eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
17هزار عکس
3.3هزار ویدیو
414 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
💖زوجهای بهشتی💖
#‌داستان #‌ارواح سرگذشت ارواح در برزخ(قسمت ۲۳) 🔵آن شخص گفت به ما اجازه عبور نمیدهند.میگویند تا این
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ( قسمت 24) 🌹نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه هست، یکی مربوط به پیامبران و صدیقین، یکی برای شهدا و صلحا، دیگری برای مسلمانانی که بغض و دشمنی با اهل بیت نداشتد و پنج دروازه هم برای شیعیان و دوستداران اهل بیت میباشد. 🌼وادی السلام آیین ی ضعیف و قطعه ی کوچکی از بهشت است... 🌱آنگاه به یکی از مسیرها اشاره کرد و گفت: مسیر ما این است،عجله کن برویم. چیزی نرفته بودیم که نسیم روح بخشی وزیدن گرفت و هوای معطر و نسیم لطیفی را استشمام کردم. 🌷صورت زیبای نیک را که شاد و خندان بود جلوی صورتم دیدم و با تعجب گفتم: چه شده که اینگونه مرا نگاه میکنی؟ 🌼 نیک با شادی گفت: این بوی خوش بهشت است که از سوی وادی السلام وزیدن گرفته 💥 و نشان از این است که به مقصد نزدیک شده ایم و من باید بروم. ♨️ناگهان خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسیدم کجا بروی؟مگر قرار نیست من و تو با هم باشیم؟؟ 🔆نیک لبخندزنان گفت: چرا ترسیدی؟ قرار نیست از هم جدا شویم بلکه من باید زودتر از تو بروم و دار السلام را که برایت در نظر گرفته اند آماده سازم. ✅با خوشحالی پرسیدم: دارالسلام کجاست؟ نیک گفت: هر مومنی در دار السلام جایگاهی دارد که خانه ی امن و اسایشگاه اوست و آن منزل همان دارالسلام است. ✨از شادی وجودم لبریز شد. لبخند زنان گفتم: من چه کنم؟ صبر کنم تا برگردی؟ نیک همان طور که به راه افتاده بود گفت: تو آهسته به راهت ادمه بده وقتی نزدیک دروازه رسیدی مرا خواهی دید. نیک به سرعت دور شد و من آرام به راهم ادامه دادم تا اینکه کم کم دروازه های وادی السلام مشخص شد. 💥سرعتم را بیشتر کردم.صبرم را از دست دادم و شروع به دویدن کردم. ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که پرواز کنان به پیشوازم آمدند. ❄️به احترام آنها ایستادم. 🍀همگی بالای سرم قرار گرفتند و گفتند: سلام بر تو ای بنده ی خوب خدا،بهشت و راحتی بر تو مبارک باد. 🌻من در جواب گفتم: خدا را سپاس که مرا از نعمت بهشت بی بهره نکرد.فرشتگان خداحافظی کردند و رفتند . 🌳من هم با سرعت بیشتری به راهم ادامه دادم تا سر انجام به دروازه ی دار السلام رسیدم... 🔵مراسم استقبال 🔶وقتی چشمم به درون وادی السلام افتاد؛ ناخوداگاه از حرکت ایستادم و غرق دیدن آن منظره ی باورنکردنی شدم... ♻️نمیدانم چه مدتی در آن حال بودم که ناگهان دستی به شانه ام خورد. رویم را برگرداندم نیک را دیدم که لبخند زنان به من نگاه میکرد. 💟 از اینکه او را دوباره کنار خودم میدیدم خوشحال و ذوق زده شدم و او را در آغوش کشیدم. 🔅نیک گفت: گروهی از مومنین به استقبالت آمده اند. 🌟از نیک جدا شدم و گروهی از مومنین را دیدم با صورتهای خندان کناری ایستاده بودند.وقتی به انها رسیدم همگی سلام کردند و خوش آمد گفتند. من هم تک تکشان را در آغوش کشیدم و تشکر کردم. ❄️بعد از آن ،یکی از مومنین حال برادرش را پرسید، گفتم : هنوز در مزرعه ی دنیا مشغول کشت اعمالش است. ⚡️دیگری از فلان شخص سوال کرد،گفتم : او سالها قبل از آمدن من به عالم برزخ،دنیارا ترک گفته بود. شخص سوال کننده سرش را بزیر انداخت و گفت:خدا به فریادش برسد. گفتم چرا چی شده؟ گفت: آخر او هنوز به اینجا نیامده است. ☄فهمیدم که آن شخص یا در راه گرفتار شده یا در وادی العذاب است... 🍃پس از ان مومنی جلو آمد و از احوال یکی از ستمکاران🔥 پرسید،گفتم او هنوز زنده است و مشغول ظلم و ستم به مردم... مومن گفت : نگران نباش. خداوند از روی خیر و مصلحت به کافران و ظالمان طول عمر نمیدهد بلکه با این کار زمینه ی گناه بیشتر را برایشان فراهم میکند تا بعد از مرگ عذاب دردناکش را به انها بچشاند... 🌸در این هنگام مراسم استقبال تمام شد و آنها آماده ی رفتن شدند. من که به آنها انس گرفته بودم دوست نداشتم از ایشان جدا شوم ولی نیک گفت: نگران نباش،باز آنها را و حتی سایر مومنان را ملاقات خواهی کرد. 🍀 چون اینجا مومنین با هم دیدار میکنند اما مدت و زمان این دیدار بستگی به مقام و درجه ی هریک از آنها دارد. 🌸سپس دستم را گرفت و گفت: بیا برویم که خانه ات را برایت آماده کرده ام... ✍ادامه دارد... 🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🔴: سردرد ✍روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. 🙈زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد، که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن". ❓زن پرسید: «چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد، ناگهان صورتش سرخ شد.با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند. 😍شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم". زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. ❓سئوال: زن روستایی چرا سردرد داشت؟ و چرا خوب شد.؟ 💊روانشناسی سلامت؛ یکی از شاخه های روانشناسی است که به تاثیر عوامل روانی و روابط بین افراد در بروز ، پیشگیری و درمان بیماریهای جسمانی مثل سردرد، سرماخوردگی، فشار خون، سکته، آسم و سرطان...می پردازد ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
🔴 زناشویی ✍کبوتری شروع به ساختن لانه کرد. خیلی با دقت و با خرج کردن هزینه زیاد آن لانه را ساخت، روز افتتاح لانه، جشن مفصل و پرهزینه ای کرد. چند روز اول خوب بود، اما به تدریج احساس کرد که یک بوی بسیار بد و غیر قابل تحملی لانه را فراگفته است. چاره ای نداشت جز آنکه آن لانه را رها کند و مجدداً شروع به ساختن یک لانه دیگر از اول بکند. این کار را کرد. اما مجدداً پس از چند روز دید که لانه اش پر از بوهای بد و غیر قابل تحمل شده است. بنابراین باز لانه را ترک کرد و شروع به ساختن لانه ای دیگر کرد و این کار را چندین بار تکرار کرد تا مجبور شد برای مشاوره و کمک پیش لاک پشت دانا برود. لاکپشت دانا گفت: دلیلش آن است که تو بجای آنکه در بیرون از لانه ادرار کنی، در خانه خودت ادرار میکنی، بنابراین لانه ات، پس از مدتی بوی بد میگیرد و مجبور به ترک لانه میشوی، بجای ترک لانه این رفتار ناپسندت را عوض کن(داستان به نقل از دکتر علی صاحبی: تنظیم: و اضافات: دکتی حمیدرضا ایمانی فر). مثال: 🙊دیشب یک آقایی به من زنگ زد و گفت: من وکیل هستم و دو بچه دارم و همه چیزم تکمیل است و میخواهم یک زن دوم بگیرم که بیوه است. من گفتم: حتما زن خودت زیباتر هست و فقط با او مشکل ارتباطی داری. گفت: بله. 🙏در اینجا اگر لاکپشت دانا بود به این مرد می گفت: بجای اینکه دائماً بخواهی لانه ات را عوض کنی، بهتر است که در لانه فعلی خودت ادرار نکنی و رفتارت را تغییر دهی. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
زندگی 👈نام داستان: پرنسس دیروز، مردان امروز روزی یک پرنسس زیبا رفته بود تا مقداری سیب جنگلی بچیند متوجۀ پلنگی شد که قصد داشت به او حمله کند. پرنسس جیغی بس رعد آسا کشید و شاهزاده قصه ما از راه رسید و با شجاعت پلنک را کشت. در همین حال پرنسس را دید که با چشم هایی پر از تحسین و قدردانی او را می نگرد. شاهزاده که سراپا غرور و هیجان شده بود به سوی پرنسس رفت و با او ازدواج کرد و تا آخر عمر به خوبی و خوشی با هم زندگی کردند. 🙈اما امروزه، پلنگها تغییر شکل دادند. آنها به شکل مشکلات مالی و مشکلات فکری و روحی و حتی فلسفی در آمدند. به زودی زنان هم شیوه مقابله با این پلنگها را یاد گرفتند. حتی گاهی بهتر از مردان با پلنگ مسائل مالی و مسائل فکری کنار می آمدند. آنها می توانستند به تنهایی زندگی خود را تامین کنند. از لحاظ مالی و فکری مستقل شدند. 👤👩اما زنان هنوز نیاز به مردی داشتند که آنها را از چنگ پلنگ نجات دهند و با او ازدواج کنند. اما وقتی مرد می آمد تا آنها را نجات دهد آنها شروع به اظهار نظر می کردند: بهتر نیست با آن یکی تیر پلنگ را بکشی؟ اصلا صبر کن من خودم تیر بیهوش کننده دارم! .. اینطور بود که مردان احساس سرخوردگی کردند. آنها دیگر نمی توانستند زن را نجات بدهند. زن دیگر با چشمهای سرشار از تحسین و قدردانی به آنها نمی نگریست. حتی به نظر می رسید که خودش را صاحب نظر در شکار پلنگ می داند و گویا در بعضی مواقع حتی از آنها هم بهتر عمل می کرد. 🙈زن و مرد هر دو غمگین و افسرده شدند. مرد با خود می گفت: این زن مرا نجات دهنده خودش نمی داند. مرا قبول ندارد وعصبانی می شد. گاهی حتی به جای انجام امور لذتبخش برای اینکه قدرت و لیاقت خودش را به زن ثابت کند بر سر او فریاد می کشید. زن هم با خودش می گفت این مرد اصلاً لیاقت نجات دادن مرا ندارد. من خودم بهتر از او بلدم خودم را نجات بدهم. باید بگردم مرد قوی تری پیدا کنم که تواناتر باشد و چون پیدا نمی کرد سرخورده و غمگین می شد. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
زندگی 👈 نام داستان: سلطان محمود ✍سلطان محمود از طلخک پرسید: فکر میکنی جنگ و نزاع چگونه بین مردم آغاز می شود؟ 🙈طلحک گفت: ای پدر سوخته!!! ⚔سلطان گفت: توهین میکنی؟ سر از بدنت جدا خواهم کرد. 🙈طلحک خندید و گفت: جنگ اینگونه آغاز میشود.... 💔"کسی غلطی میکند و کسی به غلط، جواب میدهد".💔 👌مثال 👩زن(با حالت تند و بازخواست کننده) به مرد میگوید:چرا دیر آمدی؟ 👤مرد:دنبال بدبختی ام بودم. باید آنقدر بدوم تا شکم شما را سیر کنم 👩زن: ما را بهانه نکن، تو برای مردم جانت را می دهی ولی برای خانواده ات نه. 👤مرد: برای مردمی که به من احترام می گذارند حاضرم جانم را بدهم 👩زن: همان بهتر که خانه نمی ایی. اعصابمان هم راحتتر است(داستان از : عبید زاکانی، تنظیم و اضافات: دکتر حمیدرضا ایمانی فر). ✅روانشناسان به این نوع جدل می گویند: علت چرخشی؛ یعنی هر طرف که در مجادله یک جمله بگوید(هر چند که منطقی هم به نظر برسد) انرژی لازم را برای گفتن جمله بدتر توسط طرف مقابل فراهم میکند و هر لحظه اوضاع خراب تر می شود. در بیشتر موارد ترفندهای قطع مجادله کارساز تر است. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🔴نام داستان: زن و ببر ✍روزی زنی به دیدن جادوگری رفت و گفت: چکار می توانم بکنم که شوهرم را درستش کنم. جادوگر گفت: باید جادو بکنم که برای اینکار به یک نخ سبیل ببر نیاز دارم. زن به ناچار به بالای کوه رفت و در کمین نشست و دید که یک ببر بزرگی در یک غار زندگی می کند. از بالای تخته سنگ مقداری گوشت برای او ریخت، ببر آن را خورد، فردا زن مجدداً برای او گوشت آورد و برای او ریخت و همینطور زن این کار را برای چند ماه ادامه داد تا اینکه توانست در کنار ببر بنشیند و نوازشش کند و به او غذا بدهد و بالاخره در روز موعود، زن یک نخ سیبل ببر را کند و به سلامت برای جادوگر برد. جادوگر با تعجب گفت: تو به جادو احتیاج نداری، همین کارها را که برای رام کردن ببر کردی، برو برای شوهرت انجام بده که رام می شود(تنظیم: دکتر حمیدرضا ایمانی فر). 👌مثال 👫مرد خانه را به اسم زن کرده بود و اکنون که رابطه آنها خراب شده بود هر روز دعوا داشتند که خانه را برگردان و زن به بهانه های مختلف برنمی گرداند. من تلفنی به زن گفتم: قبلاً طوری رفتار می کردی که خانه را به اسمت کرد، اگر ادامه میدادی، ماشینش را هم به اسمت می کرد. اما از وقتی که رفتارت عوض شد، همان خانه را هم می خواهد ازت بردارد. البته این عوض شدن رفتارت به مرور و کم کم اتفاق افتاد، به طوری که خودت هم متوجه نشدی. پس مثل قبل رفتار کن، تا شوهرت دست از سر خانه بردارد. 🙏من به تجربه عرض میکنم که آقایان در برابر همسرشان خیلی سریع نرم می شوند و همه چیز را به اسم او می کنند، به شرطی که در رفتار خانم ثبات احترام و تایید و اطمینان را ببینند. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
