eitaa logo
کانال انتظار
1.8هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
16.7هزار ویدیو
89 فایل
کانال در ذیل قرارگاه مطالبات مقام معظم رهبری با هدف تبیین دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی درحوزه های مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ومذهبی فعالیت مینماید کپی مطالب با ذکر صلواتی نذر ظهور آزاد میباشد @Zohoremahdi خادم کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای پوستری از حاج قاسم و ابومهدی المهندس که سر از آمریکا درآورد 📎 📎 📎 📎
message-1712556051-28.mp3
997.2K
💠 ماباید مطیع و تسلیم خدا باشیم 🎙آیت الله شب زنده دار 📎 📎
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ماباید مطیع و تسلیم خدا باشیم 🎙آیت الله شب زنده دار 📎 📎
🌕توصیه ای مهم برای ایام پایانی ماه رمضان 💠آیت‌الله فاطمی نیا : 🔹️از اولياء الهی سينه به سينه ، يک يادگاری دارم كه عمل به آن بركات فراوانی دارد. ماه مبارك رمضان ، اين ضيافت الهی را با يك زيارت جامعه ي كبيره به اخر برسانيد . در اثر اين عمل اين ضيافت چنان رنگين خواهد شد كه آثارش از عقول ما خارج است و روزی به كار خواهد آمد كه آن روز هيچ چيز ديگري به كار نخواهد آمد. چند قدم تا بهشت
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺خداحافظ ای ماه دوست داشتنی 🔸به حسب ظاهر چند ساعتی بیشتر سر این سفره نیستیم.... 🌙 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
🔹 ۱۵ 🔻«وَاَغْنِنا مِنَ‏ الْفَقْرِ» خدایا فقر ما را بدل به غنا و بی‌نیازی گردان. 🔸امام کاظم علیه‌السلام می‌فرمایند: «اگر عدالت برقرار شده بود، مردم بی‌نیاز شده بودند»، در پرتو عنایات الهی و در سایه عدل مهدوی است که این مهم به منصه ظهور خواهد رسید و جلوه‌گر می‌شود. 🔸پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمایند: «در آن زمان مردم به دنبال کسی هستند که زکاتشان را بپردازند، ولی کسی را نمی‌یابند که آن را بپذیرد، زیرا همه مردم از فضل خدا بی‌نیاز می‌شوند (روح غنا در آن‌ها به وجود خواهد آمد»). 📌شایسته است در این ماه مبارک از خداوند بخواهیم که فقر معرفتی ما را نسبت به مولایمان برطرف کند و ما را در شناخت امام زمانمان و آشنایی با وظایفمان نسبت به آن حضرت کمک کند تا از زندگی و مرگ جاهلی نجات پیدا کنیم چرا که؛ «مَن مَات ولَم یُعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» 📚کافی‌ ۱/۵۴۲ بحارالأنوار، ج ۵۲ ، ص ۳۳۷ 🔰ادامه دارد..‌.
🔴 امام صادق علیه السلام: 🔵 مَن لَم یُغفَرْ لَهُ فی شهرِ رمضانَ لَم یُغفَرْ لَهُ إلى مِثلِهِ مِن قابِلٍ إلاّ أن یَشهَدَ عَرَفَةَ 🌕 کسى که در ماه رمضان آمرزیده نشود، تا رمضان آینده آمرزیده نگردد مگر آن که در عرفه حاضر شود. 📚 وسائل الشیعه ج ۷ ص ۲۱۹
🔹 ۱۶(آخر) 🔻«إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ». خداوندا! تو بر هر چيز توانايی 🔸در آخرين فراز اين دعای شريف، ميهمانان خدا با اعتراف به قدرت لايزال الهی می‌گويند: «تو بر هر امر، قادر و توانايی» و ظهور موفور السرور آخرين حجت الهی، يوسف زهرا عليها السلام نيز به دست تو است. 🔸امام حسن مجتبی عليه السلام میفرمايند: «پس خداوند با قدرت خود، او را در صورت جوانی كه كمتر از چهل سال دارد، ظاهر میسازد، تا بدانند كه خداوند بر هر كاری توانا است.»   🔸آری؛ كنار رفتن پرده غيبت و ظاهرشدن آخرين ذخيره الهی و آخرين خورشيد عالمتاب آسمان ولايت و امامت به اذن و اراده او است. دعاهای ما نيز بی‌تأثير نبوده و نيست؛ همان طور كه خود آن وجود نازنين ما را به دعا برای تعجيل فرجش امر كرده است: «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَج‏؛ براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد.» 🔸خود حضرت نيز برای فرج دعا میكند؛ محمد بن عثمان ، دومين سفير آن حضرت نقل میكند: آن حضرت را برای آخرين بار، در مكه كنار خانه خدا ديدم كه دست به دعا برداشته و عرضه می‌دارد: «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي ؛ بار خدايا! آنچه به من وعده كرده‌ای، انجام ده».  📌 لذا بر دلدادگان آن مهر تابان و آن پيدای پنهان، لازم است در اين ماه بزرگ و ماه قبول دعاها، همواره بر اين دعای شريف «اللهم كن لوليك الحجة ابن الحسن... » اصرار بورزند و ظهور حضرتش را خالصانه از خدا بخواهند. 📚كمال الدين، ج ۱، ص ۵۸۲ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷ بحارالانوار، ج۵۱، ص ۳۵۱
🔅بسم الله الرحمن الرحیم🔅 🌺 بشارت ملائکه به روزه داران در آخرین روز در بیان وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام🌺 ✅ حضرت امیرالمومنین علیه السلام: عِبادَ الله! اِنَّ اَدْنیٰ ما لِلصّائمین و الصّائِمات اَنْ یُنادیهِم مَلَکٌ فی آخرِ یومٍ مِنْ شَهْرِ رمضان، اَبْشِروا عِبادَ الله! فَقَد غُفِرَ لکم ما سَلَفَ مِنْ ذُنوبِکُم فَانْظُروا کَیْفَ تَکونونَ فیما تَسْتَاْنِفُون. ای بندگان خدا! کمترین چیزی که به زنان و مردان روزه دار در ماه مبارک رمضان داده می شود این است که فرشته ای در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا می دهد و می گوید: بشارت باد شما را ای بندگان خدا! که گناهان گذشته تان آمرزیده شد، پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید. 📚 أمالی شیخ صدوق، ص۱۰۰. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🕋 روز جمعه ۲۱ اردیبهشت با تلاوت فرازهایی بسیار زیبا از قرآن کریم با صدای مرحوم عبدالباسط عبدالصمد آغاز و به ساحت قدسی امام زمان ارواحنا له الفداء تقدیم می نمائیم.
💢 🌹 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