eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر زنان بی حجاب از من می خواستند همین الان نشانشان می دادم که این موی سر که به نامحرم نشان می دهند آتش است. آنها در آرایش زیبایی نیستند، بلکه در آرایش آتش هستند. |آیت الله بهاالدینی| . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅توضیحات تکمیلی : 📌محمد بن مسلم از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که ایشان دعایی را برای باطل کردن سحر و جادو توصیه کرده‌اند. امام (ع) فرمودند: این دعا را بر روی کاغذی نوشته و بر گردن فرد مسحور آویزان کنید تا سحر باطل شود. متن دعا شامل آیاتی از قرآن کریم است که در آن حضرت موسی (علیه‌السلام) به ساحران می‌گوید: «آنچه آورده‌اید، سحر است و خداوند آن را باطل می‌کند. خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمی‌کند.» 📌این حدیث نشان‌دهنده اهمیت استفاده از آیات قرآن و ادعیه مأثور برای دفع سحر و جادو است و تأکید می‌کند که با توکل به خداوند و استفاده از کلام وحی، می‌توان از آثار منفی سحر در امان ماند.​ . . 🌱منبع : بحارالانوار، جلد 95، صفحه 127 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @zibastory👈
«خبر به گوش ایرانیان رسید» سفیانی با حمایت غرب و یهود و تظاهر به دین‌داری، گروه زیادی از مسلمانان را فریب می‌دهد و بر منطقه‌ی شامات یعنی سوریه‌ی فعلی مسلط می‌شود. او دو نیروی نظامی آماده می‌کند که یکی به سمت عراق و دیگری به سمت مدینه روانه می‌شوند. به علت کینه‌ای که نسبت به آلِ‌محمد و پیروان آنها دارد، برای سَر شیعیان پاداش تعیین می‌کند و در عراق و شام به کشتار وسیعی دست می‌زند. وقتی این خبر به گوش ایرانیان می‌رسد، گروهی منتسب به خراسانی با لشکری عظیم برای یاری مسلمانانِ عراق راهی کوفه و با سپاه سفیانی درگیر می‌شوند. سپاه سفیانی که پیش از آن به ‌سرعت پیشروی کرده و کسی جلودارش نبوده، به‌وسیله‌ی ایرانیان ضربه‌ی سختی می‌خورد، عقب‌نشینی می‌کند و به سوریه برمی‌گردد. می‌توان گفت نجات عراق از طغیانِ سفیانی و شکست و به عقب راندن سپاه او، از مهم‌ترین نقش‌های ایرانیان در جریان ظهور است. 🛑 قوم نشان‌شده، نوشته‌ی اسماعیل‌شفیعی‌سروستانی، خلاصه‌ی گفتار هشتم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 چه کسایی به بهشت می روند؟؟؟؟ بسیار زیبا و تاثیرگذار •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @zibastory
سلام به دنبال اعلام آمریکا برای خروج از منطقه غرب آسیا . لطفا تا انتها بخوانید @zibastory👈 🟢بیانات رهبر عزیز سید علی خامنه ای مدظله‌العالی در جمع خصوصی سرداران سپاه: 🚨"عزیزان منتظر ، کمربندها را محکم ببندید. " 🟠" تحولات منطقه و جهان با سرعت بسیار زیاد در حال انجام است ." 🔴"ان شاءالله این انقلاب متصل به ظهور منجی عالم بشریت خواهدشد." 🟢رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان سپاه فرمودند:👇🇮🇷 " برای مواجهه با حوادث بزرگ آماده باشید! دشمن خودش میداند که کارش تمام است و نفس های آخر را میکشد دشمن چاره ای جزاستفاده از آخرین برگ برنده خود ندارد و مجبور است از آن رونمایی کند" ✅"منتظر رونمایی از آخرین برگ برنده دشمن و رونمایی از "رژیم خون ریز سفیانی" باشید! " به زودی قطعات اصلی پازل ظهور رونمایی میشوند. 🔴"اگر اینها دنبال رونمایی از آخرین برگ برنده خود هستند بدانند که جبهه حق هم در همان روز و همان ساعت آخرین برگ برنده خود را از یمن رو خواهد کرد ..." ان شاءالله 🟠حالا متوجه شدید که چرا یمن اینقدر به سرعت قدرت گرفت؟ گفتیم منتظر شعله ور شدن منطقه بعد از اربعین۹۸ باشید! حال متوجه میشویم که وظیفه "سید خراسانی" آماده کردن یمن و جبهه مقاومت برای "رویارویی آخر" بود . مانند دایه ای که فرزند یتیمی را سرپرستی میکند تا تبدیل به جوان رشیدی شود . الان یمن و جبهه مقاومت مانند آن جوان رشید هستند . این را بدانید که تمام پایگاههای آمریکا از خاورمیانه برچیده خواهد شد و تمام نیروها به آمریکا باز میگردند. 🚨 به زودی در آمریکا جنگ داخلی رخ میدهد و مردمی که همه از دولت شاکی هستند و در خانه خود اسلحه دارند کشور را تجزیه خواهند کرد . ❌پس از خروج آمریکا از منطقه آل سعود و آل خلیفه دچارچنان گردابی شوند و طومارشان در هم پیچیده شود که هیچکس درمخیله اش هم نگنجد!!! 🟢(ان شاءالله به زودی همه مردم ایران بدون گذرنامه به زیارت ائمه بقیع خواهند رفت) ❗این انقلاب قطعا و بلاشک به ظهور متصل خواهد شد. 🔴 الیس الصبح بقریب؟؟!! 🚨در دیداری که فرماندهان سپاه با رهبر معظم انقلاب داشتند حضرت آقا فرمودند: "من در مورد مسائل کشور نگرانی ندارم چون آینده را بسیار روشن میبینم و خداوند اراده کرده است که مردم ایران را به عالی ترین درجات برساند." 🚨سپس فرمودند: وقتی حضرت موسی با بنی اسرائیل از دست فرعونیان به کنار رود نیل رسیدند دیدند از یک طرف دشمن دارد حمله میکند و طرف دیگر دریاست لذا مردم به موسی شکایت بردند و گفتند: یا موسی ما نگرانیم، موسی گفت: ان معی ربی؛ خدای من با من است نگران نباشید و سپس عصا را به دریا زد و دریا شکافت و همه رد شدند، سپس آقا فرمودند: 🚨"ان معی ربی ! من الان به شما میگویم خدای من با من است نگران آینده نباشید آینده بسیار روشن است" 💠  ان شاءلله ⭕  همه فرماندهان ضمن ان‌شاءالله گفتن به گریه افتادند. ✅ از این بشارت بالاتر می خواهید؟ ⭕  حضرت آقا بسیار زیبا به حوادث ظهور اشاره می کند و می فرماید : "دشمن دنبال ماست ولی امدادغیبی ما را عبور می دهد و به خواست خدا آینده روشن است" 🚨 حال می پرسیم : برای این بشارت حضرت آقا؛ 👈 آیا آماده ایم ؟؟؟ آیا برای جهاد آماده ایم؟؟؟؟ آیا امام حسین زمانت را یاری میکنی؟؟ ❌به دنبال بصیرت افزایی و روشنگری باشید و هر کس را میتوانید به ‌جبهه حق دعوت کنید. ❌ با استدلال مردم را از شک و سردرگمی نجات دهید. 🔺 بیدار باشید . 🔺 هشیار باشید . 🔺 مراقب فتنه های آخرالزمان باشید . 🔺 به جو سازی رسانه ها توجه نکنید . 🔺 از انقلاب و رهبری قاطع دفاع کنید . 🔺 مراقب مکر و حیله دشمنان و دار و دسته شان باشید . 🔺 شروع به خودسازی کنید . 🔺 برای سلامتی و ظهور آقا هر روز و هر ساعت دعا کنید . 🔺 در شمارش معکوس ظهور قرار داریم و امتحانها هر روز سخت تر خواهد شد . 🔺 همانند سردار سلیمانی جان خودتان را در راه آقا امام زمان هدیه کنید . 🔺 همانند سردار حاجی زاده آبروی خود را فدای انقلاب کنید . 