23.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مهر #خواهر_برادري
🎙 حاج عبدالرضا هلالي
🎙 #محمد_حسین_پویانفر
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️شهدای مظلوم مرزبان
🔹درپی درگیری مرزبانان با یک گروهک تروریستی در برجک مزهسر سراوان، ۵ مرزبان مرز به شهادت رسیدند.
🔹شهید ابوالفضل موسوی
✅#ما_رو_به_دوستان_معرفی_کنید
🍃🌸𖣔༅❧➼═┅─
هیئت علی ابن ابیطالب(ع)شهرابوزیدآباد
https://eitaa.com/zoalfghar
🌸بانام ویادخدا.....دلها آرام میگیرید
آغازگر هرسپیده دم 🌸
🌸🍃🌸🍃بسم الله الرحمن الرحیم
✅#ما_رو_به_دوستان_معرفی_کنید
🍃🌸𖣔༅❧➼═┅─
هیئت علی ابن ابیطالب(ع)شهرابوزیدآباد
https://eitaa.com/zoalfghar
🔥قَالَ الامام علی عليهالسلام:
مَا لاِبْنِ آدَمَ وَ اَلْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ
وَ لاَ يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لاَ يَدْفَعُ حَتْفَهُ.
⛔️فرزند آدم را با فخر فروشى چه كار؟
او كه در آغاز نطفهاى گنديده،
و در پايان مردارى بد بو است،
نه مىتواند روزى خويشتن را فراهم كند،
و نه مرگ را از خود دور نمايد.
📜 نهجالبلاغه، حکمت ۴۵۴
#نهج_البلاغه
#امام_علی
✅#ما_رو_به_دوستان_معرفی_کنید
🍃🌸𖣔༅❧➼═┅─
هیئت علی ابن ابیطالب(ع)شهرابوزیدآباد
https://eitaa.com/zoalfghar
#شهداوامامزمان
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
🔸روزی به شهید تورجی زاده گفتم: محمـــد باید معاون گردان شوی.
قبول نمی کرد، با اصرارِ من گفت :
🌷به شرطی که سه شنبه تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!
با تعجب گفتم : چطــور؟
با خنده گفت : جان آقای مسجدی نپرس!
قبول کردم و محمد معاون گردان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم :
🔸باید مسئول گردان شوی.
رفت و یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم.
گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری!
کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی!
🔸گفتم : صبــر کن ببینم! یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم بعضی هفته ها که نیستی کجا می روی؟
اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی؟
🌷بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا می رم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.
با تعجب نگاهش می کردم چیزی نگفتم.
❗️ بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندن نماز #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر میگردد.
یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.
سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری شده بود.
در مسیر برگشت با او صحبت می کردم.
🌷 می گفت: یکبــار 14 بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم!
هدیه به روح این شهید بزرگوار #صلوات