دَخَلَ حِصنى اَمنَ نارى "
ولايت على بن ابى طالب حصن من است
هر كه در حصن من در آيد
از دوزخ من در امان است .
📗 :امام على عليه السلام اميرالمومنين
حقاً در آیات و روایات
ص ۱۰۳
مولف : علی عطایی اصفهانی
🔸دقت کردید.
🍁انسانهای صادق به صداقت حرف هیچکس شک نمیکنند و حرفِ همه را باور دارند.
🍁انسانهای دروغگو تقریبا حرف هیچکس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ میگویند .
🍁انسانهای امیدوار همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند .
🍁انسانهای نا امید همیشه آیه یاس میخوانند .
🍁انسانهای حیله گر معتقدند که همه مشغول توطئه هستند .
🍁انسانهای شریف همه را شرافتمند میدانند .
🍁انسانهای بزرگوار بیشترین کلامشان ، تشکر از دیگران است.
🍁انسانهای نظر بلند هرکاری برای هرکسی میکنند بازهم با شرمندگی میگویند:
ببخشید که بیشتر از این از دستم بر نیامد .
🍁انسانهای تنگ نظر هرکاری برای هرکس انجام دهند ، چندین برابر می بینندش .
🍁انسانهای بامحبت در نهایت مهربانی همه را با جانم ، عمرم ، عزیزم خطاب میکنند.
🍁انسانهای متواضع تقریبا در مقابل خواسته همه دوستان میگویند: چشم سعی میکنم
اما
🍁انسانهای پرتوقع انتظار دارند همه در مقابل حرف هایشان بگویند چشم .
🍁انسانهای حسود همیشه فکر میکنند که همه به آنها حسادت میکنند .
🍁 انسانهای دانا در جواب بیشتر سوالات میگویند: نمیدانم .
🍁 انسانهای نادان تقریبا در مورد هر چیزی میگویند: من میدانم!!!
☝️با دانستن خصلت هایمان آنها را از خود دور کنیم تا سلامت و زیبایی مان درونی باشد.
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
@zibastory👈