زندگی 🔴: سردرد ✍روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. 🙈زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد، که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن". ❓زن پرسید: «چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد، ناگهان صورتش سرخ شد.با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند. 😍شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم". زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. ❓سئوال: زن روستایی چرا سردرد داشت؟ و چرا خوب شد.؟ 💊روانشناسی سلامت؛ یکی از شاخه های روانشناسی است که به تاثیر عوامل روانی و روابط بین افراد در بروز ، پیشگیری و درمان بیماریهای جسمانی مثل سردرد، سرماخوردگی، فشار خون، سکته، آسم و سرطان...می پردازد ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
زندگی 👈نام داستان: اصل و فرع زندگی ✍مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد . مامور مرزی می پرسد: در کیسه ها چه داری؟ مرد گفت: "شن و ماسه". مامور به او مشکوک می شود اما پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن و ماسه چیز دیگری در کیسه نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد. 💂🏻موضوع بردن شن با کیسه از مرز توسط دوچرخه سوار، به مدت چند سال ادامه می یابد. سالها بعد، یک روز مامور در شهر آن مرد را می بیند و می گوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟ 🚲مرد می گوید : دوچرخه!🚲 🙈 در زندگی زناشویی بیشتر وقت ها موضوعات فرعی و کم اهمیت، ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند. مثلاً ما با پیروز شدن در بحث و دعوا در مقابل همسرمان و شکست دادنش، از اصل زندگی که بدست آوردن رضایت او است غفلت می کنیم(ایمانی فر). ✅اصل زندگی با هم بودن و رضایت زناشویی است، بقیه موضوعات فرع زندگی است. خرید وسایل خانه و ماشین، رضایت اقوام و دوستان و خواهران و برادران فرع زندگی است. اصل را فدای فرع نکیم. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
یه خانمی میگفت خدارو شکر! داماد خوبی دارم.دخترم هرچی بخواد براش میخره. دخترم تا ظهرمیخوابه عصرشم میره گردش و خرید، شب دامادم غذا میخره میاره. ولی هرچی از داماد شانس آوردم از عروس خوب، بی نصیب بودم زن نیست که! تا لنگ طهر میخوابه،🙊 نه زندگی میفهمه نه آشپزی میکنه.همش دنبال ولگردی و ولخرجیه بیچاره پسرم شب میاد از شام خبری نیست، خودش یا باید بخره یا درست کنه. هیچی هم بهش نمیگه! !!!😯🤐 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
👩👸دوتا جاری بود که شوهراشون کویت کار میکردن،👮👨 خلاصه... جاری اولی👸 هرچی پول💶 شوهره میفرستاد خرج خودش میکرد وخوب میخورد 🍗🍚🍹🍎🍇 وخوب می پوشید 👗👠👜 وخوب می گشت 🚗✈️ وای که چه زن زیبایی، جاری دومیه👩 هرچی پول💶 شوهره میفرستاد خرج خونه🏡 وبچه هاش 👦👧 میکرد وای که چه خونه زندگی و بچه هایی. خلاصه... سه سال میگذره و شوهرا ازکویت میان✈️ شوهراولیه👨 وقتی میاد میبینه چه زن👸 خوشکلو نازی داره باخودش میگه حیف این زن که تو همچین خونه و زندگیو محله ای باشه هر چی پول أورده بود خرج خونه وسیله میکنه واسه زنش... شوهر دومیه👮 وقتی میرسه میبینه عجب خونه و زندگی چه بچه هایی باخودش میگه حیف این خونه و زندگی که همچین زن👩 زشت و بی کلاسی توش باشه هرچی پول اورده خرج طلاق و ازدواج مجددش کرد..👨👰 👩😠😢 👇👇👇👇 نکته آموزشیش اینه که وقتی ما زنا👩👸👵 به خودمون اهمیت بدیم همه موجودات ،کاینات وطبیعت هم به ما اهمیت میدن.👌 💐🌿🌹🌿 از قدیم گفتن : زنی که خرج داره ارج داره 😜😜 کپی واسه خانومااا واجب ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
