eitaa logo
ظهور نزدیکه ان شاءالله
8.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
13.2هزار ویدیو
39 فایل
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است 🌱 هدف از ایجاد کانال معرفت بیشتر به امام و خودسازی و در نهایت زمینه سازی ظهور...❤️💚 جهت تبادل و تبلیغ 👈 @Gol_narges_110 کپی با ذکر صلوات آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5793931811679635779.mp3
11.2M
۲۵ آنچه که می‌بینی، آنچه که می‌شنوی، آنچه که بدان می‌اندیشی، آنجا که زندگی می‌کنی، آنجا که کار می‌کنی، آنجا که سفر می‌کنی، و ...... 🧩 شبیه تکّه‌های پازل، در حال شاکله‌سازی‌ تواَند! یعنی؛ باطنِ شما درنهایت، محصولِ همه‌ی ارتباطات، افکار و رفتار تو خواهد بود! 👈 حال یک سؤال؛ برگرد و جستجویی کن در سؤالات بالا! اوضاع باطنِ شما چگونه است؟ @zohoor_nazdike_enshaallah
3_727126809182809329.mp3
6.67M
🎥 عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه به زائر کربلای معلی... 🔸جهت تعجیل در ان شاءلله و سلامتی مولایمان عجل الله تعالی فرجه صلوات... @zohoor_nazdike_enshaallah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث کساء_مهدی سلحشور.mp3
5.42M
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله 📚 🎙با نوای حاج مهدی سلحشور پویش همگانی قرائت حدیث کساء به نیت تعجیل فرج() https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
حرف خاص.mp3
12.33M
  ※ امیرالمؤمنین خبر داده‌اند : هستند آدم‌هایی از جنس ما، همینجا کنار ما ، که خداوند دربرابر ملائک به آنها مباهات می‌کند! خودمانی بگوییم؛ " پُزِ شان را می‌دهد"! آدمهای عجیب و غریبی نیستند، فقط یک مشخصه دارند ؛ "حریمِ استفاده از حلال‌های خدا را می‌شناسند" ※ آیا حلالِ خدا هم، حریم دارد؟ @zohoor_nazdike_enshaallah
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: كُلُّ عَيْنٍ باكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيامةِ إِلّا ثلاتَ أعْيُنٍ: عَيْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ وَ عَيْنٌ غَضَّتْ مِنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَيْنٌ باتَتْ ساهِرَةً فِي سَبيلِ اللهِ. همه چشمها در قيامت گريانند، جز سه چشم:  چشمي كه در دنيا از خوف خدا بگريد  و چشمي كه از نگاه حرام خودداري كند  و چشمي كه به خاطر نگهباني در راه خدا بيدار بماند. 📚نور الثقلين، ج 3، ص 583 @zohoor_nazdike_enshaallah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله 🔆امروز 432219 وز از غیبت بهارانسانیت گذشت😔 🔷معرفت مهدوی🔷 🌹ﻭ ﺍﯾﺎﺏ ﺍﻟﺨﻠﻖ ﺍﻟﯿﮑﻢ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﻬﻢ ﻋﻠﯿﮑﻢ🌹 🍃ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺧﻠﻖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺷﻤﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. 🍃ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺧﻼ‌ﻕ ﻭ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﻣﺎﻣﺶ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ ،ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﻼ‌ﮎ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ. 🍃 ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ علیه السلام می فرمایند:ﻫﺮ ﺍﻣﺘﯽ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺋﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﯿﻤﺎ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﻫﻞ ﺍﻟﺒﯿﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﯾﺎ ﺟﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ. 🍃ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﮐﻨﺪ،ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﺒﻌﯿﺖ ﺩﺍﺩ،ﺗﺒﻌﯿﺖ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺣﺴﻨﻪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎﻻ‌ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ. 🍃ﺑﺎﯾﺪ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﺎﺑﯽ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ. 🍃ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﻢ ﺭﺟﻮﻉ ﺧﻠﻖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﺑﺮﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼ‌ﺋﮑﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﺧﻠﻖ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻼ‌ﮎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﻣﻠﺖ ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﺟﻮﻋﺶ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﻮﺩ. 😥 ┄┅══✼🌼✼══┅┄ توراندیدن‌ومردن‌فقط‌به‌این‌معناست به‌باد‌رفته تمام‌عمـرکوتاهـم . . 😔 @zohoor_nazdike_enshaallah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220104-WA0004.mp3
7.16M
🔳 ♨️از فاطمه(سلام الله علیها) بگو 👌سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام علیرضا @zohoor_nazdike_enshaallah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ نمیتوانست باورکند... _چند باری بابات اومد دنبالت. اما تو دیگه نمیرفتی همراهش. و این شد که پیش ما موندگار شدی.😊 سالهای اوج جنگ و درگیری بود... عموت محمد، مدام میرفت. تا اینکه یه بار، تو بهونه گرفتی که میخای همراهش بری. اونقدر گریه کردی و بهونه گرفتی، تا محمد راضی شد تو رو همراه خودش برد.تازه میرفتی مدرسه. تو رو برد «پشتیبانی قرارگاه» بهت گفته بود اینجا جبهه س تو هم باور کردی. تو آشپزخونه کمک حاج حسن میکردی. یوسف_ حاج حسن؟؟همون که تو شیراز چاپخونه داره؟؟!!😳 خانم بزرگ_ آره مادر..و دوستی محمد و حاج حسن هم از همون زمان جنگ بود. وقتی تو پیش حاج حسن رفتی اونجا بود که اون اتفاق برات افتاد.😢 خانم بزرگ اشکش را پاک کرد و با لحنی که غصه دار بود گفت: _تو خیلی وروجک بودی. اذیت میکردی. یکجا بند نمیشدی. قرار شد تو یخ ها رو تیکه کنی.یه روز که حاجی داشته کنسروها و وسایل رو جابجا میکرده تو داشتی قالب های یخ رو تیکه میکردی. و اونها رو بلند میکردی بذاری تو کلمن، که به کمد کنار دستت میخوری.کمد با تمام وسایل ها و کنسروها، روی تو می افته.😔😢 حرف خانم بزرگ که به اینجا رسید.... گریه امانش را برید.😭 آقاجلال آرام خودش را به خاتون . _.....مگه قرار نشد گریه نکنی. براچشمت ضرر داره. اروم باش😒❤️ ناراحت و متحیر از داستان زندگیش، بدون توجه به حرفهای آنها،رو به آقابزرگ گفت: _خب آقابزرگ بعدش چیشد.!😨 با آرام شدن خاتون، آقاجلال با ناراحتی رو به یوسف گفت: _وقتی ما رسیدیم به تو، تو رو برده بودن بیمارستان، 🏥بخش مراقبت های ویژه، تا یک هفته کما بودی.!😒 اون روز، تازه پدر و مادرت فهمیدن یه پسری به نام یوسف داشتن. ما رو که تو بیمارستان دیدن،از توهین😔 و تحقیرها😔 به کنار همه این اتفاقات رو اول ما، و بعد محمد رو مقصر میدونستن. خانم بزرگ_از همون موقع هم شد،که راه بابات با ما جداشد. دیگه ما براشون مهم نبودیم.... بخاطر همین هم از اون موقع تاحالا نه هیچ مهمونی و مراسمی به ما میگن، و نه برای ما قائل هستن. یوسف_خب چرا من هیچی از اینایی که میگین یادم نیس؟!😥😒 آقابزرگ_چون اون موقع با ضربه ای که به سرت خورده بود، فراموشی گرفتی. و دکتر هم گفته بود که ممکنه تا اخر عمر یادت نیاد. ممکنه هم با یه شُک همه رو بخاطر بیاری.😔 خانم بزرگ چای ها را که حالا سرد شده بود به آشپزخانه برد.چای تازه دم ریخت و به پذیرایی برگشت.اقابزرگ بلند شد. قاب عکسی را که روی طاقچه بود آورد. _اینو ببین. اونجا عکس گرفتین، محمد داد به ما، و هنوز هم حاضر نیست ببره خونشون، چون توی اون اتفاق، خودشو مقصر میدونه.😔 حالا جواب تمام سوالاتش را کم کم پیدا میکرد.... همین بود دلیل اونهمه دوری خانواده عمو محمد با خانواده اش. دلیل اختلاف خودش و یاشار، خودش و پدرمادرش، و....😧😯 خانم بزرگ_بیا مادر چاییت رو بخور تا سرد نشده😊☕️ نگاه از قاب کند. به چهره خانم بزرگ و آقابزرگ نگاهی عمیق کرد. چقدر آنها را دوست میداشت. _تا کی من پیش شما بودم؟😟 آقابزرگ استکان کمرباریک چایش را برداشت چند قلپی خورد و گفت: _کلاس هفتم بود فکر کنم باباجان. دیگه بابات وسایل زندگیشو آورد دوباره اینجا. یه خونه اجاره کرد. همینجا موندگار شد.ولی تو هیچی از خاطرات گذشتت چیزی نمیدونستی. خانواده ت هم هیچی برات نمی گفتن، تا امروز که خودت اومدی اینجا😒 _جالبه..!! چرا نمیخواستن من از گذشتم خبر دار بشم؟؟!!😐🙁 خانم بزرگ_چون برات برنامه ها دارن!!.. ادامه دارد... @zohoor_nazdike_enshaallah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
enc_16710552357336664511038.mp3
4.35M
🏴قدم قدم تا فاطمیه ۱۸ آروم جونم تب کردی خانم خونم 🎙کربلایی حسن عطایی @zohoor_nazdike_enshaallah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا