eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 داستانهای علما (میزان تاثیر مصاحبت با عالم) از بعضی اکابر افاضل شنیده شد که مرحوم شهید ثالث می‏ فرمود که : مرحوم شیخ جعفر کبیر وارد قزوین شد و در منزل شهید ثالث حاج ملا محمد صالح منزل کرد. پس شب هر یک در گوشه‏ ای خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم. چون مقداری از شب گذشت، دیدم که شیخ جعفر مرا صدا می ‏کند که برخیز و نماز شب را بخوان. عرض کردم: بلی بر می‏ خیزم.شیخ از من رد شد و من دیگر بار خوابیدم. ناگاه بر اثر شنیدن صداهائی متاثر کننده از خواب جستم. از پی آواز روانه شدم، چون نزدیک رسیدم دیدم که جناب شیخ با نهایت تضرع و بی قراری به مناجات و گریه اشتغال دارد. پس صدای آن جناب چنان تاثیر در من کرد که از آن شب تا به حالا که بیست و پنج سال می ‏گذرد، هر شب بر می ‏خیزم و به مناجات باقاضی الحاجات اشتغال دارم. (قصص العلماء،ص173.) منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌷 🌷 ! 🌷عملیات والفجر ١٠ بود. مدتی که در خاک عراق بودیم، یک تریلی ١٨ چرخ صفر کیلومتر، توجه مرا به خود جلب کرده بود و مدام توی این فکر بودم که باهاش چه کار کنم؟! تریلی که قبلاً یکی از چرخ‌هایش را پنچر کرده بودم! از میان اسرای عراقی که گرفته بودیم، یکی از آن‌ها راننده آن تریلی بود که طی این مدت سکوت کرده و حرفی نزده بود. مانده بودم که چطور این تریلی را روشن کنم و آن را به حرکت درآورم! 🌷یکی از اسرا که متوجه این موضوع شده بود با اشاره به اسیری که آن طرف‌تر بود، گفت: «او راننده آن تریلی است!» راننده را گرفتم و به سمت تریلی رفتم. وقتی خواستم استارت بزنم، راننده به پنچر بودن لاستیک اشاره کرد و گفت: «اول باید پنچری‌اش گرفته شود.» بعد به من فهماند که لاستیک زاپاس زیر تریلی قرار دارد؛ من ساده لوح هم اسلحه‌ام را به او دادم و رفتم که لاستیک زاپاس را از زیر تریلی درآورم. 🌷بچه‌های ما کمی آن طرف‌تر، هر یک مشغول کارهای خودشان بودند، وقتی در زیر تریلی مشغول درآوردن زاپاس بودم، راننده عراقی با صدای بلند فریاد زد: «آبار! آبار!» به سرعت خودم را از زیر ماشین خارج کردم و اسلحه را از دستش درآوردم، چون فکر کردم قصد تیراندازی دارد. سرش فریاد زدم و گفتم: «آبار، آبار، چیه؟! معلومه داری چی می‌گی؟!» 🌷بعد از این‌که فهمیدم اوضاع آرام است، دوباره اسلحه را به دستش دادم و رفتم زیر تریلی تا لاستیک را در بیاورم، اما باز هم عراقی فریاد زد: «آبار! آبار!» چند بار این حرکت ادامه داشت تا اين‌که بچه‌ها را صدا زدم و گفتم: یکی بیاد بگه این زبون بسته چی می‌گه. یکی از بچه‌ها آمد و گفت که می‌گوید: «مواظب باش تا لاستیک روی سرت نیفتد، اگر روی سرت بیافتد، تو را می‌کشد!» 🌷من که دیدم هر کاری می‌کنم، لاستیک زاپاس درنمی‌آید، اسلحه را از دستش گرفتم و گفتم: «خودت برو درش بیار!» او به زیر تریلی رفت و بعد از چند دقیقه، لاستیک زاپاس را بیرون آورد. به او گفتم: «حالا آن را با لاستیک پنچر، جابجا کن!» او از این کار امتناع کرد و گفت: «من بلد نیستم. من هم اسلحه را رو به او گرفتم و با زبان مازندرانی به او گفتم: «یا وصل کندی یا تره همین جه کشمبه» (یا وصل می‌کنی یا همین‌جا می‌کشمت.) 