هدایت شده از 🌏عجایب 🌏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✿ و اینک معجزهای از قرآن
ستاره تپنده (الطارق)
✿💫✿💫✿
کلیپی ضبط شده توسط رصدخانه ناسا
کانالی باپستهای هیجانی،جذاب ودیدنی برای شما😍👍👇
╔◦•🌸◉🌿◉🌸•◦╗
@best_natur
╚◦•🌸◉🌿◉🌸•◦╝
جهت حمایت ازکانال ما را به دیگران معرفی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان عنایت امام حسین علیه السلام در #ازدواج دختری زشت
🎙استاد قرائتی
حکایت وداستان زیبا
@zibastory
🌸🌸🌸🌸
عجایب جهان
@best_natur
🌼🌼🌼🌼🌼
کلبه استیکر
@kolbesticker
😍😍😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری...
#هوشنگ_ابتهاج
حکایت وداستان زیبا
@zibastory
🌸🌸🌸🌸
عجایب جهان
@best_natur
🌼🌼🌼🌼🌼
کلبه استیکر
@kolbesticker
😍😍😍😍😍
🔹️کلاغی بر بالای درختی نشسته بود و تمام روز را بیکار بود و هیچ کاری انجام نمی داد!
خرگوشی در حال عبور از او پرسید :
چگونه آسوده نشسته ای و تمام روز را به استراحت می پردازی و زندگی مرفهی داری! آیا من نیز می توانم اینگونه باشم؟!
کلاغ ریاکار گفت :
البته که می توانی، این یک درخت جادویی، مستحکم و پرمنفعت است!
بهترین درخت در تمام جنگل! بیا و آسوده زندگی کن!
خرگوش خوش خیال زیر درخت نشست و مشغول استراحت شد که ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد!
خرگوش در حالیکه نیمه جان در بین دندان های روباه گیر اُفتاده بود نگاهی معنا دار بر کلاغ انداخت و کلاغ سیاس خنده زنان گفت :
من هیچ دروغی به تو نگفتم! این درخت به راستی جادویی، مستحکم و پر منفعت است! من تنها یک چیز را به تو نگفتم و آن این بود که برای این که بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی، باید این بالا بالاها بنشینی!
#کلاغ #خرگوش #بیکار
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃ذکری برای وسعت وقت و عمر؛
برای رفع گره ها
🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد #عالی
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
☘ سلام بر ابراهیم ☘
✔️ راوی : امیر منجر
🔸هشتمين روز مهرماه با بچه هاي معاونت عمليات $سپاه راهي منطقه شديم. در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم.
موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردي،كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم.
🔸ابراهيم مشغول گفتن اذان بود. بچه ها براي نماز آماده ميشدند. حالت معنوي عجيبي در بچه ها ايجاد شد. محمد بروجردي گفت: اميرآقا، اين #ابراهيم بچه كجاست؟!
گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان.
برادر بروجردي ادامه داد: عجب صدايي داره. يكي دو بار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه.
بعد ادامه داد: اگه تونستي بيارش پيش خودمون #كرمانشاه.
🔸نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب مي آمديم.
اصغر وصالي نيروها را آرايش داده بود. بعد از آن منطقه به يك ثبات و پايداري رسيد.
اصغر از فرماندهان بسيار #شجاع و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او علاقه داشت.
او هميشه ميگفت: چريكي به شجاعت و #دلاوري ومديريت اصغر نديده ام. اصغر حتي همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به همه جبهه ها سر ميزنه.
اصغر هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت.
🔸يكبار كه قصد شناسايي و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش برويم شناسايي.
اصغر وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در #لبنان جنگيده ام.
🔸كل درگير يهاي سال 58 كردستان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اينكه هيچكدام از دوره هاي نظامي را نديده، هم بسيار ورزيده است هم مسائل نظامي را خيلي خوب ميفهمد.
براي همين در طراحي عملياتها از ابراهيم كمك ميگرفت.
🔸آنها در يكي از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه #تانك دشمن را منهدم كردند و تعدادي از نيروهاي دشمن را اسير گرفتند. اصغر وصالي يكي از ساختمانهاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطلب و رزمنده آماده كرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصي در شهر ايجاد كرد.
وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمنده ها #ورزش باستاني را بر پا كرد.
🔸هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب ميگرفت و با صداي گرمِ خودش ميخواند.
اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ 3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ وتعدادي ديگر از سلاحها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند.
يكي از فرماندهان ميگفت: آن روزها خيلي از مردم كه در شهر مانده بودند و پرستاران #بيمارستان و بچه هاي رزمنده، صبحها به محل ورزش باستاني مي آمدند.
ابراهيم با آن صداي رسا ميخواند و اصغر هم مياندار ورزش بود.
به اين ترتيب آنها روح زندگي و #اميد را ايجاد ميكردند. راستي كه ابراهيم انسان عجيبي بود.
٭٭٭
🔸امام صادق ميفرمايد: هركار نيكي كه بنده اي انجام ميدهد در #قرآن ثوابي براي آن مشخص است؛ مگر نماز شب!
زيرا آنقدر پر اهميت است كه خداوند ثواب آن را معلوم نكرده و فرموده:
«پهلويشان از بسترها جدا ميشود و هيچكس نميداند به پاداش آنچه كرده اند چه چيزي براي آنها ذخيره كرده ام »
همان دوران كوتاه سرپل ذهاب، ابراهيم معمولاً يكي دو ساعت مانده به #اذان صبح بيدار ميشد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور ميشد.
اما من شك نداشتم كه از بيداري سحر لذت ميبرد و مشغول نماز شب ميشود.
يكبار ابراهيم را ديدم. يك ساعت مانده به اذان صبح، به سختي ظرف آب تهيه كرد و براي غسل و نماز شب از آن استفاده نمود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادي روح پاکش صلوات 🌹
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
کسی كه میخواد كوهی رو از سر راهش برداره،
کارش رو با برداشتن سنگاى کوچیک شروع ميكنه.
#انگیزشی
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
🔅 #پندانه
✍ به یاد شهدا
🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟
🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن!
🔹بعضیها میگفتن:
کار ناپسندیه. نباید بیارن.
🔸بعضیها میگفتن:
ولمون نمیکنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن!
🔹بعضیها میگفتن:
آدم یاد بدبختیاش میفته!
🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگههای امتحان جلسه قبل نبود!
🔹همه سراغ برگهها رو میگرفتن، ولی استاد جواب نمیداد.
🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:
استاد برگههامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگههای ما بودید؟
🔹استاد روی تخته کلاس نوشت:
من مسئول برگههای شما هستم.
🔸سپس گفت:
من برگههاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم.
🔹همه دانشجویان شاکی شدن.
🔸استاد گفت:
چرا برگههاتون رو میخواین؟
🔹گفتن:
چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم.
🔸هر چی که دانشجویان میگفتن استاد روی تخته مینوشت.
🔹استاد گفت:
برگههای شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگهها برگشت. استاد برگهها رو گرفت و تکهتکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد.
🔹استاد گفت:
الان دیگه برگههاتون رو نمیخواین! چون تکهتکه شدن!
🔸دانشجویان گفتن:
استاد برگهها رو میچسبونیم.
🔹برگهها رو به دانشجویان داد و گفت:
شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچهاش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچهاش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.
🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن!
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
🌸✨🌸
#انصاف
يک استاد دانشگاه ميگفت: يک بار داشتم برگههاي امتحان را تصحيح ميکردم. به برگهاي رسيدم که نام و نام خانوادگي نداشت. با خودم گفتم ايرادي ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا ميکنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش ميآيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگهها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويي نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم.
آري، اغلب ما نسبت به ديگران سختگيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح کنيم ميبينيم:
به آن خوبي که فکر ميکنيم، نيستيم
مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم....
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
🌹یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم! گاهی در نیمهی شعبان،گاهی جمعهها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم! میدانیم این کارها کار نیست و خودمان میدانیم کاری نکردهایم ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه!
از همان نگاههای لطف آمیز که به کارکردههای با إخلاصتان
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
حکایت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
درویشی مستجاب الدعوة در بغداد پدید آمد حجاج یوسف را خبر کردند بخواندش و گفت دعای خیری بر من کن. گفت خدایا جانش بستان گفت از بهر خدای این چه دعاست گفت این دعای خیرست ترا و جمله مسلمانان را.
اي زبردست زیر دست اذيت
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مردنت به که مردم آزاری
✨گلستان سعدی✨
🟩حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🔹️پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
🔻زیباترین منش انسان راستگویی است
📔#حکایتی_از_بهلول_دانا
هارون الرشید به بهلول گفت :
چند تن از پیامبران را نام ببر ؟
گفت : فرعون ، شدّاد ، نمرود
خلیفه چهره درهم کشید و گفت :
اینها که پیامبر نبودهاند ؟!!
بهلول جواب داد : هر یک از اینها مدتی
در زمین ادعای خدایی داشتهاند آنوقت
تو به پیغمبریشان هم قبول نداری ؟!
🔸امیرالمؤمنین علیه السلام :
↻ از كسانى نباش كه...
↻ از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست،
↻ و از آنچه مانده زياده طلب است
↻♥↻
حکیمی از شخصی پرسید:
روزگار چگونه است؟
شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم امروز از گرسنگی مجبورشدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله اجدادیم بود را بفروشم و نانی تهیه کنم.
حکیم گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه ناسپاسی می کنی؟…
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
*داستان های پند آموز*
*آشنایی با معنی و مفهوم ضرب المثل نیش عقرب نه از ره کین است*
*اگر نمی دانید مطا لعه کنید*
در حکایت های دور آمده است روزی عقربی به نزد قورباغه ای که بر لب برکه نشسته بود می آید و از آن می خواهد که او را بر پشت خود سوار کرده و به خانه اش که در طرف دیگر برکه بود ببرد. قورباغه دوست داشت که این کار را بکند اما می ترسید که غریزه عقرب باعث شود وسط راه او را نیش بزند و بکشد.
قورباغه گفت : من چگونه باید به تو اعتماد کنم؟ اگر من تو را کول کردم و تو وسط آب من را نیش زدی چکار کنم؟ عقرب گفت : امکان ندارد، تو داری به من کمک می کنی که به خانه ام بروم من اینقدر نمک نشناس نیستم که تو را نیش بزنم.
بالاخره قورباغه قبول کردن که عقرب کول کند اما همین که کمی از برکه دور شدند عقرب بدون اینکه قصدی داشته باشد از روی غریزه نیش خود را بر بدن قورباغه فرو کرد. قورباغه با ناراحتی گفت دیدی نامردی کردی. در همین زمان عقرب نیش دومش را نیز به او زد و قورباغه به زیر آب رفت.
عقرب نیز با قورباغه در زیر آب دست و پا می زد. قورباغه که هنوز نیم نفسی داشت ، فریاد بر آورد : ای بد طینت در چه حالی؟!
عقرب گفت : دارم غرق می شوم! قورباغه گفت : رفتن زیر آب نه از غرض است، ترک عادت موجب مرض است.
عقرب هم درجواب گفت : نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است.
🍃 ﷽ 🍃
«وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ»
و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمیآورند!
🌺
📗 سوره یوسف، آیه ١٠٣
#قرآن
#داستان
چرا زرافه فرزندش را لگد ميزند؟!
وقتی فرزند زرافه متولد میشود، روی خاک است و مادر بالای سر او همانند يک برج بلند ایستاده است.
در این حین مادر زرافه چهكار ميكند؟
میتونید حدس بزنید؟
يک لگد محكم به بچه ميزند!
بچه نمیداند كه تازه دنيا آمده، فكر ميكند كيست كه اينطور محكم به او لگد ميزند!
بچه زرافه تا درد را احساس كند، مادر لگد دوم را ميزند. بچه اگر كاری نكند، لگد سوم را هم میخورد.
بچه زرافه شروع میكند به بلند شدن و روی پايش ايستادن، در همين حين كه او تلاش میكند روی پايش بايستد، مادر لگد سوم را ميزند. بچه میافتد و اينيار بلند شده و شروع به دويدن میكند! و بعد مادر میرود و بچه را به آغوش میكشد و میبوسد.
میدانيد چرا زرافه اين كار را میكند؟
چون گوشت بچه زرافه، بسيار تازه و نرم است، لذا طعمه خوبيست برای شيرها و ديگر درندگان.
زرافهٔ مادر نمیتواند بچه را همانجا رها كرده و برود برايش غذا تهيه كند.
لذا يک لگد میزند تا كودک را بلند كرده و مجبور به بلند شدن كند، لگد دوم را میزند كه به خاطرش بياورد دوباره بلند شود.
زندگی مثل زرافه مادر است،
گاهی لگدهای محكمی ميزند،
شكست میخوريم، دوباره بايد بلند شويم.
هميشه يادمان باشد، فقط زندگی نكنيم، بلكه سعی كنيم در زندگی رشد كنيم و بزرگ شویم.
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
اگر بجای محبتی که به کسی
کردی، ازاو بی مهری دیدی،
مایوس نشو.
چون برگشت آن محبت را،
از شخص دیگری، در زمان دیگری،
در رابطه باموضوع دیگری،
خواهی یافت.
شک نکن،،،
توفقط خوب باش وخوب بمان
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
هدایت شده از 📚داستان های زیبا 📚
💉نوع گروه خونی شما میتواند با برخی از بیماریها ارتباط داشته باشد.
از جمله بیماریهایی که با نوع گروه خونی شما ارتباط دارند، میتوان به این موارد اشاره کرد :
⚠️ بیماری قلبی
خبرهای خوبی برای گروه خونی O وجود دارد. تحقیقات نشان میدهد که خطر ابتلا به بیماری عروق کرونر قلب در گروه خونیO کمتر است. کارشناسان علت آن را نمیدانند. برخی تصور میکنند ممکن است به این دلیل باشد که در سایر گروههای خونی، احتمال کلسترول بالاتر و میزان بیشتر پروتئین مرتبط با لختگی خون وجود دارد.
⚠️سرطان معده
گروههای خونی A ، AB و B بیشتر از گروه O در معرض خطر هستند. به ویژه افرادی که گروه خونی A هستند احتمال ابتلا به سرطان معده بیشتر است. محققان بر این باورند که ممکن است دلیل آن این باشد که عفونت هلیکوباکتر پیلوری در افرادی که گروه خونی A هستند شایعتر است. یک نوع باکتری است که معمولاً در معده یافت میشود و میتواند موجب التهاب و زخم شود.
⚠️حافظه
مطالعه کوچکی نشان داد که افراد دارای مشکلات حافظه بیش از سایر افراد از گروه خونی AB بودند.
⚠️سرطان لوزالمعده
اگر گروه خونی A ، AB یا B باشد، مولکولهای موجود در گلبولهای قرمز نوع A و B به انتشار باکتریهای خاص «هلیکوباکتر پیلوری» کمک میکنند. این باکتری در معده رشد میکند و میتواند احتمال ابتلا به سرطان لوزالمعده را افزایش دهد.
⚠️استرس
استرس سطح کورتیزول یا هورمون استرس را افزایش میدهد. در هر حال افرادی که دارای گروه خونی A هستند، تمایل بیشتری به کورتیزول دارند. بنابراین این افراد ممکن است برای مقابله با شرایط استرسزا کمتر مقاوم باشند.
May 11
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#مرد_بلوری!
🌷خاکریزها از بس گلوله خورده بود دیگر جانپناه حساب نمیشد، فرمانده دستور داده بود که هر بسیجی یک گودال برای سنگر خود داخل خاکریز بزند. بچهها سخت مشغول کندن بودند و گرمای ۵۰ درجه عرق همه را درآورده بود. ظهر بود و همه منتظر مسئول تداراک بودند تا جیره غذایی خود را بگیرند. یک بسیجی لاغر اندام گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش میکرد. بدون اینکه حرفی بزند، سرش پایین بود و به....
🌷و به سرعت سنگرها را با قدمهای بلندش پشت سر میگذاشت. بچهها هم با او شوخی میکردند و هر کسی یک چیزی بارش میکرد: - اخوی دیر اومدی؟! - برادر میخوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بندهی خدا پایین. کارش که تمام شد، گونی را که زمین گذاشت، همه شناختنش. او کسی نبود جز (شهید) محمود کاوه، فرماندهی لشکر!!!
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار محمود کاوه