انگيزه هاى دروغ
دروغ مانند ساير صفات رذيله سرچشمه هاى مختلفى دارد كه مهمترين آنها به شرح زير است:
1ـ ضعف ايمان و اعتقاد. چرا كه اگر دروغگو به علم و قدرت خداوند و وعده هاى او اعتماد كافى داشته باشد هرگز براى رسيدن به اموال دنيا يا تحصيل جاه و مقام، دروغ نمى گويد و موفقيت خود را در دروغ گويى نمى بيند. از فقر نمى ترسد، از پراكنده شدن مردم و بر باد رفتن نفوذ اجتماعى خود هراس ندارد و مقام و قدرت را از سوى خدا مى داند و براى حفظ آن به دروغ متوسل نمى شود. لذا در روايتى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «جانِبُوا الْكِذْبَ فَاِنَّ الْكِذْبَ مُجانِبُ الاِْيْمانِ; از دروغ كناره گيرى كنيد، چرا كه دروغ از ايمان جدا است».(1)
2ـ ديگر از سرچشمه هاى دروغ ضعف شخصيت و عقده حقارت است، افرادى كه گرفتار اين ضعف ها هستند، براى پوشاندن ضعف خود متوسل به دروغ مى شوند. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «لايَكْذِبُ الْكاذِبُ اِلاّ مِنْ مَهانَةِ نَفْسِهِ عَلَيْهِ; كسى دروغ نمى گويد مگر به خاطر بى ارزش بودن خودش در نظر خويش».(2)
1.بحارالانوار، جلد 66، صفحه 386.
2.كنزالعمّال، حديث 8231 (جلد 3، صفحه 625).
{اخلاق در قرآن}:
3ـ بسيار مى شود كه حسد و بخل و تكبر و خودبرتربينى و دشمنی نسبت به افراد سرچشمه دروغ گفتن و تهمت زدن نسبت به آنها مى شود، و يا دروغ گفتن درباره خويش به خاطر كبر و غرور، و تا اين سرچشمه ها گرفته نشود، دروغ هم ادامه خواهد يافت.
منافقان نيز براى پوشاندن چهره واقعى خود به دروغ متوسل مى شوند همان گونه كه قبلا به آن اشاره شد.
4ـ بيمارى هاى اخلاقى جامعه و انحراف از مسير حق و آلودگى به انواع گناهان سبب تشويق عده اى به دروغ مى شود، تا آنجا كه مى گويند اگر به دروغ متوسل نشويم زندگى كردن در اين اجتماع براى ما مشكل است، و يا كسب و تجارت ما مى خوابد.
5ـ علاقه شديد به دنيا و حفظ مقامات آن نيز يكى ديگر از عوامل مهم شيوع دروغ ـ حتى دروغ بر خدا و پيامبر ـ مى گردد.
در خطبه 147 نهج البلاغه مى خوانيم كه على(عليه السلام) فرمود: «وَ اِنَّهُ سَيَأتى عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِى زَمانٌ لَيْسَ فِيهِ شَىءٌ اَخْفى مِنَ الْحَقِّ وَ لا اَظْهَرَ مِنَ الْباطِلِ وَ لا اَكْثَرَ مِنَ الْكِذْبِ عَلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ; بعد از من زمانى براى شما فرا مى رسد كه چيزى پنهان تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پيامبرش نيست».
{اخلاق در قرآن ج3}
ح ا:
دروغ گفتن از گناهان کبیره است و حتی اگر از روى شوخی هم باشد جایز نیست.
در بعضى روایات مىخوانیم: «ایاک و الکذب هزله و جده؛ از دروغ بپرهیز چه به شوخی و چه جدی باشد».
دروغ گفتن به شوخى نیز دروغ محسوب مىشود. حضرت على (علیه السلام) فرمود: «بنده مزه ایمان را نمىیابد تا دروغ را ترک کند؛ چه شوخى باشد و چه جدى». البته شوخىهاى دروغ نیز اقسام مختلفى دارند و حکم هر یک از نظر شرعى متفاوت است. براى آگاهى بیشتر ر.ک: گناهان کبیره، شهید دستغیب.
درفرهنگ اسلامی شوخی ومزاح کردن تا آنجا مباح و جایز است که درآن:
1. به دیگران ناسزاگویى نباشد.
2. جز سخن حق درآن نگوید.(سخنان رکیک وزننده وآزار دهنده به زبان نیارد)
3. اعتدال را درآن رعایت کند، افراط و زیاده روى یا تداوم در شوخى نداشته باشد.
4. از شوخیهاى خارج از نزاکت بپرهیزد.
نبى اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم مىفرماید: من شوخى مىکنم ولى جز حقّ نمىگویم «انّى لامزح و لا اقول الا حقا
متأسفانه چون اکثر ما عادت به مزاح و شوخی آمیخته با دروغ کرده ایم، تصور می کنیم بدون دروغ گفتن نمی توان شوخی کرد؛ در حالی که اگر دقت کنیم می بینیم که هم می توان شوخی کرد و هم می توان دروغ نگفت؛ فقط باید کمی تمرین کنیم.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) که الگو و اسوه ی برای ما است، نه تنها عبوس و خشک مذهب نبوده بلکه حتی با شوخیهای خود هم تعالیم اخلاقی و انسانی را به همگان یاد می داده است؛ مثلا: «پیرزنی نزد پیامبر (صلی الله علیه و اله) آمد. حضرت به او فرمود: پیر به بهشت نمی رود. پیرزن گریست. حضرت فرمود: در آن روز تو پیر نخواهی بود. خدای متعال می فرماید: ما آنان را پدید آوردیم پدید آوردنی و ایشان را دوشیزه گردانیدیم». (میزان الحکمة/ ح 18858)
حضرت در این شوخی، هم مطلبی را به همه یاد آوری می کند که در بهشت همه جوان هستند و هم پیرزن را متوجه این مسئله می کند که او در بهشت جوان خواهد بود و از نعمات بهشتی بهره خواهد برد.
در حدیثی دیگر آمده که: «زنی به نام ام ایمن نزد رسول خدا (صلی الله علیه و اله) آمد و عرض کرد: شوهرم شما را دعوت می کند.
پیامبر فرمود: شوهرت کیست، همان که در چشمش سفیدی است؟
زن گفت: به خدا در چشم او سفیدی نیست!
پیامبر فرمود: چرا، هست.
گفت: نه به خدا.
پیامبر (صلی الله علیه و اله) فرمود: هر کسی در چشمش سفیدی هست. منظور حضرت سفیدی دور سیاهی چشم بود».
از این روایات میتوان به خوبی استفاده کرد که شوخی در صورتی صحیح و منطقی است که موجب سرور وخوشحالی طرف مقابل شود؛ و مسلماً شوخی توصیه شده در دین نباید موجبات خشم خداوند را فراهم کند.
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
دکتر_حبشی_پاتوق_خانواده_کرشمه_های_زنانه،نوا.mp3
15.89M
🌹
🎧 #صوت
🎀 محبتها و دلرباییهای فراموش شده در روابط همسران
🎤 #دکتر_حبشی
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#مخصوص_آقایون
#مهارت_های_همسراداری
#آقایان_بدانند
ازکجا بفهمم خانمم پریود شده؟
🔷🔹خشم شدید
🔶🔸احساس غم ناگهانی
🔷🔹گریه شدید
🔶🔸احساس طرد شدگی
🔷🔹درد وخستگی
🔶🔸احساس تنهایی
✅ آقایان لطفا هنگام قاعدگی (پریودشدن)خانمها را درک کنید
✳️ همسر شما تو این زمان بیشتراز هر کسی به محبت، درک و دیده شدن از طرف شما احتیاج داره تا به ارامش برسه👌👌
💖زوجهای بهشتی💖
#چالش زمان برگرده باز با همسرت ازدواج میکنی؟ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚
#چالش_اعضا
زمان برگرده ، خیلی زودتر باهاش ازدواج میکنم
نه در ۲۷ سالگی
#رمان
#قسمت_سی_سوم
از این به بعد پیش خودم فکر میکنم که رفته بیرون و کارش یک کم طول کشیده... هر جا باشه... بالاخره که بر میگرده... بالاخره یه چیزی میشه...
دلم رو به امید دوباره دیدنش خوش می کنم؛ یعنی کردم.
بی اراده بلند شدم و شروع کردم به بی هدف قدم زدن. تو همون تاریکی.
چه فرقی میکرد چراغ روشن باشه یا خاموش... این بار وقتی به خودم اومدم جلوی در اتاق سینان بودم. در زدم. اصلا نمیدونستم که هست یا نیست.
اصلا نمیدونستم برای چی اومدم اینجا یا چی میخوام. باز هم در زدم. صدای سینان کلافه به گوشم خورد که داد زد:
- مگه نگفتم کسی مزاحم نشه؟
بدون اینکه به حرفش فکر کنم در رو باز کردم و رفتم تو. نور بنفش رنگ اتاقش حالت خوب و دلپذیر خلسه رو ریخت تو وجودم. با جدیت داشت نگاهم میکرد.
روی میزش یک سری پرونده بود که رو هم رو هم چیده بودن و یکیشون هم جلوی سینان باز بود. آب دهنمو قورت دادم. با نگاهش انگار میدونست چطور باید خرد کنه.
- تویی؟ چیه؟ امیدوارم کارت اونقدر مهم باشه که جرات کرده باشی مزاحم من بشی.
- فاطما... مرد... میشه از فردا کارمو شروع کنم؟
- امشب یه ایمیل میفرستم که از فردا میتونی سرویس بدی... اگه امر دیگه ای ندارید می تونم به کارم برسم؟
- فاطما... مرد...
سینان پوف محکمی کرد و کلافه از پشت میزش بلند شد و دستاش رو محکم کوبید رو میزش و ستون کرد و کمی به جلو خم شد.
- میگی چیکار کنم؟ برم زنده اش کنم؟ بهت اخطار کرده بودم که اینجا نباید به کسی دل ببندی... نگفتم ته تمام دل بستنها شکستن و تباهیه؟ مثل گاو نگام نکن! گفتم یا نگفتم؟
- گف... تی...
با ناباوری داشتم به سینان نگاه میکردم. این حرفها یعنی چی؟ یعنی فاطما برای سینان اندازۀ یه گربه ارزش نداشت؟ چشمام پر از اشک شده بود که لحن خونسرد و آمرانۀ سینان حواسمو جمع کرد:
- حواست باشه اگه آبغوره بگیری یه داغ دیگه منتظرته... نگی نگفتی... بیا اینجا... اتفاقا بد هم نشد که اومدی... اینجا هم مثل سالن دوربین نداریم.
مگه چی میخواست بگه؟ با قدمهای لرزون وقتی رفتم پشت میزش سینان پشت گردنم رو با دست چپش گرفت و کشید به سمت مانیتور. متوجه شدم رو مانیتور کامپیوترش تصویر اتاق فاطماست.
دکتر هنوز هم فاطما رو تو بغلش گرفته بود و تو همون حالتی که من ترکشون کرده بودم رو لبۀ تخت به نا کجا خیره مونده بود. نگاهم رو سریع از مانیتور گرفتم.
از نظر من فاطما فقط یه سر رفته بود بیرون و کارش طول کشیده بود. این تصویر با اعتقاداتم منافات داشت. نگاهم رو از مانیتور گرفتم و بی اختیار افتاد روی پرونده ای که باز بود و عکس زنی با صورت تپل و موهای خرمائی و فر که ضمیمۀ پرونده بود.
فقط یک لحظه بود اما خباثتی که تو چشمای زن دیدم باعث شد یه جریان برق قوی از ستون فقراتم رد بشه. چند لحظه بعد سینان با قدرت تمام نه فقط صورتم رو بلکه هیکلم رو به سمت خودش برگردوند و چسبوند به میزش.
