eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا غیرتتون رو به تاراج گذاشتید⁉️ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🟩سبیل کسی را چرب کردن 🔹️ از ابتدای حکومت صفویه ریش و سبیل بلند رواج زیادی پیدا کرد ولی بتدریج از ابهت ریش کم و به ابهت سبیل اضافه شد تا جایی که در دوران شاه عباس اول دیگر ریش تقریبا محو شد و در عوض سبیل‌های کلفت و چخماقی و بلند باب شد. سبیل‌های از بنا‌گوش در رفته محبوب سلطان بود و همه سعی میکردند در بلند کردن سبیل با یکدیگر رقابت کنند تا محبوب سلطنت باشند و راحت‌تر به مرادشان برسند. اما برای رو به بالا نگهداشتن این سبیل‌ها باید روزی چند بار آن را چرب میکردند و جلا میدادند و برای این کار مستخدم‌هایی داشتند و هر گاه این مستخدمان کار خود را خوب انجام میدادند و صاحب سبیل از زیبایی و ابهت سبیل خود شاد میشد، اطرافیان هر تقاضایی که داشتند میگفتند و صاحب سبیل نیز اجابت میکرد. 🔸️بنابراین عبارت " سبیل کسی را چرب کردن" در آن زمان بین مردم معنایی معادل اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل داشت. 🔻اما امروزه این اصطلاح به معنای رشوه دادن است. یعنی کسی به صاحب سبیل رشوه میدهد تا وی کارش را انجام دهد. دقیقا معنایی برعکس معنای آغازین آن. 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🟩ضرب المثل در اشعار شاعران 🟩از چاله درآمد به چاه افتاد 🔸️این مثل در مواردی استفاده می‌شود که شخص برای نجات از وضعیتی بد به وضعیتی بسیار بدتر گرفتار می‌شود. مانند مثل زیر: به ده دینارم خرید و به صد دینار گرفتارم کرد ماخذ این مثل داستانی از گلستان سعدی است به این مضمون که: از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا به وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. یکی از روسای حلب که سابقه معرفتی در میان ما بود گذر کرد و بشناخت. گفت این چه حالت است؟ گفتم: همی گریختم از مردمان به کوه و به دشت که از خدای نبودم به دیگری پرداخت قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت که در طویله نامردمم بباید ساخت بر حالت من رحمت آورد و به ده دینارم از قید خلاص کرد و با خویشتن به حلب برد و دختری که داشت به نکاح من درآورد به کابین صد دینار. مدتی برآمد. دختر بدخوی و ستیزه روی و نافرمان بود. زبان درازی کردن گرفت و عیش مرا منقص داشتن. باری زبان تعنت دراز کرده همی‌ گفت: تو آن نیستی که پدر من از قید فرنگ بازخرید؟ گفتم بلی. من آنم که به ده دینار از قید فرنگم باز خرید و به صد دینار به دست تو گرفتار کرد. شنیدم گوسپندی را بزرگی رهانید از دهان و دست گرگی شبانگه کارد بر حلقش بمالید روان گوسپند از وی بنالید که از چنگال گرگم در ربودی شنیدم عاقبت گرگم تو بودی این بیت نیز از حافظ است: در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد 🔻اصطلاح زیر نیز به همین منظور استفاده می‌شود: هر چه از دست دزد مانده بود به دست فالگیر افتاد 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🟩زور من وقت غربیل کردن معلوم می‌شود 🔹️اگر کسی بخواهد زورگویی را نصیحت کند و به او بفهماند که نتیجه کارهای بد هر کس به خودش بر‌می‌گردد، و بیشتر به عنوان تهدیدی که نتیجه آن موکول به آینده می‌شود این ضرب‌المثل را بکار می‌برند. 