⭕️ #شهید_جمهور های واقعی
👇 روایتی از خرمشهر؛
👈 اشکهای یک راننده، فریادهای بیصدا
👤 شهید اماناللهی روایت میکرد:
🌹 در بحبوحهی مقاومت در خرمشهرِ خونین، مردی را دیدم کنار یک کمپرسی، با دستهایی لرزان و چشمانی غرق اشک.
🌹 رفتم به سمتش و آرام پرسیدم: «چی شده برادر؟ چرا گریه میکنی؟»
🌹 با صدایی خفه گفت:
«ما از اولین لحظهی حملهی عراق، در خرمشهر ماندیم. با اینکه همه فریاد میزدند شهر را تخلیه کنید، ما دل نکندیم. نه به امید پیروزی، بلکه به امید غیرت.»
🌹 صدایش شکست:
«تانکها را که شنیدم، فوری کمپرسی را روشن کردم، زن و بچه را سوار کردم. اما دختر کوچکم، زهرای پنجسالهام نبود. گفتند با عمویش رفته. راه افتادیم، با هزار اضطراب از پل رد شدیم، آنسو که رسیدیم، سراغ زهرا را گرفتم. گفتند زهرا پیش ما نبود… دلم ریخت. برگشتم سمت پل… بسته شده بود.»
🌹 لحظهای سکوت کرد و بعد با بغض گفت:
«نمیدانید چه دردی دارد که یک بچه، از پشت شیشههای شکستهی یک خانه، فکر کند خانوادهاش او را جا گذاشتند… و رفتند… هر بار که یادش میافتم، نفس کشیدن برایم سخت میشود
🌹 در همان روزهای آغازین اشغال خرمشهر، پنج مرد، بینام و نشان، مأموریتی را پذیرفتند که پایانش را میدانستند؛ عبور آخر از پل خرمشهر.
🌹 هدفشان تنها یک چیز بود: معطلکردن ستون زرهی عراق، برای چند دقیقه بیشتر، تا مادران و کودکان از شهر بیرون بروند.
🌹 آنها گذشتند… پل زیر پایشان لرزید… اما برنگشتند.
🌹 نه نامی از آنها داریم، نه عکسی، نه مزار مشخصی.
اما میدانیم که صدای گلولههای آن روز، هنوز در کوچهپسکوچههای خرمشهر میپیچد و نام آن پنج نفر، روی دیوار تاریخ، با خون نوشته شده.
🌹 خرمشهر تنها یک شهر نیست، روایتیست از درد، از ایستادگی، از زخم و از ایمان.
😭 و زهرا… شاید هنوز هم چشم به راه پنجرهای مانده که هرگز باز نشد.
#خرمشهر #سوم_خرداد
🤲 اَللهُمَّ عَجِل لِوَلیکَ الفَرج بِحَقِّ فاطِمَة الزَهراء و بِحَقِّ زِیْنَـبِ الکُبْریٰ
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
🔹 eitaa.com/zoho313oor
ظهور بسیار نزدیک است
⭕️ #شهید_جمهور های واقعی 👇 روایتی از خرمشهر؛ 👈 اشکهای یک راننده، فریادهای بیصدا 👤 شهید امانالل
⭕️ حکایتی عجیب از #شهید_جمهور های واقعی
😭 راویان نقل کردند که پنج نفر که پشت به دوربین عکاسی هستند، از پل بسمت دشمن برگشتند تا جاماندگان را نجات بدهند....
😭 گویا اونها رفتند و دیگه امکان برگشت نداشتند، اسیر شدند یا شهید شدند، معلوم نیست.
