eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.2هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
556 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره مبارکه از کتاب ترجمه خواندنی قرآن @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه از کتاب تفسیر یک جلدی مبین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
142-anam-ta-1.mp3
4.59M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
142-anam-ta-2.mp3
5.14M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺° @zohoreshgh ❣﷽❣ ☀️ (ع) 😊 ✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️ ❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨ ✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨ ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 °✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ♥️ بردنِ نامِ حسین بن علی در هر صبح ♥️ بَه بَه انگار عسل روی لبم می ریزند 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ چشمم به زیارت تو باز است بیا ذڪر فرج ات به هر نماز است بیا با آنڪه بدے زِمن تو دیدے بسیار با مِهر تو دل،گلشن راز است بیا عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
حقا که مرادی و مریدت شده ام من..... لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم فان حزب الله هم الغالبون: @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
•°🌿🖇°• مــن‌یــک‌دختــرم🍀 ازنـــوع‌چــادریــش☝️🏻 مــن‌خــودم‌راوخــدایم‌راقـبــول‌دارم‌وایـن‌بـرایم ازتمـام‌دنیــاباارزش‌تــر اسـت 💫 تــوی‌خیـابــان‌کـه‌راه‌مـیروم: 🚶🏻‍♀ نـه‌نگــران‌پـاک‌شــدن‌خَط خَطـــی‌هــای صـورتم‌هســتم 🧟‍♀ ونه‌نگــران‌مــوردقـبـول‌واقـع نشـدن 🕸 تـنهادغـدغه‌ام عقـب نرفـتن چـادرم هســت و بسـ... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❁❁ 🗓امروز 10 تیر 1403 ▪️ تا 💔 ارباب را در دل غمی ناگفته مانده سوزی ز داغ محسن نشکفته مانده امشب بگو هر قصه ای داری ربابه تا ماه بی اصغر شدن یک هفته مانده ❤️ 🌷 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😭 سفره ے این خٰانواده شیر مِیدان پَروَر است قٰاسِم و اڪْبر ند‍ٰ‌ارَد،اصغَرَش هم حیدر است تا 💔🥀 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | | تو خیمه‌ها یکی بی تابه بی تابه بی تابه تو گهواره یکی بی خوابه بی خوابه بی خوابه 💔 تا 💔🥀 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
YEKNET.IR - zamine - shabe 7 muharram 1401 -mehdi-rasul.mp3
8.86M
🔳 🌴تو تشنه و من با دو چشم پر آب 🌴عمو نیومده، فدات شه رباب 🎙 👌بسیار دلنشین @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۲۸ حاج محمود وقتی فاطمه رو دید خواست بایسته،ولی نتونست.پاهاش دیگه رمق نداشت. به فاطمه نگاه میکرد. فاطمه مثل همیشه بالبخند و مهربان به حاج محمود نگاه میکرد.سلام کرد.حاج محمود بابغض جواب داد. فاطمه دلش گرفت. علی چند قدم عقب تر رفت تا فاطمه متوجه آشفتگیش نشه.پویان نزدیک شد و سلام کرد.بعد از جواب سلام آرام گفت: -مراقب علی باشید،حتی اگه... -خیال تون راحت.همه جوره کنارش هستم..شما فقط سلامت برگردید. -ممنون داداش.هرچی خدا بخواد،همون میشه. پرستاری برای بردن فاطمه اومد. به مادرش نگاه کرد و لبخند زد ولی اشک های زهره خانوم بیشتر شد.دست های مادرشو تو دستش گرفت و گفت: _مامان مهربونم،برای همه محبت هایی که بهم کردی ازت ممنونم.برای همه چی.. حلالم کنید..مراقب زینبم باشید..براش مادری کنید. دست ها شو بوسید و آرام رها کرد. رو به محدثه کرد و گفت: _محدثه جان،حلالم کن،برای عاقبت بخیریم دعا کن. به امیررضا نگاه کرد و گفت: _داداش یادت نره. امیررضا با اشاره سر گفت حواسم هست. دست پدرشو بوسید. -حلالم کنید باباجون.