همبند حجت خدا!
یکی از دوستانم چند سال پیش به خاطر پخش شبنامه علیه رئیس مجلس وقت، به زندان افتاد. بگذریم از این که یک ماه در حبس بود و وقتی برگشت دو سال خاطره تعریف میکرد. بقیه ماجرا را از زبان خودش بشنوید:
در زندان با یک امام زمان همبند بودیم! با او در حیاط والیبال بازی میکردیم و در بوفه ساندویچ میخوردیم. یک روز سر ادعای امامتش شرطبندی کردیم. تصمیم گرفتیم یک کار خارق العاده در نظر بگیریم که اگر توانست انجام دهد به او ایمان بیاورم و برایش یک سوسیسبندری از بوفه بگیرم و اگر نتوانست او برایم یک همبرگر دستی بگیرد و بیخیال ادعاهایش شود. گفت: «من میتونم پیشبینی کنم غذای امروز چیه؟» گفتم: «خوب چیه؟» گفت: «ماهی سرخکرده با خرما و نون محلی.» گفتم: «داداش اون غذای زندان زاویرا بود و یوسف پیغمبر هم زندانیش بود. اینجا لنگرود قمه و تو داری آب خنک میخوری!» گفت: «تو کاری نداشته باش به این کارها. امشب غذا ماهی و خرما و نون محلیه.» گفتم: «خدا کنه. من که خسته شدم از سیبزمینی آبپز و تخممرغ آشغال» نفس عمیقی کشید و گوشه زندان افتاد به خاک. سر به سجده گذاشت و شروع کرد به مناجات. اشک میریخت و ضجه میزد ...
میشنیدم چه میگوید: «خدایا تو رو به حرمت اجداد طاهرینم، تو رو به قداست نبی مکرم اجازه نده این نامردها که من رو مظلومانه زندانی کردن جلوی بیدار شدن این جوون رو بگیرن. خدایا نور هدایتت رو بر قلب پاک این جوون بتابون و این کمترین رو سربلند کن. برحمتک یا ارحم الراحمین» از سجده بلند شد تمام صورتش خیس اشک بود. تحت تاثیر قرار گرفتم. لحظهای در دلم گفتم: «نکنه حق با این باشه. نکنه تا الان دربارهاش خطا میکردم.» متوجه تردید من شد. شال سبزش رو بست به دور کمر و گفت: «نگران نباش. ما اهل بیت بخشندهایم. کسی خطا بکنه دستش رو میگیریم و به روش نمیاریم.» گفتم: «خدا حفظتون کنه و به من بصیرت بده.»
تا موقع شام، در استرس بودم و نگرانی. نکند در این ایام حرمت حجت خدا را زیر پا گذاشته باشم. بالاخره استرس تمام شد و چشم بصیرتم باز. شام را آوردند: املت گوجه با پیاز!
#مهدویت #آخرالزمان #انتظار
✍#علی_بهاری
•••─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─•••
https://eitaa.com/zohoore_ghaem
لباستابستونی
🔸این روزها پربحثترین مسئله کشور چیه؟ قیمت مرغ؟ مسکن؟ آلودگی هوا؟ نرخ بنزین؟ نه بابا. اینها که همیشه هست. یکی از مسائل پربحث این روزهای ما مسئله حجابه. با افزایش دمای هوا داریم میریم به سمتی که بعضیها با حداقل لباس میان بیرون. یعنی طرف وسط پایتختِ کشورِ مذهبی لباسی پوشیده که اگه تو پاتایا میپوشید، مامور تایلندی میگفت «خواهرم حجابت، برادرم نگاهت» بزرگوار با پوششی لب سواحل تایلند راه میرفته که پلیس ساحل گفته: «این مقدار از آزادی رو فقط تو وان میتونید داشته باشید» که اون هم سریع راهی وان ترکیه شده و با همون پوشش لب دریاچه قدم زده و البته یکهو پلیس سر رسیده و بهش گفته: «گارداشیم! شورتک اوغلو پارَ دی» خب میگفتی وان حموم که رفیقمون سر از امپراتوری داش رجب در نیاره.
🔸اما لُختگردی، یه سری لوازم هم داره که متاسفانه بهش توجه نمیشه. اولیش رژیمه. شمایی که نیاز بدنت دو هزار کالریه و فقط روزی هزار و هفتصدتاش رو با بستنی عروسکی پر میکنی، نمیتونی ساپورت بپوشی. بپوشی هم کسی نگاه نمیکنه. نگاه هم کنه، انگیزه میگیره کربوهیدارت رو کنار بذاره نه این که با حلقه جلوت زانو بزنه. وقتی هم این جور لباس میپوشی، نباید گلایه کنی «ای وای شوهرم رو بُر زدن، کامبیز جانم رو دزدیدن.» خود شما سی بار کف خیابون ابراهیم و بهروز و نیمای مردم رو نصفه جون کردی. یکی هم کامبیز جونت رو زد زیر بغل و تمام.
🔸موردی بعدی سلیقه رنگه. شلوار پلنگی رو با تی شرت قرمز جیگری ست میکنی؟ بابا لباس فرم دبیرستان نمونه دولتی هم یه منطقی داشت. یارو شلوار و هودی سفید پوشیده با کلاه مشکی. تو بیوش هم نوشته «خستهام از این که خفاش شب باشم.» فکر نمیکنی این تیپت بیشتر به آبگرمکن میخوره؟ بعد شمایی که چهره آرایشکردت شبیه گریم کهنسالی شریفه تو سریال ملکوته با چه انگیزهای روسری برمیداری؟ فکر نمیکنی بازار جراحی پلاستیک رو داغ میکنی؟
🔸 آخری هم دمپایی لاانگشتیه. میخوام از حق خانمهایی که دوست دارن تو تابستون بدون جوراب و با دمپایی لاانگشتی بیان بیرون دفاع کنم. فقط قبلش حتما ناخنها رو بگیرن یا تمیز کنن. طرف زیر ناخنش به اندازه بخش تزریقات بیمارستان دولتی، عفونت داره. خوب شما راه میری نقض حقوق بشره. بعد میگی من رو آزاد نمیذارن.
🔹تیپ قشنگ بزنید، لباس خوب بپوشید ولی دل شوهر ملت رو با این تیپها نلرزونید. زندگیش بلرزه، زندگیتون میلرزهها! دمتون گرم.
✍#علی_بهاری
#حجاب_قانونی
•••─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─•••
https://eitaa.com/zohoore_ghaem