- فضولی موقوف! خوب حالا که اومدی تا اینجا میشه بگی اینجا چه خبره؟
- من... منظورتون رو نمی فهمم...
- شماها فکر می کنین من نمی دونم اینجا چه خبره؟ فکر میکنی من نمیدونم تو این اواخر با دمت گردو می شکنی؟
- اما من که...
- فکر می کنی متوجه اوضاع و احوالاتت نیستم؟ تو از دو هفته پیش به اینور زمین تا آسمون عوض شدی... قضیه چیه؟ بین تو و دکتر چه خبره؟ نکنه از همین خبراس که با فاطما داره.
گردنم زیر فشار قوی انگشتاش درد گرفته بود و حس میکردم دارم از حال میرم. بی حال دستم رو مشت کردم و یه دونه بی حال کوبیدم تو سینه اش که مثلا ولم کنه اما یه دونه سیلی با دست راستش طوری زد تو صورتم که برق از سرم پرید و حس از زانوهام رفت. طوری که فقط پشت گردنم که تو پنجۀ قویش گیر بود باعث میشد نیوفتم. دستام شل و ول افتاده بود دو طرفم و دیگه واقعا داشتم از حال میرفتم.
- تو هار شدی واسه من؟ ها؟! فکر کردی من هم دکترم؟ واسۀ اون مرتیکه هم دارم... حرمسرا زده اینجا برای خودش. فکر کرده من نمیدونم بین اون و فاطما چه خبر بود... واسه من غمباد گرفته کثافت... میفرمودین چه خبره بین شما دو تا؟ نکنه باید کمکت کنم به حرف زدن بیوفتی؟
از فکر اینکه بازم داغم کنه یا بلای دیگه ای سرم بیاره نفسم بند اومده بود.
خدایا کمک! نمیدونستم چی بگم. اگه واقعیت رو می گفتم دکتر رو میکشت و باید فکر فرار رو با خودم به گور میبردم.
آروم نالیدم.
- هیچی به خدا... داری گردنمو می شکنی...
- که هیچی! پس چرا این قدر خوشحالی؟
- خوشحال بودم... چون... چون... تو سونای دکتر که میشینم بدنم گرم میشه... دستام دیگه اونقدر نمی لرزه...احساس نرمال بودن میکنم... ببین؟ خیلی گرمتر از قبل شدم.
داشتم دروغ میگفتم و مثل سگ ترسیده بودم.
بی اختیار تمام بدنم به لرزش افتاده بود. دستام رو آوردم بالا و گذاشتم رو مچ دستاش که از زیر آستین پیراهن آبیش بیرون مونده بود. حس کردم فشار پنجه اش یک کم کمتر شد. خدا کنه حرفم رو باور کرده باشه. اما از نگاهش نمیتونستم چیز
زیادی بفهمم..
- پس بین دکتر و تو هیچ خبری نیست؟
- نه...
- همین که عاشق ادنان شدی از سرمون هم زیاده... پس عشق تازه هم نیست... اگه اینطوره باید دست بجنبونیم و علتشو پیدا کنیم...
وقتی سینان پشت گردنم رو ول کرد همون جا افتادم رو زمین. خودش هم نشست رو صندلی اش و پاش رو انداخت روی پاش.
نگاهش در کل خیلی تیز و برنده بود اما نمی دونم چرا الان از بالا که نگاهم می کرد بیشتر می ترسیدم. حس یه بره که گرگ بالا سرش ایستاده و دریده شدنش بحث زمانه.
احساس می کردم یه چیزی می دونه که من نمی دونم اما چی؟
اون قدر می ترسیدم که نمی تونستم نگاهم رو از نگاهش بردارم.
- چرا پس لحظه لحظه رنگت بیشتر میپره؟ کسی که ریگی به کفشش نباشه نباید اینقدر بترسه...
