💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
_تو خونه ما، مامانم باید جلوی داماد هاش #حجاب کامل داشته باشه!😑😕
+پیامبر گفته؟!
_نه! بابام خوشش نمیاد...😅🙃
_به من یه دختر معرفی کن که اصلا نخواد بیرون از خونه #کار کنه!😬
+پیامبر توصیه کرده؟!
_نه! پسرم نمیپسنده...😓
_به جز #تلویزیون و لوستر، باقی #جهزیه رو دختر باید بیاره!
+پیامبر اینطوری شوهر داده؟!
_نه! رسم ماست...😓😞
_نمیتونی بچهت رو ساکت کنی نیا #مسجد!
+ولی پیامبر صدای #بازی بچه ها رو دوست داشت.☺️😊
_اون پیامبر خدا بود...😏
+پیامبر خیلی به #هدیه دادن سفارش میکرد!
_وقتی پرتوقع بشه تو جمعش میکنی؟😏
+پیامبر برای آراستگی و #معطر بودن هزینه میکرد!
_ما توی نون شبمون موندیم!😏😒
+پیامبر همیشه اول #سلام میداد!🤩😍
_اگه همهش من سلام کنم طرف فکر میکنه از دماغ فیل افتاده...😒
+وقتی به کسی دست میداد دستش رو زودتر از او نمی کشید!🤩😍
+وقتی با کسی حرف میزد کاملا به سمتش بر میگشت و بهش توجه میکرد!🤩😍
+دخترش رو میبوسید و می بوئید!😍🤩
+حرف کسی رو قطع نمیکرد!😍🤩
+اجازه نمیداد عیب کسی رو جلوش بگن!😍🤩
_حالا همه چی مون مثل پیامبر شده همین هامون مونده؟!😒😏
🔻امسال، روز #تولدش ،نیت کنیم تو هرکاری که از دستمون برمیاد، شبیهش بشیم!
یا یکی از اخلاق های خوبمون رو #وقف_پیامبر کنیم!
🔻بعد، نه چون ما خوبیم یا اون کار خوبه، فقط چون که #پیامبر اینطوری بوده، نذر کنیم تو همون یه کار، شبیه اون زندگی کنیم!
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #پنجاه_ودو
_همین...؟!؟.. بنظرت این چیز کمی هست؟😭
یوسف از ماشین پیاده شد...
بسمت در سرنشین رفت.به هرجوری بود، ریحانه اش را #راضی به پیاده شدن کرد..
ریحانه، #ناز میکرد..
#قهر میکرد..
و چه #خوب_خریداری بود یوسف... #خودش هم باورش نمیشد حرکاتش را..!خریدن ناز دلبرش را..!😎✌️
#بایدحرف_بزنند. بایدکه بشوید همه دلخوریهایش را.😍☝️
درب ماشین را قفل کرد...
دست خانمش را گرفت. آرام در پیاده رو قدم میزد.
_بانو جانم.. من مهمم یا سهیلا؟!😊
ریحانه_😞😢
یوسف _خانومم..حرف من برات سنده یا بقیه؟!😊
ریحانه_😞
یوسف_ اگه من نظری داشتم به هرکسی #غیرازتو چه نیازی بود اینهمه بخاطرت #بجنگم...!؟
سکوت ریحانه،..
سنگین تر از آنی بود که یوسف فکر میکرد. آرام راه میرفتند...
به بستنی🍦🍦 فروشی رسیدند..
نگاهی به ریحانه اش کرد. #بانگاه_فهمید، بستنی قیفی شکلاتی دوست دارد. دوتا خرید.
یوسف _زودتر بخور تا آب نشده..!😋🍦
ریحانه به بستنی اش زل زده بود. هنوز جوابش را نگرفته بود.👀😞
ریحانه _من میگم چرا از خودت #دفاع نکردی.. چرا #پشتم نبودی..!؟؟ چرا میذاری هرچی دوست دارن بهمون بگن..!!🙁
نگاهی به مردش کرد.