🔺 تشییع ۲۵ میلیونی سردار سلیمانی حجت را بر همه مردم تمام کرد . 🔺  فاتحه تمام دشمنان خارجی  به ویژه منافقین و نفوذی ها را بخوانید .⁉️ ⭕ پیروزی نزدیک است، ان شاءالله.. 🕋 اللهم عجل لولیک الفرج🕋 🌴 اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم. 🌹لطفا تا میتونید نشر بدید تا ان شالله ماهم لایق  باشیم تا قدمی برای نزدیکتر شدن به ظهور آن مرد بزرگ منجی عالم بشریت برداریم.. بسم الله ..🌹🌹🌹 @zibastory👈 انتشار حداکثری✅🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁الهی! بهترین آغازها آنست که، 💫با تکیه بر نام و حضور تو باشد ... 🍁با توکل به اسم اعظمت، 💫آغاز می‌کنیم روزمان را، 🍁الهی! هر جا که تو باشی، 💫نگاه ها مهربان، 🍁کلامها محبت آمیز، 💫رفتارها سرشار از مهر می‌شوند .. 🍁الهی! 💫تو باش تا همه چیز سامان یاید! 🍁 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم 💫 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼بر احمد و خُلق 💫مهربانش صلوات 🌼بر حیدر و صبر 💫بیکرانش صلوات 🌼ازفاطمه، مجتبی 💫و مظلومِ حسین 🌼تا حضرت 💫صاحب الزمانش صلوات 🌼 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌼 @zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯پنجشنبه است 🥀به یاد آنهایی 🥀که دیگر میان ما نیستند 🥀و هیچکس نمیتواند 🥀جایشان را در قلب ما پر کند 🥀نثار روح پدران و مادران آسمانی 🥀فرزندان خواهران وبرادران درگذشته 🥀و همه در گذشتگان بخوانیم 🕯فاتحه و صلوات روحشون شاد یادشون گرامی🌹🌹 @zibastory👈
🌼🤍 @zibastory👈 از دیوید راکفلر پرسیدند: چگونه به این ثروت و شوکت رسیدی؟ گفت: از خدا خواستم و خودم بدست آوردم. گفتند چگونه؟ گفت: من بیکار بودم. گفتم خدایا کاری برایم پیدا کن تا در آمد کافی برای پرداخت اجاره ی یک منزل نقلی را داشته باشم. چون از طرف خدا اقدامی انجام نشد، خودم دست به کار شدم و به خدا گفتم: خدایا تو به این نیازهای کوچک رسیدگی نکن. من خودم کار پیدا میکنم. تو فقط حقوقم را افزایش بده. کاری در راه آهن پیدا کردم. کارگری. در کوره ی لوکوموتیو ذغال سنگ می ریختم. اما حقوقش اندک بود. به خدا گفتم تو سرت شلوغ است و کارهای مهم تری داری. تو خانه ی نقلی مناسبی برایم پیدا کن و من تلاش ام را بیشتر میکنم و بیشتر کار میکنم تا درآمد بیشتری کسب کنم. پس از پیاده شدن از قطار، به ذغال فروشی پرداختم. اندکی درآمدم اضافه شد ولی از خانه نقلی خبری نشد. گفتم خدایا میدانم خانه ی نقلی پیدا کردن در مقام و شأن تو نیست. من خودم آن را پیدا میکنم. در عوض تو شریک زندگی مرا پیدا کن. اگر میخواستم منتظر خدا بشوم هنوز هم مجرد بودم. پس دختر مناسبی پیدا کردم و با او دوست، و سپس نامزد شدیم و ازدواج کردیم. هرچه را از خدا خواستم، به نوعی به من گفت، خودت میتوانی، پس زحمت آن را به دوش من نیانداز و روی پای خودت بایست. رابطه ی من و خدا هنوز به همین صورت پیش می رود و او هنوز به من اعتماد کافی دارد که میتوانم قدم بعدی را هم خودم بردارم. همین اعتماد او به من قوت قلب میدهد و من با پای خویش جلو میروم. خدایا متشکرم که به جای گدا، مرا همچون خودت کردی تا متکی به کسی یا چیزی نشوم...
