eitaa logo
🌷ܝ̇‌ࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷
797 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
26 فایل
بسم‌رب‌الشہداء والصدیقین 💫‌ نام کانال: زیر چتر شهدا🌹 ‌‌شروع‌خادمی:1401/11/05🇮🇷 پایان خادمی:انشاءالله‌شہادٺ♥️ شهید دعوتت کرده پس بمون😉🍃 ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏 لینک کانال: @zirechatreshohada1401 مدیر کانال: @razmandegan1400
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹شهید دفاع مقدس شاهرخ ضرغام ◇نام: شاهرخ ضرغام ◇نام پدر: ـــــــ ◇ولادت: 1327/10/01 ◇شهادت: 1359/9/17 (ماهشهر) ◇وضعیت تاهل: مجرد ◇نام جهادی: ندارند اما معروف به حر انقلاب هستند ◇اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره) ◇نحوه شهادت: برای زدن ار پی جی بلند شد که تیر به سینه اش خورد و افتاد زمین نتونستند پیکرشو برگردونن، شب بعدش تو تلویزیون عراقی ها نشون داد که سرشو جدا کردن و مجری میگفت ما جلاد حکومت ایران را کشتیم شاهرخ از خدا خواسته بود گذشتشو پاک کنه ازش نه نشانی بمونه و نه چیزی،سالهاس پیکرش در جبهه ها ماند و برنگشته ◇سن شهادت: 32 ساله ◇علاقه: ایشان قبل از تحول به ورزش کشتی علاقه مند بودند و قهرمان کشتی بودند و که یک شب در تلویزیون امام خمینی(ره) میبینن و حرفاشون تو دلش میشنه و علاقه امام تو قلب شهید بزرگوار به وجود میاد و شهید ضرغامو از کاباره به جبهه میکشد ◇قسمتی از وصیتنامه شهید: ندارند/پیر جماران در مورد ایشان فرمودند اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند من دست و بازوی شما پیشگامان رهایی را میبوسم و دعا میکنم خدا مرا با بسیجیان محشور کند 📌پیشنهاد میکنم زندگی نامه دقیق و خاطرات این شهیدو مطالعه بفرمایید (معرفی از ما تحقیقات بیشتر از شما ڪپی برای تمام گروه ها و کانال ها ازاد است) زڪات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
🌷ماجرای شیرین و جالب بدنیا امدن فرزند سردار شهید 🌷 زمستان سال ۶۲بود ما تو اسلام اباد غرب زندگی میکردم ابراهیم از تهران اباد بود از قیافش معلوم بود که چندوقت است نخوابیده است😨 با اینکه خسته بود اجازه نداد من کار کنم🙃 خودش شام را اورد خوردیم جمع کرد مهدی را خواباند😴 رختخواب هارا انداخت من مصطفی پسر دومم را باردار بودم🙈 شروع کرد به حرف زدن با بچه توراهیمون😳😟 میگفت(بابایی اگر پسر خوب و حرف گوش کن باشی باید همین امشب سرزده تشریف بیاری،😳میدونی چرا؟چون بابا خیلی کار داره اگه امشب نیای من توی منطقه نگران تو و مامانت هستم☹️ بیا و مردونگی کن همین امشب تشریف فرمایی کن😑)جالب این بود که میگفت"اگه پسر خوبی باشی"نمیدانم از کجا میدانست بچه پسر است😟😳 هنوز حرفش تموم نشده بود که زد زیر حرفش و گفت(نه بابایی،امشب نیا🙁 بابا ابراهیم خستس چند شبه که نخوابیده بمونه برای فرداشب😤)این را که گفت خندیدم 😂گفتم تکلیف این بچه رو روشن کن بیاد یانیاد؟😉 کمی فکر کرد گفت قبول همین امشب،چه شبی بهتر از امشب که تولد امام حسن عسگری هم هست🤗 بعد انگار که با یکی از نیروهایش حرف میزند گفت پس همین امشب مفهومه؟👨‍✈️😡 مدتی گذشت احساس دردکردم و حالم بدشد😰ابراهیم حال مرا که دید ترسید گفت بابا تو دیگه کی هسی شوخی هم سرت😐 نمیشه پدر صلواتی؟🙃 دردم بیشتر شد ابراهیم دستوپایش را گم کرده بود😵 و از طرفی هم اشک تو چشماش حلقه زده بود😥 پرسید وقتشه؟گفتم اره🙈 منو رسوند بیمارستان و فرزندم بدنیا اومد و بچه هم پسر بود😟😍😍 اون شب ابراهیم مثل پروانه دورم میچرخید🦋 اون شبو هیچوقت فراموش نمیکنم و هروقت یادش میوفتم خندم میگیره💔🌺😍 📎راوی:ژیلابدیهیان(همسرشهید) 📚منبع:کتاب برای خدامخلص بود 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401