#یادی_از_شهدا
خاطره به یاد ماندنی #زهیرمعصومی فرزند شهید ابراهیمعلی معصومی_فرمانده گردان کمیل_ از #شهیدمجیدپازوکی
سالروز شهادت شهید جستجوگر نور مجید پازوکی
شیفته سادگی و صفایش بودم
🌷🌷🌷 فکر کنم تابستان سال 80 بود. شبی برای کشیک شبانه حدود ساعت 2 بود که در سنگر روی خاکریز دور مقر تفحص لشگر در فکه مشغول خواندن نوحه و زمزمهی سرودی بودم...
متوجه شدم شخصی برای وضو گرفتن کنار تانکر آب رفت...
دقت کردم دیدم آقا مجید پازوکی جانشین مقر است...
خوشحال شدم.. میدانستم قطعاً به کنارم میآید...شیفتهی سادگی و صفایش بودم... عاشق خاطراتش... تیکه کلامهای ''آجری''یش...
آمد با همان لقبی که به من داده بود گفت: چطوری'' مارگیر''... در چه حالی زهیر.. خوش میگذره؟!...
یادش بخیر...صدایش در گوشم عمق وجودم را نوازش میدهد...
خلاصه آمد و باهم شروع به درد و دل کردیم...همیشه آرزوی شهادت را با حسرت بیان میکرد...
من هم لذت شنیدن خاطراتش را عاشقانه با هیچچیز عوض نمیکردم...
آن شب از خوابی برایم گفت که هرگز از یادم کمرنگ نشد و سرلوحهی مشقهای زندگیام بوده و هست...
صحبت از شهادت و تکلیف جستجوگران شهدا در فکه بود و اینکه این یک وظیفه است...
آقا مجید گفت: زهیر، یادت هست امام خمینی. ره. فرمودند '''ما مکلف به انجام تکلیف هستیم،،،؟'''
گفتم: بله خوندم و میدونم...
بعد گفت: شبی امام خمینی. ره. را خواب دیدم...! آقا در خواب فرمودند:
''ما تنها با آنهایی کار داریم که رهروی عشقند... نه تکلیف...!!!''
بله... سردار باصفای تفحص، هم عاشقانه به تکلیف خود عمل کرد و هم رهروی عشق بود و به آرزویش رسید...
بعد از آن فهمیدم که واقعاً او چه دیده و امام. ره. در خواب بهوسیلهی ایشان چه گنج عظیمی به من دادند...
خیلیها در جنگ به تکلیف خود عاشقانه عمل کردند و تا آخر هم مشق جنگ کردند،! و مأجورند ...،🌷🌷🌷
#شهید_مجید_پازوکی
شهدا را یاد کنید با یک صلوات
@zohe72.کانال کمیل
هدایت شده از کانال کمیل.زهیر معصومی
#یادی_از_شهدا
خاطره به یاد ماندنی #زهیرمعصومی فرزند شهید ابراهیمعلی معصومی_فرمانده گردان کمیل_ از #شهیدمجیدپازوکی
سالروز شهادت شهید جستجوگر نور مجید پازوکی
شیفته سادگی و صفایش بودم
🌷🌷🌷 فکر کنم تابستان سال 80 بود. شبی برای کشیک شبانه حدود ساعت 2 بود که در سنگر روی خاکریز دور مقر تفحص لشگر در فکه مشغول خواندن نوحه و زمزمهی سرودی بودم...
متوجه شدم شخصی برای وضو گرفتن کنار تانکر آب رفت...
دقت کردم دیدم آقا مجید پازوکی جانشین مقر است...
خوشحال شدم.. میدانستم قطعاً به کنارم میآید...شیفتهی سادگی و صفایش بودم... عاشق خاطراتش... تیکه کلامهای ''آجری''یش...
آمد با همان لقبی که به من داده بود گفت: چطوری'' مارگیر''... در چه حالی زهیر.. خوش میگذره؟!...
یادش بخیر...صدایش در گوشم عمق وجودم را نوازش میدهد...
خلاصه آمد و باهم شروع به درد و دل کردیم...همیشه آرزوی شهادت را با حسرت بیان میکرد...
من هم لذت شنیدن خاطراتش را عاشقانه با هیچچیز عوض نمیکردم...
آن شب از خوابی برایم گفت که هرگز از یادم کمرنگ نشد و سرلوحهی مشقهای زندگیام بوده و هست...
صحبت از شهادت و تکلیف جستجوگران شهدا در فکه بود و اینکه این یک وظیفه است...
آقا مجید گفت: زهیر، یادت هست امام خمینی. ره. فرمودند '''ما مکلف به انجام تکلیف هستیم،،،؟'''
گفتم: بله خوندم و میدونم...
بعد گفت: شبی امام خمینی. ره. را خواب دیدم...! آقا در خواب فرمودند:
''ما تنها با آنهایی کار داریم که رهروی عشقند... نه تکلیف...!!!''
بله... سردار باصفای تفحص، هم عاشقانه به تکلیف خود عمل کرد و هم رهروی عشق بود و به آرزویش رسید...
بعد از آن فهمیدم که واقعاً او چه دیده و امام. ره. در خواب بهوسیلهی ایشان چه گنج عظیمی به من دادند...
خیلیها در جنگ به تکلیف خود عاشقانه عمل کردند و تا آخر هم مشق جنگ کردند،! و مأجورند ...،🌷🌷🌷
#شهید_مجید_پازوکی
شهدا را یاد کنید با یک صلوات
@zohe72.کانال کمیل
هدایت شده از کانال کمیل.زهیر معصومی
#یادی_از_شهدا
خاطره به یاد ماندنی #زهیرمعصومی فرزند شهید ابراهیمعلی معصومی_فرمانده گردان کمیل_ از #شهیدمجیدپازوکی
سالروز شهادت شهید جستجوگر نور مجید پازوکی
شیفته سادگی و صفایش بودم
🌷🌷🌷 فکر کنم تابستان سال 80 بود. شبی برای کشیک شبانه حدود ساعت 2 بود که در سنگر روی خاکریز دور مقر تفحص لشگر در فکه مشغول خواندن نوحه و زمزمهی سرودی بودم...
متوجه شدم شخصی برای وضو گرفتن کنار تانکر آب رفت...
دقت کردم دیدم آقا مجید پازوکی جانشین مقر است...
خوشحال شدم.. میدانستم قطعاً به کنارم میآید...شیفتهی سادگی و صفایش بودم... عاشق خاطراتش... تیکه کلامهای ''آجری''یش...
آمد با همان لقبی که به من داده بود گفت: چطوری'' مارگیر''... در چه حالی زهیر.. خوش میگذره؟!...
یادش بخیر...صدایش در گوشم عمق وجودم را نوازش میدهد...
خلاصه آمد و باهم شروع به درد و دل کردیم...همیشه آرزوی شهادت را با حسرت بیان میکرد...
من هم لذت شنیدن خاطراتش را عاشقانه با هیچچیز عوض نمیکردم...
آن شب از خوابی برایم گفت که هرگز از یادم کمرنگ نشد و سرلوحهی مشقهای زندگیام بوده و هست...
صحبت از شهادت و تکلیف جستجوگران شهدا در فکه بود و اینکه این یک وظیفه است...
آقا مجید گفت: زهیر، یادت هست امام خمینی. ره. فرمودند '''ما مکلف به انجام تکلیف هستیم،،،؟'''
گفتم: بله خوندم و میدونم...
بعد گفت: شبی امام خمینی. ره. را خواب دیدم...! آقا در خواب فرمودند:
''ما تنها با آنهایی کار داریم که رهروی عشقند... نه تکلیف...!!!''
بله... سردار باصفای تفحص، هم عاشقانه به تکلیف خود عمل کرد و هم رهروی عشق بود و به آرزویش رسید...
بعد از آن فهمیدم که واقعاً او چه دیده و امام. ره. در خواب بهوسیلهی ایشان چه گنج عظیمی به من دادند...
خیلیها در جنگ به تکلیف خود عاشقانه عمل کردند و تا آخر هم مشق جنگ کردند،! و مأجورند ...،🌷🌷🌷
#شهید_مجید_پازوکی
شهدا را یاد کنید با یک صلوات
@zohe72.کانال کمیل
#یادی_از_شهدا
خاطره به یاد ماندنی #زهیرمعصومی فرزند شهید ابراهیمعلی معصومی_فرمانده گردان کمیل_ از #شهیدمجیدپازوکی
سالروز شهادت شهید جستجوگر نور مجید پازوکی
شیفته سادگی و صفایش بودم
🌷🌷🌷 فکر کنم تابستان سال 80 بود. شبی برای کشیک شبانه حدود ساعت 2 بود که در سنگر روی خاکریز دور مقر تفحص لشگر در فکه مشغول خواندن نوحه و زمزمهی سرودی بودم...
متوجه شدم شخصی برای وضو گرفتن کنار تانکر آب رفت...
دقت کردم دیدم آقا مجید پازوکی جانشین مقر است...