📗 @zibastory👈 در زمان قدیم یك فوج سرباز مأمور شدند كه برای سركوب یك عده اشرار از مركز به ناحیه‌ای عزیمت كنند. در راه همین كه لشگر به گردنه‌ای رسید، دو نفر دزد مسلح از ترس جان خود به آن‌ها حمله و شلیك كردند. سربازها بر اثر ظلم و فساد حاكم وقت، انگیزه و شجاعتی در خود نداشته و از شدت ترس و وحشت تفنگ‌ها را بر زمین ریختند و دست‌ها را بالا بردند و تسلیم شدند . دزدان نیز با دیدن این صحنه جسارت یافتند و از مخفیگاه خود بیرون آمده و تمامی نقدینگی و اشیاء سبك و سنگین قیمت آن‌ها را گرفتند و از پی كار خود رفتند. وقتی خبر این واقعه به حاکم رسید سربازان را احضار كرد و از آن‌ها با خشم و غضب پرسید :«چگونه دو نفر توانستند شما یكصد نفر سرباز مسلح را لخت كنند؟» سربازان سخت دچار وحشت شدند و در جواب دادن درماندند ولی یك‌نفر كه جرأت بیشتری داشت، قدم پیش نهاد و به عرض رساند:«قربان ما صد نفر بودیم تنها، آن‌ها دو نفر بودند همراه.» 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱آرامش نتیجه سه عبارت است...  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@zibastory👈
📗داستان"مگس و پادشاه" @zibastory👈 مردی کنار پادشاهی نشسته بود. پادشاه خوابش می آمد اما هر وقت که چشم های خود را می بست تا بخوابد مگسی می آمد و روی صورت او می نشست. پادشاه با دست محکم به صورت خود می زد که مگس را دور کند. مدتی گذشت و پادشاه از آن مرد پرسید:((اگر گفتی چرا خداوند مگس را آفریده است؟)) مرد گفت:((مگس را آفریده تا زورگویان بدانند بعضی وقت ها زورشان حتی به یک مگس هم نمی رسد!)