من خیلی اذیت تون میکنم. به همه نگاه کرد.نگاهش روی علی موند،لبخندی زد و گفت: _خدانگهدار. پرستار فاطمه رو برد. همه با اشک چشم به رفتنش نگاه میکردن.زانوهای علی سست شد و تکیه به دیوار روی زمین نشست.حاج محمود روی صندلی نشست. زهره خانوم با ناله گفت: _خدایا،دخترمو بهم برگردون. یک ساعت گذشت. همه نگران بودن ولی قلب علی به سختی می تپید.هوا سنگین بود و نفس کشیدن رو برای علی سخت کرده بود.طوری که نفس کشیدن براش سخت ترین کار دنیا بود.بیحال و رنگ پریده روی صندلی نشسته بود. حاج محمود متوجه حالش شد. کنارش نشست.دست شو تو دست گرفت؛سرد بود،سرد سرد. -علی جان خوبی؟ -اگه فاطمه نباشه،نمیخوام خوب باشم. میخوام منم نباشم. حاج محمود بلند شد که پرستاری رو برای گرفتن فشار علی بیاره.همون موقع پرستاری گفت جراحی تموم شده.علی و حاج محمود پیش دکتر رفتن. دکتر گفت: _..متاسفانه نتونستیم جراحی کنیم.. لخته جابجا شده و به نسبت قبل حساس تر..بیمار هم خیلی ضعیف شده..باید صبر کنیم ببینیم چی میشه. چند ساعت بعد فاطمه به هوش اومد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۲۹ چند ساعت بعد فاطمه به هوش اومد.تا یادش اومد کجاست و چه اتفاقی افتاده. یاد پدر و مادرش افتاد،یاد علی... گفت: {خدایا،پس امتحان سخت مون تمام نشده..کمکمون کن.} اول علی بعد زهره خانوم به دیدن فاطمه رفتن.نوبت حاج محمود شد.فاطمه آروم و بی حال گفت: -سلام بابا -سلام دخترم. -بابا -جانم؟ -یه چیزی بپرسم واقعیت میگین؟ -آره دخترم -دکتر چی گفته؟ -دکتر امیدواره با دارو خوب بشی.. -بابا،واقعیت؟ -فاطمه جان،عمر دست خداست. -دکتر چقدر گفت؟ حاج محمود سکوت کرد. -بابا -دکتر واقعا امیدواره. فاطمه ناراحت تر شد.با خودش گفت کاش علی رو امیدوار نمیکردن. چند روز گذشت و مرخص شد. بازهم به خونه پدرش رفت.حالش خوب نبود و مدام تو تخت استراحت میکرد. سردرد های فاطمه بیشتر و شدیدتر و طولانی تر شده بود. نصف شب بود. از درد بیدار شد.تحملش براش سخت شد.نمیخواست علی بیدار بشه.یه پتو برداشت و به حیاط رفت.پتو رو دور خودش پیچید و از درد گریه میکرد. زینب بیدار شد. زهره خانوم بعد از خواباندن زینب متوجه صدای ضعیفی از حیاط شد.وقتی پتو مچاله شده رو تو حیاط دید،تعجب کرد. خواست پتو رو برداره، متوجه فاطمه شد.فاطمه از درد زانو هاش بغل کرده بود و گوشه پتو رو به دندان گرفته بود تا هم صداش درنیاد و هم تحمل درد براش راحت تر بشه.زهره خانوم وقتی دخترشو تو اون حال دید، همونجا روی زمین نشست و گریه میکرد. دلش میخواست بمیره و این حال فاطمه رو نبینه. علی بیدار شد. وقتی جای خالی فاطمه رو دید،بلند شد. اطراف نگاه کرد،فاطمه نبود.به هال رفت، آشپزخونه،سرویس بهداشتی،همه جا رو گشت ولی فاطمه رو پیدا نکرد. به حیاط رفت. زهره خانوم رو که دید،خشکش زد.به پتو مچاله شده نگاه کرد.قلبش داشت می ایستاد.با دست های لرزان یه کم جابجاش کرد.وقتی فاطمه رو تو اون حال دید،به سختی نفس میکشید. آروم گفت: _فاطمه. فاطمه از درد چشم هاشو محکم روی هم فشار میداد.نه صدایی میشنید،نه چیزی میدید. علی بلند تر گفت: _فــــــــــــاطمــــــــــــــه. متوجه علی شد. چشم هاشو باز کرد.علی رو دید که داشت سکته میکرد.به سختی لبخند زد و گفت: _خوبم علی جان. حاج محمود هم بیدار شد، و سریع به حیاط رفت.علی و زهره‌خانوم فقط به فاطمه نگاه میکردن و هیچ کاری نمیتونستن انجام بدن.حاج محمود به فاطمه کمک کرد و به اتاق برد. بهش خواب آور داد، و بعد مدتی فاطمه خوابید.زهره خانوم تو آشپزخونه نشسته بود و گریه میکرد. حاج محمود بعد از دلداری دادن به زهره خانوم،پیش علی رفت. علی هنوز همونجوری.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۳۰ علی هنوز همونجوری تو حیاط نشسته بود و به جای خالی فاطمه خیره بود.حاج محمود پیشش نشست و گفت: _علی جان،فاطمه درد زیادی رو داره تحمل میکنه.