کارگاه انصاف_13.mp3
11.19M
#کارگاه_انصاف ۱۳
▪️مهربانترین انسانها ؛
دستگیرترینشان هستند از دیگر بندگان خدا!
-آنان که فقر بندگان خدا،
چه فقر مادی و چه فقر روحی، برایشان ساده نیست، و برای رفع آنها، با تمام وُسعِشان، به میدان میآیند؛
میتوانند در دریافت صفت #انصاف موفق باشند.
#استاد_شجاعی
@zohornzdikhst❤
نماز هرچیز چیست؟
و در الدر المنثور است كه احمد و ابن مردويه از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: وقتى مرگ نوح فرا رسيد به دو فرزند خود گفت: من شما را امر مى كنم به تسبيح و حمد خدا، چون اين دو كلمه نماز هر چيز است، و با همين دو كلمه است كه هر چيزى روزى مى خورد.(المیزان.ذیل تفسیر سوره اسرا )
May 11
#سیره_فاطمی
⭕️اخلاق فاطمه(سلام الله علیها) و علی(علیه السلام) در خانه
🔻روزی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) آمدند و مشاهده نمودند که امیرالمومنین علی(علیه السلام) در حال پاک کردن عدس هستند.
رسول الله به امام علی فرمودند:
🔻«مردی که در امور منزل به همسرش کمک کند، خداوند به او پاداش یک سال عبادتی می دهد که روزهایش را روزه گرفته باشد و شب هایش را شب زنده داری کرده باشد. همچنین پاداش صابرانی مثل یعقوب و داوود و عیسی به او عنایت می کند.
هر مردی که در خانه در خدمت عیال باشد و کار منزل را ننگ و عار نداند، خداوند متعال نام او را در دیوان شهیدان قرار می دهد و پاداش هزار شهید را نصیبش می کند.»
📚جامع الاخبار ، صفحه ١٠٢
#داستانهای_آموزنده
@zohornzdikhst
#جایگاه_منتظران
🌹امام سجاد (علیه السلام) خطاب به ابو خالد کابلی :
ای ابوخالد! همانا اهل زمان غیبت او که اعتقاد به امامتش دارند و در انتظار ظهورش هستند از مردم همه زمانها بهترند،
زیرا خدای تبارک و تعالی چنان عقل و فهم و معرفتی به آنها عنایت فرموده که غیبت برای آنها بمنزله مشاهده است، خداوند آن ها را در آن زمان مثل كسانى قرار داده كه با شمشير در پيش روى پيغمبر (عليه دشمنان دين) پيكار كردهاند،
آن ها #مخلصان_حقيقى و شيعيان راستگوى ما هستند كه مردم را به طور آشكار و نهان به دين خدا ميخوانند. و هم فرمود: انتظار فرج از بزرگترين گشایش ها است.
📚 كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 319 باب31، ح2
➖➖➖➖➖➖➖
✅فواید نگاه کردن به قرآن
✍️ قرآن کریم به قدری با برکت است که حتی نگاه به صفحات آن، موجب تعالی انسان می شود. برخی فواید آن عبارتتد از:
💠 تقویت بینایی
💠 درمان ورم ملتحمه چشم
💠 چندین برابر شدن ثواب قرائت
💠 مطرود کردن شیطان
💠 ازدیاد عقل و ...
امام صادق علیه السلام می فرمایند: کسی که قرآن را از روی صفحات آن بخواند، از بینایی اش بهره برد و مبتلا به ضعف بینایی نمی شود و از عذاب پدر و مادرش کاسته می شود، هر چند کافر باشند.
📚 الکافی، ج2 ص613
✅فوايد آية الڪرسۍ:
🍃خواندن آن هنگام خروج از منزل، هفتاد هزار فرشته نگهبان شما ميشوند......
🍃هنگام ورود به منزل، قحطي و فقرهرگز به منزلتان نمی آيد......
🍃خواندن بعد از وضو،شخصيت شما را70درجه بلند مرتبه تر می سازد......
🍃خواندن قبل ازاستراحت، فرشته هاتمام شب رامحافظتان خواهندبود......
