eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌏عجایب 🌏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 باریک‌ترین شهر جهان یانجین، باریک‌ترین شهر جهان در استان یونان در کشور چین واقع شده است. یانجین شهری است که در راستای رودخانه گوانهه ساخته شده و از دو طرف با کوه‌های مرتفع محاصره شده است. در باریک‌ترین نقطه عرض این شهر به ۳۰ متر و در وسیع‌ترین نقطه به ۳۰۰ متر می‌رسد. این شهر از شمال به جنوب ۶۲/۵ کیلومتر است. جمعیت این شهر حدود ۴۵۰۰۰۰ نفر است. یان به زبان چینی به معنی نمک بوده است و از آن جا که یانجین از مراکز اصلی تجارت نمک به شمار می‌رفته این اسم را برایش انتخاب کرده‌اند. کانالی باپستهای هیجانی،جذاب ودیدنی برای شما😍👍👇 ╔◦•🌸◉🌿◉🌸•◦╗ @best_natur ╚◦•🌸◉🌿◉🌸•◦╝ جهت حمایت ازکانال ما را به دیگران معرفی کنید.
هدایت شده از 🌏عجایب 🌏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤تماشا کنید و لذت ببرید ییلاق_سوئه_چاله خانه های رنگارنگ و نهایتا دو طبقه از جمله زیبایی‌های ییلاق سوچاله است. دیدن غروب آفتاب در این ییلاق یکی از پدیده های بی نظیر طبیعت ماسال است. بهترین زمان سفر به ای ییلاق اواخر بهار و فصل تابستان است که البته شلوغ ترین زمان آن هم هست. مناظر بکر و دیدنی این منطقه و مه ای که گل دره اطراف را پوشانده است، باعث جذب گردشگران زیادی شده است. این ییلاق در ۲۵ کیلومتری جنوب ماسال و در فاصله ۱۸۰۰ متری از سطح دریا قرار دارد. قدم زدن عصرگاهی در این ییلاق تجربه ای ماندگار در ذهن تان به جا خواهد گذاشت. سوچاله در زبان محلی به معنای محلی است که گیاه گلپر و خنجری در آن می روید. .‌ گیلان ماسال ییلاق رویایی سوچاله ‌ کانالی باپستهای هیجانی،جذاب ودیدنی برای شما😍👍👇 ╔◦•🌸◉🌿◉🌸•◦╗ @best_natur ╚◦•🌸◉🌿◉🌸•◦╝ جهت حمایت ازکانال ما را به دیگران معرفی کنید.
جوان سرگشته ای از پیرمردی پرسید: بزرگترین نیرنگ دنیا چیست؟ پیرمرد گفت: آن است که اختیارِ زندگیمان از دستمان خارج شده و از آن پس سرنوشت حاکم بر زندگی شود... 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
☕️ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﺑﻪ ﯾﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺧﻨﺪﻡ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﺴﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ، ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﺵ ﺍﺷﻐﺎﻝﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﺮﺩ! ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺳﺎﺩﻩﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ! ﻣﮕﻪ ﻣﺎ ﺟﺎﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ؟! آﺧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﯾﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ آﺷﻐﺎﻝﻫﺎ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﻨﻪ...؟؟ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻏﺮﻕ ﻏﺼﻪﻫﺎﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ مشکلاﺗﻢ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻡ ﭘﺮ ﺍﺯ آﺷﻐﺎﻟﻪ ... ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺖ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻼﺗﺶ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ... 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
موشی در خانه تله موش دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.!!! دیری نگذشت تا اینکه مار در تله افتاد و هنگامی که زن خانه خواست مار را بکشد مار زن را گزید، از مرغ برایش سوپ درست کردند، گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدن و زن بعد چند روز فوت كرد و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند. و تمام این مدت موش در سوراخ دیوار مینگریست و میگریست! . . . 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
💟داستان کوتاه ✍️ مردی با هیکل‌ِ درشت، به تمام مردم شهر بدهکار بود و به هر کسی که می‌خواست زور می‌گفت و از هر کسی قرض می‌گرفت، پس نمی‌داد! 🏝 بر اثر کثرت شکایت، قاضی مجبور به زندانی‌کردن او شد. از زندان نیز به قاضی خبر دادند که این زندانی به زور غذای زندانیان دیگر را می‌خورد، ای قاضی چاره‌ای بیندیش! 🏝 قاضی گفت: «او را از زندان نزد من آورید.» قاضی او را به مأموری سپرد و گفت: «این مفلس را سوار مرکبی بلند کن و در شهر کوی به کوی بگردان و جار بزن این مرد را ببینید هر کس به این مرد اعتماد کند و قرضی دهد مسئولیتش با خود اوست، اگر نزد قاضی شکایت آورد، قاضی شاکی را به جای متهم زندانی خواهد کرد.» 🏝 مأمور، پیرمردی با مَرکب گرفت و مرد مفلس را از صبح تا شب در شهر چرخاند و پیام قاضی را جار زد. 🏝 چون شب شد صاحب مرکب زندانی را پیاده کرد و رهایش ساخت. صاحب مرکب از مأمور طلبِ دستمزد کرد. 🏝 مأمور گفت: «ای مرد خرفت و احمق! از صبح گویی آنچه جار می‌زنی خودت نمی‌دانی چه می‌گویی؟ دوست داری پیش قاضی بروی و زندانی شوی؟ نمی‌دانی از این مرد شکایت پذیرفته نیست؟» 🏝 آری مَثَل ما در دنیا شبیه این داستان است، با آن‌که هر روز عزیزان‌مان را به خاک می‌سپاریم اما باز این دنیا را نشناخته‌ایم و بدان اعتماد می‌کنیم 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
داستان کوتاه "حکایت پادشاه و پیرزن" نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند... چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت... شبی از شب ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!! چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟! سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند: آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است... مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.! در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید... دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت... صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست... رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد... تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد! پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند... "پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد" پادشاه از وی پرسید: آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟ گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سال‌ام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم... پادشاه گفت تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!! گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز... پادشاه گفت: بله!! جز چه؟ گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه می‌بندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود... تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی می‌کرد خود را به آب برساند نمی‌توانست... برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم... پادشاه گفت : آری!! این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد! "پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند..." 👈 * از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.! * 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حماسی 🍃قصه‌ی استقامت زهرا 🍃الگوی رزمنده‌ی امروزه 🎙 🎙 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ ماجرای شفا یافتن مریضی در آلمان با یک «یا علی» گفتن شیخ جعفر مجتهدی(ره) (یکی از یاران امام زمان (عج)). 🎤 حجت الاسلام عالی ✅ شیخ جعفر یکی از ۳۰ نفری بود که در هر عصر از خادمین امام زمان (عج) هستند. مقام معظم رهبری فرمودند من خودم از شیخ جعفر کرامت دیده ام. 🏷 (عج) 💐 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌸 در سه‌شنبه اردیبهشت ماه 💖صبحمان رامتبرک میکنم به 🌸ذکر شریف صلوات 💖بر حضرت محمد (ص) 🌸و خاندان پاک و مطهرش 🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 💖وَ آلِ مُحَمَّد 🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌷💗سه شنبه تون عالی 🌸✨الهی زندگیتون 🌷💗بی گره بافته بشه 🌸✨نقش آرامش 🌷💗طرح شادی 🌸✨درقالب خوشبختی 🌷💗به صدهـزار رنگ 🌸✨خوشگلتـر از 🌷💗گلهـای باغچـه 🌸✨صبحتون تون شاد 🌷💗و سرشار از زیبـایی‌
✨﷽✨ 🌼چرامسلمانان گوشت خوڪ نمیخورند؟! "مختصرےدرمورد گوشت خوڪ" ✍خوڪ جسد و مردار گندیده میخورد حتی اگر مردار پدرش باشد.خوڪهمه چیز میخورد حتی ادرار و مدفوع خود و دیگر حیوانات مقدار سم ڪشنده در گوشت خوڪ 30 برابر گوشت گوسفند است.خوڪ عرق نمی ڪند ،پوست خوڪ اسفنجی است بە همین دلیل تمام ڪثیفی ها را جذب خود میڪند این خود فاجعە است. براےهضم ڪردن گوشت گوسفند به(٦-9)ساعت زمان نیاز است و جگر انسان براے جذب ڪردن مقدار ڪمی از سم زمان زیادے نیاز دارد؛ اما براے هضم گوشت خوڪ به(1-2) ساعت زمان نیاز است به همین دلیل جگر پوشیده و مملو از آن سم ڪشنده خواهد شد. جنس نر خوڪ با هر حیوان دیگرے جفت می شود حتی اگر جفتش هم نر باشد به همین دلیل خوڪ منبع بسیارے از بیمارےهاست3ساعت بعد از ڪشتن خوڪ کِرم از بدنش خارج میشود .. نوعی کِرم در گوشت خوڪ موجود است ڪەنە با پختن نە سرخ ڪردن(برشتە) از بین نمی رود.پختن گوشت خوڪنیاز بە 6ساعت زمان دارد گوشت خوڪ قابل سرخ ڪردن نیست زیرا ڪم ڪم آب میشود تا چیزے از آن باقی نمی ماند (مانند گوشت انسان) 💥در سر خوڪ خون لختە زیادے جمع شدە است چون خوڪ تنها حیوانی است ڪە نمی تواند سرش رابە طرف بالا بلند ڪند.ڪرڪ و موے خوڪ جز با سوزاندن از بین نمی رود.خوڪ هرگز چیزے را ڪه می خورد بو نمی ڪند بلڪە اگر خوراڪش پاڪ هم باشد قبل از خوردن آب دهان و بینی اش را به آن می مالد.ڪسانی ڪه سازننده تاتو هستن اول روے پوست خوڪ آن را تست میکنند. ‌‌ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
شیعه خوب ڪسی است ڪه حضور عجل الله را حس ڪند و خود را در حضور او احساس نماید؛ این؛ به انسان امید و نشاط می بخشد ... 🌱 ‌‎ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
✨﷽✨ 🌼دو کلام حرف حساب ✍هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روان‌شناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه...! ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
