فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ده مَلک،شنونده ی #فضیلت آقا امیرالمومنین علیه السلام راطواف میکنند....
❤️خیلِ عظیمِ «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»
برشما ودایره ی عشاق شما یا امیرالمومنین ،به تعداد علم الله
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 کلید آخرالزمان
🌺 حرف های کد دار استاد رائفی پور
🌸 استاد رائفی_پور:
🌼 ای کاش میشد واضح توضیح داد چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجتالاسلام عالی
🔸سلام بر امام...
اللهم عجل لولیک الفرج بحق خانم
حضرت زینب کبری سلام الله علیها
#امام_زمان
🌼اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 آرزوی تجربه گر
🔺 از خدا میخوام به من فرصت بده امام زمانم رو راضی کنم
🟢 چون دیدم هر عمل من به سمع ونظر امام زمان (عج) میرسه.
#امام_زمان
#اعمال_منتظران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂روایتگری شهدا🍂
🥀از ما حاجت بخواهید
ما دستمون بازه...
#شهید_علیرضا_مرتضوی
یادشهداباصوات🌹
📌 ارتباط با امام زمان (عج)
✅ گفتن ذکر ﴿مُستَغاثُ بِک یَابنَ الحَسَن﴾
گفتن این ذکر به صورت مستمر و با توجه، محبت و میل انسان را به امام زمان علیه السلام شدید میکند، و این محبت دو طرفه است.
https://eitaa.com/zohormahdi1402
✨ #آیا_میدانید_چه_چیزهایی_از_پیامبران_ نزد #حضرت_مهدی(عج) است؟
🔻 تابوت آدم (علیه السلام)
🔻 وسیلهٔ نجاری نوح (علیه السلام)
🔻 مجموعهٔ ابراهیم
🔻 عصا و حجر و تورات و الواح و
تابوت موسی (ع)
🔻انجیل و رحل عیسی (علیه السلام)
🔻 صاع یوسف
🔻 پیراهن یوسف
🔻 تاج سلیمان
🔻 انگشتر سلیمان
🔻 مکیال شعیب
🔻 آئینه شعیب
🔻 #زره_داود
🔻 ترکه هود و صالح
🔻 پیراهن پیامبر اکرم ص
🔻 #زره_پیامبر اکرم ص
🔻 #انگشتر_رسول خدا ص
🔻 عصای پیامبر اکرم ص
🔻 #شمشیر_ذوالفقار علی ع
🔻 مصحف امیرالمومنین علی ع
🔻 عهدنامه مخصوص پیامبر
🔻 میراث جمیع پیغمبران و مرسلین
🔻 و همه ی کتب آسمانی دیگه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را با چه لفظی
صدا کنیم که برگردند و بامحبت نگاهمان کنند...
✅️امام_زمان🌿
✅️استادپناهیان🌱
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🍃'
05_Porsesh_Pasokh_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
18.6M
⭕️مستند صوتی شنود (پرسش و پاسخ)
✅جلسه بیست و یکم
🛑 آیا همه مشکلات ما، اقتصادی است؟
🛑 سنگین ترین تهدید قرآن خطاب به کیست؟
🛑عامل چشم زخم؟
🛑اقسام صدقه
🛑همه اتفاقاتی که برایم افتاد، تفسیر آیات قرآن بود
#مستند_شنود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان تشرف یک طلبه بیمار و کمک کردن امام زمان علیه السلام به ایشان
🎙 #آیت_الله_ناصری
🌺نیاز به امام
💠 به همان دلایلی که نیاز به پیامبر داریم، نیاز به امام هم داریم.آنها را مرور میکنیم:
❓آیا میتوان قبول کرد که هدف از آفرینش انسان رشد و کمال و در مسیر خدا قرار گرفتن باشد ولی در این میان هادی و راهنمایی در کار نباشد؟!
❓ آیا میتوان قبول کرد که انسان عاشق رسیدن به مقام والای انسانی باشد ولی در خارج چنین الگویی وجود نداشته باشد؟!
