eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
52.7هزار عکس
54.8هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی ارتباط با خادم 👇 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🔵 مناظره کودک و حاکم‌ ‌ 🔴 مأمون عباسی برای اینکه شأن علمی امام جواد(ع) را تخریب نماید جلسه مناظراه ای بر پا کرد؛ در این مناظره یحیی بن اکثم از امام سوال کرد: حُکم حاجی که در حج حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟»‌ ‌ ⚪ امام جواد فرمود: «این صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حَرَم؟ حکم کشتن صید را می‌دانسته یا نمی‌دانسته؟ عمداً کشته یا غیر عمدی بوده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا حاجی به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟»‌ ‌ ✅ یحیی بن اکثم که از این همه تقسیم‌بندی مسأله جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد.در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت: «آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را با این جزئیات بیان کند؟ گفتند: «نه! به خدا قسم شما جواد را از ما بهتر می‌شناختید.»‌ ‌ 🌸🌸⚘⚘💐💐 ولادت امام جواد علیه السلام را تبریک و تهنیت عرض می کنیم 🌺🌺🌹🌹🌷🌷‌ ‌ @fowjmedia 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
🌙 قسم می داد ازش عکس📸 نگیرند گفتم وظیفه من تهیه عکس است می گفت از کار ها بگیر از چهره من نه ، شب بود همه جمع نشسته بودیم داشتیم شوخی می کردیم گفت بچه ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم گفتم نکنه داری شهید میشوی گفت آره نزدیکه ،هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم همه لحظاتی در سکوت رفتند یکی از بچه ها دوربین آورد گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم گفت باشه نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم فرداش شهید شد.🕊 ..•°•🖤°•🖤°•🖤•°•.. @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ..•°•🖤°•🖤°•🖤•°•..
مسئولیت پذیری از توصیه های همیشگی به بود. او سه بار در سال های 93 و 94 در جریان جنگ سوریه مجروح شد💔 و سرانجام در جریان حمله نیروهای تکفیری به خان‌طومان در جنوب غرب حلب در زمان آتش ‌بس در 19 اردیبهشت سال 95 به شهادت رسید.🕊 و پیکر پاک ایشان بعد از ۴ سال تفحص و در ۱۰ خرداد ماه ۱۳۹۹ به کشور بازگردانده شد.🇮🇷 🕊 ..•°•🖤°•🖤°•🖤•°•.. @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ..•°•🖤°•🖤°•🖤•°•..
♦️| بسیار بی ریا بود. ایشان تازه از سوریه به ایران بازگشته بود و همه نیروهای گردان مشتاق دیدار ایشان بودند. حتی پدر نیز ایشان را زیارت نکرده بود و به همین خاطر به محل گردان مراجعه کرده بود. همه منتظر بودیم که از اتاق بیرون بیاید و از سوریه برای ما صحبت کند که متوجه شدیم، ایشان مشغول تمیز کردن سرویس بهداشتی گردان هستند. این کارها را بدون در نظر گرفتن سلسله مراتب و در راه رضای خداوند انجام می داد. ♢| بچه های گردان تکاوران را با سلام هایش می شناختند. گاهی پیش می آمد که به دلیل مشغله زیاد متوجه سلام نمی شدم، ولی تا چندین مرتبه سلامش را تکرار می کرد. زمانی که سرم را بلند می کردم و چهره گشاده و لب های خندان را می دیدم تازه متوجه می شدم که ایشان چند مرتبه به من سلام داده است و من متوجه نشده ام.🦋 ---❁•°🕊️•°❁--- @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ---❁•°🕊️•°❁---
پرسیدند: فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند: از شخص کریم همین که درخواست کنید به شما عنایت میکند. ولی خود به خود به دنبال سائل می گردد تا به او عطا کند. ... ولادت با سعادت امام جواد (ع) مبارک ... کانال حاج محمود کریمی [ @hajmahmoud_karimi]
✍🏼 در همین زمان‌‌های طلایی به اوج رسیدن جواد بود که صداهای غریبه‌ای آرامش کشور را به هم ریخته بود! صدا صدای هشت سال جنگ تحمیلی عراق به ایران بود... 🔹جواد که آدم دغدغه‌مندی بود، دلش هیچ آرام نمی‌گرفت. پس جواد دست به کار شد. از این مسجد به آن مسجد، از این پایگاه به آن پایگاه... انقدر رفت و آمد تا بلاخره یک‌جا در مسجد دلش بند شد. اما فقط که رضایت و کارهای اداری نبود! .. ✍🏼 جواد خیلی ریزتر از آن بود که به جبهه و در دل جنگ برود! از مسجد برگشت اما نه ناامید بلکه فکرهای دیگری به ذهنش رسیده بود! شاید مراجعه به مسجد و یا پایگاه دیگز و دست‌کاریِ شناسنامه و یکسال بزرگ کردن و اجبار کردن مادر برای رضایت آن تاثیری در جثه‌ی ریز او نداشت اما مهم این بود که هیچ وقت دست از تلاش برنداشت تا اینکه خودش را به جبهه برساند! .. جبهه رفتن جواد در سنِ ۱۷ سالگی، دقیق همان وقتی که تازه پا در ایام جوانی میگذاشت رغم خورد و خودش را به خط مقدم کردستان رسانید و بعد چند وقت هم به جزیره‌ی مجنون پیوست برای اسلام، ناموس کشور و وطنش که و وطن مادری‌اش بود...🌾 🔹در طی یکسالی که جواد عمر گران‌بها و تکرار نشدنیِ جوانی را در جبهه می‌گذراند چندین بار بود که مرخصی میگرفت تا دیداری با مادر و پدر دلتنگش تازه کند اما فقط این یک بار بود که شد آخرین مرخصی گرفتن و به سمت مشهد برگشتن... ✍🏼 حرف‌های جواد عجیب بود! جواد چیز‌هایی را می‌دید که مادر نمی‌دید! چیزهایی را می‌شنوید که کسی نمی‌شنوید! جواد نه تنها در جنگ سرد جان می‌داد بلکه جنگ روانی و نرم هم کم تاثیر در روحیه‌ی جواد نگذاشته بود... صدای آهنگ و جشن عراقی‌ها در حالی که نخلستان‌های ایرانِ‌جان در دل آتش میسوخت و خاکستر میشد! دیدن موش‌ها و نبود امکانات بهداشتی و کمبود غذا و آب... .. اینها کم آدمی را مرد نمی‌کند! جواد آمده بود تا خداحافظی کند، تا خودش را و خانواده‌اش را تا همیشه به خدا بسپارد و برگردد. بر یک چشم به هم زدن ده رو مرخصی تمام شد! حالا جواد ۱۸ ساله شده بود! سن قانونی و انگار مردی شده بود برای خودش... 🔹اما برگشتن جواد به جزیزه‌ی مجنون همانا و دست روزگار و خوش پسندی‌های بی‌موقع‌ و بی‌رحمش همانا! بگذار ساده بگوییم و بنویسیم! هنوز ده روز از اتمام مرخصی جواد نگذشته بود که جواد در تاریخِ ۸ مهرماه ۱۳۶۶، بدون دست و شاید صورت سفیدِ همچون ماهش برگشت اما نه به خانه و نه به آغوش خانواده! بلکه به معراج شهدا و آرامگاه ابدی‌اش بهشت‌رضا...🥀 رفت... یا بهتر است بگوییم جوادها رفتند تا ایرانِ‌جان برای من و تو و امثال ما بماند🪴 🆔 @KhGShohada_ir