eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
59.6هزار عکس
61هزار ویدیو
1.3هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو این هیری ویری این دو تا بدبخت چه باید بکنن که مصرف سوختشون روزی ۱۰ لیتره؛ کاش کارت #بنزین بدن بهشون👆😳 🔖کانال خبری 20:30👇 🌐 eitaa.com/joinchat/2748973056C49bc959112
‍ ‍ ⛔️"برای دفاع از دست‌های روی شاهرگ تعارف نکنید" ♦️یک هفته جلوتر از از ترور جان سالم به در برد و حالا با دست روی می‌گوید "همه عمر پیشمرگ مردم بودیم. حالا هم گردن‌مان از مو باریک تر است" در برابر برای دفاع از قهرمان‌ها خجالت نکشید. هشتگ زدن برای شیر فقط از شغال های فضای مجازی بر می‌آید. ♦️دقیقا ما همانقدر که برای پرسیدن این سوالها حق داریم؛ 1. مسئول این پنهانکاری 3 روزه کیست؟ 2. مسئول خالی نکردن آسمان کشور در شرایط جنگی چه کسی است؟ حق داریم پشت سربازان و فرماندهانی که ممکن است دفعه بعد دست شان روی ماشه بلرزد بایستیم. اینها هرچقدر تحقیر شوند ما بی‌دفاع‌تر می‌شویم. ♦️من هم می فهمم الآن لایک در روضه خواندن است. ذائقه مخاطب مصیبت زده بعد از اینهمه اخبار بلا و بی کفایتی، شمع روشن کردن و همدردی و فحش به را می‌طلبد. ولی نمی‌توانم در دفاع از امنیت ایران و در دفاع از سربازانش تعارف کنم. ما در به سر می‌بریم. ♦️ما همانقدر که در ماجرای داد زدیم و از تصمیمات مجهول سران قوا نوشتیم و هنوز داریم از بلاتکلیفی تعداد کشته‌ها و مسئولیتش می‌گوییم و به "جمعه از صبح پا شدم" آنهم با لبخند تاختیم باید در برابر این دست گذاشتن روی شاهرگ و این روزنه‌های مسئولیت‌پذیری تعارف نکنیم و الا دو روییم. ✍️ وحید اشتری 🇮🇷کانال اساتید انقلابی http://Eitaa.com/asatid_enghelabi http://sapp.ir/asatid_enghelabi http://ble.im/asatid_enghelabi
23.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
● مرصاد حزب الله | زالوهای اصلاح طلب | نماهنگ محسن چاوشی برای جریان ضدانقلاب اصلاح طلب - این نماهنگ در جریان سیل اخیر خوزستان و با به تصویر کشیدن خیانت جریان ضدانقلاب اصلاح طلب در طی سی و دو سال فریب و نیرنگ مردم در انقلاب اسلامی تولید شده است . در نشر این نماهنگ کوشا باشید meersad.ir/shownamahang/104 | @meersad_ir
🔰تیرماه گذشته وقتی دولت مانند دزد دریایی نفتکشمان را در متوقف کرد و سپاه پاسداران متقابلا کشتی انگلیسی را در خلیج فارس توقیف کرد، روزنامه آرمان نوشت «توقیف نفتکش انگلیسی یک کار احساسی بوده و نباید بهانه به دست غرب بدهیم.» سعی کردند مردم را بترسانند که نتیجه این اقدام و بیشتر خواهد بود. 🔰البته خیلی زود به همه ثابت شد تنها چیزی که می تواند غربی ها را به کرنش وادار کند، نشان دادن است. چراکه انگلیسی ها مجبور شدند نفتکش ما را آزاد کنند. اما امروز که پنج نفتکش ما با پرچم خودمان با اقتدار، درحال حمل میلیون ها بشکه از مسیر جبل الطارق به ست و غربی ها جز جوسازی رسانه ای، جرأت هیچ کاری را ندارند، بیش از پیش ارزش اقدام مقتدرانه سال گذشته سپاه بر همه آشکار شد. 🔰 را باید با اقتدار به دست آورد. هیچ کس آن را به ما هدیه نخواهد کرد! 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی http://eitaa.com/asatid_enghelabi http://sapp.ir/asatid_enghelabi