💠 مگر نه این است که برای هر نیاز و احساس درونی یک واقعیّت خارجی و بیرونی وجود دارد که آن احساس را اشباع کند. اگر ما در درون احساس تشنگی میکنیم و نیاز به آب داریم، برای رفع آن نیاز آبی در خارج از بدن وجود دارد. حال چگونه قبول کنیم که علاقه به کمال و رسیدن به قله ی ولایت و پذیرش رهبری علی بن ابیطالب علیه السلام قلعه من است که هر که وارد آن شود، از عذاب من ایمن است.
💠 با توجّه به این دو روایت، توحید و ولایت دو قلعه محکم الهی هستند که در کنار هم و با هم مایه ایمنی از عذاب خدا میباشند.
❓مگر میشود نیاز به سعادت در انسان باشد، اما چیزی که پاسخ گوی این نیاز باشد در خارج از ذهن وجود نداشته باشد؟!
❓چگونه میتوان پذیرفت که میزبانی از مردم دعوت کند، ولی نشانی منزلش را ندهد و یا راهنمایی نفرستد، به خصوص در مواردی که بدون راهنما، راهیابی ممکن نیست و در مسیر مواردی وجود دارد که مهمان را به بیراهه و انحراف از منزل میزبان میکشاند. در اینجا بر میزبان لازم است تا راهنمایی با نام و نشانی روشن برای مهمان بفرستد تا هم راه را به او بنماید و هم با برخورد با موارد انحرافی، او را به مقصد
برساند.
❓چگونه قبول کنیم که انسان در راههای ساده و محسوس زندگی نیاز به راهنما دارد، اما در پیمودن راههای سعادت و معنویّت و رسیدن به رشد واقعی که پیچیده تر و علم انسان در آن زمینه کمتر و وسوسههای شیطانی بیشتر است، نیاز به راهنما نداشته باشد.
💠مگر نه آنست که حیواناتی که زندگی دسته جمعی دارند همچون زنبور عسل، برای خود ملکه ای را بطور غریزی پذیرفته اند.
❓ در تاریخ سیاستها و جنگها کدام موفقیّتی را سراغ دارید که نقش رهبر و فرمانده در آن نادیده گرفته شده باشد؟
💠 جامعه بدون امام یعنی هرج و مرج و کدام عقل و وجدان آن را میپذیرد؟ حضرت علی علیه السلام میفرماید:
«لابدّ للناس من امیر برٍّ کان او فاجرٍ»
وجود رهبر برای مردم ضروری است، خواه نیکوکار باشد یا بدکار.
💠علاوه بر موارد فوق که میان نیاز به پیامبر و امام مشترک است، در خصوص نیاز به امام، دلایل دیگری نیز وجود دارد:برای پیاده شدن دستورات الهی و حفظ احکام، قدرت و حکومت لازم است و قدرت و حکومت به امام و رهبری لایق نیاز دارد. مخصوصاً در موردی که دسترسی به پیامبر امکان نداشته و خاتمیّت حضرت محمدصلی الله علیه وآله را پذیرفته باشیم.
❓ ۲- مگر میشود خدا برای مردمی پیامبر بفرستد و آن پیامبر با خون دل احکام و قوانینی بیاورد و بعد همه را رها کرده از دنیا برود؟ آیا این کار حکیمانه است؟ آیا رها کردن و رفتن با آن حرص و سوزی که از پیامبر سراغ داریم سازگار است؟!
❓ راستی کسانی که میگویند پیامبر با آنهمه زحمت مکتب و امتی را بنیان گذاری کرد و رفت چگونه جواب حکمت خدا و سوز پیامبر را میدهند. کدام مقام مسئول اینقدر بی تفاوت مردم را رها میکند؟!
❓ ۳- اساساً دین و مکتب یا باید هماهنگ با خواستههای درونی و حوادث خارجی و به اصطلاح رشدآور و رشد دهنده و به روز باشد و یا باید فقط قوانینی مقطعی و خشک باشد که با مرور زمان به دست فراموشی سپرده شده و به اصطلاح ایستا باشد؟
💠 اگر در کنار مکتب امامی با شرائط ویژه بود، مکتب از نوع اول و گرنه از نوع دوم خواهد بود و به همین دلیل امام رضاعلیه السلام میفرماید:«اِنّ الامامة زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین»
💠 امامت و رهبری حقّ، زمام دین است و مایه نظام بخشیدن به مسلمانان و صلاح امور دنیوی و عزّت مؤمنین است.
«انّ الامامة اُسُّ الاسلام النامی»
امامت، اساس اسلام رشد یافته است.
یعنی چیزی که بتواند همه احتیاجات فردی و اجتماعی و مادی و معنوی کاروان بشریّت را تأمین کند، تنها امامت است.
💠 امام رضا علیه السلام با تعبیر «الاسلام النامی» به ما میفهماند که اسلام بدون امام نمو و رشدی ندارد و در معرض کهنگی و زوال است.
💠 جامعه انسانی هر آن در معرض حوادثی است که اگر حکم الهی و دستور خدا با الهام از وحی و رهبری حق در کار نباشد، مردم آرامش خود را از دست میدهند و هر کدام راهی را میپیمایند و هرج و مرج به وجود میآید. لذا در کنار مکتب، وجود امام و رهبر ضروری است.
📚 #امامت
✍ #استاد_قرائتی
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
ابو منصور بن عبدالرزاق گفت : من در زمان اوان جوانى خيلى تعصب و دشمنى داشتم بكسانى كه بزيارت قبر حضرت رضا (ع ) ميرفتند و به همين خاطر با خودم عهد بستم كه زوّار حضرت رضا (ع ) را اذيت كنم و بر همين اثاث سر راه زوّار ميرفتم و متعرض آنها مى شدم و پول و اسباب آنها را مى گرفتم و آنها را برهنه مى كردم . روزى بعنوان شكار بيرون آمده بودم ناگاه آهوئى از دور بنظرم آمد تازى خود را براى صيد آهو فرستادم تازى آن آهو را تعقيب كرد. آهو متوجه تازى و من گرديد و پناهنده شده بديوارى كه دور قبر حضرت رضا (ع ) بود (فَوَقَفَ الْغَزالُ وَ وَقَفَ الْفهدُ) ديدم آهو كنار ديوار ايستاده و تازى نيز در برابر او ايستاده است و ابداً براى صيد آهو پيش نمى رود. من هر كوششى كردم كه تازى جهت صيد نزديك آهو شود و خود را باو برساند نشد و قدم از قدم برنمى داشت لكن هر وقت آهو از جاى خود كه كنار ديوار بود دور ميشد تازى بسوى او ميرفت . آهو تا متوجه تازى مى شد كه دنبال اوست باز خود را بديوار ميرساند و تازى برمى گشت بلاخره آهو از سوراخى كه بحياط و ديوار مشهد شريف بود داخل شد. من هم بحياط مشهد يعنى چهار ديوار دور قبر مطهر است داخل شدم و آنجا ابو نصر مقرى را ملاقات كردم از او سراغ آهو را گرفتم و گفتم آهوئى را كه آلان به اينجا آمد چه شد؟! گفت من آهوئى نديدم . دنبال آهو رفتم و بسوراخى كه آهو از آن داخل شده بود رفتم اثر جاى پاى آهو و فضولات او شدم ولى آهو را نديدم . فهميدم كه آهو در اينجا هست ولى از نظر من غائب مى شود زيرا آن ديوار سوراخى جز آنكه من وارد شدم نبود اين حتماً سرى دارد و اين امام بر حق است . برگشتم . پس از اين قضيه با خداى خود عهد و نذر بستم از اين تاريخ ببعد متعرض زوّار قبر شريف نشوم بلكه به آنها خوبى و احسان كنم . و بعد از اين قصه ، هر وقت امر مهمى براى من پيش مى آمد به صاحب اين مشهد شريف پناه مى بردم و بزيارت آن بزرگوار مى رفتم حاجت خود را در خواست مى كردم خداى متعال بخاطر آقا امام رضا (ع ) حاجت مرا برآورده مى نمود از خداوند متعال پسرى خواستم و حق تعالى مرا روزى داد لكن چون بحد بلوغ رسيد كشته شد باز رفتم نزد قبر مطهر و از پروردگار يك پسر ديگر طلبيدم دوباره پسرى بمن روزى فرموده (وَلَمْ اَسْئَلُ اللّهَ هُناكَ حاجَةً اِلاّقَض اها لى فَهذا ما ظَهَرَ لى بِبَرَكَةِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّريفِ عَلى ساكِنِها السَّلامُ) تا كنون نشده كه من حاجتى را از پروردگار عزت در خواست كرده باشم مگر اينكه خداى تعالى ببركت صاحب مشهد شريف و قبر مطهر بمن مرحمت فرموده .