👆 پستی را که به این پست سنجاق شده است را حتما بخوانید اگه دل تون لرزید برای ظهور آقاجان مان امام زمان دعا کنید
#خرمشهر #سوم_خرداد
🤲 اَللهُمَّ عَجِل لِوَلیکَ الفَرج بِحَقِّ فاطِمَة الزَهراء و بِحَقِّ زِیْنَـبِ الکُبْریٰ
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
🔹 eitaa.com/zoho313oor
⭕️ #شهید_جمهور های واقعی
👇 خیلی مهم برای کسانی که نخوانده اند دوباره آوردیم
👇 روایتی از خرمشهر؛
👈 اشکهای یک راننده، فریادهای بیصدا
👤 شهید اماناللهی روایت میکرد:
🌹 در بحبوحهی مقاومت در خرمشهرِ خونین، مردی را دیدم کنار یک کمپرسی، با دستهایی لرزان و چشمانی غرق اشک.
🌹 رفتم به سمتش و آرام پرسیدم: «چی شده برادر؟ چرا گریه میکنی؟»
🌹 با صدایی خفه گفت:
«ما از اولین لحظهی حملهی عراق، در خرمشهر ماندیم. با اینکه همه فریاد میزدند شهر را تخلیه کنید، ما دل نکندیم. نه به امید پیروزی، بلکه به امید غیرت.»
🌹 صدایش شکست:
«تانکها را که شنیدم، فوری کمپرسی را روشن کردم، زن و بچه را سوار کردم. اما دختر کوچکم، زهرای پنجسالهام نبود. گفتند با عمویش رفته. راه افتادیم، با هزار اضطراب از پل رد شدیم، آنسو که رسیدیم، سراغ زهرا را گرفتم. گفتند زهرا پیش ما نبود… دلم ریخت. برگشتم سمت پل… بسته شده بود.»
🌹 لحظهای سکوت کرد و بعد با بغض گفت:
«نمیدانید چه دردی دارد که یک بچه، از پشت شیشههای شکستهی یک خانه، فکر کند خانوادهاش او را جا گذاشتند… و رفتند… هر بار که یادش میافتم، نفس کشیدن برایم سخت میشود
🌹 در همان روزهای آغازین اشغال خرمشهر، پنج مرد، بینام و نشان، مأموریتی را پذیرفتند که پایانش را میدانستند؛ عبور آخر از پل خرمشهر.
🌹 هدفشان تنها یک چیز بود: معطلکردن ستون زرهی عراق، برای چند دقیقه بیشتر، تا مادران و کودکان از شهر بیرون بروند.
🌹 آنها گذشتند… پل زیر پایشان لرزید… اما برنگشتند.
🌹 نه نامی از آنها داریم، نه عکسی، نه مزار مشخصی.
اما میدانیم که صدای گلولههای آن روز، هنوز در کوچهپسکوچههای خرمشهر میپیچد و نام آن پنج نفر، روی دیوار تاریخ، با خون نوشته شده.
🌹 خرمشهر تنها یک شهر نیست، روایتیست از درد، از ایستادگی، از زخم و از ایمان.
😭 و زهرا… شاید هنوز هم چشم به راه پنجرهای مانده که هرگز باز نشد.
#خرمشهر #سوم_خرداد
🤲 اَللهُمَّ عَجِل لِوَلیکَ الفَرج بِحَقِّ فاطِمَة الزَهراء و بِحَقِّ زِیْنَـبِ الکُبْریٰ
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
🔹 eitaa.com/zoho313oor
14.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ حضرت زهرا (س) در شب ۲ خرداد سال ۱۳۶۱ چگونه در ملاقات حضوری با شهید صیاد شیرازی #خرمشهر را آزاد کرد و در همان شب و در عالم رویا خطاب به شهید حاج احمد متوسلیان چه گفت؟
👈 #شهید_جمهور و #شهید_خدمت واقعی امثال شهید صیاد شیرازی و احمد متوسلیان بودند روح شان شاد
🤲 اَللهُمَّ عَجِل لِوَلیکَ الفَرج بِحَقِّ فاطِمَة الزَهراء و بِحَقِّ زِیْنَـبِ الکُبْریٰ
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
🔹 eitaa.com/zoho313oor