خوشحال شدم.. میدانستم قطعاً به کنارم میآید...شیفتهی سادگی و صفایش بودم... عاشق خاطراتش... تیکه کلامهای ''آجری''یش...
آمد با همان لقبی که به من داده بود گفت: چطوری'' مارگیر''... در چه حالی زهیر.. خوش میگذره؟!...
یادش بخیر...صدایش در گوشم عمق وجودم را نوازش میدهد...
خلاصه آمد و باهم شروع به درد و دل کردیم...همیشه آرزوی شهادت را با حسرت بیان میکرد...
من هم لذت شنیدن خاطراتش را عاشقانه با هیچچیز عوض نمیکردم...
آن شب از خوابی برایم گفت که هرگز از یادم کمرنگ نشد و سرلوحهی مشقهای زندگیام بوده و هست...
صحبت از شهادت و تکلیف جستجوگران شهدا در فکه بود و اینکه این یک وظیفه است...
آقا مجید گفت: زهیر، یادت هست امام خمینی. ره. فرمودند '''ما مکلف به انجام تکلیف هستیم،،،؟'''
گفتم: بله خوندم و میدونم...
بعد گفت: شبی امام خمینی. ره. را خواب دیدم...! آقا در خواب فرمودند:
''ما تنها با آنهایی کار داریم که رهروی عشقند... نه تکلیف...!!!''
بله... سردار باصفای تفحص، هم عاشقانه به تکلیف خود عمل کرد و هم رهروی عشق بود و به آرزویش رسید...
بعد از آن فهمیدم که واقعاً او چه دیده و امام. ره. در خواب بهوسیلهی ایشان چه گنج عظیمی به من دادند...
خیلیها در جنگ به تکلیف خود عاشقانه عمل کردند و تا آخر هم مشق جنگ کردند،! و مأجورند ...،🌷🌷🌷
#شهید_مجید_پازوکی
شهدا را یاد کنید با یک صلوات
@zohe72.کانال کمیل
#یادی_از_شهدا
خاطره به یاد ماندنی #زهیرمعصومی فرزند شهید ابراهیمعلی معصومی_فرمانده گردان کمیل_ از #شهیدمجیدپازوکی
سالروز شهادت شهید جستجوگر نور مجید پازوکی
شیفته سادگی و صفایش بودم
🌷🌷🌷 فکر کنم تابستان سال 80 بود. شبی برای کشیک شبانه حدود ساعت 2 بود که در سنگر روی خاکریز دور مقر تفحص لشگر در فکه مشغول خواندن نوحه و زمزمهی سرودی بودم...
متوجه شدم شخصی برای وضو گرفتن کنار تانکر آب رفت...
دقت کردم دیدم آقا مجید پازوکی جانشین مقر است...
خوشحال شدم.. میدانستم قطعاً به کنارم میآید...شیفتهی سادگی و صفایش بودم... عاشق خاطراتش... تیکه کلامهای ''آجری''یش...
آمد با همان لقبی که به من داده بود گفت: چطوری'' مارگیر''... در چه حالی زهیر.. خوش میگذره؟!...
یادش بخیر...صدایش در گوشم عمق وجودم را نوازش میدهد...
خلاصه آمد و باهم شروع به درد و دل کردیم...همیشه آرزوی شهادت را با حسرت بیان میکرد...
من هم لذت شنیدن خاطراتش را عاشقانه با هیچچیز عوض نمیکردم...
آن شب از خوابی برایم گفت که هرگز از یادم کمرنگ نشد و سرلوحهی مشقهای زندگیام بوده و هست...
صحبت از شهادت و تکلیف جستجوگران شهدا در فکه بود و اینکه این یک وظیفه است...
آقا مجید گفت: زهیر، یادت هست امام خمینی. ره. فرمودند '''ما مکلف به انجام تکلیف هستیم،،،؟'''
گفتم: بله خوندم و میدونم...
بعد گفت: شبی امام خمینی. ره. را خواب دیدم...! آقا در خواب فرمودند:
''ما تنها با آنهایی کار داریم که رهروی عشقند... نه تکلیف...!!!''
بله... سردار باصفای تفحص، هم عاشقانه به تکلیف خود عمل کرد و هم رهروی عشق بود و به آرزویش رسید...
بعد از آن فهمیدم که واقعاً او چه دیده و امام. ره. در خواب بهوسیلهی ایشان چه گنج عظیمی به من دادند...
خیلیها در جنگ به تکلیف خود عاشقانه عمل کردند و تا آخر هم مشق جنگ کردند،! و مأجورند ...،🌷🌷🌷
#شهید_مجید_پازوکی
شهدا را یاد کنید با یک صلوات
@zohe72.کانال کمیل