🌷او که جدیت مرا دید، از جیبش عکسی را در آورد و با گریه به من فهماند که ٦ تا بچه دارد. من هم به زبان مازندرانی بهش گفتم :«ای بابا ته هم که مه واری ایال واری، خاستی چه کنی انده وچه ره؟!» (ای بابا، تو هم که مثل من ایال واری، می‌خواستی چیکار کنی، این همه بچه رو.) بعد گفتم: «نگران نباش، من باهات کاری ندارم، تو اسیر هستی، نمی‌کشمت.» 🌷وقتی خیالش راحت شد، سریع لاستیک را عوض کرد و بعد رفت بالای تریلی و پشت فرمون نشست. با تعجب بهش گفتم: «زود پسر خاله نشو! بیا این طرف بشین و به من یاد بده، باید چطوری برانم؟» استارت زد و دنده گذاشت و به کمک او تریلی را به عقب بردم. وقتی نزدیک بچه‌ها شدم، مدام بوق می‌زدم و چراغ می‌دادم. بچه‌ها از سنگرهایشان بیرون آمده بودند و با تعجب نگاه می‌کردند و وقتی فهمیدند من هستم، زده بودند زیر خنده.... : رزمنده دلاور سيد احمد ربیعی 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞خاطره‌ای از آیت الله بهجت که رهبر معظم انقلاب را متاثر کرد 🎥حجت الاسلام عالی 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🔆جواب شش سؤال و شفاى دردپا حسين بن عمر بن يزيد از جمله كسانى بود كه بر امامت حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام توقّف كرده و پنج امام بعد از آن حضرت را قبول نداشت ، او حكايت كند: روزى به همراه پدرم نزد امام كاظم عليه السلام رفتيم و پدرم هفت سؤ ال مطرح كرد كه حضرت شش تاى آن ها را پاسخ فرمود. پس از گذشت مدّتى از اين جريان ، من با خود گفتم : همان سؤ ال ها را از فرزندش ، حضرت رضا عليه السلام مى پرسم ، چنانچه همانند پدرش پاسخ داد، او نيز امام و حجّت خدا مى باشد. چون نزد ايشان آمدم و سؤ ال ها را مطرح كردم ، همانند پدرش ، امام كاظم عليه السلام - حتّى بدون تفاوت در يك حرف - پاسخ داد و از جواب هفتمين سؤ ال خوددارى نمود. و هنگامى كه خواستم از محضرش خداحافظى كنم ، فرمود: هر يك از شيعيان و پيروان ما در اين دنيا به نوعى گرفتار و دچار مشكلات هستند؛ پس اگر صبر و شكيبائى از خود نشان دهند، خداوند متعال پاداش هزار شهيد به آن ها عطا مى نمايد. و من در اين فكر فرو رفتم كه اين سخن به چه مناسبتى بيان و مطرح شد؛ و با حضرت وداع كردم . بعد از مدّتى به درد پا مبتلا گشتم و سخت مرا آزار مى داد تا آن كه به حجّ خانه خدا رفتم و امام رضا عليه السلام را ملاقات كردم و از شدّت درد و ناراحتى پا سخن گفتم و تقاضا كردم دعائى را براى شفا و بهبودى آن بخواند؛ و پاى خود را جلوى حضرت دراز كردم ، فرمود: اين پا، ناراحتى ندارد، آن پايت را بياور. وقتى پاى ديگر خود را دراز كردم ، حضرت دعائى خواند و لحظاتى بعد، به طور كلّى درد و ناراحتى پايم برطرف شد. همچنين آورده اند: شخصى به نام احمد بن عبداللّه ، به نقل از غفّارى حكايت كند: روزى خدمت امام رضا عليه السلام رفتم و گفتم : مقدارى قرض دارم و توان پرداخت آن را ندارم ؛ و مقدار آن را مطرح نكردم . حضرت دستور داد غذا آوردند و چون غذا خورديم فرمود: آنچه زير تُشك نهاده شده بردار و بدهى خود را بپرداز. وقتى تُشك را بلند كردم مقدارى دينار زير آن موجود بود، برداشتم و چراغى را آوردم و آن ها را شمردم چهل و هشت دينار بود. در بين آن ها يك دينار مرا جلب توجّه كرد، آن را برداشتم و نزديك چراغ آوردم ، ديدم بر آن نوشته است : بيست و هشت دينار آن را بابت بدهى خود پرداخت كن و باقى مانده آن را هزينه زندگى خود و خانواده ات قرار بده . 📚إثبات الهداة : ج 3، ص 250، ح 14، بحارالا نوار: ج 49، ص 58، س 15. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