🍃خواندن بعد ازنمازواجب، فاصله شما تابهشت فقط مرگ است.....
بین الطلوعین الظهور.mp3
10.9M
#تلنگری
#PowerfulIran
امامصادق علیهالسلام؛
الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ.
شبهات به کسی که زمانه خود را بشناسد هجوم نمیآورد!
💥 #زمان_شناسی بزرگترین عامل در حفظ انسان، از ریزشهای آخرالزمان، و حل شدن در جریان فتنههاست!
▫️زمان شناسی چیست؟
▫️زمان شناس کیست؟
#استاد_عالی
#استاد_شجاعی
@zohornzdikhst🌹❣❤
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
مهرتوراخدا
بہ گل وجانمان سرشٺ
دنیاے درڪنارتو
یعنے خودبهشٺ
باید زبانزد همہ دنیاڪنم تورا
باید ڪہ مشق نام تورا
تاابدنوشٺ
#صبحتون_مهدوی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
*همه بخونن*
🔴 *چوبکبریتهای_زندگی*
💠 بسیاری از اشیاء #کوچک در شرایط عادی، ضایعات به حساب میآیند و حتّی در سطل زباله انداخته میشوند. مثل یک میخ کوچک، #سوزن سرم، یک چوب کبریت، پیچ و مهره ریز و دهها چیز بیارزش دیگر که کسی تلاش جدّی برای نگهداری آنها نمیکند. امّا گاه در شرایط سخت و #حسّاس همین اشیاء بیارزش نقش حیاتی ایفا میکنند. سوزن سرم جان یک بیمار و چوب کبریتی جان انسانی را از #سرما نجات میدهد.
💠 در زندگی مشترک، گاه یک رفتار یا جمله کوچک و به ظاهر ناچیز، آبی بر روی #آتش دعوا و تشنّج است و از فتنهای بزرگ جلوگیری میکند. هر رفتار و جملهی سادهای که بتواند همسر را از لجبازی، #عصبانیّت و جدل دور کند گوهری ارزشمند است.
💠 برای نمونه برخی رفتارها و جملات ساده و #کوچک را که در حال عصبانیّت همسر کارگشاست ذکر میکنیم:
🔅بوسیدن پیشانی همسر
🔅 مالش مهربانانهی شانههای همسر
🔅سکوتِ متواضعانه به هنگام عصبانیت شدید وی
🔅آوردن آب قند برای او
🔅لبخند زدن با ژست پذیرش نظر او
🔅 جملات کوتاه مثل "خودتو اذیت نکن"، "حق با توست"، "ارزششو نداره خودتو ناراحت نکن"، "درکت میکنم"،"منو #ببخش اگر ناراحتت کردم"،"طاقت دیدن ناراحتیتو ندارم"،"بیا فراموشش کنیم"،"چشم هر چی تو بگی عزیزم"،"تو جون بخواه عزیزم"،"روی حرفات فکر میکنم"،"از دستم #راضی باش" و صدها رفتار کوچک و جملهی کوتاه و ساده که در بزنگاهها شما را از خطر سردی روابط و کم شدن علاقه و #محبّت بینتان نجات میدهد.
"رمان #از_روزی_که_رفتی
#قسمت_پنجم
_خیره انشاءالله!
آیه که چشم باز کرد، صدای بسته شدن در خانه را شنید. چشمش به قاب
عکس روی میز کنار تخت افتاد... عکس دونفره! کاش بودی و با کودکت
حداقل یک عکس داشتی مرد من!
چشمش را بست و به یاد آورد:
-من میدونم دختره! دختر باباست این فسقلی!
آیه: نخیرم! پسر مامانشه؛ مثلا من دارم بزرگش میکنما! خودم میدونم
بچه پسره!
-حالا میبینی! این خانوم کوچولوی منه، نفس باباشه!
آیه ابرو در هم کشید و لب ورچید:
_بفرما! بهخاطر همین کارای توئه که میگم من دختر نمیخوام! دختر
هووی مادره؛ نیومده جای منو گرفته!
