فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷دوشنبه تون متبرک به ذکر شریف
❤️صلوات بر حضرت محمد (ص)
🌷و خاندان پاک و مطهرش
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ،
کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ
🌷إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ
@zibastory
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از زندگی گفت
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸود قدم زد
ﻭﻟﯽ،ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس
ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ
ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ
ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!!
یک ضرب المثل چینی می گوید:
برنج سرد را می توان خورد
چای سرد را می توان نوشید
اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد ۰۰۰
@zibastory
یک امتحان ساده براى ارزیابى خودتون…
جاى ساعت دیوارى خونتون را عوض کنین میبینید که تا ماه ها هنوز روى دیوار ناخوداگاه دنبالش میگردین!!!
ذهن شما براى قبول و پردازش تغییر یک ساعت ساده و بى احساس نیاز به چند ماه زمان داره پس انتظار نداشته باشید تغییرات بزرگتر را در زمان کوتاه و بدون مشکل قبول کند…
هرگز .
هرگز ..
هرگز …
ناامید نشید…
@zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸اعتماد به نفس
اولین گام
به سوی موفقیت است!
اگر سه خصلت:
🔸انتقادپذیری
🔸پوزش خواهی
🔸وشکرگزاری
را در خود پرورش دهید
مطمئن باشید
که موفقیت به
زودی در خانه تان را میزند🌸
@zibastory
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#حق_واکس!!
🌷همیشه دنبال پوتین بچهها بود. آنقدر واکس میزد که برق میافتاد. بعد پوتین را نشان طرف میداد و میگفت: خوب من پوتین شما را واکس زدم، حقی به گردن شما دارم، یا نه؟ طرف از همهجا بیخبر میگفت: بله.
🌷....تسبیحی از جیبش درمیآورد و میگفت: پس باید به نیت ۱۲۴هزار پیامبر ۱۲۴هزار صلوات بفرستی! طرف برق از سرش میپرید و میگذاشت دنبالش...!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حسن اصغری
#راوی: سرهنگ بختیاری
منبع: سایت مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی
🌹داستان آموزنده🌹
.@zibastory
برای یکی از شهد.ا مراسم گرفته بودند. دوستی گفت، با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را نمیشناختم، پدر شهی.د بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد. لحظاتی بعد گفت آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و بعد ادامه داد که : شب گذشته پسرم را در خواب دیدم. میگفت در مدتی که ما گمنام و بینشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ما سر میزد، اما از وقتی پیدا شدم، دیگر چنین خبری نیست. میگویند شهد.ای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند.
دانههای درشت اشک از گوشه چشمان ابراهیم روان بود. ابراهیم گمشدهاش را پیدا کرده بود؛ گمنامی.
ابراهیم همیشه میگفت خوشگلترین شها.دت را میخواهم. اگر جایی بمانی که کسی تو را نشناسد، خودت باشی و مولا هم بالای سرت بیاید و سرت را به دامن بگیرد، این خوشگلترین شها.دت است.
سرانجام ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 پس از پنج روز که در کانال کمیل واقع در فکه مقاومت کرد، در عملیات والفجر مقدماتی، بعد از فرستادن رزمندگان باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا میخواست که گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد.
[برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم]
🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zibastory
📌 عمل صالح و تقرّب به اهل بیت
🔆 #حجت_ابن_الحسن_العسکری علیه السلام میفرماید :
🔹 هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستی ما نزدیک می سازد عمل کند
♦️ از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است دوری گزیند
✅ زیرا خداوند به طور ناگهانی «جان» انسان را می گیرد در وقتی که توبه برایش سودی ندارد و پشیمانی او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمی دهد
📚 بحار الأنوار جلد۵۳ ص۱۷۴
#استوری_مهدوی #احادیث_مهدوی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zibastory
⛔️ آثار دنیوی و اخروی #نفرین کردن
✅ نفرین تنها یک واکنش بی تأثیر و حرف مفت نیست،
بلکه واکنشی است با آثار و تبعات سخت و شدید که شخص باید مواظب باشد گرفتار آن نشود.