عیب پنهانی فرمود: عارفی، پارچه ای بافت و در بافت آن، وقت و کوشش بسیار به کار برد. آن را فروخت و بعد به علت عیب هایی که داشت، پارچه بافته شده را به او باز گرداندند. پس او گریست. مشتری گفت: من به این عیب، راضی ام و گریه مکن. فرمود:گریه من از این نیست، بلکه از آن می گریم که در بافت آن کوشش بسیار کردم و حال به سبب عیب های پنهانی به من بازگردانده شد. از آن می ترسم تا عملی که چهل سال در آن کوشیده ام، نپذیرند. کشکول شیخ بهایی 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
قدیم‌ها یک کارگر عرب داشتم که خیلی می‌فهمید. اسمش قاسم بود. از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری. اول‌ها ملات سیمان درست می‌کرد و می‌برد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند. جنم داشت. بعد از چهار ماه شد همه‌کاره‌ی کارگاه. حضور و غیاب کارگرها. کنترل انبار. سفارش خرید. همه چیز. قشنگ حرف می‌زد. دایره‌ی لغات وسیعی داشت. تن صدایش هم خوب بود. شبیه آلن دلون. اما مهمترین خاصیتش همان بود که گفتم. قشنگ حرف می‌زد. یک بار کارگر مقنی قوچانی‌مان رفت توی یک چاه شش متری که خودش کنده بود. بعد خاک آوار شد روی سرش. قاسم هم پرید به رییس کارگاه خبر داد. رییس کارگاه درجا خودش را خیس کرد. رنگش شد مثل پنیر لیقوان. حتی یادش رفت زنگ بزند آتش‌نشانی. قاسم موبایل رییس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد. گفت که کارگرمان مانده زیر آوار. خیلی خوب و خلاصه گفت. تهش هم گفت مقنی‌مان دو تا دختر دارد. خودش هم شناسنامه ندارد. اگر بمیرد دست یتیم‌هایش به هیچ جا بند نیست. بعد قاسم رفت سر چاه تا کمک کند برای پس زدن خاک‌ها. خاک که نبود. گِل رس بود و برف یخ‌زده‌ی چهار روز مانده. تا آتش‌نشانی برسد، رسیده بودند به سر مقنی. دقیقا زیر چانه‌اش. هنوز زنده بود. اورژانس‌چی آمد و یک ماسک اکسیژن زد روی دک و پوزش. آتش‌نشان‌ها گفتند چهار ساعت طول می‌کشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون. چهار ساعت برای چاهی که مقنی دو ساعته و یک‌نفره کنده بودش. بعد هم شروع کردند. همه چیز فراهم بود. آتش‌نشان بود. پرستار بود. چای گرم بود. ر فقط امید نبود. مقنی سردش بود و ناامید. قاسم رفت روی برف‌ها کنارش خوابید و شروع کرد خیلی قشنگ و آلن دلونی برایش حرف زد. حرف که نمی‌زد. لاکردار داشت برایش نقاشی می‌کرد . می‌خواست آسمان ابری زمستان دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند. می‌خواست امید بدهد. همه می‌دانستند خاک رس و برف چهار روزه چقدر سرد است. مخصوصا اگر قرار باشد چهار ساعت لای آن باشی. دو تا دختر فسقلی هم توی قوچان داشته باشی. بی‌شناسنامه. اما قاسم کارش را خوب بلد بود. خوب می‌دانست کلمات منبع لایتناهی انرژی و امیدند. اگر درست مصرف‌شان کند. چهارساعت تمام ماند کنار مقنی و ریز ریز دنیای خاکستری و واقعی دور و برش را برایش رنگ کرد. آبی. سبز. قرمز. امید را گاماس گاماس تزریق کرد زیر پوستش. چهار ساعت تمام. مقنی زنده ماند. بیشتر هم به همت قاسم زنده ماند. آدم‌ها همه توی زندگی یک قاسم می‌خواهند برای خودشان. زندگی از ازل تا ابد خاکستری بوده و هست. فقط این وسط یکی باید باشد که به دروغ هم که شده رنگ بپاشد روی این همه ابر خاکستری. اصلا دروغ خیلی هم چیز بدی نیست. دروغ گاهی وقت‌ها منشا امید است. امید هم منشا ماندگاری. یکی باید باشد که رنگی کند دنیا را. کلمه‌ها را قشنگ مصرف کند. رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند. کلمات را قبل از انقضا، درست مصرف کنید. قاسم زندگی‌تان را پیدا کنید. | فهیم عطار | 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
پیرمرد هر بار که به مطب میومد، اسم‌ مرا فراموش می‌کرد؛ حتا در فاصله‌ی کوتاه ورود و خروج از اتاق معاینه. خودش می‌گفت فکر کنم آیزنهاور گرفته‌ام. منظورش آلزایمر بود. مدتی بود با فواصل کوتا‌ه‌تری می‌آمد. چندی پیش در یک روز دوبار آمد. بار دوم، فرزندش از من معذرت خواست. گفت: هرچه بهش می‌گیم امروز تورا پیش دکتر برده‌ایم، قبول نمی‌کنه. گفتم اشکالی نداره. دوباره معاینه‌ای و صحبتی انجام شد و داروهایش را برایش توضیح دادم. موقع خداحافظی گفت: دکتر فکر کنم واقعا «آیزنهاور» گرفته‌ام. گفتم چطور؟ گفت: یه حس خوبی دارم که انگار خیلی آشنا و نزدیکه. مثل قاشق دوم قورمه سبزی خوشمزه‌ای است که همسرم درست میکرد. گفتم چرا قاشق دوم؟ گفت چون آن‌قدر خوشمزه بود که تا مزه‌ی خوب قاشق اول هنوز زیر زبون‌ام بود، قاشق دوم رو می‌خوردم. بچه‌هام گفتن امروز پیش شما اومدیم و من اصلن یادم نمی‌اومد ولی حالا تو قلب‌ام حس‌اش می‌کنم. یه حس خوب و خیلی تازه و آشنا تو دلم ... مطمئن‌ام امروز این بار دوم است که این حس رو دارم. گفتم تشخیص‌ات درسته، این همون «آیزنهاوره» که مغز آدما فراموش می‌کنه اما قلب‌شون فراموش نمی‌کنه. این با آلزایمر فرق داره. آلزایمر واقعی، وقتی است که مغز و دل‌ات هر دو فراموش کرده باشن. گفت: از این بدترم داریم؟ گفتم: بدترش فقط وقتیه که مغزت یادشه ولی دل‌ات فراموش کرده باشه، مثل پایان یه رابطه. هرچی‌ام تلاش کنی و دوا درمون کنی، دیگه نمی‌تونی عاشق‌اش بشی. ولی تو آلزایمر، همه چی فراموش میشه، امکان داره دوباره که ببینیش عاشق‌اش بشی. برای همینه که بعضی‌ها میگن آلزایمر درد نیست، درمانه. الان مدت‌هاست که پیرمرد رفته پیش خانم‌اش و من گاهی دل‌ام براش بدجور تنگ می‌شه. فکر کنم منم «آیزنهاور» گرفتم. حس عجیبی داره … هر وقت یادش می‌افتم، دل‌ام غمگین می‌شه، چشم‌ام مرطوب می‌شه، ولی مزه‌ی خوبی داره؛ مزه‌ی قاشق دوم قورمه سبزی‌ای رو می‌ده که همسرم درست می‌کنه. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