لحنش کمی دوستانه تر شد. نمیدونم چرا. شاید میخواست ترسم بریزه. هر چند کمکی نکرد.
آرنجهاش رو گذاشت روی زانوهاش و خم شد طرف من. من اما قدرت حرکت ازم سلب شده بود و مثل سنگ مونده بودم.
- ببین دختر جون... اینجا یه وضع همینه که تا حالا دیدی. کار به این ندارم که بهتون می رسیم و لی لی به لالاتون می ذاریم گاه گداری؛اما یه چیز رو میدونم... اونم این که اگه به خواست خودتون بود هیچ کدومتون نمی خواستین این جا بمونین... حالا می مونه این شور و اشتیاقی که من این چند روزه از تو دیدم.
- کدوم شور و اشتیاق؟ شما که هیچ وقت نیستی سینان خان؟
- من نباشم هم بین شماها جاسوس و خبرچین زیاد دارم!
رنگم پرید.
- خبرچین من همه چیز رو بی چون و چرا بهم خبر میده!
- اما من که کاری نکردم...
ادامه دارد...
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#اتاق_خواب
#زناشویی
#نزدیکی_و_حضور_کودکان
👌نکاتی در خصوص ارتباط جنسی با داشتن فرزند
♦️وقتی شما فرزند یا فرزندانی دارید ، هرگز خود را محصور نکنید
❣از همان ابتدا اتاق خواب بچه ها را جدا کنید.
⏱وقت خواب بچه ها را تنظیم کنید.
🚫هرگز به بهانه ی ترس یا تنهایی ، آنهارا به خود وابسته نکنید.
🔴دقت کنید در وقت آمیزش درمعرض دید فرزندان نباشید
❣پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم :
💖 مبادا کسی با زنش آمیزش کند در حالی که درگهواره بچه ای به آن دو نگاه می کند. سوگند به آن که جانم در دست اوست ، اگر مردی با زنش در حالی که طفل بیداری در اتاق هست که آن دو را میبیند و نفس و صدای آنها را می شنود ، آمیزش کند ، آن بچه هرگز رستگار نشود وزناکار گردد.
❤️بین زن و شوهر مسایلی وجود دارد که حتی فرزندان هم نسبت به آن نامحرم هستند پس مواظب فضای خصوصی تان باشید تا کسی به آن راه نیابد.
💛روابط جنسی فقط به معنای آمیزش و مقاربت نیست که آداب خاصی نیاز داشته باشد پس برای معاشقه و مغازله هم که شده هر روز به خلوتگاه خود سری بزنید.
👌خانم خانه حتما باید وقت خواب بچه ها را تنظیم 🕘نماید به گونه ای که بچه ها زودتر از پدرومادر به رختخواب بروند .....
🔷سعی کنید سه وقت خلوتی را که خداوند برای شما در نظر گرفته ( پس از نماز صبح ، بعد از نماز عشاء ، و هنگام ظهر ) از دست ندهید و حداقل با صحبت های خصوصی و عاشقانه ی خود خستگی های روزانه را از تن یکدیگر در آورید
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#همسرداری
#آقایان_بدانند
#سیاستهای_مردانه
"مــهارتهای كلامــی در آقایان"
❎ خانم: توخسيسی...!
✅ آقا: منظورت اينه كه حسابگرم؟!!!
❎ خانم: من حوصله ندارم غذا درست كنم؛ از رستوران بيار...!
✅ آقا: يعنی من از غذاهای خوشمزهی تو محروم بشم؟!!!
❎ خانم : تو منو دوست نداری...!
✅ آقا: به اندازهی دنیا دوستت دارم.
❎ خانم: بچههات منو خيلی خسته كردن!
✅ آقا: بهت حق ميدم؛ تو خيلی صبوری، ازت متشكرم. انشاالله بزرگ ميشن جبران ميكنن!
❎ خانم: خواستگاران زیادی داشتم!!!
✅ آقا: پس من آدم خوشبختی هستم که تورو به چنگ آوردم...!
❎خانم: خسته شدم از بس تواین خونه کار کردم
✅آقا: فدای اون دستای ظریف و قشنگت که خسته شدن
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#همسرداری
"در زنـدگی مشتـرک مسئولیتها را تقسیـم کنید"
🍃 اگر از همان ابتدای زندگی مشترک مسئولیتها و وظایفتان را تعیین و تقسیم نکنید، تا پایان عمر باید با آشفتگی، انتظارات برآورده نشده و تنش زندگی کنید.
👈 خیلی مهم است که از همان ابتدای زندگی مشترک، مشخص کنید که هر کدام از شما چه وظایفی در زندگی دارند، چطور باید به یکدیگر کمک کنند، درآمدهای خانم و آقا چطور در زندگی صرف یا پس انداز شود، مسئولیت رسیدگی به امور خانه چطور تقسیم شود و....
👈 تکلیفتان را با اینها مشخص کنید تا بعدها، احساس نکنید که یکی از شما بیش از حد مسئولیت به دوش گرفته و دیگری بیش از حد سرویس گیرنده است.
✅ این تقسیم مسئولیت، نه تنها در مقام حرف که در عمل هم باید رعایت شود.
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#ایده_متن
#ایده_مناسبت
#تولدت_مبارک
و چ لطیف است حس آغازی دوباره
و چ زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای تنفس...
و چ اندازه عجیب است، روز ابتدای بودن!!
و چ اندازه شیرین است امروز
روز میلاد...
روز تو...
روزی که تو آغاز شدی!!!
"تولدت مبارک"
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🌹﷽🌹
#حدیث
🍃 بهترین مردان امت من کسانی هستند که؛ نسبت به همسر خود متکبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش کنند و آزار نرسانند.
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
""پیامبر اکرم (ص)""
هدایت شده از ٠
#ایده_متن
زیبانشین #قلبِ من صبحت
بخیر😘
همه ی #بودُ_نبودِ من صبحت
بخیر😊
ای که هستی #زندگیَم صبحت بخیر😍
ای دلیلِ #نازِ_هستیَم صبحت
بخیر💋
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#ایده_متن
قلبم میگه...
.♥عشق يعني . . .♥
.♥ﺍﻧـﻘـﺪﺭﺣـﺴــــــــــــــــــــــود ﻣـﯿـﺸـﯽ. . .♥
.♥ک ﻫـِﯽ میگـردی دنبـال یه بهــــــــــــــــونـــه ای. . .♥
.♥ﺗـﺎ قهـر😛 کنـی. . .♥
.♥اون نازتو بکشــه و حرصـش😠دربــیاد. . .♥
.♥بگـــه پـدرمو درآوردی تو. . .♥
.♥میدونی ک میخوامت. . .♥
.♥عشق منی دیوونه. . .♥
.♥منم بگم. . .♥
.♥دوست دارم همه زندگیم
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#ایده_متن
در چشم های من
دقيق تر نگاه کن
جز #تو ،
هيچ چيزی در آن نيست...❤️
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
#ایده_متن
دنیــ🌎ــای منو عشــقم🌸🍃
👧عاقاییم💍
👦جون دلم
👧من قهرم-.-
👦ای تولع باز چرا
👧وجودم ناز ڪردن میخواد *.*
👦عشقم؟
👦نـپسم ؟
👦زندگیم؟
👦عاقاییت فدات شع
👦زندگی من بدو بغلم
👧جووون😻🏃♀🏃♀ اومدم
👦 اخ قربونت برم عشقم
#متنهای_آقایی_و_خانومی
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده_متن
ویژه ارسال به همسر کله صبحی😜
عرض دارم ! سلام (اسم همسر)جان
یـــــک کلام و تمام ! همسر جان
کوری چشم👀 تمام بدخواهانت
سایهات مســـتدام آقا جان🙏
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
و اما #موضوع امروز :
بزرگترین کاری که تا حالا کردین و برای خودتون خیلی ارزشمند بوده چیه؟
یا کاری که اصلا فکرشم نمی کردید بتونین انجام بدین ...
و مهمتر چجوری انجامش دادین؟
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
#پرسش_پاسخ
#مشاوره_خانواده
سوال
سلام
مشاوران عزیز
ممنون میشم راهنماییم کنید
من ۱۱ساله ازدواج کردم
خودم ۲۸ و همسرم ۳۵سالشون
مستقل زندگی میکنیم
من یکی از شروط ازدواجم این بود ک آقا اصلا اهل سیگار و دخانیات نباشند
یعنی گفتم با نداری
بیکاری یا هر سختی دیگه کنار میام الا این
همسر هم یکسری شروط داشتن اینکه خرج خانوادشون با ایشان باشه
کمک هزینه خواستن بکنند من اعتراضی نداشته باشم و چیزهای دیگه
ک من تو این ۱۱سال پاییند بهشون بودم
همسرم خیلی آدم خوبی هستند
پرتلاش
همسری عاشق و مهربون و پدری دلسوز
خیلی ازشون راضی هستم
بهم خیلی علاقه داریم
ولی ی مشکلی هست ک تقریبا دوساله وارد زندگیمون شده
ایشان از زمان مرگ پدرشون سیگاری شدند
خیلی ب پدرشون علاقه و وابستگی داشتند
همسرم ضربه بدی خورد
فهمیدم سیگار میکشه ولی چون حال روحیشون خوب نبود گفتن یمدت بگذره بعد میگیر میشم
خلاصه بعد چندماه و خواهش من
ایشان هم ب قولشون عمل کردند و گذاشتند کنار
یکسال بعدش دوباره خواهرشوهرم سرطان گرفتند
روزهای بدی بود پراز استرس و ترس از دست دادن ایشان
دوباره همسرم شروع کردند
اعتراض کردم گفت توراخدا راحتم بزار خیلی داغونم و احساس میکنم
اینجوری کمی آروم میشم
خدا شاهده من تو تمام این مراحل همدردشون بودم
از محبت دریغ نداشتم و هیچ وقت با قهر و اخم و غر زدن بهشون نمی گفتم
همیشه ملاحضه شونو میکردم ک غرو مردانه شون خدشه دار نشه
خلاصه پارسال خداراشکر بیماری خواهرش کنترل شد
کمی حال روحیشون بهتر شد گفت تا عید قول میدم
دوباره گذاشت کنار
دوباره یماه پیش
مدام قول میده چندوقت خوبه ولی دوباره
میگه ممنونم ک مثل بعضی زنها با دعوا و بحث ایرادمو گوشزد نمیکنی
میگه هردفه ک با آرامش ازم میخای بزار کنار شرمندم میکنی
ولی چ فایده 😔
شرمندگیش ب چ کارم میاد
شدیدا از بوی سیگار بدم میاد
وقتی لباس و گاها دهانش بوی سیگار بده میفهمم
تمام حس زنانه و محبتم ته میکشه
انگار علاقه ام زوری میشه
چندروزه موندم چکار کنم
امروز بروش آوردم ک میدونم دوباره میکشه ولی فوری حرف عوض کرد و رفت سرکار
میدونین چون خیلی خوبیهای دیگه داره و مهربونه نمیتونم در برابرش قاطع باشم
نمیخام ناراحتش کنم
و حس اینکه فکر میکنه من بچه ام و هردفع وعده سر خرمن میده بیشتر ناراحتم میکنه
بنظرتون بزارمش ب حال خودش یا نه
کلا اخلاقش اینجوری ک اگه با زبان خوش باهاش حرف بزنی و رفتار کنی
باهات کنار میاد و قبول میکنه
اگر نه میفته ب لجبازی و کش مکش
ولی زبان خوشم متاسفانه تا اینجا کارساز نشده
لطفا بگین راه درست چیه
چکار کنم
البته چندتا عیب دیگه دارن ولی خیلی جزیی هستند اصلا مهم نیستند دیگه چون عادت کردم و کنار اومدم
ولی این یکی کنار اومدن باهاش سخته انگار