🌺حضرت علی علیه السلام میفرماید:
”از نفرین مظلوم بترسید که وی حق خویش را از خدا درخواست میکند و خداوند کسی را از حقش باز نمیدارد.”
❌البته لعن یا نفرین بر برادران و خواهران مؤمن و به طور کلی زبان گشودن به نفرین و لعن، امری مذموم است و جز در موارد استثنا از این امر به شدت پرهیز داده شده است!
🌹حضرت امام باقر(علیه السلام) میفرماید:
🔴”کسی که چیزی را لعنت میکند اگر آن شی مستحق نباشد لعنت به خود گوینده بر میگردد. پس از لعن مؤمن بپرهیزید تا مبادا خود گرفتار شوید."
🔱 در فرهنگ اسلام عفو و بخشش بر غضب و انتقام خصوصا نسبت به مؤمنین و نزدیکان ترجیح داده شده است.
در عفو لذتی است که در انتقام نیست، همان گونه که رحمت الهی برغضبش سبقت دارد (سبقت رحمته غضبه).
♨️كسى كه ظلم میكند چه بسا در همین دنیا كیفر آن را ببیند.
🔹ثانیاً؛ دیدن كیفر و جزاى بعضى از گناهان در این دنیا، ممكن نیست. مثلاً كسانى كه افراد زیادى را در جنگها و یا بمبارانهاى اتمى و شیمیایى كشته اند، چگونه میتوان آنان را به كیفر واقعى اعمالشان رساند؟
🔵 توضیح اینکه:
خداوند نسبت به بنده اش #مهربان است تا آخرین مرحله به انسان فرصت میدهد برای توبه و هرگز مانند جباران فوراً اقدام به انتقام نمیکند
📚میزان الحكمه، جلد 7، ص 3375 ر،ک:میزان الحکمة، محمدمحمدی ری شهری، ج 5، ص 616
@zibastory
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴گرمای شدید صحرای محشر🔥
⚫با توجه به اینکه جنس صحرای محشر از آتش است حرارت شدید موجب ریزش عرق و در نتیجه عذاب و شکنجه حاضران در محشر می شود:
💟امام باقر (علیه السلام) فرمود:
وقتی روز قیامت فرا رسد خداوند همه انسانها را در بیابانی گرد آورده در حالی که آنها پابرهنه و عریانند پس در صحرای محشر متوقف می شوند به حدی که دچار عرقی شدید می گردند تا آنجا که نفس کشیدنشان دشوار می شود...(153).
💟امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود:
حتی اذا تصرمت الامور... و الجم العرق. آنگاه که کارها به انجام می رسد و روزگاران طی می شود و برانگیخته شدن انسانها فرا می رسد و آنها را (خداوند) از قبرها خارج می فرماید... عرق (از شدت وفور گرما) بر دهان ها لجام می زند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴انسانها هنگام مرگ چه چیزهایی می بینند؟!
امام علی (علیه السلام) فرمود:
در آخرین روز از روزهای دنیا و اولین روز از روزهای آخرت چهره هایی برای انسان متمثل می شوند. اولین چهره ای که متمثل می شود ازاو می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اموال تو هستم. به او می گوید من برای تو زحمت کشیدم در این آخر عمری می بینی شدیداً گرفتارم تو به چه درد من می خوری؟ اموالش به او می گوید تو به اندازه یک کفن حق داری. کفنت را بردار بقیه مال تو نیست و مال بازماندگان است. از این ناامید می شود که چهره دومی برایش تمثل پیدا می کند. می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اهل تو هستم . اهل یعنی خانواده، زن، فرزند، پدر، مادر، دوست ، آشنا، کسانی که عنوان اهل به آنها اطلاق می شود. می گوید من برای شما زحمت کشیدم. استراحت شما را به استراحت خودم ترجیح دادم الی آخر و کارهایی که برایشان انجام داده را بازگو می کند و گرفتاری خودش را مطرح می کند. اهلش به او می گویند ما تو را تا قبر همراهی می کنیم ، دفن می کنیم و بر می گردیم زیرا نمی توانیم همراهت داخل قبر بیاییم. چهره سوم که اعمالش هست تمثل پیدا می کند به او می گوید تو که هستی؟ می گوید من اعمال تو هستم. به او می گوید من نسبت به تو خیلی دل خوشی نداشتم سخت بودی برای من حالا به چه درد من می خوری؟ اعمال می گوید من همه جا همراه تو هستم. در عالم برزخ، قبر، قیامت و...
📕بحارالانوار ج 6 ص 161
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خداجانم
گاهی فکر میکنم
به بودنت،
به داشتــــنت،
به لحظه هایی که تورا دریغ کردم از زندگی اَم،
و به دشواری آن ثانیه ها
و به سنگینی، عقربه های ساعت،
در دقیقه های نبودنت...
من نمیدانم،
و هرگـــز هم نخواهـــم فهمید،
کسانی که تورا ندارند، چه دارند، و چطور این حجم انبوهِ دل خستگیها را تنها به دوش میکشند!
اما خوب میدانم،
چقـــدر خوب است داشتنِ تـــو
تویی که مهربانترینی!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 خدایا
✨نـام بـا عظمـت تـو
🌸زبـان قلـم را میگشـايد
✨تـو آغـاز هـر كلمـهای
🌸و صبـح كلمـهای اسـت
✨لبـريـز از نـام تـو
🌸صبـح تنهـا
✨بـا نـام تـو زیبا میگـردد
🌸 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فصلهای بد خزان بروند
غم وغصه، ز روحو جان بروند
@zibastory
یوسفم گر به تخت بنشیند
گرگ ها از دیارمان بروند
آه مهدی ، ای علی زمان
تو بیا تا مترسکان بروند
خلق خسته شده ز دینخدا
فوج فوجو، یکان یکان بروند
آخرالامر این ستمکاران
همچو فرعون از میان بروند
هم یهود و سعود نابودند
هم منافق ز شیعیان بروند
سنی و صوفی و کژ اندیشان
همه ی زشت مسلکان بروند
پیر گشتمو، منتظر ماندم
گرچه هر پیر و هر جوان بروند
بهر دیدار چهره ی خورشید
من نشستم که ابرها بروند
همه شب تا سحر دعا کردم
تا دعاها به آسمان بروند
کهخدایا امام ما برسان
تا که دجالیان این زمان بروند
گرگ ها زوزه هم اگر بکشند
شیر آید، دوان دوان بروند
حامدا صبر کن که نزدیک است
این شیاطینو این دَدان بروند
#اللهمعجللولیکالفرج
@zibastory
🔴 داستان کوتاه چوپان بی سواد، ولی هوشمند
@zibastory
چوپانی در بیابان مشغول چرانیدن گوسفندان بود، دانشمندی در سفر به او رسید و اندکی با او گفتگو کرد فهمید که او بی سواد است، به او گفت: «چرا دنبال تحصیل سواد نمی روی؟» چوپان گفت: «من آنچه را که خلاصه و چکیده همه علوم است، آموخته ام دیگر نیازی به آموزش مجدد ندارم.»
دانشمند گفت: آنچه آموخته ای برای من بیان کن. چوپان گفت: خلاصه و چکیده همه علم ها پنج چیز است:
1⃣ تا راستی تمام نگردد، دروغ نگویم.
2⃣ تا غذای حلال تمام نشده، غذای حرام نخورم.
3⃣ تا در خودم عیب هست، عیبجوئی از دیگران نکنم.
4⃣ تا روزی خدا تمام نشده به در خانه هیچ کسی برای روزی نروم.
5⃣ تا پای در بهشت ننهاده ام از مکر و فریب شیطان غافل نگردم.
دانشمند، او را تصدیق کرد و گفت: همه علوم در وجود تو جمع شده است، و هر کس این پنج خصلت را بداند و عمل کند به هدف علوم اسلامی رسیده و از کتب علم و حکمت، بی نیاز شده است.
داستان دوستان، ج 4
محمد محمدی اشتهاردی
@zibastory
🟩عجب داستانی بود كل علی
@zibastory
🔹️روزی روزگاری، نوجوانی به همراه پدر و مادرش به سفر كربلا رفت، نوجوان كه علی نام داشت وقتی از سفر بازگشت لقب كربلایی علی گرفت و در طی سالها مردم لقب او را برای اینكه راحتتر بیان كنند، مختصر كردند و صدایش میكردند «كل علی» علی آقا كم كم بزرگ شد و ازدواج كرد و صاحب زندگی مستقلی شد. ولی مردم هنوز او را «كل علی» صدا میكردند این نحوه صدا كردن او را خیلی ناراحت میكرد. كم كم كار و كاسبیاش گرفت و پولدار شد ولی مردم مانند سابق او را كل علی صدا میكردند.
تا اینكه فكری به ذهنش رسید. گفت: رنج سفر را به جان میخرم به زیارت خانهی خدا میرم و بازمیگردم آن وقت همه مرا حاج علی صدا میكنند.علی وسایلش را جمع كرد و زن و فرزندش و داراییهایش را به دوستی امین سپرد و عازم سفر شد. در آن زمان سفر با حیواناتی مثل شتر و اسب صورت میگرفت. بنابراین خیلی كند و طولانی بود. سفر «كل علی» هم چندین ماه طول كشید.
هنگامی كه حج تمام شد و علی به شهر خود بازگشت، همهی مردم به استقبالش رفتند. او را به خانهاش بردند و آن شب را در كنار او شام خوردند. بعد از شام یكی از آشنایان گفت: كل علی رفتی حاجی حاجی مكه، ما گفتیم آنجا خوش گذشته تو زن و فرزند و خانه را رها كردی، آنجا ماندی؟ كل علی كه این حرفها را شنید فهمید كه مردم هنوز به مانند سابق او را كل علی صدا میكنند و تصمیم گرفت، از خاطرات سفرش نقل كند كه با چه سختی حاجی شده و نباید دیگران او را كل علی صدا كنند. گفت: در راه حجاز یك نفر از شتر افتاد و سرش شكست. آمدند و به من گفتند حاج علی از آن روغن عقربی كه همراهت آوردی به این پنبه بزن، بعد پنبه را گذاشتند روی زخم، فردا خوب خوب شد. همه گفتند: «خیر ببینی حاج علی كه جان بابا را خریدی» همه تأیید كردند احسنت.
حاج علی ادامه داد: در مدینه منوره كه بودم یك روز داشتم زیارت میخواندم یكی از پشت سر صدا زد «حاج علی» من خیال كردم مش شعبان شما هستید برگشتم دیدم یكی از هم سفرهاست به یاد شما افتادم و نایب الزیاره بودم.
همچنین در كشتی كه بودیم دو نفر دعوایشان شد نزدیك بود كشتی غرق شود. یكی از مسافرها گفت: حاج علی به داد برس كه الان خون راه میافتد. من وسط افتادم و آشتیشان دادم و هم سفرها گفتند: خیر ببینی حاج علی كه همیشه قدمت خیر است. همهی میهمانان هم گفتند: خدا خیرت دهد.
نزدیكیهای جدّه بودیم كه دریا طوفانی شد. نزدیك بود كشتی غرق شود یكی از مسافرها گفت: حاج علی! از آن تربت اعلایت یك ذرّه بنداز تو دریا تا دریا آرام شود. همین كه تربتی كه همراه داشتم را توی دریا انداختم، دریا آرام شد. همه گفتند: خدا عوضت بده «حاج علی كه جان همه را نجات دادی» و باز همهی میهمانان او را تحسین كردند.
