آدمها دو تکه دارند.
یک تکه از آدمها دلت را به دست میآورد،
تکه دیگرشان دلت را میشکند.
یک تکه از آدمها لبخند به لبت میآورد،
یک تکهشان اشکت را درمیآورد.
یک تکه از آدمها دستودلباز است،
تکه دیگرشان حساب همهچیز را دارد.
یک تکه از آدمها دلگرمت میکند،
یک تکهشان پشیمانت میکند.
یک تکه از آدمها خاطره خوش میسازد،
تکه دیگرشان ساختهها را ویران میکند.
آدمها را بهخاطر تکه روشنشان دوست داریم،
بهخاطر تکه تاریکشان از آنها بیزار میشویم.
گاهی بهخاطر یک تکه، تکهی دیگر را میپذیریم،
گاهی قیدش را میزنیم...
مرتضیخدام
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
✨🌸✨
هیچکس قفل
بدون کلید نمیسازد...
اگر قفلی
در زندگیت می بینی؛
شک نکن اون قفل
کلیدی هم داره!
کلید خیلی از
قفلهای زندگی؛
سه چیز است:
"صبر ، آرامش و توکل"
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#سخن_حکیمانه
ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛
ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ
ﻭ...
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ.
ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ
ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ
ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ ؛ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ ؛
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ، ﻣﻬﻨﺪﺱ، ﺩﮐﺘﺮ
ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ باید ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ، ﺭﻓﺘﮕﺮ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ.
ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ،
ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ آدمیت ﺑﺪﻫﯿﻢ.
ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ، ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ
ﭼﺮﻭﮎ، ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪه، ﻣﻮﯼ
ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ
ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ.
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید :
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛
حسین جان !
ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند، می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ.
شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد
وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:
شیخ رجبعلی !
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند، دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟
پس شیخ بی اختیار گریست...
کتاب طوبای کربلا …صفحه ۱۴۱
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
وای اگر مَرد گدا یک شبه سلطان بشود
مثل اینست که گرگی سگ چوپان بشود
هرکجا هُدهُد دانا برَوَد کُنج قفس
جغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود
سرزمینی که درآن قحط شود آزادی
گرچه دیوار ندارد خود زندان بشود
باغبانی که به نجار دهد باغش را
فصلهایش همه همرنگ زمستان بشود
ناخدا دلخوش این آبی آرام نباش
وای از آن لحظه که هنگامه ی طوفان بشود
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#داستانک 📚
در دانشگاهی در کانادا مد شده بود دخترها وقتی میرفتند تو دستشویی، بعد از آرایش کردن، آیینه را می بوسیدند تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بماند. مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. به دانشجویان تذکر هم داده شده بود اما فایدهای نداشت.
موضوع را با رییس دانشگاه در میان میگذارند. فردای آن روز، رییس دانشگاه تمام دخترها رو جمع میکند جلوی در دستشویی و میگوید: «کسانی که که این کار را میکنند خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت میکنند. حالا برای اینکه شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چقدر سخت است، مستخدم یک بار جلوی شما سعی میکند جای رژ لب روی آیینه را پاک کند.»
مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال را فرو کرد توی آب توالت و بعد که دستمال خیس شد شروع کرد به پاک کردن آیینه. از آن به بعد در دانشگاه دیگر هیچ کس آیینهها رو نبوسید!
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
♦️آب زیر کاه !
کاه پوسته ی گندم به همراه برگ و ساقه ی خرد شده ی آن است.کاه خیلی سبک و کوچک است . برای همین می گویند از کاه کوه ساخته
یعنی یک موضوع کوچک را خیلی بزرگ نشان می دهد.همین سبک بودن کاه باعث می شود که کاه روی آب قرار بگیرد. کی؟
هروقت که کاه توی آب باشد حالا وقت شستن کاه یا هر وقت دیگر...
عاقبت این می شود که کاه سبک روی آب قرار می گیرد و زیر آن پیدا نیست . آن قدر که اگر از دور نگاه کنی خیال می کنی که کاه سخت و محکم است. ولی با یک اشاره ی کوچک زیر کاه خالی می شود و پایین می رود.
قدیمی ها که بارها و بارها آب زیر کاه دیده بودند،از این مثلی ساخته اند.
به آدم هایی که زیرزیرکی کار می کنند و آن سوی کارهایشان پیدا نیست،می گویند آدم آب زیر کاه.
خوب آدم های آب زیر کاه هم همیشه موفق نیستند. خواه ناخواه یک روز معلوم می شود که چکاره اند.همانطور که یک روز آب زیر کاه پیدا می شود.
.
🌸🍃🌸🍃
مسجد آدم کش در شهرری
علاّمه نهاوندى در کتاب راحة الروح داستان مسجد آدم کش را نقل و اشاره کرده به گفتار مولوى که گوید:
یک حکایت گوش کن اى نیک پى
مسجدى بود در کنار شهر رى
هر که در وى بى خبر چون کور رفت
مسجدم چون اختران در گور رفت
در نزدیکى ابن بابویه مسجدی بود که معروف شده بود به مسجد آدم کش، مسجدی که امروز به مسجد ماشاالله معروف است.
هر کس چه غریب و چه شهرى ، چه خودى و چه بیگانه، اگر شب در مسجد می ماند ، فردا جنازه او را از آن مسجد می اوردند و به این سبب کسی از مردم ری شب در آن بیتوته نمی کرد.
غریبهها از آنجا که مطلع نبودند، مى رفتند و شب در آن مى خوابیدند و صبح جنازه و مرده آنها را بر مى داشتند. بالآخره جماعتى از مردم رى جمع شده و خواستند که آن مسجد را خراب کنند، دیگران نگذاشتند و گفتند خانه خداست و محل عبادت و مورد آسایش مسافرین و غرباست، نباید آن را خراب کرد، بلکه بهتر این است که شب درش را بسته وقف کنید و یک تابلو هم نوشته و اعلام کنید که اگر کسى غریب است و خبر ندارد، شب در این مسجد نخوابد؛ زیرا هر کس شب در اینجا خوابیده صبح جنازهاش را بیرون آوردهاند و این چیزى است که مکرّر به تجربه رسیده و از پدران خود هم شنیدهایم و بلکه خود ما هم دیدهایم. پس بر تخته اى نوشته و به در مسجد آویختند. اتفاقا دو نفر غریب گذارشان به در آن مسجد افتاد و آن تابلو را دیده و خواندند. پس یکى از آنها که ظاهرا نامش ماشالله بود میگوید: من امشب در این مسجد مى خوابم تا ببینم چه خبر است. رفیقش او را ممانعت مى کند و مى گوید: با وجود این آگهى که دیده اى، باز در این مسجد مى روى و خودکشى مى کنى؟
آن مرد قبول نکرد و گفت حتما من شب را در این مسجد مى مانم. اگر مُردم که تو خبر را به خانوادهام برسان و اگر زنده ماندم که نعم المطلوب و سرّى را کشف کردهام. پس قفل را گشود و داخل مسجد شد و تا نزدیک نصف شب توقّف کرد خبر نشد. و چون شب از نصف گذشت، ناگاه صدایى مهیب و وحشت زایى بلند شد، آهاى آمدم ـ آهاى آمدم، گوش داد تا ببیند صدا از کدام طرف است، باز همان صدا بلند شد، آمدم، آمدم، آهاى آمدم و هر لحظه صدا مهیبتر و هولناکتر بود. پس آن مرد برخاست و ایستاد و چوب دست خود را بلند کرد و گفت اگر مردى و راست مى گویى، بیا، و چوب دست خود را به طرف صدا فرود آورد که به دیوار مسجد خورد و ناگهان دیوار شکافته شد و زر و طلاى بسیارى به زمین ریخت و معلوم شد دفینه و گنجى در آن دیوار گذارده و طلسم کرده بودند که این صدا بلند مى شود و آن طلسم به واسطه پر جرأتى آن مرد شکست پس طلاها را جمع کرد و صبح از آن مسجد صحیح و سالم با پول زیادى بیرون آمد و از آن همه پول، املاک خریده و از ثروتمندان گردید و آن مسجد را تعمیر و به نام او مسجد ماشاءاللّه معروف گردید.
امامزادگان و زیارتگاههای شهر ری صفحه ۲۱۸ الی ۲۲۰، ناشر، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث قم
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#داستان
«حکایت مرد زاهد و ریاکاری»
🔸مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد. بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی بهجا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست.
پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه کافی غذا نخوردی؟ پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم. پسر با شنیدن شرح ریاکاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید!
🎨 میگویند روزی یک نقاش بزرگ در عرض سه دقیقه یک نقاشی کشید و قیمت هنگفتی بر روی آن گذاشت!؟
خریدار با این قیمت گذاری مخالفت کرد و این قیمت را برای سه دقیقه کار ، منصفانه ندانست ....
نقاش بزرگ در پاسخ او گفت :
این کار در واقع در سی سال و سه دقیقه انجام گرفته ، سی سالی که به آموزش و پیشرفت فردی و تجربه اندوختن گذشت و تو ندیدی به اضافهی این سه دقیقه که تو دیدی!
💠 برخی افراد گمان میکنند که افراد موفق از خوش شانسی ، استعداد ذاتی ، یا نعمت الهی خاصی برخوردارند ، اما در واقع پشت هر موفقیت پایدار ، مدتها تلاش طاقت فرسا وجود دارد.
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد.
باب الحوائجی رهامان نمیکند
شکرش به ذیل مأمن موسی ابن جعفریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫امشب
✨از خدایی که از همیشه
💫نزدیکتر است برایتان
✨عاشقانه ترین
💫لحظات را میطلبم
✨زیباترین لبخندها
💫را روی لبهایتان و
✨آرام ترین لحظات را
💫برای هر روز و هر شبتان
✨شبتان خـوش و در پناه حق
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌بر موسی جعفر شه والا صلوات
🖤بر زاده ی آزاده ی زهرا صلوات
🕌او باب حوائج است از سوی خدا
🖤از او بطلب حاجت خود با صلوات
🕌اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
🖤وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🕌وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃
🌸خدایا
✨در آخرین پنجشنبه بهمن ماه و
✨در روز شهادت جانسوز حضرت
✨امام موسی کاظم علیه السلام 🖤
✨ما را به اعمال صالحه
✨راهنمایی بفرما
✨و حاجتها و آرزوهایمان
✨را بر آورده بفرما🙏
✨ای آگاه به راز دلها
🌸آمیـــن
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب عزت خودت بـاش 🌸
اگر برای نگه داشتن عزت نفست
هر چيزی را از دست بدهی، می ارزد.
تو مهم ترین دارايی خودت هستی.
در هر به دست آوردنی،
یک از دست دادن وجود دارد.
تشخيص اينكه چيزی که
به دست مياوريم، به آنچه كه
از دست ميدهيم می ارزد يا نه،
ساده نيست.اما اگه هر جايی قرار بود
چیزی از دست برود که عزت نفست را باز بیابی، محکم قدم بردار که تو مهمترین دارایی خودت هستی.
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
با آغاز هر صبح
شاد باش🍃🌷
دوست بدار
فراموش کن
و مهربان باش
هر صبح خورشید فریاد میزند؛
آی آدمها، کتاب زندگی
چاپ دوم ندارد!
تا میتوانید عاشقانه زندگی کنید
و شکرگزار باشید🍃🌷
صبح بخیر
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
خوشبختی را کجا میتوان یافت؟"
از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر… اگر… و اگر…
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.»
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#سخنان_ناب
✍️ الماسهای زندگی
🔹بعضی وقتها آدمها الماسی در دست دارند. وقتی چشمشان به یک گردو میافتد، خم میشوند تا گردو را بردارند، اما الماس روی زمین میافتد. الماس قِل میخورد و به عمق چاهی فرومیرود.
🔸میدانید چه میماند؟
یک آدم...، یک دهن باز...، یک گردوی پوک... و یک دنیا حسرت...
🔹مواظب الماسهای زندگیمان باشیم. شاید بهدلیل اینکه صاحبشان هستیم و بودنشان برایمان عادی شده، ارزششان را از یاد بردهایم.
🔸الماسهای زندگی؛ پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند.
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
حس بد را کش ندهید!
🌹قانون جهان هستی بر پایه احساس است، اگر به هر دلیلی احساس خوبی نداشته باشید و این احساس را ادامه دار کنید جهان اتفاقات بد را وارد زندگیتان می کند و این زنجیره آنقدر ادامه پیدا خواهد کرد تا روندتان را تغییر دهید به عبارتی شما از قانون حس خوب = اتفاقات خوب سرپیچی کردید و مجازات آنرا با اتفاقات بد زندگیتان می دهید.
نمی توانیم به مشکلات جامعه توجه نکنیم،
اما می توانیم بر نکات مثبت زندگیمان تمرکز کنیم و بابتشان سپاسگزار باشیم و اینگونه حس خوبمان را تداوم ببخشیم و طبق قانون جهان پاداش ،حس خوبمان را با اتفاقات خوب دریافت کنیم.
با پیاده روی کردن، با در آغوش کشیدن فرزندمان، با دوش گرفتن، با نوشتن با یک فنجان چای، با آواز خواندن، با محبت کردن به عزیزانمان با صحبت کردن با خداوند احساسات مثبت ایجاد کنیم ....
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
✨ #باورهایتان را اصلاح کنید ؛
تمام روابط، شرایط مالی، وضعیت سلامتی و افرادی که دارد زندگیتان میشوند ارتباط مستقیمی با " نوع باورهایتان " دارند.
اگر باورهای نامناسبی از روابط داشته باشید نمیتوانید انتظار ورود افراد مناسب به زندگیتان داشته باشید.
اگر باورهای مناسبی از پول و ثروت نداشته باشید نتیجه اش فقر مالی، کمبود و بدهکاری بیشتر است.
اگر باورهای اشتباهی در مورد سلامتی دارید نباید انتظار سلولهای سالم و بدنی شاداب را داشته باشید.
