eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
52.6هزار عکس
54.8هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی ارتباط با خادم 👇 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ایشاالله پیش عباسم 🔹 تاسوعا، سالروز شهادت شهید مصطفی 🎞 بریده‌ای از مستند 📺 دانلود و تماشا در عماریار ✅ در ، با خانواده فیلم ببینید 🆔 @AmmarYar_IR
•°.🌱♡ با و خيلی رفاقت نزديكی داشت.❤️ قرار بود با هم اعزام شوند. زمان اعزام شان تا صبح فرودگاه بودند، اما اعزام نشد و برگشت. وقتی برگشت كوله پشتی اش را تا ۴۰ روز باز نكرد. خبر شھادت را كه شنيد بيقراری اش بيشتر شد و دو هفته روزه گرفت تا اعزامش به مشكلی نخورد. چند روز بعد از چهلم اعزام شد. شبی كه شھيد شده بود زنگ زد و گفت: "دوست عزيزم رفت ديگر نمي توانم بمانم." می گفت: "لازم باشد مستقيم می روم از اجازه رفتن می گيرم." آن قدر بی تاب رفتن بود كه اصرار می كرد منزل مادرش باشيم تا برای اعزام تماس گرفتند فاصله نزدیک باشد و زود برود. وقتی پيام هایی را كه در مدت مأموريتش داده بود، می خوانم می فهمم كه می خواسته مرا برای امروز آماده كند. گفته بود هر موقع دلت تنگ شد ياسين بخوان.📖 هرموقع بی تاب شدی آيه الكرسی بخوان. دلت را با ياد بی بی آرام كن او كوه صبر است خودش دلت را آرام می كند. می گفت را هم به خانم حضرت رقيه"س" سفارش كردم تا او را آرام كند.🕊💔 ---❁•°🕊️•°❁--- @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ---❁•°🕊️•°❁---
▬▬▬▬▬▬▬ ✍ انتشار برای نخستین بار! دستخط شهید مصطفی صدرزاده... 🔶 عملیات نظم در خانواده! ۱_ با اعضای خانواده تمام احترام رعایت شود (در اوج محبت) ۲_ باید حداقل هفته‌ای یک مرتبه برای همسر گل خریده شود. ۳_ ساعت خوابیدن و بیدار شدن همیشه باید یکی باشد. ۴_ لباس‌های شخصی خود را حداقل بشورم. ۵_ ظرف‌های داخل آشپزخانه به محض رویت باید شسته شود. ۶_ هرگونه ریخته و پاش در منزل باید به سرعت جمع آوری شود. ۷_ باید در خانه همیشه نان تازه باشد. ۸_ وضعیت لباس فرزند وهمسر باید کنترل شود و زمانی برای خرید ماهانه یا سالانه مشخص شود. ۹_ بخشی از حقوق به خود همسر داده شود. ۱۰_ به هیچ وجه سر همسر و فرزند نباید داد کشید. ۱۱_ دیدار پدر و مادر و فامیل بسیار حساب شده و طی زمان‌بندی باشد. ۱۲_ باید برنامه‌های منزل از یک هفته قبل تنظیم شود. ۱۳_ باید زمان تفریح همسر و فرزند کامل‌ منظم و مشخص شده باشد. ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ 🌹ظهور نزدیک است .... 🥀 گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem
بعد از عملیات «بصرالحریر» بود و مصطفی هم به شدتمجروح شده بود، با این حال خودش پشت فرمون نشست. بین راه گفت: «خدا کنه به ترافیک نخوریم، پام از شدت درد همراهی نمی‌کنه!» بعد رادیو رو روشن کرد. خیلی نگذشت که اذان گفتند، صدای اذان باعث شد هر دو سکوت کنیم. مصطفی گوشه‌ای از اتوبان زد روی ترمز. اول فکر کردم ماشین خراب شده. دیدم به چمن‌های کنار اتوبان اشاره کرد و گفت: «پیاده‌شو نماز بخونیم.» نگاهی به اتوبان و ماشین‌هایی که در تردد بودن انداختمو پیاده شدم. او جلو ایستاد و من هم بهش اقتداکردم. یه‌بار دیگه هم با بچه‌ها رفته بودیم چلوکبابی، داشتیم غذا می‌خوردیم که اذان گفتند. بی توجه به نگاه‌های مردم همان‌جا روزنامه پهن کرد و الله‌اکبر تکبیر نمازش را گفت. ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ 🤲اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید 🥀 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
💠 چله 🔹 چله زیارت عاشورا به نیابت از شهید صدرزاده در راه برگشت یک نگهبان سوری که در حال پست دادن بود، جلوی‌مان را گرفت و با تندی از ما سوال می‌کرد. بعد از آنکه متوجه شد ما نیروی خودی هستیم باز هم تندی کرد. کلافه شدم و می‌خواستم به زبان خودش با او صحبت کنم که مصطفی دستم را فشار داد و آرام گفت: «یادت باشه ما سفیر امام زمانیم!» کاپشنش را درآورد و تن نگهبان کرد؛ نگهبان زبانش از تشکر بند آمد. برای عملیات راهی شدیم و مصطفی سرما را تحمل می‌کرد، اما خم به ابرو نمی‌آورد. وقتی وضعیت روستا را تثبیت کردیم، در سوز سرما مصطفی حتی به کاپشن تکفیری‌ها دست هم نزد...
مصطفی با همان گریه برایم تعریف می‌کرد: «یه بار براییکی از عملیات‌ با حدود چهل نفر از نیروهام وارد خونه‌ای شدیم، نفر آخر که داخل شد پاش رفت رو یکی از تله های دشمن، اگر این بنده خدا پاش رو بر می‌داشت همه با هم پودر می‌شدیم... کسی که پاش روی تله رفته بود با دلهره به من گفت: «سید پام رفت رو تله!» دستمو رو سرم کشیدم و گفتم یا زهرا... همان موقع یاد حسن (قاسمی‌دانا) افتادم و تو دلم گفتم حسن داداش اگه شهیدی و شهدا مستجاب الدعوه هستند خودت این تله رو برای ما راست و ریست کن! حرافمو که با حسن زدم و خیالم راحت شد به نیروم گفتم: «پات رو بردار!» گفت: «چی آقا سید؟!» حرفم رو دوباره تکرار کردم، برخی از نیروها گفتند اجازه بده ما روی تله بخوابیم که حداقل شهید کمتری بدیم...! وقتی اطمینان خاطر به همه دادم که اتفاقی نمیوفته، پاش رو برداشت و تله عمل نکرد...! @labbayktazohoor ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ 🇮🇷 🤲اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید 🥀 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem