eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
56.7هزار عکس
58.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
ظهور نزدیک است
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته #قسمت35 وقتی پیامبر، روشن و آشکار، تاکید کرد: ✨هر که دل به نبوت من سپرده اس
هنوز پیامبر زنده بود که نماز را به ابوبکر اقتدا کردند. ✨ابوبکر را گفته بودم با اسامه برود، چرا اینجا مانده است؟ پیامبر می‌دانست که چرا باید او را روانه کند و هم می‌دانست که او چرا نرفته است؟ برای چه مانده است. عایشه به کرات آمده بود و گفته بود: 👈اجازه بدهید پدرم ابوبکر جای شما نماز بخواند. و چند بار هم حفصه را واسطه کرده بود و پیامبر هر بار «نه» گفته بود و دست آخر تشر زده بود: ✨انَّکُنَّ لاَنْتُنَّ صَواحِبُ یُوسُف شما همانند زنان یوسف‌اید. با این عتاب‌های سخت باز هم ابوبکر هم‌اکنون در محراب ایستاده بود. ✨علی جان! بیا زیر بغل مرا بگیر و تا مسجد ببر. پیامبر با آن حال نزار به مسجد درآمد، ابوبکر را در میانه‌ی نماز کنار زد و خود در محراب ایستاد، نه، نتوانست بایستد، نشست و نماز را (صلاه المضطرین) نشسته خواند. بعد پیامبر، پدرم علی را احضار کرد تا آخرین وصایای خویش را با او بگوید. عایشه و حفصه با شنیدن این کلام به دنبال پدران خویش، ابوبکر و عمر فرستادند و پیامبر با دیدن آن دو چهره درهم کشید وگفت: ✨فاِنْ تَکُ لی حاجَة اَبْعَثُ اِلَیْکَمْ. ✨اگر نیازی به شما بود، خبرتان می‌کنم. مادر! اولین ابرهای تیره‌ی فتنه، زمانی آشکار شد که پیامبر در بستر ارتحال افتاد ✨پیامبر فرمان داد: ✨کاغذی بیاورید که رهنمای مکتوبی برایتان بگذارم تا پس از من گمراه نشوید. معلوم بود که پیامبر در چه مورد می‌خواهد سند بگذارد، عمر ممانعت کرد و کاش فقط ممانعت می‌کرد، فریاد زد: 👈انّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرْ. و حَسْبُنا کِتابَ اللَّه. 👈این مرد هذیان می‌گوید. و کتاب خدا برای ما کافی است. پدرت را می‌گفت، جدمان را، پیامبر را. داغت تازه می‌شود، اما این نسبت را به کسی می‌داد که وحی مطلق بود، خدا درباره‌ی او تصریح کرده بود: ✨ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یوُحی. ✨پیامبر جز به زبان وحی سخن نمی‌گوید، جز به دستور خدا حرف نمی‌زند و جز حرف خدا را منتقل نمی‌کند. پیامبر به شنیدن این حرف، دلش شکست و اشک در چشمانش نشست ولی ماجرا را پی نگرفت. «پنجه‌ی انکاری که می‌تواند حنجره‌ی وحی را بفشرد، کاغذ را بهتر می‌تواند مچاله کند.» ✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء ☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ ⚫️اللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظٰالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِحَمَّدٍ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکْ ... ✍🏻 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🆔 @mahfa110