و همه چیز از باورهای شما نشات میپذیرد و تنها زمانی شرایط شروع به تغییر کردن میکند که هر روز متعهدانه روی باورهای صحیحتان کار کنید تا در ذهنتان تداعی شود و آنگاه اتفاقات با نوع فرکانس شما هماهنگ میشود.
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#حکایت
برکت
بی بی خدابیامرز میگفت :
هرکسی نون دلش و میخوره
هر وقت نون دلت رو خوردی برکت سرازیر میشه تو زندگیت
بی بی میگفت :
فکر نکنی برکت فقط پوله ها
همین که دلت خوش باشه یعنی برکت به حالت
همین که شب که از سر کار میای خونه و چراغ خونت روشن باشه و بوی غذا از آشپزخونت بیاد بیرون یعنی برکت
هرجا که زانوهات تاب سنگینی بار مشکلات رو نداشت و عزیزی زیر بازوانت رو گرفت که بلند شی یعنی برکت
اگر اولاد اهل داشتی و زنی داشتی که با کم و زیادت ساخت یعنی برکت
بی بی میگفت : برکت زندگی به شمار دستهاییه که تو سفرت باز میشه
برکت به تعداد قلبهاییه که توشون جا داری و برات می تپه
همین که کسی تو زندگیت اومد و کلی از بار زندگیت و ناخواسته به عهده گرفت یعنی برکت
این که آنقدر عمر با عزت داشته باشی که نوه و نتیجه هات و دور و برخودت خوش ببینی یعنی برکت
بی بی خدابیامرز میگفت : اره عزیز دلم
برکت فقط به پول نیست . برکت به دل خوش و آدمهای سبز توی زندگیته
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
🔴 میدونید عبارت "سر خر" از کجا اومد؟ بخونیدش جالبه
روزی ملائی سوار بر خر از دهی به دهی دیگر میرفت. در میان راه عده ای از جوانان که شراب خورده و مست بودند راه را بر او می بندند و یکی از آنها جامی را پر از شراب به او تعارف می کند.
مرد استغفرالله گویان سرباز زد و ولی جوانان دست بردار نبودند. بلاخره یکی از آنها خنجری زیر گلویش گذاشت و تهدید کرد که اگر شراب تعارفی را نخورد کشته میشود.
مرد برای حفظ جان راضی شده و با اکراه جام گرفته و رو به آسمان گفت:
خدایا تو می دانی که من بخاطر حفظ جانم این شراب را می خورم.
چون جام را به لب نزدیک کرد ناگهان خرش شروع به تکان دادن سرخود کرد و سر خر به جام شراب خورد و شراب بر زمین ریخت و جوانان خندیدند....
مرد نیز با دلخوری گفت:
پس از عمری خواستیم شرابی حلال بخوریم این سر خر نذاشت...
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
زیر آب زنی یعنی چه؟
زیرآب، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه نشده بود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز میکردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض میرفت و زیرآب را باز میکرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود.
در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز میکردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد. صاحب خانه وقتی خبردار میشد خیلی ناراحت میشد چون بی آب میماند. این فرد آزرده به دوستانش میگفت: «زیرآبم را زده اند.» این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد که چندان دور هم نبوده است.
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
👞"کفش ملی"
با پدربزرگم که علاقهٔ خاصی به من داشت و من هم متقابلا علاقهٔ خاصی به اون عصای جالبش داشتم!! و تنها آرزوی دست نیافتنیِ من در این خلاصه میشد که اون ساعت جیبی که همیشه با زنجیر طلایی از لب کتش آویزون بود رو بتونم روزی به دست بیارم،
...رفتیم سفر به فروشگاه بزرگ "کفش ملی"
دستامو گذاشتم دو طرف صورتم و چسبیده بودم به ویترین بزرگ فروشگاه و حیرتزده با چشمای گِرد داشتم اون دوتا مار که از دو طرف ویترن لای کفشها پیچ خورده بودن رو نگاه میکردم، آخه اولین بار بود یه مار از نزدیک میدیدم!!
اون موقع ها استفاده مار واسه دکور مد بود!
چشمای حیرتزدهٔ پسرکی پنج ساله که حیرانِ برق پوست مار و بوی چرم کفشها شده بود نظر فروشنده رو به خودش جلب کرد،
منو آورد تو مغازه و نشوندم روی یک چارپایه چوبی روی موکت قرمز جلوی آینه
یادمه پدربزرگم با عصاش یک مدل کفش رو نشون میداد و فروشنده هم با اون سیبیلهای شبیه چتکهش میاورد و پای من میکرد،
و من همینجوری که داشتم با شوقِ وصف نشدنی به پاهام نگاه میکردم در فکر این بودم چرا صاحب مغازه موهاشو سَرش نکرده و چرا کلهاش مثل پوست مارِ تو ویترین برق میزنه!؟ آخه دفعه اول بود کچل میدیدم!!
#ارس_آرامی
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