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
ظهور نزدیک است
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_اول 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده ب
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
⭕️این ۵ نفر تئوریسین دولتی بوده اند که قیمت ارز را در ۳ سال ۱۰ برابر کرد و رئیس اون دولت گفت صبح جمعه خودم فهمیدم گران شده! حالا این ۵ نفر نظریه‌پرداز دولت بیانیه صادر کردند و از افزایش و کوچک شدن طبقه متوسط در دهه گذشته نالیده‌اند. ✍🏻محمّدجواد 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 کلیپی که هر فرد انقلابی ، باید هر روز ببیند ... 🎤 بیانات گوهر بار 👌 همان عالمی که رهبری فرمود به جامعیت او سراغ ندارم ‼️ ⬅️ خطر بزرگی که آیت الله مصباح در اواخر عمر خودشان به انقلابی ها هشدار دادند ‼️ 👈👈👈 فقط به تاریخ این بیانات توجه کنید ، 👈 این سخنان برای 14 تیرماه سال 97 است ، قبل از فتنه و قبل فتنه عظیم که هر چه از دهنشان در آمد به نسبت دادند و او را دست بسته و تحت محاصره نفوذی ها و دارای تحلیل غلط و غیر متخصص و... خواندند. 👉👉👉 ✅ گویا این دیده بان و بزرگ جبهه انقلاب این پیش بینی و آینده نگری را داشت که قرار است یکی دو سال بعد ( 98 و 99 ) ، جریان انقلاب وارد یکی از عظیم ترین آزمایشات خود شود ، تا جایی که با ادعای انقلابی گری ، دستورات رهبری را زمین گذاشتند و حتی علیه دستور واضح رهبری ، تحصن راه می انداختند و وقاحت را به حدی رساندند که تیم پزشکی رهبری را تحت نفوذ خواندند ! 👌 بودن یعنی این ، یعنی خطر را قبل رخ دادن آن بفهمی و هشدارهای لازم را بدهی 👌 بودن یعنی همه را به اطاعت از فراخواندن ، نه اینکه هر جا تحلیلمان با رهبری زاویه داشت ، او را متهم کنیم و از دستورات او شانه خالی کنیم. 👈👈 نه اینکه وقتی رهبری می گوید چون مرزها بسته است کسی نرود ، ما برویم حرف فلان حاج آقای معروف را گوش کنیم و برویم لب مرز و باعث کشته شدن چند نفر بشویم ! ⬅️ خاک قبرت سرمه چشم های ما ای ، زنده نبودی که ببینی کار برخی ها به جایی رسیده که حرف رهبری را در روز روشن تحریف یا توجیه میکنند @asatid_enghelabi
. ❎❎❎ مقایسۀ🔻قدرت خرید در سال ۱۳۵۷ با سال ۱۴۰۳ ✍ رضا صابری خورزوقی این مقایسه براساسِ میانگینِ کشوریِ قیمت‌ها و حداقل حقوق‌ها در سال ۱۳۵۷ و سال ۱۴۰۳ انجام شده است 🔻کالاهای نمونه🔻 نان، مسکن، خودرو، بنزین ‌و دلار است 👇توجه👇 در متن زیر حرفِ «ر» کنارِعدد،یعنی،ریال و حرف «م» یعنی، میلیون 👇ملاحظه بفرمائید👇 🔻حداقل حقوق🔻 سال ۱۳۵۷ = ۶۳۰۰ ریال سال ۱۴۰۳= ۱۱میلیون تومان 🥓 سنگکِ معمولی سال ۱۳۵۷، ۵ ریال سال ۱۴۰۳، ۵۰هزار ریال این☝️ یعنی: حقوقِ سال۵۷ = ۱,۲۶۰ نان حقوقِ سال۴۰۳= ۲,۲۰۰ نان حساب کنیم🔻 ا ۱,۲۶۰ = ۵ ÷ ۶۳۰۰ ا ۲،۲۰۰ = ۵۰,۰۰۰ ÷ ۱۱۰م_ر 🏠 👈 میانگینِ ۱مترمسکن درکشور 👇ا👇 سال۱۳۵۷ 👈 ۵,۵۰۰ تومان