ما باید هرکاری میتونیم بکنیم تا دردش کمتر بشه،نه بیشتر.. نگرانی از حال ما حالشو بدتر میکنه. -بابا..پس کی خوب میشه؟ حاج محمود نمیدونست چه جوابی به علی بگه.کمکش کرد بلند بشه.علی به اتاق رفت و به فاطمه نگاه میکرد.سلامتی فاطمه شو از خدا میخواست.دعایی که اون دو ماه روزی هزار بار از خدا میخواست. یک هفته دیگه هم گذشت. اون مدت هم چندین بار فاطمه به شدت درد داشت ولی کسی متوجه نمیشد. زندگی برای علی واقعا سخت بود.حاج محمود و زهره خانوم و امیررضا هم داشتن دق میکردن. حال فاطمه هرروز بدتر میشد. فاطمه جلوی چشم همه شون داشت آب میشد.دسته گل حاج محمود پرپر میشد. علی با سینی غذا، به اتاق فاطمه رفت تا باهم غذا بخورن. وقتی در اتاق رو باز کرد،سینی غذا از دستش افتاد.حاج محمود و زهره خانوم و امیررضا به سرعت رفتن سمت علی. محدثه هم زینب بغل کرد، و به اتاق دیگه رفت و در بست.زهره خانوم تا فاطمه رو دید روی زمین افتاد. فاطمه از درد به حالت سجده بود و صورت شو روی بالشت فشار میداد،تا صداش در نیاد و پتو رو دور خودش پیچانده بود. علی دیگه نمیتونست نفس بکشه. اونقدر شوکه بود که فقط به فاطمه خیره بود.حاج محمود با بغض گفت: _امیر،علی رو ببر بیرون. امیررضا هم خشکش زده بود.حاج محمود محکم تر گفت: _امیر..علی رو ببر بیرون. امیررضا تازه به خودش اومد. به سختی علی رو تکان میداد.علی مثل تنه درخت خشکش زده بود.بالاخره امیررضا،علی رو برد تو هال و روی مبل نشاند.حاج محمود پیش فاطمه رفت و آروم پتو از صورتش کنار زد. -فاطمه،مسکن بدم بهت؟ بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت: _نه،نمیخوام. از صدای فاطمه هم معلوم بود داره گریه میکنه.با اینکه خیلی درد داشت ولی از شرمندگی سرشو بالا نمیاورد تا به پدرش نگاه کنه.حاج محمود دارو هاشو بهش داد. چشم های فاطمه بسته بود، ولی اشکهاش حتی از چشم های بسته ش هم بالشت رو خیس میکرد.حاج محمود با اینکه صورتش خیس اشک بود، اشک های دخترشو پاک میکرد.فاطمه بدون اینکه چشم هاشو باز کنه گفت: _بابا،دعا کنید زودتر تمام بشه. حاج محمود روی زمین افتاد. میدونست حرف فاطمه بخاطر دردنیست و از شرمندگیشه که باعث ناراحتی بقیه ست. فاطمه کم کم خوابش برد. علی هنوز شوکه بود.یه دفعه بلند شد که بره تو اتاق.امیررضا مانعش شد.ولی علی هلش داد و گفت: _ولم کن. وقتی حال حاج محمود دید، همونجا افتاد.چهار دست و پا پیش فاطمه رفت.فاطمه عمیق خوابیده بود و نفس های بلند میکشید.خیالش راحت شد که فاطمه زنده ست.نفس راحتی کشید و سرشو پایین انداخت. حاج محمود به علی نگاهی کرد. دستی به شانه علی کشید.ایستاد تا به زهره خانوم کمک کنه که بلند بشه.علی به فاطمه نزدیک تر شد و با التماس گفت: _فاطمه،تو رو خدا تنهام نذار ... جان علی کنارم بمون. با حرف علی،حاج محمود هم کنار در نشست.امیررضا به پدر و مادرش کمک کرد و به هال رفتن. اون شب تنها کسی که خوابید زینب بود. فاطمه نصف شب بیدار شد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ ادامه قسمت قبلی 👇 ۸۴۲🌷 🌿شرح قرآنی دعای ندبه🌿 🔶‌فراز بیستم 🔺۳. ابن عبّاس گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: ای علی! من شهر حکمتم و تو دروازه آنی و به مدینه داخل نتوان شد مگر از جانب دروازه آن، دروغ می‌گوید کسی که می‌پندارد مرا دوست دارد درحالی که تو را دشمن می‌دارد، زیرا تو از منی و من از توام،گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من و روح تو از روح من و نهان تو از نهان من و آشکار تو از آشکار من است و تو امام امّت من هستی و پس از من جانشین من بر آنهایی، نیکبخت کسی که از تو اطاعت کرد و بدبخت کسی که نافرمانی تو را نمود، کسی که دوستی تو را داشته باشد، سود برده است و کسی که دشمن تو باشد، در خسران است و کسی که همراهی تو را داشته باشد، رستگار و کسی که از تو جدایی گزیند هلاک است، مثل تو و مثل ائمّه از فرزندان تو که پس از من بیایند، مثل کشتی نوح است که هر که بر آن سوار شود، نجات یابد و هر که از آن تخلّف ورزد، غرق خواهد شد، و مثل شما مانند مثل ستارگان است که هر گاه ستاره ای پنهان شود، ستاره ای دیگر بدرخشد و این تا روز قیامت درباره ی محبان و شیعیان حضرت علی علیه السلام نیز احادیث فراوانی به دست ما رسیده است؛ اما آنچه برای این فراز دعای ندبه مناسب است، اشاره به این سخن شریف حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دارد که فرمود: أَنَّ شِیعَتَکَ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی أَشْفَعُ لَهُمْ، وَ یَکُونُونَ فِی الْجَنَّةِ جِیرَانِی، وَ أَنَّ حَرْبَکَ حَرْبِی وَ سِلْمَکَ سِلْمِی وَ سِرَّکَ سِرِّی وَ عَلَانِیَتَکَ عَلَانِیَتِی، وَ سَرِیرَةَ صَدْرِکَ کَسَرِیرَةِ صَدْرِی وَ أَنَّ وُلْدَکَ وُلْدِی، وَ أَنَّکَ مُنْجِزٌ عِدَاتِی، وَ أَنَّ الْحَقَّ مَعَکَ وَ الْحَقَّ عَلَی لِسَانِی وَ فِی قَلْبِکَ وَ بَیْنَ عَیْنَیْکَ، وَ أَنَّ الْإِیمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی؛ شیعه تو بر سر منبرهای نورند و با روی سپید در گرد من باشند و من آنها را شفاعت کنم و فردا در بهشت همسایه من باشند. و اینکه جنگ تو جنگ من است و سازش و صلح تو سازش و صلح من و نهان تو نهان من است و آشکارت آشکار من و اینکه فرزندانت فرزندان من باشند و اینکه تو همه وعده‌های مرا به انجام رسانی و تو سر کار حوض باشی و هیچ کس از امتم نزد من با تو برابر نباشد. و اینکه حق و راستی بر زبان تو و در دل تو و پیش چشم تو است و اینکه ایمان با گوشت و خون تو آمیخته چنانچه با گوشت و خون من. 🔺۵. چنانچه از جمله آخر این فراز هم برمی آید؛ بنابر سخنان ائمه پذیرش ولایت معصومین از شروط ایمان دانسته شده است چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:نَحْنُ الَّذِینَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَا یَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا وَ لَا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا مَنْ عَرَفَنَا کَانَ مُؤْمِناً- وَ مَنْ أَنْکَرَنَا کَانَ کَافِراً وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ یُنْکِرْنَا کَانَ ضَالًّا حَتَّی یَرْجِعَ إِلَی الْهُدَی الَّذِی افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ فَإِنْ یَمُتْ عَلَی ضَلَالَتِهِ یَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا یَشَاء؛ماییم که خدا اطاعت ما را واجب ساخته، مردم راهی جز معرفت ما ندارند و بر نشناختن ما معذور نباشند. هر که ما را شناسد، مؤمن است و هر که انکار کند، کافر است و کسی که نشناسد و انکار هم نکند،گمراه است تا زمانی که به سوی هدایتی که خدا بر او واجب ساخته و آن اطاعت حتمی ماست برگردد و اگر به همان حال گمراهی بمیرد، اختیارش با خداست تا با او چه کند. عج 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «وقتی سواد رسانه‌ای نداریم!» 👤 استاد 📱 در نابود خواهی شد اگر سواد رسانه‌ای نداشته باشی... 🔸 عاقبت فوروارد و پخش خبر دروغ... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
قرب به اهل بیت ۱۰.mp3
9.38M
🚧 بزرگترین مانع در ما، که نمی‌گذارد با امام زمان علیه‎‌السلام، خصوصی شویم چیست؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۱۰ | @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیار زیبا بود، ارزش وقت گذاشتن داره!! چرا ایران از درگیر شدن با آمریکا کوتاه نمیاد؟🧐 باشما @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجیب ولی واقعی! این غربزده ای که این حرفها را در مورد جمهوری اسلامی میزنه مسعود پزشکیان است که حالا هم میخواد رییس جمهور بشه @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️