💠داستان مرده‌ای که با دعای مادر به دنیا برگشت💠 ◀️این داستان کسی هست که در معرض مرگ قرار گرفت و با عزرائیل ملاقات کرد و حتی در حالت مکاشفه قبل از مرگ، اهل بیت (ع) را هم زیارت کرد ولی با دعای مادر دوباره به دنیا برگشت. 🔷نقل از علامه طهرانی: یكی از اقوام‌ ما كه‌ از اهل‌ علم بود‌ برای من‌ نقل‌ كرد: 🔹در ایامی كه‌ در سامرّاء بودم‌، به‌ مرض‌ حصبۀ سختی مبتلا شدم‌ و هرچه‌ مداوا نمودند مفید واقع‌ نشد. مادرم‌ با برادرانم‌ مرا از سامرّاء به‌ كاظمین‌ برای معالجه‌ آوردند و نزدیك‌ به‌ صحن‌ یك‌ مسافرخانه‌ تهیه‌ و در آنجا به‌ معالجۀ من‌ پرداختند؛ 🔹از معالجۀ اطبّای كاظمین‌ كه‌ مأیوس‌ شدند یك‌ روز به‌ بغداد رفته‌ و یك‌ طبیب‌ را برای من‌ آوردند. همینكه‌ برای معاینه نزدیك‌ بستر من‌ آمد، احساس‌ سنگینی كردم‌ و چشم‌ خود را باز كردم‌ دیدم‌ خوكی بر سر من‌ آمده‌ است‌؛ بی‌اختیار آب‌ دهان‌ خود را به‌ صورتش‌ پرتاب‌ كردم‌. 🔸گفت‌: چه‌ میكنی، چه‌ میكنی؟ من‌ دكترم‌، من‌ دكترم‌! 🔹من‌ صورت‌ خود را به‌ دیوار كردم‌ و او مشغول‌ معاینه‌ شد ولی نسخه او هم مؤثّر واقع‌ نشد؛ و من‌ لحظات‌ آخر عمر خود را میگذراندم‌. 🔹تا آنكه‌ دیدم‌ حضرت‌ عزرائیل‌ با لباس‌ سفید و بسیار زیبا و خوش‌ قیافه وارد شد پس‌ از آن‌ پنج‌ تن‌‌ بترتیب‌ وارد شدند و‌ نشستند و به‌ من‌ آرامش دادند و من‌ مشغول‌ صحبت‌ كردن‌ با آنها شدم‌. 🔹در اینحال‌ دیدم‌ مادرم‌ با حال پریشان‌ رفت‌ روی بام‌ و رو كرد به‌ گنبد مطهّر امام کاظم (ع) و عرض‌ كرد: 🙏یا موسی بن‌ جعفر ! من‌ بخاطر شما بچّه‌ام‌ را اینجا آوردم‌، شما راضی هستید بچّه‌ام‌ را اینجا دفن‌ كنند و من‌ تنها برگردم‌ ؟ حاشا و كلاّ ! حاشا و كلا ّ! 🔹همینكه‌ مادرم‌ با امام کاظم (ع) مشغول‌ تكلّم‌ بود، دیدم‌ آنحضرت‌ به‌ اطاق‌ ما تشریف‌ آوردند و به‌ پیامبر (ص)‌ عرض‌ كردند: خواهش‌ میكنم‌ تقاضای مادر این‌ سید را بپذیرید ! 🌺حضرت‌ رسول‌ (ص) رو كردند به‌ عزرائیل‌ و فرمودند: برو تا زمانی كه‌ خداوند مقرّر فرماید؛ خداوند بواسطۀ توسّل‌ مادرش‌ عمر او را تمدید كرده‌ است‌، ما هم‌ میرویم‌ إن‌شاءالله‌ برای موقع‌ دیگر. مادرم‌ از پلّه‌ها پائین‌ آمد و من‌ بلند شدم و نشستم‌ ولی از دست مادرم عصبانی بودم‌؛ به‌ مادرم گفتم‌: چرا اینكار را كردی؟! من‌ داشتم‌ با اهل بیت (ع) میرفتم‌؛ تو آمدی جلوی ما را گرفتی و نگذاشتی كه‌ ما حركت‌ كنیم‌. 📕معاد شناسی علامه طهرانی ج 1 ص 23 - 285 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
👈دو تصویر متفاوت... 🌿یکی برای نجات ناموس مردم شلوارش پاره شده 🌿یکی برای شکارناموس مردم 👌مرد واقعی کدومشونه ؟ قضاوت با شما... وبازهم: ❣شهداشرمنده ایم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
✨﷽✨ 🌼 اصل در کار نیک و بد، نیت شماست ✍برخی از ما به اشتباه تصور می‌کنیم که یک گناه، زمانی گناه است که فقط پیامد و نتیجه بدی داشته باشد. به‌طور مثال، وقتی کسی به کسی تهمتی می‌زند یا توهین می‌کند، فکر می‌کند که اگر دل او را نشکند این کار او گناه محسوب نمی‌شود. در حالی که این تصور کاملاً اشتباه است، چون اگر بنا بر این باشد؛ پس وقتی به کسی هم نیکی می‌کنیم، تا او شاد نشود، نیکی ما بدون اجر و ثواب است. وقتی یک فعل گناه صادر شد؛ اصل، نیت بدی است که به پشتوانۀ آن کار بد اتفاق می‌افتد، نتیجه آن هرچه باشد زیاد مهم نیست. در کار خیر هم به همین منوال است. برای عاق والدین‌ شدن نیازی به نفرین والدین نیست. هرچند نفرین کار را سخت‌تر و بخشش را تقریباً غیرممکن می‌سازد. ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خرد هرکجا گنجی آرد پدید ✨زنام خدا سازد آن را کلید 🌸به نام خداوند لوح و قلم ✨حقیقت نگار وجود وعدم 🌸خدایی که داننده رازهاست ✨نخستین سرآغاز آغازهاست 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌷امروز چهارشنبه ❤️دهانمان را خوشبو کنیم 🌷با ذکر شریف ❤️صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 🌷و خاندان مطهرش 🌷اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ ❤️وَ آلِ مُحَمَّد 🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃الهی.. 💓🍃در این صبح زیبا 🌸🍃هر آنکه چشم گشود 💓🍃قلبش سرشاراز امید 🌸🍃روزگارش بروفق مراد 💓🍃روزش پرخیرو برکت 🌸🍃صبحش به شادی ونیکی 💓🍃روزتون شاد، دلتون بی غم 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
4_5945242345581580390.mp3
6.57M
🔸طی‌الارض از نجف تا مکه ماجرای امداد تاجری از اصفهان، به دست یکی از یاران علیه‌السلام 📚 العبقری‌الحسان، ج ۵، ص ۴۱۶. 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 " ظهور رو تمنا کنیم " استاد پناهیان 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در جامعه اى زندگى ميكنيم كه حجاب ممنوع است ولى با حجاب ها روز به روز بيشتر ميشوند. حق ما است. 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴درمان ۱۰۰٪ فشار خون از نگاه طب سنتی 🎥‌در این ویدیو با حضور دکتر رحیم فیروزی در مورد اینکه دستورات درمانی برای هر شخص متفاوت است اما در کل با رعایت سبک زندگی مشکلات فشار خون قابل درمان است صحبت می کنیم. 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌸🍃🌸🍃 روزی مردی ، حضرت عیسی را دید که به جانب کوهی می گریزد. با تعجب به دنبال او دوید و گفت که در پی تو کسی نیست از چه این چنین شتابان گشته ای؟ عیسای مسیح آن قدر عجله داشت که پاسخ او را نداد. مرد که اکنون کنجکاو تر شده بود عقب عیسی رفت تا یک دو میدان آن طرف تر به عیسای مریم رسید و گفت از بهر رضای حق، لحظه ای بایست و بگو از چه می گریزی؟ حضرت عیسی گفت: از احمق گريزانم برو می رهانم خویش را بندم مشو مرد پرسید: مگر تو نیستی که کر و کور را شفا دادی و نفس مسیحایی ات مرده را زنده کرد؟ روح الله گفت: چرا من هستم. مرد پرسید: مگر تو نبودی که در مشتی گِل دمیدی و آن گِل ها را تبدیل به پرنده کردی؟ پس هرچه خواهی می کنی ای روح پاک! حضرت مسیح گفت: به ذات پاک خداوند قسم و به صفات پاک او که جهان در عشقش جامه و گریبان دریده سوگند می خورم که اسم اعظم خداوند را که اگر بر کوه بخوانم بی تاب می گردد نه یک بار که هزار بار از روی مهر و محبت بر دل احمق خواندم،ولی سودی نداشت! مرد پرسید: حکمت چیست؟ چرا دعایت آن جا اثر کرد ولی این جا درمانی نکرد؟ گفت: رنج احمقی، قهر خداست ولی رنج کوری، ابتلا ست... ابتلا و بیماری رنجی است که باعث رحم دیگران می شود اما احمقی رنجی است که باعث زخم و قهر دیگران می گردد و مانند داغِ خداوند است که بر جان هرکس بخورد، همچون قفلی که مهر و موم شده باشد هیچ دستی نمی تواند برای آن چاره ای بیابد. ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خون ها که ریخت اندک اندک‌، آب را دزدد هوا وین چنین دزدد هم احمق از شما گرمی ات را دزدد و سردی دهد همچو آن کو زیرِ کون سنگی نهد. 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