💢سعدی می‌گوید: پادشاهی چند پسر داشت، یکی از آن‌ها کوتاه قد و لاغر اندام و بدقیافه بود، و دیگران همه قد بلند و زیبا روی بودند. شاه به او به نظر نفرت و خوارکننده می‌نگریست، و با نگاهش او را تحقیر می‌کرد. آن پسر از روی هوش و بصیرت فهمید که چرا پدرش با نظر تحقیرآمیز به او می‌نگرد، رو به پدر کرد و گفت: ای پدر! کوتاه خردمند بهتر از نادان بلند قد است، چنان نیست که هرکس قامت بلندتر داشته باشد ارزش او بیشتر است، چنانکه گوسفند پاکیزه است، ولی فیل همانند مردار بو گرفته می‌باشد. شاه از سخن پسرش خندید و بزرگان دولت سخن او را پسندیدند، ولی برادران او، رنجیده خاطر شدند. اتفاقاً در آن ایام سپاهی از دشمن برای جنگ با سپاه شاه فرا رسید. نخستین کسی که از سپاه شاه، قهرمانانه به قلب لشگر دشمن زد، همین پسر کوتاه قد و بدقیافه بود. با شجاعتی عالی، چند نفر از سران دشمن را بر خاک هلاکت افکند، و سپس نزد پدر آمد و پس از احترام گفت: اسب لاغر روز میدان به کار آید. باز به درگیری رفت با اینکه گروهی پا به فرار گذاشتند، با نعره گفت: ای مردان بکوشید والا جامه زنان بپوشید. همین نعره، سواران را قوت داد و بالاخره بر دشمن غلبه کردند و پیروز شدند. شاه سر و چشمان پسر را بوسید و او را ولیعهد خود کرد و با احترام خاصی با او می‌نگریست برادران نسبت به او حسد ورزیدند، و زهر در غذایش ریختند تا به او بخورانند و او را بکشند. خواهر او از پشت دریچه، زهر ریختن آن‌ها را دید، دریچه را محکم بر هم زد؛ برادر با هوشیاری فهمید و بی درنگ دست از غذا کشید و گفت: محال است که هنرمندان بمیرند و بی هنران زنده بمانند و جای آن‌ها را بگیرند. پدر از ماجرا باخبر شد و پسران را تنبیه کرد و هر کدام را به گوشه ای از کشورش فرستاد.🌺 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
✅ حکایت میخ برعکس فردی میخی را سر و ته روی دیوار گذاشته بود و می‌کوبید. میخ در دیوار فرو نمی‌رفت. دیگری که شاهد این ماجرا بود، گفت: چه کار می‌کنی؟ این میخ که برای این دیوار نیست. این میخ برای دیوار روبه‌روست. ✍🏻 عبید زاکانی 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
✅ حکایت فواید علی‌اکبر بودن یه زمانی ... علی‌اکبر هاشمی رفسجانی رئیس جمهور بود علی‌اکبر ناطق نوری رئیس مجلس علی‌اکبر ولایتی هم وزیر خارجه علی‌اکبر محتشمی وزیر کشور بعضی خارجی‌ها فکر می‌کردن «علی‌اکبر»، یه لقب دولتی هست که به سران ایران اعطا می‌شه! بعد من می‌خواستم برم ترکیه، توی مرز پاسپورتم رو دادم، یارو یه نگاه کرد از جاش بلند شد به من احترام گذاشت به بقیه گفت این آقا علی‌اکبره! همه پا شدند، رییس‌شون اومد جلو پاسپورت منو داد بعد همه به ستون وایستادن و یه راهرو باز کردند و من از همشون سان دیدم و از مرز با احترام رد شدم، بقیه همسفرها که هاج و واج مونده بودند پشت سر من می‌دویدند و بدون بازرسی هر چی داشتند مثل تریاک و سکه و دلار و قاچاق، از مرز رد کردند. 📚 رویاهای شیرین من - خاطرات علی اکبر زرندی 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
(( تحلیلی جامع پیرامون انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم )) ⭕️ قسمت اول سوال❓ چه تعداد از کاندیداها تایید صلاحیت می شوند❓ 🔻 از بین ۸۰ کاندیدای ثبت نامی، احتمالا بین ۶ الی ۱۰ نفر توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت بشوند. 🔻 از بین این تعداد نیز رقابت اصلی و شانس پیروزی عموما برای سه کاندیدا هست یعنی: قالیباف، جلیلی و لاریجانی ( اگر فتاح هم ثبت میکرد میشود نفر چهارم) 🔹پس اصل رقابت بین سه کاندیدا هست نه مابقی( طبیعتا مابقی کاندیداها نیز به نفع این کاندیداها در روزهای پایانی کناره گیری میکنند. 🔻 ریاست جمهوری چهاردهم عملا در اختیار جریان انقلابی هست. یعنی بالاترین شانس پیروزی رو کاندیداهای جریان انقلابی دارند. حال جریان انقلابی میتواند ریاست جمهوری را تقدیم یکی از کاندیداهای خود کند میتواند تحویل لاریجانی دهد. ( اختیار و انتخاب با جریان انقلابی هست.) 🔹 امید لاریجانی به اختلاف و تفرقه بین دو کاندیدای اصلی جریان انقلاب یعنی قالیباف و جلیلی هست. لذا از یک سو تیم رسانه ای اصلاح طلبان روی تخریب جلیلی متمرکز شده اند و از سوی دیگر ما مدیریت بخشی از فعالان رسانه ای انقلابی قالیباف را تخریب میکند. 🔹 در این صورت: 🔸 هم دو کاندیدای اصلی جریان انقلابی تخریب میشوند. 🔸 هم دو کاندیدای اصلی جریان انقلابی درگیر با یکدیگر میشوند. 🔸 هم لاریجانی با کمترین چالش برای جذب رای قشر خاکستری اقدام می کند. 🔹 جریان انقلابی نیز میتواند با اجماع و وحدت بین دو کاندیدای اصلی خوب، یکی را انتخاب و ریاست جمهوری چهاردهم را در اختیار بگیرد و با تجمیع ظرفیتهای این جریان، ادامه مسیر حرکت دولت شهید رئیسی را ادامه دهد و میتواند با درگیر شدن به و تخریب هر دو کاندیدای اصلی خود راه را برای ریاست جمهوری لاریجانی هموار نماید. 🔻 ما دو نامزد اصلی داریم: 🔹آقای دکتر جلیلی 🔹 آقای دکتر قالیباف 🔻حال ما چگونه می توانیم به اجماع برسیم؟ 🔹 راه رسیدن به اجماع؛اینهاست 1️⃣ عدم تخریب این دو کاندید جبهه ولایی 2️⃣ طراحی یک سازوکار برای رسیدن به اصلح و اجماع پیرامون آن 🔹تخریب و تحریف و دروغ گویی مهمترین و اصلی ترین عوامل رسیدن به اجماع بین کاندیداهای اصلاح طلب و طرفداران آنهاست. ✍ باید سعی کنیم نه خود تخریبگر باشیم، و نه از تخریبگران حمایت و پشتیبانی کنیم. بلکه « باید » همۀ نامزدهای ولایی را حمایت و مورد تأیید قرار دهیم و از آنها بخواهیم که به نفع یکنفر که در نظرسنجی های معتبر مقبول عامۀ مردم است،کنار بروند و قوه ی اجراییه را به او واگذار کنند👉همان کاری که در سال ۱۴۰۰ به نفع شهید رئیسی صورت گرفت. 🔻 چگونه میتوانیم کاندیدای اصلح را شناسائی کنیم؟ 🔹 برای رسیدن به کاندیدای اصلح، ما باید چند شاخصه را در نظر بگیریم: 1️⃣ خصوصیات شخصیتی مانند پاکدستی، تقوا و ولایتمداری، مردمی بودن، ساده زیست بودن و ... 2️⃣ خصوصیت مدیریتی مانند توان اجرایی، تحول آفرینی، پرکاری، تجربه مناسب، کارنامه موفق و ... 3️⃣ خصوصیات فکری مانند مبانی فکری و اعتقادی به انقلاب اسلامی 🔸 همه اینها در کنار هم مهم هست اما شاخصه های بند 2️⃣ برای ریاست جمهوری بسیار مهمتر هست چرا که رئیس جمهور عالیترین مقام اجرایی کشور هست. 👈 برای ارزشیابی این شاخصه ها در کاندیداها نباید اکتفا به ادعاهای اثبات نشده، اسناد بدون صحت سنجی و هیاهوهای رسانه ای شد. 👈 باید برای ارزشیابی کاندیداها به دنبال واقعیت ها و حقایق بود. 🔴 یادمان باشد به واسطه عملیات روانی - رسانه ای بود که بخشی از مردم پس از شهادت رئیسی متوجه ویژگیهای برجسته این رئیس جمهور مغتنم شدند! مظلومیت شهید رئیسی به واسطه هیاهوهای رسانه ای بود. حال اجازه ندهیم هیاهوهای رسانه ای باعث شود مجددا راه را گم کنیم و در تشخیص اصلح دچار خطا گردیم.
(( تحلیلی جامع پیرامون انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم )) ⭕️ قسمت دوم 🔻 دو کاندیدای اصلی جریان انقلابی، یعنی آقایان جلیلی و قالیباف در شاخصه های اول و سوم تفاوت آنچنانی و ملموسی با هم ندارند. 🔻 هر دو با اخلاق، باتقوا، ولایتمدار، مردمی، پاکدست، ساده زیست و دارای مبانی فکری و اعتقادی قابل قبولی هستند. 🔻 تفاوت این دو صرفا در شاخصه دوم هست که می توانیم با تحقیق و پرس و جو به آن برسیم. 👈 طبیعتا این دو شخصیت برجسته انقلابی در خصوص نوع نگاه به مدیریت کشور دارای اختلاف سلیقه هستند اما هر دو سلیقه در درون گفتمان انقلابی تعریف می شود. 👈 طبیعتا هر دوی این شخصیت ها دارای نقاط ضعف و قوتی هستند. اما ما می توانیم بر اساس ارزیابی همین تفاوت ها در نقاط ضعف و قوت،به اصلح بودن یکی از این دو بزرگواران برسیم و برای رأی دادن متمرکز شویم. 👈 طبیعتا در نهایت می بایست یکی از این دو شخصیتِ مغتنم را انتخاب کنیم و این انتخاب به معنای صلاحیت نداشتن دیگری نیست. 🔴 کماکان حواسمان به تخریب ها و تهمت ها و توهین هایی که نسبت به این دو شخصیت می شود نیز باشد. 👈خصوصا،ابهاماتی که توسط نهادهای نظارتی کذب بودن آن اثبات شده است و قطعا توسط اصلاح طلبان در مناظرات،برای فریب چندبارۀ مردم و موج سواری براندازان معلوم الحال ، تکرار می شود 🔻 بسیاری از ادعاها و شبهاتی که پیرامون این دو شخصیتِ مغتنمِ انقلابی مطرح می شود و بارها و بارها از سوی نهادهای نظارتی و امنیتی بررسی شده و کذب بودن آن موارد،برای مسئولین مربوطه اثبات شده و به همین دلیل است که:👇 1️⃣ هیچگونه برخورد امنیتی و قضائی با آنها صورت نگرفته است. 2️⃣ شورای نگهبان نیز آنان را تایید صلاحیت کرده و می کند. 🔸 پس حواسمان باشد ادعاهای بی اساس ذهن ما را مشوش و دچار خطای محاسباتی نکند. ✍در پی حقایق باشیم نه جنجال های رسانه ای دشمن و اعوان و انصار او، که اگر حواسمان را از مسیر حق منحرف کنند،بازی را باخته ایم. 🔴 حواسمان باشد که، چطور دل آقامون را سوزاندند... 🔴 حواسمان باشد که همین رسانه های اصلاح طلب،کارگزاران،بهاریون، اعتدالیون و نهضتت ملی ها،چگونه شهید رئیسی را ناجوانمردانه به گوشۀ رینگ اذهان عمومی و عوام و حتی برخی ولایتمداران بی بصیرت، بردند و انواع و اقسام تهمت ها،دروغ ها و تخریب ها را بر سرش آوار کردند و دل حضرت آقا را سوزاندند... ولایتمداران و دلسوزان ایران عزیز 🟢 اجازه ندهیم مجددا با تخریب شخصیت های مغتنم انقلابی، هم به آنها ظلم کنند و هم به حضرت آقا ستم کنند. 🖍 یادمان باشد و نرود که دیگر دوران آزمون و خطا برای جبهه ی ولایی و انقلابی بسر آمده است،زیرا جبهۀ ولایی و انقلابی باید با توجه به خطاهای گذشته « باید سر عقل آمده باشد » و « دست از خودخواهی های کودکانه بردارد » و به ایجاد « دولت اسلامی » و « جامعۀ اسلامی » و «تمدن اسلامی و رسیدن به ظهور » بیاندیشد و این مورد رضای خدا و امام زمان عج و امام خامنه ای و شهدای دفاع مقدس و حرم و خدمت است. ✍ باید بدانیم که👇 اصلاح طلبان از هر گونه تخریب علیه رقیب خود بخصوص انقلابیون فروگذار نیستند،علی الخصوص جلیلی و قالیباف👈زیرا آنها در صددند که زمینه را طوری فراهم کنند که اگر مثل گذشته(سال ۸۸ ) در این انتخابات شکست خوردند توپ را به میدان زمین انقلابیون و رهبری بیاندازند واضح است که تخریب رقیب به جزئی از خصیصه و سلوک اصلاح‌طلبان در عرصه سیاست تبدیل شده است و بجای اینکه بر مبنای کار ایجابی و متقاعد کردن مردم،کارنامۀ ناکارامدی خود را ارائه کنند،به تخریب رقیب روی آورده و می آورده‌اند تا شاید طرفداران خود را متقائد کنند که👈 اگر برنامه بر وفق مرادشان نباشد از شرکت در انتخابات کناره بگیرند و مثل سران اصلاح طلب و احمدی نژاد که در انتخابات مجلس شرکت نکردند و علنا اعلام نمودند👈یقینا در اقبال مردم به انتخابات تاثیر گذار خواهند بود.