خودم ب این نتیجه رسیدم ک بهشون رگم ب هیچ وجه سیگار کشیدنشون جلوی من و بچه ها و دیگران علنی نشه
و وقتی میدونن ک میخان بیان خونه مراعات کنند ک بوی سیگار ندن
آیا گفتن اینها و گذاشتن این شرایط براشون درسته
حداقل کوتاه اومدن دوطرفه باشه ک منهم این وسط لطمه نبینم
#پاسخ
سرکارخانم#شمس
سلام عزیزم هر ادمی یه عیبی داره د یگه اینم عیب ایشون😜
از شوخی گذشته درکنار همه محاسن خوبی که ایشون داره وخدارو شکر رضایتمندی که بین شما هست چیزی که این روزها عتیقه شده بهتره که ناشبانه برخورد نکنی وارامش زندگی شیرینت رو برهم نزنی وبا سیاست ودرایت مدیریت کنی
اولاهمچنان بازبانی نرم وخلقی خوش برخورد کنی تا به ق ل خودش نمک گیر حسن رفتار شما بشه بامیل خودش رهاش کنه چون اقایون ذره ای اجبار احساس کنند ازدنده لج بلند میشن ومیخوان مردی شون رو ثابت کنند واحتمال داره که برای همیشه ادامه بده
لطفا عاقل باش واز خودت راهکارها نده اینکه این شرایط را بزاری ک میخوان بیان خونه دیگه نکشند تا بوی سیگار ندن یا علنیش نکنند اینا یعنی من تسلیم شدم وهمه چیز تموم چنو لحظه صبوری کن لطفا گوش بده
شما باید از در عشق وارد بشی مثلا اینکه من اصلا نمیتونم تصور کنم که خدای ناکرده تورو نداشته باشم واز خدا میخوام که همیشه سایه ات رو سرم باشه اما چند وقته تو نگرانم کردی ! باتوجه به اینکه سرطان زمینه ارث وژنتیک داره وسیگار هم با وجود ۴۰۰۰ نوع سمی که درش هست وعامل بیماری سرطان تصورش هم برام عذاب اور وواقعا دارم زجر میکشم ونگران سلامتی تکیه گاهم هستم لطفا به خاطر ارامش خاطر من دیگه ادامه نده من زندگی بدونه تورو نمیخوام
یا مثلا همه افتخار من اینه که همسرم اهل دود نیست وقولش قول وحرف وعملش باهم یکی ومن بهت افتخار میکنم ازت ممنونم که به من و حرفام ونگرانیهام اهمیت میدی وخوشحالم که تو تکیه گاه من هستی
خلاصه باید مثل بادکنک بادش کنی تا بدونه وجودش برات مهم وارزشمنده ودر ضمن اجبار وزوری هم در کار نیست وهمه اش دل نگرانی وعشق به همسر هستش
.
جادویی ترین کلمه برای اقایون همینه که بهش بگی من به تو افتخار میکنم وخوشحالم که تورو دارم ممنو
ن که هستی
پس همچنان به گونه ای برخورد کن که براش مسئله ای عادی نشه وبگه همینه که هست!
جای اخطار داره چون میتونه زمینه ای بشه برای جروبحث وگرفتن ارامش خانواده پس مراقب رفتارو کردارت باش
دیگه اینکه تو حرفهای یواشکیتون میتونی بگی من دوست دارم از عطر نفسهای همسرم سرمست بشم مثل همیشه نه اینکه بوی گند سیگار اونو ازم دور کنه
ویه هشدار دیگه پیامک بارون کردن یا صحبت تکراری و مدام راجب این موضوع باهاشون هم چیز خوبی نیست اصولا تکرار زیاد یه حرف باعث میشه که از درجه اعتبار ساقط بشه پس حرف خوبه کم باشه اما مفید
دانا به یک اشارت
موفق باشید