📗"حکایت" @zibastory👈 دو درویش با هم سفر می کردند یکی از آن دو هیچ پولی با خود نداشت اما در جیب دیگری پنج دینار بود . درویش بی پول با خیال آسوده راه می رفت و همه جا به آسانبی می خوابید اما دوستش از ترس این که پنج دینارش را بدزدند خواب به چشمانش نمی آمد و همیشه احساس نگرانی می کرد سر انجام آن دو در ضمن سفر ، به سر یک چاه رسیدند. شب بود و آن دو نشستند تا استراحت کنند. درویش بی پول دراز کشید و به خواب رفت اما درویش دیگر ، نخوابید و پی در پی به دور و برش نگاه می انداخت و می گفت چه کنم!؟ چه کار کنم!؟ دوستش یکبار بیدار شد و دید هم سفرش نخوابیده است و دلواپس و نگران به نظر می رسد . پس نشست و با تعجب پرسید چرا نمی خوابی؟! چرا نگران هستی آن درویش پاسخ داد راستش را بخواهی من پنج دینار در جیبم دارم و می ترسم اگر بخوابم دزدی برسد و آن را ببرد ! دوست اوگفت : پنج دینارت را به من بده تا نگرانی تو را بر طرف کنم . درویش دست در جیبش کرد و دینار ها را به دوستش داد و دوست او هم هر پنج دینار را در چاه انداخت و گفت: حالا آسوده شدی و می توانی با خیال راحت بخوابی. @zibastory👈
خداوندا ببخشایم اگر روزی خطا کردم اگر من با گنه کردن جمالم را جلا کردم🌱 @zibastory👈 اگر در شادکامی یاد هر کس میکنم جز تو به هنگام گرفتاری فقط نامت صدا کردم🌱 ببخشایم اگر چشمم به سمت و سوی دیگر رفت هوس را بر تن ناموس مردم اقتدا کردم🌱 نشد یکبار هم یادی کنم از عالم دیگر دو دستی تکیه بر این روزگار بی وفا کردم🌱 دروغین من اگر نام ترا سوگند میخوردم نمازم را اگر من با ریا کردن به پا کردم🌱 ببخشایم اگر لایق نبودم در خلیف الله نمک خوردم،نمکدان را شکستم،کودتا کردم🌱 بدون ذره ای ایمان فقط گفتم مسلمانم فدای نیتی باطل اگر سیرت فدا کردم🌱 به پای من اگر هرجا دلی در سینه ای بشکست با نا حقی اگر اشکی ز چشمانی جدا کردم🌱 اگر از یاد خود بردم تمام بعد انسانی جواب خوب بودن با بدی کردن ادا کردم🌱 ببخشایم خداوندا،الا یا ایها الرحمان نسنجیده قضاوت را اگر در ابتدا کردم🌱 @zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@zibastory👈 مدیونی گوش ندی ، مدیونی انتشار ندی ، اگر هم دیدی دو مرتبه ببین
📚داستان های زیبا 📚
#دام شیطانی قسمت۲۲ 🎬 روز سفر فرا رسید ازخوشحالی درپوست خودنمیگنجیدم... راهی فرودگاه شدیم,هرچه اطرا
دام شیطانی قسمت۲۳ 🎬 این نامردهاازحساسات پاک ودینی مردم سواستفاده میکنند وبه اسم عرفان وخداشناسی مردم ساده را به اوج شیطان پرستی آلوده میکنند... خونم به جوش امد...اختیارازکف دادم وبه طرف یکی ازمبلغین حمله کردم ...زدم وزدم باتمام توانم ضربه میزدم. پدرومادرم به خیال اینکه باز جنی ودیوانه شده ام ,دستهام راگرفتندواز داخل جمعیتی که دورمان راگرفته بودند ,بیرونم کشیدند. بااشاره به طرف ان دوتا زن صداهای نامفهومی ازگلوم خارج میشد اما نمیتونستم منظورم رابه اطرافیان بگویم. تا خودکربلا ,پدرومادرم دوطرفم راگرفته بودند. رسیدیم به وادی نینوا به آن دشت بلا به مأمن شهدا به عطری آشنا به آرزوی عاشقا به شهرگریه ودعا به سرزمین پاک کربلا.... چشمم به گنبد آقا افتاد ,بابا زد توسرش گفت ارباب گدا اوردم گدا...