سال۱۴۰۳ 👈 ۵۵م تومان این☝️یعنی: ۹ماه حقوقِ ۵۷= ۱مترمسکن ۵ماه‌حقوقِ۴۰۳ =۱مترمسکن حساب کنیم🔻 ا ۹ = ۶۳۰ ÷ ۵,۵۰۰ ۵ = ۱۱م ÷ ۵۵م 🚙 👈 پیکان،سالِ۵۷= ۲۰هزارتومان کوئیک،سالِ۰۳ =۴۵۰م‌تومان این☝️یعنی: با تفااااااااوتِ کوئیک و پیکان ۳۳ماه حقوقِ۵۷ = پیکان ۴۰ماه‌حقوقِ۴۰۳ = کوئیک حساب🔻 کنیم پیکان👈۲۰،۰۰۰ =۶۳۰×۳۳ کوئیک👈 ۴۵۰م = ۱۱م×۴۰ ⛽️ 👈 سال ۵۷ = هر لیتر ۶ ریال سال۴۰۳=هرلیتر۳۰هزارریال این☝️یعنی: حقوقِ سال۵۷ = ۱،۰۵۰ لیتر حقوقِ ۱۴۰۳ = ۳،۴۴۴ لیتر حساب کنیم🔻 سال۵۷👈۱،۰۵۰=۶÷۶۳۰۰ر ۴۰۳👈۳،۴۴۴=۳،۰۰۰÷۱۱م 💵 نرخ 👈 سال۱۳۵۷،دلارِدولتی۷تومان سال ۴۰۳،دلارِآزاد۶۵,۰۰۰تومان این☝️ یعنی: ۱ماه حقوقِ ۵۷ = ۸۹ دلار ۱ماه حقوقِ۴۰۳ = ۱۶۹ دلار حساب 🔻کنیم سال۵۷👈 ۸۹ = ۷÷۶۳۰ ۴۰۳👈 ۱۶۹ = ۶۵ه‍ ÷۱۱م 🔻یادآوری🔻 بجز طلا، قیمت سایر کالاها همین حدود افزایش داشته 👇لطفاً👇 و نوجوانان را آگاه کنیم و مراقب باشیم تا مزدورانِ ا🇺🇸‌دشمنانِ‌حقوق‌بشر🇪🇺 وانصافشان را نکنند .. ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ 🤲اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید 🥀 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
⭕️خیلی خوب به این عکس نگاه کنید اینکه میگیم از رهبری دارن هزینه میکنند یعنی این مسئله گرانی در زمان روحانی رو به یاد بیارین... ─═┅═༅🇵🇸𖣔🌼𖣔🇮🇷༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
♨️ شوخیِ فریب مردم با رفع برای آزادسازی قیمت‌ها، کم کم جدی می‌شود! 🔹 روزنامه در تاریخ ۹ مرداد امسال، پس از رأی آوردن یک ابر راهکار برای انجام ارائه نمود. 🔹 بماند که منظور این بزرگواران از اصلاحات اقتصادی: ۱. یعنی آزادسازی نرخ ارز (تبدیل نرخ ارز از ۲۸,۵۰۰ به ۶۰,۰۰۰ تومان)، ۲. یعنی آزادسازی قیمت (بنزین ۲۵ الی ۳۰ هزارتومانی)، ۳. یعنی آزادسازی قیمت و … 🔹 اما ابر راهکار چه بود؟ اول را برداریم که به مردم یک آبنبات بدهیم، بعد اصلاحات اقتصادی را انجام بدهیم. گفتیم حالا یکی یه مقاله‌ای نوشته خیلی جدی نگیریم. 🔹 گذشت تا اینکه روز گذشته آقای ، وزیر در حاشیه جلسه هیئت دولت دقیقاً همین حرف را تکرار کرد! 🔹 تأسف‌بار آنجاست که علناً و بصورت کاملاً واضح از این سخن می‌گویند که یک چیزی بدهید تا مردم را گول بزنیم با آن بعد برویم سراغ ! ─═┅═༅🇵🇸𖣔🇮🇷𖣔🇱🇧༅═┅┅─ به‌کانال‌ولایی بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
❌تذکر مهم به پزشکیان در قم ⏪سهم خواهی بی رحمانه ستادهای پزشکیان برای کسب قدرت در دولت موجب انتقادات وسیعی در کشور شده است. تا جاییکه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار دکتر پزشکیان در ضمن تذکرات کلیدی به او گفتند: ▪️«اینکه برخی چون در فعال بودند، پس باید مدیریت ها به آنها واگذار بشود، صحیح نیست و نباید انتخاب را فدای فعالان انتخاباتی کرد، بلکه باید از افراد شایسته و کاردان، قوی و بومی استفاده کرد. ▪️همچنین ایشان ضمن تذکر نسبت به اقلام معیشتی، لزوم عمل به وعده‌های ، گرانی اجاره و رهن، نسبت به افزایش سبب گرانی تمام اجناس می شود که تحمل آن برای مردم مشکل است. ✍مهدی‌یار