🔸️در روزگاران قدیم مرد قلدر و پر قدرتی بود که به همه زور می‌گفت و هر چه را می‌خواست از راه زورگویی به دست می‌آورد. یک روز همسر او گفت: دیگر یک چارک آرد هم توی خانه نداریم. بلند شو یک گونی گندم بردار و برو به آسیابان بده تا گندمها را آرد کند. اگر امروز آرد به من نرسانی نمی توانم نان بپزم و شب توی سفره مان نان پیدا نمی‌شود. مرد قلدر گفت: حالا کو تا شب. عصر که شد، گندم را به آسیاب می‌برم. زن گفت: این روزها سر آسیابان شلوغ است. همه گندمهایشان را برای آسیاب کردن پیش او می‌برند. باید مدتی انتظار بکشی تا نوبت آرد کردن گندم ما بشود. اگر همین الان حرکت کنی، شاید بتوانی تا عصر آرد به من برسانی. مرد گفت: من توی صف بایستم و انتظار بکشم؟ مثل اینکه مرا نشناخته‌ای. من بدون نوبت کارم را می‌کنم و هیچ کس هم جرآت ندارد حرفی بزند. عصر که شد مرد گونی گندم را به کول گرفت و به آسیاب رفت. در آنجا عده‌ای از مردم با گونی‌های گندم منتظر بودند تا نوبت آرد کردن گندمشان بشود. مرد قلدر بدون رعایت نوبت، گندمش را به آسیابان داد و گفت: هر چه زودتر گندم مرا آسیاب کن که باید بروم. آسیابان که پیرمرد دنیا دیده‌ای بود، با زبان خوش گفت: این همه آدم منتظر نشسته‌اند که نوبتشان شود و گندمشان را آرد کنم. صبر کن تا نوبتت بشود. شاگردش هم گفت: آقا جان از قدیم گفته‌اند آسیاب به نوبت. مرد قلدر با صدای بلند گفت: بی خود کرده‌اند که چنین حرفهایی زده‌اند. من نوبت و انتظار سرم نمی‌شود. همین الان باید گندمم را آرد کنی. آسیابان که حوصله دردسر نداشت گفت: باشد ولی فکر نکن که فقط تو زور داری هر کس به اندازه خودش زور دارد. حتی من پیرمرد هم زور دارم. مرد قلدر که فکر می‌کرد پیرمرد قصد زورآزمایی دارد، سینه سپر کرد و برای دعوا آماده شد. اما پیرمرد گفت: هر کس زورش را یک جوری نشان می‌دهد. من با تو قصد دعوا ندارم. زور من وقت غربیل کردن معلوم می‌شود. مرد قلدر نفهمید که پیرمرد چه می‌گوید. آسیابان وقتی گندم مرد قلدر را آرد کرد، کمی از آرد را به عنوان اجرتش برداشت و به جای آن مقداری سنگریزه توی گونی آرد مرد قلدر ریخت و گونی آرد را به او داد. مرد قلدر که فکر می‌کرد با قلدری کارش را پیش برده، گونی آرد را بر دوش کشید و به خانه رفت. به خانه که رسید به زنش گفت: این هم آرد. دیدی که انتظار نکشیدم نوبتم شود. زن در کیسه آرد را باز کرد، کمی آرد برداشت خمیر درست کرد و با آن نان پخت، چند روز گذشت. یک روز زن مثل همیشه سر گونی آرد رفت تا کمی خمیر درست کند و نان بپزد. اما دید توی آن سنگریزه وجود دارد. دستش را توی کیسه آرد کرد و متوجه شد آردی که توی کیسه مانده پر از سنگریزه است. شوهرش را صدا کرد و گفت: با این آرد نمی‌توانم خمیر درست کنم. برو غربیل را بیاور تا آردمان را غربیل کنیم و سنگریزه‌هایش را جدا کنیم. مرد قلدر رفت و از زیرزمین غربیل آورد. زن کیسه آرد را جلوی همسرش گذاشت و گفت: به جای بیکار نشستن این آردها را غربیل کن. مرد مشغول غربیل کردن آرد شد. هر چه بیشتر غربیل می‌کرد، سنگریزه‌های بیشتری پیدا می‌شد و در پایان مقدار زیادی سنگریزه یک جا جمع شد. زنش با تعجب پرسید: این همه سنگ ریزه از کجا رفته توی آرد ما؟ مرد نگاهی به سنگریزه‌ها کرد و یاد حرف پیرمرد آسیابان افتاد و فهمید که چه شده است و با خود گفت: آسیابان راست می‌گفت. هرکس می‌تواند زورش را یک جوری نشان بدهد. زور آسیابان موقع غربیل کردن معلوم شد. 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی از خانه خارج می‌شوم خدا را به همه پیامبرانش قسم می‌دهم که باایمان به خانه برگردم. 👈 چرا که در روایات آمده است چه بسا مرد باایمان از خانه خارج می‌شود ولی بی‌ایمان برمی‌گردد. 🔰 (ره) أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
خیلی زیباست حتما بخونید... ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ؛ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ ؛ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻭ ..... ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟؟ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ .... ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ ... ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ، ﺭﻓﺘﮕﺮ ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ... ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ، ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ..... ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ .... ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ .... ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ... ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ .... ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﺗﻨﻬﺎﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ماند ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
📚 مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش می‌نالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی وراه رفتن ضعف داشت.مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چاره ای به او نشان دهد.شیخ به او گفت،مادرت هست و مراقبت از ان وظیفه ی توست او تو را بزرگ کرده وازتو مراقبت کرده الان وظیفه ی توست که ازاو مراقبت کنی.مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده ام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از ان برایش کرده ام ودیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.شیخ که این حرفا را از او شنید به او گفت،تفاوتی مهم بین مراقبت‌ کردن تو و مراقبت کردن مادرت است وان اینست که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد وتواز او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هرکاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی ‎‌‌‌‌‌‌ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
(خیرخواهی شیطان!) مَردی هر روز هزار بار شیطان را لعنت فرستادی روزی خوابیده بود. شخصی بیدارش کرد و گفت بیدار شو، اکنون این دیوار فرو می‌ ریزد. مرد گفت: تو کیستی که چنین با من مهربانی می‌ کنی؟ گفت: من شیطانم! مرد گفت: چگونه ممکن است؟ من تو را هر روز هزار بار لعنت می‌ کنم! شیطان گفت: این برای آن است که مقام را نزد خداوند می‌ دانم و ترسیدم که تو نیز زیر این دیوار از ایشان شوی... 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ ای كوی تو قبله ی مراد ادركنی 🕯ای دادرس روز معاد ادركنی ▪️ ای گشته زفرط جود و احسان و عطا 🕯مشهور و ملقب به جواد ادركنی ▪️پیشاپیش شهادت حضرت امام جواد علیه السلام تسلیت باد🏴 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤دل هفت آسمان 🕯امشب غمین است 🖤تو گویی لحظه ی 🕯مرگ زمین است 🖤همانند پدر 🕯درحجره ی خود 🖤جواد ابن الرضا 🕯مسموم کین است 🏴شهادت جانگداز امام جواد علیه السلام تسلیت باد🏴 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خدای مهربانم! 💫به حرمت ✨امام جواد (ع) 💫هرکسی هرگونه ✨ گرفتاری یا غم و 💫اندوهی داره ✨برایش چاره ساز و 💫رفعش فرما ✨دل دردمندان را شاد 💫و دوستانم را حاجت روا بفرما " آمیـن " شبتون بخیر 🌙 @zibastory
🌸 به نام آنكه ✨ الله است نامش 🌸 بود از هر ✨ سخن برتر كلامش 🌸 به نام آنكه ✨ رحمان و رحیم است 🌸 به نام آنكه ✨خلّاق كـریم است 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨الهی به امید لطف و کرم تو 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