شهید شُدنـ یڪ
اتفــــاقـ نیست
بـایـد خـونـِ دلـ
بخورے....
دغدغہهاےِ هیأٺـ
دغدغہ هاےِ ڪارِ
ِ جِهــادے
دغدغہ هاےِ تـَرڪِ گـُناھـ
دغدغہ هاےِ شهادتـ💔
وَ تـَفـریح سالمـ...
ۺهیــڋاڹـهݫیښــٺَݩ ښڂټ اســٺ
#شهید_محسن_حججے
@ReyhaneYeKhelghat
همسر شهید حججی گفتن:
شب اعزام زود رفت خوابید می ترسید صبح خواب بمونه..
به مامانم سپرده بود زنگ بزنه و ساعت هم کوک کرده بود!
گوشیش رو هم تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم..طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر...😬
کوک ساعت را برداشتم..موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم.. باتری تمام ساعتهای خونه رو هم در اوردم!
می خواستم جا بمونه..🙄
حدود ساعت سه خوابم برد..
ولی موقع نماز صبح خودش از خواب پرید ونقشههام نقشه بر آب شد😐
اون خوشحال بود و من ناراحت..
پوشید و رفتیم خونه ی مامانم!
مامانم ناراحت بود..
پدرم توی خودش بود.همه دمغ بودیم💔 ولی محسن برعکس همه شاد و شنگول بود و توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت🙄
زود ازش خدافظی کردم و رفتم توی اتاقم..
من ماندم و عکسهای محسن..!
روزهای سختی بود…💔
#شهیدانه
#شهید_محسن_حججی
@zibatarin_Eshgh
#معرفی_شهید
#شهید_محسن_حججی
یک بار با هم رفتیم اصفهان درس اخلاق آیت الله ناصری.
آن جلسه خیلی بهش چسبید. از آن به بعد نمک گیر جلسات حاج آقا شد.
جمعه ها که می رفتیم سر قبر حاج احمد، جوری تنظیم می کرد که به درس اخلاق آیت الله ناصری هم برسیم.
توی جلسات، دفترچه اش را در می آورد و حرف ها و نکته های حاج آقا را می نوشت.
از همان موقع بود که خودسازی اش بیشتر شد. دیگر حسابی رفت توی نخ مستحبات. یادم هست آن سال ماه شعبان، همه ی روز هایش را روزه گرفت.🌺
قسمتی از کتاب #حجتخدا
@Zibatarin_eshgh