فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
🎥 کلیپ آموزشی
✍موضوع: #وضو《#وضوی_ارتماسی》
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🎥 کلیپ آموزشی
✍موضوع: #وضو《#جبیره》
🖊 #ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
✍ از #نماز_صبح چقدر لذت می بری؟؟
🌳 اون موقعا که می رفتیم مدرسه و معلممون میگفت توی کلاس از روی فلان درس یه بار بنویسید و ماهم خطمون خوب بود و معلم هم می اومد بالای سرمون و به نوشتنمون نگاه می کرد،
🏵 یه حس شعف و نشاطی بهمون دست میداد؛ طوری که اصلا دوست نداشتیم معلم از کنارمون بره. وقتی می رفت، انگار حسمون برای قشنگ تر نوشتن ضعیف می شد.
🌳 حالا خدا بالای سر تک تک ما وایساده و به لحظه هم از ما غافل نمیشه.
وما الله بغافل عما تعملون. (بقره، آیه ۷۲)
و خدا از آنچه انجام می دهید غافل نیست.
🏵 خدا داره ریز کارا و حرفای ما رو می بینه و میشنوه. حس اون شاگرده رو باید ضرب در چند کرد تا بشه حس بنده ای رو به دست آورد که در برابر نگاه خدا داره کار میکنه؟
🌳 این حس وقتی که میاد، عبادتم یه لذت دیگه پیدا میکنه...
لذت یه کیف روحیه. تو وقتی کاری رو برای خدا انجام میدی و یقین داری که در مقابل نگاه خداست، به اندازه ای که خدا رو بزرگ می بینی، از این تماشا لذت می بری.
🏵 وقتی که حس میکنی این کار، هرچقدر سخت تر باشه،[مثل بیدار شدن برای نماز صبح و #وضو گرفتن در سرمای زمستان] بیشتر نظر خدا رو به شما جلب میکنه، لذتش بیشتر میشه.
📚 خدایی که هست، خدایی که داریم، استاد عباسی ولدی، صفحه ۵۲.
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
#تربیت_نسل_مهدوی
#پرسش_و_پاسخ_تربیتی
⁉️سوال: من مادر دو پسر ۲ و ۸ ساله هستم و فرزندان خود را خیلی دوست دارم. امّا گاهی اوقات از دست آنها خیلی عصبانی میشوم و پرخاش میکنم؛ امّا بعد از چند لحظه پشیمان میشوم. لطفاً به من بگوید چه کاری انجام دهم که در برابر شیطنت بسیار زیاد آنها صبور باشم؟
✅پاسخ از استاد تراشیون
🗒راهکارهای کنترل عصبانیت:
1⃣دوری از محیط در هنگام عصبانیت
شاید یکی از دلایل عصبانی شدن مادرها این باشد که آنها به رفتار فرزندانشان زیاد توجّه دارند؛ مثلاً گاهی اوقات مادر در گوشهای از خانه مشغول انجام کاری است و در همان موقع بچّهها شروع به شیطنت میکنند؛ او در ابتدا به آنها تذکر میدهد و بعد عصبانی میشود. توصیه ما این است که اگر بچّهها به خود آسیب نمیرسانند، مادر محیط خود را تغییر دهد؛ البته نه به صورت قهر و عصبانیّت، بلکه به آرامی بلند شوند و به اتاق دیگر برود.
2⃣ دائم الوضو بودن و تلاوت قرآن
چه خوب است که مادران همیشه در عرصهی تربیت با #وضو باشند؛ چراکه دائم الوضو بودن به انسان آرامش میدهد؛ همچنین آنها میتوانند روز خود را با تلاوت آیهای از آیات قرآن شروع کنند.
3⃣درک کردن فرزندان
پدر و مادرها باید توجّه داشته باشند که فرزندانشان هنوز کودک هستند و نباید مانند بزرگترها با آنها رفتار کنند؛ مثلاً نباید انتظار داشته باشند که وقتی به آنها میگویند آرام باش، سریع آرام شوند.
4⃣برقراری آرامش در خانه
گاهی اوقات دلیل عصبانی شدن مادران، عدم وجود آرامش در محیط خانه است؛ به عنوان مثال ممکن است زن و شوهر با هم اختلاف داشته باشند و همین باعث شود که مادر با فرزندانش بد رفتاری کند.
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
#سبک_زندگی👌👌
سعی کنیم دائم الوضو باشیم:😍😍
خواب با #وضو، عبادت است ؛👌
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : کسی که با #وضو بخوابد بستر او برایش #مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی #بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود....
مرگ با #وضو، شهادت است؛
رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی #شهید خواهى بود..
در قیامت نورانی می شوی؛
#پیامبر خدا می فرمایند: فردای #قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه ی امّتها در حالی محشور میکند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانیهای نورانی دارند...
📚مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج۱ ص۳۵۶
بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۲، باب۵
بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۳، باب۵
وسایل الشیعه: ج۱، ص ۲۹۷
ثواب الاعمال، شیخ صدوق
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
#سبک_زندگی
سعی کنیم دائم الوضو باشیم:😍😍
خواب با #وضو، عبادت است ؛
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : کسی که با #وضو بخوابد بستر او برایش #مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی #بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود....
مرگ با #وضو، شهادت است؛
رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی #شهید خواهى بود..
در قیامت نورانی می شوی؛
#پیامبر خدا می فرمایند: فردای #قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه ی امّتها در حالی محشور میکند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانیهای نورانی دارند..
📚مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج۱ ص۳۵۶
بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۲، باب۵
بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۳، باب۵
وسایل الشیعه: ج۱، ص ۲۹۷
ثواب الاعمال، شیخ صدوق
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #ششم
وارد سالن پذیرایی شدند...
همه بلند شدند،گویا همه آمده بودند وآنها نفر آخر..! به محض ورودشان بدستور کوروش خان #موسیقی_خاموش_شد. گرچه موافق نبودند.و صدای اعتراض همه را بلند کرد، اما همیشه #احترام برادر کوچکتر را داشت.
همه بودند...
*خاله شهین و اکبرآقا با دخترانش سهیلا و سمیرا و پسرشان حمید
*عموسهراب و مریم خانم با دخترش فتانه و پسرش مهرداد
*عمومحمد و طاهره خانم با دخترانشان مرضیه و ریحانه
*آقای سخایی با تک دخترش مهسا
از همه بیشتر با حمید و علی راحت بود...
و میتوانست ارتباط برقرار کند.به سمت اکیپ پسرها رفت.مهرداد، حمید، یاشار و دوستان یاشار هم، به جمع اضافه شده بودند.
حمید_ببین کی اومده.اشتباه اومدیااا.😳
مهرداد _عهههه مگه شمام دعوتین😧
با این جمله خنده بقیه پسرها بلند شد😂
جواب یوسف مهلت را از بقیه گرفت و گفت:
یوسف_ اره دیگه هی ما گفتیم نمیتونیم بیایماااا. ولی خب دیگه نشد هی اصرار کردن.بالاخره اومدیم😁😜
هنوز حمید جوابش را نداده بود که از پشت سر کسی او را میخواند.کمی خودش را کنار کشید.از اکیپ فاصله گرفت..
حدسش زیاد سخت نبود.باز هم سمیرا بود که #مجبور بود تحملش کند.آن هم مقابل همه.اما مجبور نبود به حرفهایش گوش کند و جواب دهد.!!نگاهی نمیکرد به او. خوب میدانست که #هرنگاه چقدر #ارزش دارد.
_یووسف دارم با تو حرف میزنماا..!! باز که نگاهت روی زمینه. ببین بخاطر تو رفتم این لباسو خریدم.
مقابلش چرخی زد..
دیگر نتوانست خوددار باشد...
باید کمی تندی میکرد!! نباید؟!! نگاهش را کمی بالا آورد اما نه به سمت سمیرا.باید اول مطمئن میشد، فقط برای #حفظ_آبروی_پدرومادرش. با نگاهش چرخی زد. همه سرگرم بودند.
#چهره_درهم کشید.
_بنده نیازی نمیبینم بخام نظر بدم. مفهومه!؟😠
این را گفت و سریع از کنارش دور شد.
انقدر همه درحال گفتگو و خنده بودند. که کسی صحبتهای آنها، عصبی شدن یوسف، و دلخوری سمیرا را ندید.
خودش را به زیرزمین حیاط رساند...
کیسه بکسی از سقف زیرزمین آویزان کرده بود برای این روزهایش.ضربه میزد تا آرام شود.😡👊 تمام عصبانیتش را.روی کیسه خالی کرد.👊😡👊
آرامتر شد...
به حیاط آمد #وضو✨ گرفت. مانند آبی بر آتش آرامترش کرد.
قلبش تپش داشت.😣مدتی بود که اعتنا نمیکرد به تپشهای قلبش.😣
دستهایش را درجیبش فرو کرد..
نگاهی به آسمان کرد.با نگاهش با خالق و معبودش، حرف میزد...
«خدایا...میدونم که میبینی...😭میدونم از تک تک سلول بدنم خبر داری... میدونی #نمیخوام نافرمانی کنم... 😭میدونی چی میگم... کمکم کن...نکنه #رها کنی... نکنه #نظر نکنی... 😭ای وااای من...😭میدونم میدی هرچی بخوام...اگه هم ندی به حکمتت #اعتماد دارم...تو که میدونی چی میگم.تا کی صبر کنم؟؟ #میترسم. نکنه پام بلغزه...😭
تپش قلبش، او را، مجبور به نشستن کرد. نشست. پشت درختی بود. کسی او را نمیدید. همانجا روی زمین #سجده رفت.
خدایا...میترسم..! میترسم..!😭 #ازایمانم از #نفسم!😭 خودت کمکم کن. تا کی مهمونی، تا کی تحمل کنم، تا کی..!؟ خدایا اگه امتحانه، #امتحانت خیلی سخته. نکنه عذابه..😭میترسم نکشم.ببرم..😭یارب العالمین. یا غیاث المستغیثین. »
مثل باران بهاری، اشک ازچشمش سرازیر بود...😭
سردرد بدی گرفته بود..😣کی تمام میشد این #کابوسها،.. بسمت آبخوری کنار حیاط رفت، باز صورتش را شست، تا کمی از قرمزی چشمانش و التهاب صورتش دراثر گریه ها، کمتر شود..
آرام بسمت ورودی خانه رفت...
به آشپزخانه رسیده بود که این بار سهیلا و فتانه باهم دست به یکی کرده بودند.
سهیلا_یوسف جونییی.. کجایی؟! یه ساعته دارم دنبالت میگردم!!
تحویلش نگرفت مثل همیشه..!!
فتانه خواست نزدیکتر شود.اما خودش را کنار کشید. #بی_تفاوت از کنارش گذشت.
فتانه بدون هیچ عکس العملی گفت:
_وای یوسف چقدر این لباس بهت میاد! خیلی جذابت کرده..!
با نگاهش بدنبال مادرش میگشت،..
#تنهامحرمش بود در این مجلس.😞☝️بالاخره او را یافت.#بدون_کلامی_جواب بسمت مادرش رفت.
آرام نجواکنان کنار گوش مادرش گفت:
_سردرد بدی دارم. تو اتاقم هستم. کاریم داشتین بگید😣
_ینی چی که میری تو اتاق.؟؟!!😕
_نمیتونم مادرمن! نمیتونم..😣
به محض سکوت مادرش از فرصت استفاده کرد.بسمت اتاقش که در طبقه بالا بود رفت..
میانه راه پله، خاله شهین و مریم خانم او را دید.مدام باتعریف و تمجید سعی داشتند او را بحرف آورند. و چند دقیقه ای همکلامش شوند.سر به زیر لحظه ای مکث کرد.با گفتن "بااجازتون.." ادامه راه پله را بالا رفت...
وارد اتاقش شد..
همان اتاقی که تمام خانه را با آن عوض نمیکرد.با داشتن کتابخانه محبوبش،قاب ها و پوسترهایی از شهدا و حضرت آقا، کامپیوتر، و دستگاه پخشی که همیشه با نوای مداحی، روح و جانش را تسکین میداد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نش