دختری مجنون اوردم برای شفا... یک لحظه محوگنبدشدم,نوری عجیب بربدنم نشست,دستم راگذاشتم روسینه ام وگفتم:السلام علیک یا ثارالله,السلام علیک یا مظلوم,السلام علیک یا غریب... سلام اقای خوبیها,اقا بااین همه عاشق ,مثل پدربزرگوارتان علی ع هنوز غریبید, اقا اسلام غریب شده, اقا مذهب شیعه که به خاطرش خونتان رافداکردید غریب شده, آقا پیغمبر غریب شده, آقا به خداااا,, خدا غریب شده وغربت مهرحک شده ایست برجبین شیعه و تاظهور منتقم کربلا,مولای دنیا,حامی ضعفا,مهدی زهراس باقیست پدرومادرم از شیرین زبانی دخترک لالشان متعجب شده بودند وناگاه هردوبه سجده ی شکر افتاند... دوسال از زمانی که گرفتارعرفان حلقه شدم وسپس خود را آزاد نمودم میگذرد.... شکرخداقدرت تکلم خودم رابدست آوردم وترم بعدازن موضوع ,سردرس ودانشگاه برگشتم ولی به خاطر اتفاقات گذشته,یک جور حساسیت به دیدن خون پیداکرده بودم,پس رشته ی تحصیلی ام وحتی دانشگاهم را عوض کردم چون رتبه ی تک رقمی کنکور را آورده بود درتغییررشته کمی آزادتر بودم پس رشته ی,شیمی هسته ای را انتخاب نمودم . درطول این دوسال قران را به طورکامل حفظ کردم ونیروی روحی خودم راتقویت نمودم ,آقای موسوی که خیلی ازموفقیتهام رادراین زمینه مدیون اوهستم,بسیار تعریف وتمجیدمیکند ومیگویید درزمینه ی مسایل معنوی برای خودت استادی شدی دخترم...😊 .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
شیطانی 🎬 بعداز برگشتن از سفرمعنوی و پربرکت کربلا,اقای محمدی,باهام تماس گرفت وقرارحضوری گذاشتیم. اقای محمدی گفت:روز عاشورابه محل اجتماع مسترها حمله میکنند,تعدادی فرار وتعدادی به دام میافتند,بیژن سلمانی هم جز دستگیرشدگان بوده,مثل اینکه ازمسترهای اصلی این حلقه میباشد وفریبهای برنامه ریزی شده راکه براانجمنشان مهم قلمداد میشده ,توسط این ادم ابلیس صفت صورت میگرفته,وکارهای,ساده تر رامسترهای نوپا انجام میدادند. اقای محمدی گفت :هرچه درباره ی سر رشته ی انجمنشان سوال میکردیم ,جواب نمیدادند,جلسه ی دوم بازجویی که قراربود بازپرس زبده ی پلیس از سلمانی بازجویی کند,متاسفانه قبل ازبازجویی خودش را حلقه اویزمیکند وبه درک واصل میشه واین نشان دهنده ی این است که سلمانی اطلاعات مهمی داشته که برای,لو نرفتن ان دست به خودکشی زده... اقای محمدی به من تاکید کرد :چون شما از طرف انجمنشان انتخاب شدید احتمالا دوباره به سراغتان خواهند آمد وسفارش کرد به محض اینکه احساس کردی کسی مشکوک است به مااطلاع دهید. تا الان که هیچ برخورد مشکوکی باکسی نداشتم,امیدوارم بعدازاین هم نداشته باشم. امروز دوتا فرمول جدید که بوسیله ی ان میشود دوتا داروی شیمیایی ومورد نیاز بیماران راتولید کرد,تمام نمودم,مدتها بود روی این دو فرمول کارمیکردم ,امروز میخواهم به یکی ازاساتید به نام ابراهیمی ,ارایه دهم... دل تو دلم نیست ,امیدوارم زحمتهام مثمر ثمر باشد.... فرمولها رابردم اتاق استاد ابراهیمی,سلام استاد... وااای خدای من این کیه دیگه؟