♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
•┈┈••✾•🌼🍂🌼•✾••┈┈• @zohoreshgh ❣﷽❣ #طرح_کتابخوان_مهدویت #بخش_سوم_م
•┈┈••✾•🌼🍂🌼•✾••┈┈•
@zohoreshgh
❣﷽❣
#طرح_کتابخوان_مهدویت
#بخش_سوم_مکیال_المکارم
#قسمتى_از_حقوق_و_مراحم_آن_حضرت_نسبت_به_ما
#فصل_هفتم
#حق_آقا_و_ارباب_بر_بنده
❀﴾﷽﴿❀
در زيارت جامعه آمده است:
✨«وَ السَّادَةُ الْوُلاةِ»✨؛ و سرورانِ سرپرست.
و در حديثى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از طريق مخالفين وارد شده:
ما فرزندان عبدالمطلب سرورانِ اهل بهشت هستيم، من و على و جعفر و حسن و حسين و مهدى عليهم السلام.
بيان سيادت و آقايى امامان عليهم السلام نسبت به ما، از آنچه گذشت ظاهر و ثابت مى شود.
و معنى سيادت آن بزرگواران اينكه: ايشان از خود ما در تمام امور اولى و شايسته تر هستند.
چنانكه خداوند متعال فرموده:
⚜اَلنَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ...⚜؛
پيامبر؛ نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
و در كفاية الأثر روايت مسندى از حسين بن على عليهما السلام آورده كه فرمود: رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به على عليه السلام فرمود:
من به مؤمنين از خودشان به خودشان اولى و سزاوارترم سپس تو اى على از مؤمنين به خودشان سزاوارترى
آنگاه بعد از تو حسن سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان
و پس از او حسين به مؤمنين از خودشان سزاوارتر است،
سپس بعد از او على سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان،
و بعد از او محمد سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان،
و بعد از او جعفر سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان،
و بعد از او موسى سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان،
و بعد از او على سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان،
و بعد از او محمد سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان،
و بعد از او على سزاوارتر است از مؤمنين به خودشان،
و بعد از وى حسن سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان،
و حجّت بن الحسن به مؤمنين سزاوارتر است از خودشان، امامان نيكوكار، آنها با حقّ و حقّ با آنها است.
✅پایان فصل هفتم در بیان حق آقا و ارباب بر بنده از بخش هشتم
📚 منبع:
#مکیال_المکارم (بخش سوم)
#روزانه_یک_صفحه_مطالعه_کتاب
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
•┈┈••✾•🌼🍂🌼•✾••┈┈•
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_چهل_وپنج
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_چهل_وششم
#فصل_هفتم
لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد. به همین خاطر با حرص بیشتری گریه می کرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه.
مادرشوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا بیاورد. قل دوم دختر بود. فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی اشک می ریختیم.
با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم. صمد مشغول گذراندن سربازی اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد. به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی می کردم. با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و کارهایم آن قدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم. از مهمان ها پذیرایی می کردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف می شستم، حیاط جارو می کردم، و یا در حال آشپزی بودم.
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