مارمولک... 💥این یک داستان واقعی است💥 که در ژاپن اتفاق افتاده. شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود. دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ ده سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!! چه اتفاقی افتاده؟ در یک قسمت تاریک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مانده!!! چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. در این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟ همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد!!! مرد شدیدا منقلب شد. ده سال مراقبت. چه عشقی! چه عشق قشنگی!!! اگر موجود به این کوچکی بتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق شویم.... آیا اصلا میتوانیم بدون چشم داشت فقط و فقط عاشق❤️ باشیم⁉️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#تجربه_اعضا سلام خسته نباشید کاش مبحث ایثارکردن را زودتر میگذاشتید داخل کانال تا به اون خانمهای
همراهان عزیز این زندگی 👆 یکی از اعضای کانال زوجهای بهشتی است. زحمت کشیدند تایپ کردند تا تجربه ای باش برای شما عزیزان ❤️❤️
هدایت شده از ٠
در روزگاران قدیم زنی بود که مهمان دوست نداشت...!! روزی همسر او به نزد حضرت محمد(ص)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد...!!! حضرت محمد به مرد میگوید:برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم... فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن میشود... هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پراز مار و عقرب است .زن فریاد میزند یا محمد(ص) عبای خود را بیرون بیاورید... حضرت محمد(ص* می فرمایند "... اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم... پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
زﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ.. ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.. ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ!! ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ.. زﻥ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ! ﺷﻮﻫﺮﺵ با لبخندی ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﯿﺮ ماده ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؟! ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺷﯿﺮﻧﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ، ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ، ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ!! ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ، هرگز ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ دﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ.. میمون صفتان " ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ " ﻭ ﺷﯿﺮ ﺻﻔﺘﺎﻥ " ﭼﻪ ﺍﻧﺪﮎ ".. ❣❣❣ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد کارگاه نجاری شد. همینطورکه مار گشتی میزد بدنش به اره گیر کرد و کمی زخم شد. مار خیلی ناراحت شد و برای دفاع از خود اره را گاز گرفت که سبب خونریزی دور دهانش شد. او نمی فهمید که چه اتفاقی افتاده و از اینکه میدید اره دارد به او حمله میکند و مرگش حتمی است، تصمیم میگیرد برای آخرین بار از خود دفاع کرده و هر چه شدیدتر حمله کند و بدنش را دور اره پیچاند و هی فشار داد. نجار صبح که آمد روی میز بجای اره لاشه ی مار بزرگ و زخم آلودی را دید. مار بخاطر خشم زیاد و تفکر نادرستش موجب مرگ خود شد؛ مواظب افکار نادرستمان باشیم. اگر عصبانی هستید کنترل خشم را فرا بگیرید!