محمد بن احمد نيشابورى گفت من در خدمت امير ابى نصر كه صاحب جيش (ارتش ) بود بسيار مقرّب بودم و او بصحبت من خيلى راغب بود و از اين جهت مرا مورد احترام و اكرام مى كرد. ديگران بر من حسد مى ورزيدند تا اينكه روزى امير كيسه اى كه در آن سه هزار درهم داشت و مهر خود را بر آن زده بود بمن داد كه بخزانه برسانم من آن كيسه را با خود برداشته از نزد امير بيرون آمدم (فَجَلسْتُ فِى الْمَكانِ الذّىِ يَجْلِسُ فِيِه الحُجّابُ) در بين راه ديدم جمعى از حاجبان در آن محل نشسته اند من نيز نزد آنها نشستم و كيسه پول را در پيش روى خود گذاشتم . و با آنها گرم صحبت شدم . در اين بين يكى از غلامهاى امير كيسه را بطورى كه من ملتفت نشدم ربود و چون صحبت هايم تمام شد متوجه شدم كه كيسه نيست . مضطرب شدم و بتفحص برآمدم و با آن جماعت گفتم همه اظهار بى اطلاعى كردند. تفكر و تعمق و تحير زيادى مرا در خود فرو خواند كه چه بكنم تااينكه بفكر افتادم كه والد من هر وقت كارى برايش پيش مى آمد و محزون مى شد به آقا على بن موسى الرضا (ع ) پناه مى برد و آن بزرگوار را زيارت مى كرد و نزد قبر شريفش دعا مى كرد و سپس همش و غمش و حزنش بر طرف مى شد. به خود گفتم من هم چنين كنم لذا عازم زيارت حضرت رضا (ع ) شدم . روز بعد بحضور امير رفتم واز امير اجازه گرفتم كه بطوس بروم و گفتم شغلى در آنجا دارم گفت چه شغلى در طوس دارى . گفتم غلامى داشتم كه فرار كرده و كيسه پول امير هم مفقود شده و گمان مى كنم كه كيسه را آن غلام بطوس برده . تا اين حرف را زدم امير گفت متوجه باش كه كارى نكنى كه نزد من خائن محسوب شوى گفتم پناه مى برم بخدا از خيانت . امير گفت اگر رفتى و نيامدى كيست كه از عهده كيسه ما برآيد و ضمانت آن وجه بنمايد. گفتم اكنون با اجازه امير مى روم و هر گاه تا چهل روز ديگر برنگشتم تمام ملك و خانه و اسباب مرا تصرف نما. بعد از اين سخن از نزد امير بيرون آمدم و بسوى مشهد حركت كردم بقصد زيارت حضرت رضا (ع ) بمشهد شريف رسيدم و بحرم مطهر مشرف شدم زيارت نمودم و نزد سر مبارك آنحضرت خدا را خواندم واز پروردگار خواستار شدم كه مرا برمحل كيسه پول امير مطلع سازد در حال تضرع در همانجا خوابم برد. در عالم رويا مشرف بحضور مبارك پيغمبر (ص ) شدم آنسرور فرمود (قُمْ فَقَدْ قَضَى اللّه عَزّوَجَلّ حاجَتَكَ)برخيز كه خداى متعال حاجت تو را برآورده ساخت . از خواب بيدار و جهت تجديد وضو رفته و برگشتم مشغول نماز شدم دوباره شروع بدعا و حاجت باز خوابم برد. اين بار هم حضرت رسول اكرم (ص ) فرمود كيسه امير را غلام امير دزديده واسم غلام را نيز ذكر فرمود و نيز فرمود آن كيسه را بهمان قسمى كه مهر ابى نصر بر اوست آن غلام در خانه خود در زير آتش دان پنهان كرده . از خواب