#دلنوشته_رمضان
سحر ششم.....
✍ پنج سفره از ضیافتت، جمع شد...
و تو همچنان، به سفره داری ات، مشغولی..
❄️خسته نشدی...؟ خداااا
از بس آغوش گشودی.. و... من، رمیدم!!
از بس، بوسه بارانم کردی و.. من ساده از کنار بوسه های بی نظیرت رد شدم!!
از بس، سفره گستردی و... من به هنر رنگ رنگ تو، دل ندادم!!؟؟
❄️خودم... از خودم خسته ام خدا....
از قلبی، که توان دریا شدن ندارد...
از بالهایی، که جان بال زدن ندارد...
از سجده هايي، که به درآغوش کشیدنت، ختم نمی شود...
❣شش سحر است که؛ زمین را برایم خلوت کرده ای...
تا من... دست در دست تو...
گوشه ای از آسمان را بگیرم و.. پرواز کنم..
اما.. سنگینی روح کوچکم.. چنان زمین گیرم کرده.. که حتی هوس پرواز هم، به سرم نمی افتد!!
چه کنم، محبوبم...؟؟
بی تو...همه آسمان هم، در یک شیشه دربسته، حبس می شود...
چه رسد به روح تنگ من.. که عمريست در چهارچوب بدنم، حبس شده است!!
👣امشب برای دریا شدنم...قنوت می گیرم..
برای رها شدنم از زنجیرهایی.. که پای دل مرا سخخخت بسته اند...
تو...؛تنها گشاینده گره های کور زمینی...
من جز تو... هیچ گره گشایی را نمي شناسم...
✍یک سوال... خدا ؛
امشب گره های کوری را که همه عمر، به پای قلبم زده ام...باز می کنی؟؟
#دلنوشته_رمضان
سحر چهارم ...
✏️و ما، باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم..
میبینی.. ؛
درد یتیمی،، به قلبمان هییییچ تلنگری نزده....
و دربدری های صبح و شبت، یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است!!!
❄️می بینی؛
به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای..
درییییغ که اگر دستمان به تو نرسد،، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است!!!!
دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد ، نه نمازمان پروازمان می دهد، و نه روزه های روزهای تابستانی مان!
❄️یوسف...
قصه ی غصه های تو را، هزااار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم..
میبینی.. ؛
هنوز، زنجیرهای زمین، در قلبمان، از تو محبوب ترند!
❄️سحر است... دعا میکنی.. می دانم..
دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد!!!
دعا کن ...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند!!!
دعا کن ... دعایمان، بوی درد بگیرد..
درد انتظار....
درد عاشقی...
درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت...
فقط همیییییین درد؛ درمان همه دردهای ماست!
✏️سحر چهارم را... بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم !
ما دعا میکنیم... آمینش با تووووو....
اللهم عجل لولیک الفرج
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
#دلنوشته_رمضان
🌸 #سحر_یازدهم...
✍ کویری بودم تشنه؛
که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد.
❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است؛ یوسف
من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام!
❄️ نمي دانم میان "تــو" و "لیلــه القدر"، چه سری است
که هر آنچه را، تو نگاه میکنی، لیله القدر، بر قيمتش می افزاید.
👈راز میان شما هر چه هست، باشد!
من دلخوشم به تو، که همین حوالی نفس می کشی و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند.
❣فقــــط....
یک درد می ماند، که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند.
"نداشتنت"... درد بی درمانی است!
و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مَستش کرده باشد.
❄️یقیـــن دارم؛
بی تو ماندن، محال است...
بی تو رسیدن، محال است...
بی تو نفس کشیدن، محال است...
اما من همچنان بدون تو، زنده ام!
❄️تا آمدن تو... فقط یک قدم راه مانده است..
مـــن، باید، قدم...بردارم،
تا تــــو را، پیــــدا....کنم!
❣درد نداشتنت...با نسخه زیر...درمان میشود...
راکد....نباش!
بی خیال...نباش!
ساکن...نباش!
برو....می یابی اش!
✍ و من، این رمضان، بسویت، قدم برمی دارم.
برای قدم هايم، امن یجیب بخوان!