🔻شخصی که در بنی اسرائیل مشهور به گناه بود..
روزی بر سر چاهی رسید و سگی را تشنه یافت!!😣
عمامه خود را از سر باز کرد و به کاسه ای بست و داخل چاه کرد و از آن آب کشید و سگ را سیراب نمود😍
خداوند این عمل او را پذیرفت و به واسطه یکی از انبیاء ، به وی خبر داد که من سعی فلان کس را پسندیدم..😌
و راضی شدم و به خاطر محبتی که به مخلوق من نمود، او را آمرزیدم.
چون آن شخص عاصی از وحی خدا با خبر شد ، توبه نمود و از نیکان گردید..🙃🌱
📒|احلي من العسل
#احلی_من_العسل
#داستان_کوتاه
@zibatarin_Eshg_2🖤
❇️مردهای که بوی گلاب میداد..😟
🔻یکی از کارکنان غسال خانه بهشت زهرای تهران تعریف می کرد:
یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت..😌
وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد!
آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم.
همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند..🙃
وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم! بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود!😓
از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد..
از بستگانش دقیق تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود🙂😍
#زیارت_عاشورا
#داستان_کوتاه
@zibatarin_Eshgh_2🖤
❇️ابوعلی بغدادی می گه که:
در بخارا بودم.کسی به من ده عدد شمش طلا داد و گفت: وقتی که به بغداد رسیدی، به حسین بن روح تسلیم کن تا خدمت حضرت تقدیم دارد!🙂
من به سفر پرداختم و از رود آمویه که می گذشتم، شمشی از آنها گم شد و من نفهمیدم. به بغداد که رسیدم، شمشها را شمردم و یکی را گمشده دیدم..😰
شمشی خریدم و آن را کشیدم و به آنها افزودم و به خدمت جناب حسین بن روح نایب خاص امام زمان"ع" رسیدم و همه طلاها را تحویل دادم..
حسین گفت: شمشی که خودت خریده ای بردار و بدان اشاره کرد!😟
سپس گفت: شمشی که گم کرده بودی به ما رسید و آن و به من نشان داد!😌😍
من نگاه کردم، دیدم درست همان شمشی است که هنگام گذشتن از رود آمویه گم شد..🙃🌼
📒| اثبات الهداة
#داستان_کوتاه
#امام_زمان
@zibatarin_Eshgh_2🖤