-نگو بانو! تو زیباترین آیهی خدایی! تو تمام زندگی منی... دختر میخوام
که مثل مادرش باشه... شکل مادرش باشه! میخوام همهی خونه پر از تو
باشه بانو!
َ لبخند به لب آیه آمد؛ کاش پسری باشد شبیه تو! من تو را می رد
خواهم!
تلفن همراهش زنگ خورد. آن را در کیفش پیدا کرد. نام "رها" نقش بسته
بود... "رها" دوست بود، خواهر بود، همکار بود. رها لبخند بود... لبخندی
به وسعت تمام دردهایش!
********************
رها پالتویش را بیشتر به خود فشرد. از زیر چادری که سوغات آیه از
مشهد بود هم سرما میلرزاندش! باید چند دست لباس گرم می خرید؛
شاید میتوانست اندکی از حقوقش را برای خود نگاه دارد. خسته شده
بود از این زندگی؛ باید با احسان صحبت میکرد تا زودتر ازدواج کنند.
اینطوری خودش خلاص میشد اما مادرش چه؟ او را تنها میگذاشت؟
به خانه رسید؛ خانه.ی نسبتا بزرگ و خوبی بود، اما هیچ چیز این خانه
برای او و مادرش نبود. زنگ را فشرد... کسی در را باز نکرد. میدانست
مادرش اجازهی باز کردن در را هم ندارد؛ هیچوقت این حق را نداشت.
این مادر و دختر هیچ حقی نداشتند، داستان تلخی بود داستان زندگی رهاومادرش...
امروز کلیدش را جا گذاشته بود و باید پشت در میماند تا پدر دلش
بسوزد و در را باز کند. ساعتی گذشت و سرما به جانش نشسته بود.
ماشین برادرش رامین را دید که با سرعت نزدیک میشود. ترمز سخت
مقابل در زد و با عجله پیاده شد؛ حتی رها را هم ندید! در را باز کرد و وارد
خانه شد... در را باز گذاشت و رفت. رها وارد شد، رامین همیشه عجیب
رفتار میکرد؛ اما امروز این همه دستپاچگی، عجیب بود!
وارد خانه که شد، به سمت آشپزخانه رفت، جایی که همیشه میتوانست
مادرش را پیدا کند.
رها: سلام مامان زهرای خودم، خسته نباشی!
_سلام عزیزم؛ ببخش که پشت در موندی! بابات خونهست، نشد در رو
برات باز کنم! چرا کلید نبرده بودی؟ آخه دختر تو چرا اینقدر بیحواسی؟
رها مادر را در آغوش گرفت:
_فدای سرت عزیزم؛ حرص نخور! من عادت دارم!
صدای فریاد پدرش بلند شد:
_پسرهی احمق! میدونی چیکار کردی؟ باید زودتر فرار کنی! همین حالا
برو خودتو گم و گور کن تا ببینم چه غلطی کردی!
رامین: اما بابا...
-خفه شو... خفه شو و زودتر برو! احمق پلیسا اولین جایی که میان اینجاست!
رها و زهرا خانم کنار در آشپزخانه ایستاده بودند و به داد و فریادهای پدر
و پسر نگاه میکردند. رامین در حال خارج شدن از خانه بود که پدر دوباره
فریاد زد:
_ماشینت رو نبریها! برو سر خیابون تاکسی بگیر! از کارت بانکیت هم
پول نگیر! خودتو یه مدت گم و گور کن خودم میام سراغت!
رامین که رفت، سکوتی سخت خانه را دربرگرفت. دقایقی بعد صدای زنگ
خانه بلند شد... پدرش هراسان بود. با اضطراب به سمت آیفون رفت و از
صفحه نمایش به پشت در نگاه کرد. با کمی مکث گوشی آیفون را
برداشت:
_بفرمایید! بله الان میام دم در...
گوشی را گذاشت و از خانه خارج شد. رها از پنجره به کوچه نگاه کرد.
ماشین ماموران نیروی انتظامی را دید، تعجبی نداشت! رامین همیشه
دردسرساز بود! صدای مامور که با پدرش سخن میگفت را شنید:
_از آقای رامین مرادی خبر دارید؟
_نخیر! از صبح که رفته سرکار، برنگشته خونه؛ اتفاقی افتاده؟!
مامور: شما چه نسبتی باهاشون دارید؟
-من پدرش هستم، شهاب مرادی!
مامور: پسر شما به اتهام قتل تحت تعقیبن! ما مجوز بازرسی از منزل رو
داریم!
_این حرفا چیه؟ قتل کی؟!
مامور: اول اجازه بدید که همکارانم خونه رو بازرسی کنن!
این حرف را گفت، شهاب را کنار زد و وارد خانه شدند. زهرا خانم که چادر
گلدارش را سر کرده بود و کنار رها ایستاده بود آرام زیر گوش رها گفت:
_باز چی شده که مامور اومده؟!
رها: رامین یکی رو کشته!
خودش با بهت این جمله را گفت. زهرا خانم به صورتش زد:
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
═══✵☆✵═══
4_5769217929908324511.mp3
10.42M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۲ بهمن سالروز شهادت شهید ابراهیم هادی🌹
@zohornzdikhst
🌹22بهمن سالروزشهادت ابراهیم هادی
🌹وصیتنامه:خدايا عشق به انقلاب اسلامي ورهبرانقلاب چنان دروجودم شعلهوراست كه اگرتكهتكهام كنندويازير سختترين شكنجههاقرارگيرم،اوراتنهانخواهم گذاشت
#سلامعلیابراهیم
مأموریت انقلاب اسلامی ایران.mp3
10.86M
#تلنگری
تهاجم، شبیخون و ناتوی فرهنگی
برای مبارزه با بُعد فرهنگی انقلاب،
حساب شده ترین حملهی دشمن بر ساختار انقلاب بود.
ـ چرا ؟
ـ آیا این تهاجم به نتیجه رسیده است؟
#استاد_شجاعی 🎤
#سردار_سلیمانی
#خدایا_نوح_زمان_را_برسان_که طوفانِ غیبت ، سبب سیلِ فساد و جنگ و فقر و گناه شده
خدایا ابراهیم زمان را برسان که آتش غیبت ، نمرودیان را حاکم جهان ساخته و دنیا را پر کرده اند از ظلم و جور
خدایا یوسف زمان را برسان که زندان غیبت ، صالحان را در تنگنا و سختیِ بینهایت قرار داده
خدایا سلیمان زمان را برسان که عُلمای غیبت و شیاطین زمان ، مردمان تو را گمراه و از حجت تو دور ساخته اند
خدایا موسی زمان را برسان که اژدهای غیبت ، خوبی ها و نیکی ها را در دنیا بلعیده
خدایا عیسی زمان را برسان که عذاب غیبت دین مردم را فرقه فرقه ساخته و دین واحد تو در زمین غریب مانده
خدایا به گیسوان پریشان زینب کبری حسین زمان را برسان که کربلای غیبت اَمانِ مان را بُریده
یا صاحب الزمان بیا #مهدی جان
نذر فرج قرائت دعای الهی عظم البلا...
شبتون مهدوی
✔️ تلنگر
🔥 #آتشی_نمی_سوزاند_ابراهیم را . . .
🌊 و دریایى غرق نمی کند موسى را . . .
🔹مادری ،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان "نیل" می سپارد ، تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
🔸دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند، سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد !
مکر زلیخا زندانیش می کند، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
💠 از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ، و خدا نخواهد ؛ نمیتوانند . . .
💞 او که یگانه تکیه گاه من و توست.
#پسر_رو_قدر_مادر_دان_که_دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر
زجان محبوب تر دارش که دارد
زجان محبوب تر بیچاره مادر
از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر
نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر
بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر
تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر
اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش زسر بیچاره مادر
اگر یک سرفه بی جا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر
برای این که شب راحت بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر
دو سال از گریه روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر
چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر
سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر
تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر
به مکتب چون روی تا باز گردی
بود چشمش به در بیچاره مادر
وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر
نبیند هیچکس زحمت به دنیا
زمادربیشتر بیچاره مادر
تمام حا صلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر