🔹شهید دفاع مقدس شاهرخ ضرغام
◇نام: شاهرخ ضرغام
◇نام پدر: ـــــــ
◇ولادت: 1327/10/01
◇شهادت: 1359/9/17 (ماهشهر)
◇وضعیت تاهل: مجرد
◇نام جهادی: ندارند اما معروف به حر انقلاب هستند
◇اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره)
◇نحوه شهادت:
برای زدن ار پی جی بلند شد که تیر به سینه اش خورد و افتاد زمین نتونستند پیکرشو برگردونن، شب بعدش تو تلویزیون عراقی ها نشون داد که سرشو جدا کردن و مجری میگفت ما جلاد حکومت ایران را کشتیم شاهرخ از خدا خواسته بود گذشتشو پاک کنه ازش نه نشانی بمونه و نه چیزی،سالهاس پیکرش در جبهه ها ماند و برنگشته
◇سن شهادت: 32 ساله
◇علاقه: ایشان قبل از تحول به ورزش کشتی علاقه مند بودند و قهرمان کشتی بودند و که یک شب در تلویزیون امام خمینی(ره) میبینن و حرفاشون تو دلش میشنه و علاقه امام تو قلب شهید بزرگوار به وجود میاد و شهید ضرغامو از کاباره به جبهه میکشد
◇قسمتی از وصیتنامه شهید:
ندارند/پیر جماران در مورد ایشان فرمودند اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند من دست و بازوی شما پیشگامان رهایی را میبوسم و دعا میکنم خدا مرا با بسیجیان محشور کند
📌پیشنهاد میکنم زندگی نامه دقیق و خاطرات این شهیدو مطالعه بفرمایید
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
(معرفی از ما تحقیقات بیشتر از شما
ڪپی برای تمام گروه ها و کانال ها ازاد است)
زڪات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏
لینک کانال ما 👇
@zirechatreshohada1401
🌷ماجرای شیرین و جالب بدنیا امدن فرزند سردار شهید #محمدابراهیم_همت🌷
زمستان سال ۶۲بود ما تو اسلام اباد غرب زندگی میکردم ابراهیم از تهران اباد بود از قیافش معلوم بود که چندوقت است نخوابیده است😨 با اینکه خسته بود اجازه نداد من کار کنم🙃 خودش شام را اورد خوردیم جمع کرد مهدی را خواباند😴 رختخواب هارا انداخت من مصطفی پسر دومم را باردار بودم🙈 شروع کرد به حرف زدن با بچه توراهیمون😳😟
میگفت(بابایی اگر پسر خوب و حرف گوش کن باشی باید همین امشب سرزده تشریف بیاری،😳میدونی چرا؟چون بابا خیلی کار داره اگه امشب نیای من توی منطقه نگران تو و مامانت هستم☹️ بیا و مردونگی کن همین امشب تشریف فرمایی کن😑)جالب این بود که میگفت"اگه پسر خوبی باشی"نمیدانم از کجا میدانست بچه پسر است😟😳
هنوز حرفش تموم نشده بود که زد زیر حرفش و گفت(نه بابایی،امشب نیا🙁 بابا ابراهیم خستس چند شبه که نخوابیده بمونه برای فرداشب😤)این را که گفت خندیدم 😂گفتم تکلیف این بچه رو روشن کن بیاد یانیاد؟😉
کمی فکر کرد گفت قبول همین امشب،چه شبی بهتر از امشب که تولد امام حسن عسگری هم هست🤗 بعد انگار که با یکی از نیروهایش حرف میزند گفت پس همین امشب مفهومه؟👨✈️😡
مدتی گذشت احساس دردکردم و حالم بدشد😰ابراهیم حال مرا که دید ترسید گفت بابا تو دیگه کی هسی شوخی هم سرت😐 نمیشه پدر صلواتی؟🙃
دردم بیشتر شد ابراهیم دستوپایش را گم کرده بود😵 و از طرفی هم اشک تو چشماش حلقه زده بود😥 پرسید وقتشه؟گفتم اره🙈
منو رسوند بیمارستان و فرزندم بدنیا اومد و بچه هم پسر بود😟😍😍
اون شب ابراهیم مثل پروانه دورم میچرخید🦋 اون شبو هیچوقت فراموش نمیکنم و هروقت یادش میوفتم خندم میگیره💔🌺😍
📎راوی:ژیلابدیهیان(همسرشهید)
📚منبع:کتاب برای خدامخلص بود
#شهیدمحمدابراهیم_همت
#یادش_باصلوات
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401