خلاصه آن شب حاج علی تعریف كرد و مثال آورد كه در سفر همه او را حاج علی صدا میكردند. آخر شب كه میهمانان خواستند به خانههایشان بازگردند علی سكوت كرد و گوشهای ایستاد تا تأثیر نطقش را ببیند.
موقع خروج یكی میگفت: كل علی! دعا كن خدا قسمت ما هم بكند چنین سفری را. دیگری میگفت: كل علی در یك وقت مناسب دوباره باید از خاطراتت تعریف كنی. آخرین نفر هم موقع رفتن گفت: واقعاً چه سرگذشتی داشتی، كل علی! خدا رو شكر هنوز سالم و سرحالی.
#داستان #کلعلی
@zibastory
📚حکايت انشاءاله گفتن
@zibastory
يه مردى بود خياط. پادشاه فرتساد عقب او. طاقه شالى به او داد براش تنپوش بدوزه. اين سه روز زحمت کشيد. بعد از سه روز و سه شب، شب اومد خونه به زن خود گفت: ضعيفه شام چه داري؟
زنيکه گفت: انشاءاله عدسپلو. گفت: شام پخته ديگه انشاءاله نداره، مگه مىخواى مسافرت کني؟ زنيکه گفت: انشاءاله بگين به سلامتى مىخوريم. گفت: خوب پاشو حالا بکش بيار بخوريم، انشاءاله من نگفتم ببينم جطور مىشه؟
همچى که نشستند سر سفره يارو خياطه دستشو برد لقمه رو ورداشت بذاره دهن خود در زدند. مرتيکه گفت: کيه؟ گفت: واکن! تا در و واکرد مأمور پادشاه بود مچشو گرفت، گفت: کيه؟ گفت: واکن! تا در و وا کرد مأمور پادشاه بود مچشو گرفت، گفت: پدرسوخته تنپوشو دوختى سوزن توش گذاشتى بره تن پادشاه؟ خياطو برد پهلوى سلطان. سلطان گفت: حبسش کنين! چهل روز در زندان ماند.
بعد از چهل روز، ديگر وزراء واسطه در آمدند: کاسب نفهميده، مرخصش کنيد؛ مرخصش کردند. شب اومد خونه. وقتى اومد در خونه در زد، زن او گفت: کيه؟ گفت: منم انشاءاله، شاه مرخصم کرده انشاءاله در را واکن بيام تو انشاءاله.
آنوقت زنيکه گفت: ديدى مرتيکه؟ اگر آنوقت به انشاءاله گفته بودى اينقدر انشاءاله، انشاءاله نمىگفتي، اينقدر صدمه نمىکشيدي.
@zibastory
🔶چپُق كسی را چاق كردن!🔶
@zibastory
🔹️در مراسم سَربُری مرسوم در دوران قاجار، بعد از غذا نوبت به قليان يا چپق بود.
*چُپُق* همان پيپ فرنگی است. با اين تفاوت كه دستهاش بسيار بلندتر و كاسهاش بزرگتر است. توتون بيشتری نياز داشته و كشيدنش با توجه به حجم توتون مهارتی خاص می خواهد و گيرايی عجيب و شديدی دارد.آنگونه كه با يك كام ممكن است فرد ناشی را بیهوش كند.
القصه!
🔸️فرد محكوم وقتی غذايش را تمام ميكرد يكي از فرّاشان چپقی را برايش روشن كرده و اصطلاحاً چاق (= روبره ، آماده ، بی عيب ، كامل) می كرد. محكوم ميیبايست دست كم يك كام از اين چپق بگيرد و اگر دودی نبود همين يك كام او را به سرفه و سرگيجه ميانداخت و موجبات خنده حضار را جور می كرد.بعد از اين مرحله ميرغضب با شمشير و پيش بند چرمی و سينی و لگن منتظر فرمان شاه بود تا سر محكوم را بيندازد.حالا وقتي كسی موجبات مجازات فردی را مهيا سازد و يا موجب استخفاف و تنبيه شدنش بشود ميگويند:
🔻« چپق فلاني رو چاق كرد!» يا وقتي فردي بخواهد كسي را تهديد نمايد كه او را به بلايي دچار خواهد كرد ميگويد:« يه چپقي برات چاق كنم كه خودت كيف كنی!» يا برای تهيج فردی برای مبارزه با فرد ديگر می گويند:« چپقش رو چاق كن».
