#خاطره
#خبر_از_شهادت🌹🌹
تابستان 1366 بود كه با شهيد عزيز به جبهه هاي غرب از شهرستان مهريز اعزام شدیم
حدود 13 سال بيشتر نداشت، البته به علت سن
كمي كه داشت مسئول اعزام قبول نمي كرد.
شناسنامه اش را دست کاری کرد و سنش را زياد كرده بود
اصرار داشت كه می تونه بجنگه!
ِوقتی که قبول کردن به جبهه اعزام بشه خیلی خوشحال شد😍😃
محل استقرار اون زمان تيپ الغدير منطقه بوکان بود.
حسن مثل بسيجيان ديگه مشغول فراگيري آموزش و فنون رزم و عبادت و خود سازي شد
اونجا مراسم نماز جمعه- دعاهاي مختلف كميل- توسل- ندبه و زيارت عاشورا برگزار مي شد و همچنين مراسم عزاداري و سينه زني اباعبدا… الحسين (ع)
#شهيد_حسن_زارع با علاقه زیاد تو اين مراسم ها شركت مي كرد تا اينكه گردان براي شروع عمليات به سردشت اعزام شد.
روحيه اش عوض شد و ارتباط خاصي با خدا پيدا کرده بود .
يكي دو روز به عمليات مانده بود كه با خوشحالي خاصي اومد پيش من
و گفت:😍😃
ديشب خوابي ديدم مخوام براتون تعریف كنم.
گفت: پدربزرگم كه از سادات جليل القدر هست با يه سيد دیگه اومدن به خوابم و بعد از حال و احوال پرسی بهم گفتن که چند روز ديگه مهمان نشون میشم.
گفت : من خوابم را اينطور تعبير مي كنم كه تو عمليات به #شهادت مي رسم و از من خواست تا بهش كمك كنم تا وصيت نامه اش را بنويسه
وقتي كه بهش گفتم ان شاالله مسئله اي پيش نمياد, دوباره تكرار كرد; مي دونم که #شهید میشم و خودش اينطور خبر #شهادت خودش را داد. مشغول نوشتن وصيت نامه شديم .
با شوق و ذوق بسيار مشغول به اين كار شد و حدود ساعت 9 صبح بود كه تو عمليات نصر 7 متوجه شديم اين عزيز همونطور كه
خودش گفت به #شهادت رسيده.🌷🌷🌷
روحش شاد و ياد و خاطره اش جاوداي🌹🌹
والسلام
به روایت: #همسنگر_شهيد
محمدرضا حفار مهریزی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401