استادابراهیمی نبود درهمین حین از پشت سرم صدای استاد امد سلام خانم سعادت ,بفرمایید گفتم :استاد این فرمولها خیلی روشون زحمت کشیدم ,استاد یک نگاهی به من ویک نگاه به برگه کردوگفت:خانم سعادت ,احسنتم نشان دادی که از تبار ابن سینایی😊 وادامه داد:من اینارا بررسی میکنم ,(به طرف اون اقاهه که داخل اتاقش بوداشاره کرد)درضمن آقای معینی تازه ازخارج تشریف اوردند ودراینجورموارد مهارت خاصی دارند. نگاهم افتاد سمت اقای معینی وااای بلابه دور,توچشماش آتیش دیدم, درست مثل دوسال پیش زمانی که سلمانی رادیدم,ناخوداگاه زیر لبم شروع کردم به خواندن ایت الکرسی... چهره ی معینی درهم ودرهم میشد... امد نزدیکم وگفت:علیک سلام خانم سعادت!!! من سلام نکرده بودم ,سرم راانداختم پایین وگفتم:ببخشید یه کم هل شدم,سلام استاد.. معینی امد نزدیکتروگفت:امیدوارم کشفیاتتان مثل خودتون دافعه نداشته باشه. خدااای من یعنی واقعا اینم حس کرده قران خوندن من را... دیگه مطمین شدم ,اینم یه جورایی به شیطان پرستان ربط دارد. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       👉@zibastory👈 ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
🌷 @zibastory👈 🌷قبل از عملیات، ساعت ٤ بعد از ظهر بود. برای استراحت به طور فشرده در یک سنگر خوابیده بودیم. باد می آمد و داخل سنگرها پر از گرد و خاک شده بودیم. حتی دندانها و چشمانمان خاکی بود. از بس خسته بودم سریع خوابم برد. خواب دیدم برادرم شهید علی میرزایی، شهید احمد امینی، شهيد محسن باقریان و شهید احمد قنبری در سنگر ما هستند و مثل همیشه چای می خوریم و با لحن همیشگی که مرا دایی محمد صدا می زدند با یکدیگر شوخی می کردیم. 🌷حاج احمد گفت: چرا ناراحتی؟ گفتم: همه بچه های کادر، زخمی شده اند و رفته اند و من دست تنها هستم. حاج احمد گفت: ناراحت نباش. ما امشب همه به تو کمک می دهیم. جناح راست را به ما بسپار. اگر نتوانستید عمل کنید، کانال را باز می کنیم و از معبر ما بروید. گفتم: شما که شهید شدید. گفت: تو به ما شک داری؟ گفتم: نه، سمت راست ما لشکر ٢٥ کربلاست. گفت: ما بین شما و ٢٥ کربلا هستیم. تو ناراحت نباش. 🌷با من دست دادند و خداحافظی کردند و رفتند. آخرین نفر برادرم علی بود. معاون گردان ٤١٠ بود. دست مرا آنقدر تاب داد که جدا شد. درد داشتم و در خواب ناله می کردم. از خواب پریدم. 🌷دسته ویژه را فرستادیم. من با دسته اول گروهان اول رفتم و محمودی با گروهان بعدی. سینه خیز از خاکریز رفتیم پایین. نزدیک میدان مین بودیم که شعله آتشی بلند شد. بچه های دسته ویژه جلو بودند. به فداکار گفتم: معبر ماست؟ گفت: بله. همه زمین گیر شده بودند. فداکار گفت: نرو ولی من رفتم. ٦-٥ متر به میدان مین دیدم معبریست نیم متر فاصله. 🌷یک نفر را دیدم که افتاده بود. سه تا موشک تو کوله پشتی اش بود. موشکها منفجر شده و به هوا می پریدند. رسیدم کنارش. دستم را روی شکمش گذاشتم دستم فرو رفت! به صورتش دست زدم، سوخته بود. او را شناختم. علی عرب بود. گفتم: علی تویی؟ در حین سوختن گفت: حاجی تو برو. فقط یک چفیه در دهان من بگذار تا خفه شوم و صدایم در نیاید وگرنه عملیات لو می رود. 🌷تشنه اش بود. گفت: اگر آب داری به من بده. اما من هیچوقت قمقمه ای برنمی داشتم. لباسهایش کامل سوخته بود و قمقمه خودش هم داغ شده بود. چفیه را از گردنم باز کردم. با آب قمقمه آن را خیس کردم و در دهانش گذاشتم. صورتش را بوسیدم .... آتش خاموش شده بود. التماسم می کرد که بروم. می گفت: معبر لو می رود. اینجا تیر می خوری. برو. گفتم ١٠ دقیقه تحمل کن، به امدادگرها می گویم تو را ببرند. و به عقب رفتم. 