هدایت شده از 💖زوجهای بهشتی💖
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 نتیجه عمل: ♦️می‌گویند: درویشی بود كه در كوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد كه ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: "من پدر این درویش را در می‌آورم". زن به خانه رفت و خمیر درست كرد و یك فتیر شیرین پخت و كمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: "من به این درویش ثابت می‌كنم كه هرچه كنی به خود نمی‌كنی". از قضا زن یك پسر داشت كه هفت سال بود گم شده بود یك دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی كرد و گفت: "من از راه دور آمده‌ام و گرسنه‌ام" درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان!" پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: "درویش! این چی بود كه سوختم؟" درویش فوری رفت و زن را خبر كرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور كه توی سرش می‌زد و شیون می‌كرد، گفت: "حقا كه تو راست گفتی؛ هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی". به امیـــد فردایی بهتـــر تـا درودی دیگــر بــدرود❤️ یاحــــــق ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
مردی از روی حسادت پیش متوکل رفت و گفت: علی پسر محمد، قصد شورش دارد. متوکل همان شب عده‌ای را به خانه‌ی امام هادی علیه‌السّلام فرستاد. در خانه امام دو کیسه پول با مهر و نشان مادر خلیفه پیدا کردند. متوکل خبر را که شنید، عصبانی شد، از مادرش جواب خواست. مادرش‌ در پاسخ گفت: مریض که شدی، پزشکان عاجز شده بودند از درمانت. هزار دینار، نذر علی بن محمد کردم. خوب که شدی، ادا کردم. همین. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰۰
💠 🔹 روزي پادشاهي سنگ نسبتا" بزرگي را بر گذرگاهي باريك قرارداد، به گونه اي كه ارابه ها و گاري ها و حتي گاه پياده ها براي گذر از آن مشكل داشتند. خود نيز به كمين نشست تا واكنش مردم را ببيند. مدتها گذشت و همه با دردسر از كنار سنگ رد مي شدند و فقط به غر زدن اكتفا مي كردند. روزي پيرمردي روستايي از آنجا رد مي شد و سنگ را ديد. كوله بارش را زمين گذاشت و با زحمت بسيار آن سنگ را جابجا كرد و جاده را باز نمود ؛ ناگهان متوجه كيسه اي زير سنگ شد!! كيسه را باز كرد نامه اي بود و سنگهاي قيمتي بسيار ؛ در نامه نوشته شده بود "اين پاداش كسي است كه به جاي غر زدن و اعتراض كردن به روزگار ، زحمت عوض كردن اوضاع را به خود مي دهد "
💞 💞 💗دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند. عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادر شوهرش مدارا کند تا کسی به او شک نکند. 💖دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: «آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.» 💝داروساز لبخندی زد و گفت: «دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.» ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💞زوجی که باجمع کردن درمان شدند 💞 💕چندی پیش زن و شوهری که فرزند دو ساله‌ای داشتند برای مشاوره مراجعه کردند. 💔مشکل‌شان این بود که نسبت به یکدیگر سرد شده بودند. زندگی‌شان به‌شدت منجمد شده بود و اگر بچه‌ای در کار نبود، تا به حال جدا شده بوند پس از اخذ شرح حال ریشه بی‌میلی در این زوج مشخص شد برای آنها نه آزمایشی تجویز شد، نه دارو و پماد‌هایی که برای سرد مزاجی خانم‌ها مطرح می‌شود. تنها نسخه این بود: 📛«ماهواره‌تان را جمع کنید، از نگاه‌های تحریک‌آمیز دوری کنید و فیلم‌های نامناسب نبینید و در جشن‌های مختلط شرکت نکنید.» این نسخه به هیچ‌وجه برای آنها قابل هضم نبود ولی چون احساس می‌کردند زندگی‌شان درحال فروپاشی است چاره‌ای جز عمل به آن نداشتند. بعد از سه هفته نکته ای که هم زن و هم شوهر هر دو در کمال ناباوری به آن اشاره داشتند این بود که ۸٠درصد از بی‌میلی‌هایشان برطرف شده و زندگی گرم‌تری دارند. با ادامه درمان و برخی توصیه‌های آموزشی برای رفع نیازهای عاطفی و جنسی یکدیگر در جلسات بعدی این زوج بسیار خندان، صمیمی و علاقه‌مند به یکدیگر شده بودند معتقد بودند که چیزی به‌عنوان بی‌میلی جنسی بین‌شان وجود ندارد. ❣هنگامی که انسان تصاویر محرک را از زندگی‌اش دور کند، همسر او برایش جذاب‌تر می‌شود 😍، حتی اگر زن زیبایی نباشد. ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