@zibastory
@zibastory
✍درباورهای عامیانه مردم ایران ننه سرما دو پسر دارد به نامهای اهمن و بهمن (چله بزرگ و چله کوچک) که بر زمستان حکمرانی میکنند.
«چله بزرگ» که مهربان است بر چهل روز اول زمستان حکومت میکند(از یکم دی تا دهم بهمن ماه) و پس از آن «چله کوچک» که بدجنس است سرمای شدیدی را به مدت بیست روز در زمین حاکم میکند.
🔸فاصلهی هفتم بهمن ماه تا چهاردهم بهمنماه «چار چار» نام دارد و سردترین زمان سال دانسته میشود. چهار روز از این هشت روز تحت حکومت برادر بزرگتر است و بر چهار روز بعدی برادر کوچکتر حکمرانی میکند. این دو برادر در این فاصله با هم مشاجره میکنند و به همین دلیل هوا بسیار سرد میشود.
🔹برادر کوچکتر به برادر بزرگتر میگوید:
«تو هوا را به اندازه کافی سرد نکردی.
حالا صبر کن و ببین که من چگونه نوزدان را در گهواره از سرما کبود میکنم و کاری میکنم که آب در رودخانهها و دریاچهها یخ بزند.»
برادر بزرگتر که عاقل تر است به او میگوید:
«به خودت مغرور نشو چون عمر تو کوتاه است و بهار در همسایگی تو زندگی میکند.»
🔸«مردم«همدان»، معتقدند «ننه پیرزن» ۳ فرزند دارد که آفتاببههود»دخترش، و «اهمن و بهمن»پسرانش هستند و هر کدام ۱۰ روز از ماه اسفند -سی روز باقیمانده زمستان- را شامل میشوند.
اهمن و بهمن به کوه میروند تا هیزم بیاورند ولی باز نمیگردند.
🔹پیرزن دخترش را به دنبال آنها میفرستد او نیز بازنمیگردد.
او در جستجوی فرزندانش سه روز به کوه میرود اما آنها را پیدا نمیکند. از شدت غصه جارویی آتش میزند و همانطور که دور سر خود میچرخاند میگوید:
«کو اهمنم؟ کو بهمنم؟ دنیا رو آتش میزنم.»
🔸آن وقت جارو را پرت میکند، اگر به آب افتاد؛ سال پر آب و پرکتی میشود و اگر به خشکی افتاد؛ خشکسالی در پیش است.»
@zibastory
#حکایت_تاریخی
#ننه_سرما
🌸🍃🌸🍃
#حیات_ابدی
@zibastory
گویند که در مجلس انوشیروان گفته شد که در هندوستان، کوهی است و درختی دارد که میوه آن درخت را هر که بخورد، حیات ابد یابد.
انوشیروان حکیمی را به دنبال آن میوه فرستاد.
حکیم به هندوستان رفته، بعد از جستجوی بسیار، مأیوس شده، و به دیار خود برگشت.
در راه به عالمی از علمای هند رسید،
دلیل آمدن به ولایت هند را بیان کرد.
عالم هندی گفت که این سخن راست است ولی رمزی در اوست.
آن کوه، شخصِ عالِم است
و درخت، علم اوست
و میوه آن درخت که حیات ابدی می دهد، عمل به علم او است
و حیات ابد، زندگانی آخرت است.
پس حکیم به خدمت کسری رسیده، ماجرا را عرض نمود و کسری تصدیق کرد.
@zibastory
#علم
#حکایت
#داستان_آموزنده
@zibastory
🔆جنايت و مكافات
او در سال فتح مكه در بحبوحه قدرت مسلمين بظاهر قبول اسلام كرد ولى همواره فكر ايذاء پيغمبر گرامى را در سر مى پرورد و بصور مختلف آنحضرت را رنج ميداد. بطوريكه در كتب تاريخ آمده است گاهى بمنظور جاسوسى ، در موقع تشكيل جلسات محرمانه خود را گوشه اى پنهان ميكرد و از تصميم هائيكه رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) و خواص اصحابش درباره مشركين و منافقين ، اتخاذ ميكردند آگاه ميشد و برخلاف مصلحت اسلام و مسلمانان آنها را بين مردم نشر ميداد يا به اطلاع دشمنان ميرساند. گاهى پشت اطاقهاى مسكونى پيامبر كه درهايش بمسجد باز ميشد ميايستاد، استراق سمع ميكرد، و گفتگوهاى خصوصى آنحضرت و خانواده اش را مينشنيد سپس با لحن موهن و سخريه آميز در مجالس منافقين بازگو ميكرد. گاهى با جمعى از منافقين پشت سر پيغمبر اكرم حركت ميكرد و طرز راه رفتن آنحضرت را تقليد مينمود و با تكان دادن سر و دست وضع مسخره اى به خود ميگرفت و منافقين را ميخنداند.
رسول گرامى از گفتار و رفتار حكم بن ابى العاص آگاه بود، اما از روى بزرگوارى تغافل مينمود بدين منظور كه شايد متنبه گردد، مسير خود را تغيير دهد، و زشتكارى را ترك گويد ولى او از گذشتهاى آنحضرت نتيجه معكوس گرفت و هر روز بر جسارت خود افزود و با جراءت بيشترى بكار ناروايش ادامه داد. سرانجام نبى معظم تصميم گرفت روش خود را نسبت به وى تغيير دهد و عملش را با عكس العملى پاسخ گويد.
روزى پيشواى اسلام از رهگذرى عبور ميكرد حكم بن ابى العاص از پى آنحضرت براه افتاد و مانند گذشته با تكان دادن سر و دست ، مسخرگى را آغاز كرد و منافقينى كه با او بودند ميخنديدند ناگهان پيغمبر اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) به پشت سر خود پيچيد و رو در روى حكم ايستاد و با شدت به او فرمود: كذلك فلتكن يا حكم .
يعنى اى حكم ، همينطور كه هستى باش .
حكم بن ابى العاص غافلگير شد و بدون آگاهى و آمادگى با عكس العمل نبى اكرم مواجه گرديد. روبرو شدن با پيغمبر و شنيدن سخن آنحضرت آنچنان ضربه اى به روح و اعصابش وارد آورد كه به رعشه مبتلا گرديد و حركات موهن و مسخره آميزى كه با اراده و اختيار خود انجام ميداد بصورت بيمارى و حركات غيراختيارى درآمد. او بجرم جاسوسى و كارهاى خلاف قانون و اخلاق به اقامت اجبارى در طائف محكوم گرديد و از مدينه به آن شهر تبعيد شد.
📚ناسخ التواريخ ، حالات حضرت سجاد(علیه السلام )، جلد 1، صفحه 730
@zibastory
سلام عزیزان🌺
انتظار من این هست ازشما که پستها را جهت حمایت ازکانال به گروههای دیگر ارسال نمایید.
سپاس از حضورتان🌺
⭕️همه در نظرسنجی شرکت کنند👇👇👇👇
آیا با خواندن داستان کوتاه ،وحکایت موافق هستید؟
۱-بله 🟦🟦🟦🟦۷۲۵۶۴۸۳ نفر
۲-خیر❌❌
یکی از گزینه ها را انتخاب کنید👆