🌷بعد از عرب یک ترکش هم به پهلوی حسین شمسی خورد. عباس تقی پور هم که زخمی شد و بعد در بیمارستان شهید شد. در این مدت، فداکار بچه ها را برده بود پشت معبر. زود خط را سر و سامان دادیم. وقتی داشتیم می رفتیم حاج قاسم بی سیم زد. گفتم: خط شکسته شد. گفت: آفرین حاج محمد! آفرین! یک لحظه غرور مرا گرفت. به زمین نشستم و تو سرم زدم. علی اسماعیلی گفت: چرا تو سرت می زنی؟ گفتم: بچه های مردم زحمت کشیدند، آنها زخمی شدند، کشته شدند، علی عرب در میدان مین، سوخت و جان داد. حاج قاسم به من می گوید آفرین... راوی: حاج محمد میرزایی @zibastory👈
🔴 نکات کلیدی جهت آرامش ✅ آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ. ✅ آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن. ✅ آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ خودت را با کسی مقایسه نکن. ✅ آرامش میخواهی شکرگزار باش. ✅ آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی کمک کن ؛ شاید همه توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند. ✅ آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی با همه بی هیچ چشم داشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ. ✅ آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش. ✅ آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ . @zibastory👈 ❤️عاﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎند. بهترينها نصيب تون باد❤️
🌱چه کتابی برای چه شخصیتی؟ 🫧اگه درونگرایی کتاب "مزایای منزوی بودن" رو بخون. 🫧اگه می خوای پر انرژی باشی کتاب "پنج صبحی ها" رو بخون. 🫧اگه بی انگیزه ای کتاب"در جستجوی معنا" رو بخون. 🫧اگه زیادی احساساتی هستی کتاب بلند های بادگیر رو بخون. 🫧اگه سردرگمی و آشفته  کتاب مهربان با خود رو بخون 🫧اگه شخصیت فیلسوفی داری دنیای سوفی رو بخون @zibastory👈
🌱 •بزرگ‌ترین اشتباهاتی که زوج‌ها در اولین سال زندگی مشترک مرتکب می‌شوند: ۱)پنهان کردن وضعیت مالی:ممکن است با همسرتان نشسته باشید و برای پنج سال آینده‌ی زندگی‌تان برنامه‌های مالی تعیین کرده باشید اما آیا چیزی هم هست که از همسرتان مخفی کرده باشید؟ روراست نبودن در مورد مسائل مالی با همسرتان می‌تواند شامل پول قرض گرفتن از دوستان باشد یا خریدن سهام از بورس. ۲)اعتراف نکردن به اشتباهات:اشتباهات خود را قبول کنید؛ البته اعتراف کردن به اشتباهات سخت است اما در نهایت احساس خوبی به شما خواهد داد. ۳)غیبت و بدگویی از همسرتان پیش دیگران:همه‌ی اینها به احترام برمی‌گردد. مطمئنا دلخوری‌هایی از همسرتان دارید که دل‌تان می‌خواهد پیش کسی درد دل کنید اما دلیل نمی‌شود احترام او را نگه ندارید و پشت سرش بدگویی کنید. ۴)به اندازه کافی وقت صرف نکردن برای خودتان: همه‌ی ما نیازهای متفاوتی داریم و به روش‌های مختلفی خودمان را شارژ می‌کنیم. باید برای انجام فعالیت‌های مورد علاقه‌تان وقت بگذارید، گاهی این کار بیشتر از پرداختن به تفریحات دو نفره تاثیرگذار است. @zibastory👈