بيدار شدم و بسوى وطن حركت نمودم و سه روز قبل از ميعاد بمحل خود رسيدم و بهمان حال سفر يكسره پيش امير رفتم و او راملاقات كرده گفتم امير بداند كه حاجتم روا شده امير گفت الحمدلله بعد به منزل رفته ولباسم را تغيير و دوباره نزد وى رفتم . امير گفت بگو بدانم كيسه پول چه شد. گفتم كيسه پول نزد فلان غلام مخصوص خود امير است گفت كجاست من شرح حال را گفتم كه من براى حل مشكل خود به قبر حضرت رضا (ع ) متوسل شدم و در خواب پيغمبر (ص ) بمن چنين خبر داد كه كيسه نزد آن غلام است . از شنيدن اين سخن بدن امير بلرزه در آمد و فوراً فرمان داد تا غلام را حاضر كردند پس رو باو نمود گفت چه كرده اى كيسه اى را كه از نزد اين شخص ربوده اى . غلام انكار كرد امير او را تهديد كرد كه بزنند با اينكه عزيزترين غلامانش بود. من چون ملاحضه كردم كه بناى زدن اوست . گفتم اى امير اين امر محتاج بزدن او نيست زيرا كه پيغمبر خدا (ص ) بمن خبر داده است كه محل كيسه در كجاست . گفت در كجاست گفتم در خانه خود او در زير كانون . پس امير همان وقت شخص صديقى را دستور داد تا بخانه غلام رفت واز زير آتش دان كيسه سر بمهر را آورد و نزد امير گذاشت . امير وقتى اين واقعه و كيسه مهمور خود را ديد خيلى خوشحال و خرسند شد. و مقام من نزد او بالاتر رفت .
شيخ صدوق رضوان الله تعالى عليه نقل فرموده است : مردى از اهل بلخ با غلام خود بقصد زيارت حضرت رضا (ع ) حركت نمود تا به مشهد مقدس مشرف شدند و در حرم مطهر مشغول زيارت گرديدند و بعد از فراغ از زيارت شخص بلخى بجانب سر مقدس امام هشتم (ع ) مشغول نماز شد. و غلام بطرف پائين پاى مبارك بنماز ايستاد چون هر دو از نماز فارغ شدند سر بسجده نهادند سجده هر دو بطول انجاميد تا اينكه شخص بلخى زودتر سر از سجده برداشت ديد غلام هنوز به سجده است . او را صدا كرد غلام فوراً سر برداشت و گفت لبيك يا مولاى . شخص بلخى گفت اَتُريُد الْحُرَّيَةَ آيا ميل دارى كه آزاد شوى غلام گفت بلى . گفت تو را در راه خدا آزاد كردم و فلان كنيزم را كه در بلخ است آزاد و بتزويج تو نمودم بفلان مبلغ از صداق و خودم ضامن هستم كه آن صداق را بپردازم . و آن فلان ملكم را بر شما مرد و زن و اولاد شما و نسل بعد از نسل شما وقف كردم و اين امام بزرگوار را شاهد بر اين قضيه قرار دادم . غلام از شنيدن اين سخنان بگريه در آمد و قسم ياد كرد كه اكنون كه در سجده بودم همين حاجات را از خداى عالى در خواست ميكردم و از بركت صاحب اين قبر شريف باين حاجات و مقاصد زود رسيدم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای جوان استرالیایی که مسلمان شد.
✨لطفا۹دقیقه وقت بزارید وبدقت ببییند
#ماه_رمضان #حجاب
-آقا نیامدی...
رمضان هم تمام شد...💔
#ماه_رمضان #امام_زمان