لبخند پررنگی☺️ روی لبهای یوسف بود. گریه کرده بود. دلخور بود. چرا یوسفش لبخند پهنی میزد...!؟! قابل درک نبود برایش.😕
_چرا هرچی میگم لبخند میزنی!! ؟؟🙁
یوسف اشاره ای به بستنی کرد. که آب میشود، اگر نخورد.
_یوسف جواب منو بده.. چرا؟!😕
روی نیمکتی که زیر درخت بود...
نشستند. یوسف تکیه داد. پا رو پایش انداخت. مشغول خوردن بستنی اش🍦😋 بود.
ریحانه حرص میخورد...
که جوابش را چرا نمیدهد.😬 و فقط لبخندی عایدش میشد.! ریحانه بستنی اش را خورد. اما ناراحت بود. چرا دلیلی نمیگفت.. چرا حرف نمیزد.. لبخند جوابش نبود..!🙁
ریحانه_ من جوابمو نگرفتمااا🙁
یوسف_ همه گریه کردنت بخاطر اینه من چرا از خودم #دفاع نکردم..!؟😊
ریحانه _خب نه.. دلم گرفت وقتی گفت تو بهش #نظر داشتی. گفت.. گفت تو با احساساتش #بازی کردی..!! 😞
یوسف_ من میگم تو جوابم بده. من بخاطر رسیدن به کی #چله گرفتم...؟!😊
ریحانه_😞
یوسف_ من بخاطر کی #همه رو بجونم انداختم..!؟
ریحانه_😔😓
یوسف_ بخاطر کی چند ماه همه رو #واسطه کردم.. که چی بشه.!؟ 😊
ریحانه شرمنده بود. باسکوت، سرش را پایین انداخت.😓😞
_جان دل..! جواب میخوام😊
_خب... خب.. ببخشید یوسفم😞😓
_اینا رو نگفتم که عذرخواهی کنی.نگفتم که فک کنی #منت میذارم.. نه...!! #وظیفم بود..!! فقط گفتم بدونی نظرم #غیرتو کسی نبوده و نیست.
والسلام😊✋
_گفتم که من لیاقتت ندارم😓دیدی حالا.. باورت شد..!😢😞
یوسف بلند شد. دستش را در جیبش کرد. اخمی درشت روی پیشانیش آمد.
_یه بار گفتم نبینم اشکتو..!😠
ریحانه زود ایستاد.اشکهایش راپاک کرد.
_چشم. هرچی شما بگی😢
_اونم پاک کن😠... زوود😠
ریحانه هنوز...
عصبانیت مردش را ندیده بود. ترسیده بود.😨دستی به صورتش کشید. 😥چند قطره ای زیر پلکهایش بود. آنها راهم پاک کرد.همه اخمش بخاطر #اشکم بود..؟!😍🙈
یوسف_ حالا خوب شد😉
ریحانه مشتی به بازوی عشقش زد.
ریحانه _ترسوندیم با این اخمت.😬😤
یوسف دست دلبرش را گرفت. بسمت ماشینشان🚙 میرفتند.
_بعضی وقتا لازمه .. خوبه اخم کردم وگرنه تا صبح برنامه داشتیم.😁
ریحانه بی حواس گفت:
_برنامه..؟! برنامه چی...!؟ 😳😟
ادامه دارد...
🔥نظام صنفی رایانهای:
#همستر کامبت اصلا #بازی نیست❗
▫️رئیس بازیهای رایانهای سازمان نصر ایران:
از نظر بازیسازان، «همستر کامبت» در دسته بازیها قرار نمیگیرد.
▫️میتون آن را اپلیکیشنی درنظر گرفت که سعی شده تا اقتصادِ بازی روی آن اجرا شود.
▫️برای عرضه اولیه ارز دیجیتال، باید ارز با قیمت بسیار پایین در اختیار برخی افراد قرار گیرد.
▫️طراحان #همستر کامبت با هوشمندی سعی کردند این ارز اولیه را در قالب یک بازی به مخاطب عرضه کنند.
برای شادی دل #امام_زمان صلوات
🆔 کانال ظهور نزدیکه ان شاءالله 👇
@zohoor_nazdike_enshaallah