eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۸۱ و ۸۲ علی: _پس اینطور که معلومه ,توهم مثل من میخواهی بریم طرف مکه...به نظرمنم این بهترین راهه وما هم با امدن امام ,درکنارش هستیم وهم با دشمنانی مثل خزیمه میجنگیم وهم با مدد امام ,فرزندانمان را پیدا میکنیم. بااین حرف علی ,سرشار از شوق وخوشحالی شدم.قرار شد فردا باعلی راهی عربستان بشویم اما با کی وباچی ,نمیدانستیم...باید خودمان را دست تقدیر میسپردیم... عربستان اوضاعش کلا بهم ریخته بود, از حکومت ال سعود,جز نامی دیگر هیچ باقی نمانده بود,هر شاهزاده سعودی تکه‌ای از,خاک عربستان را مثل سگی به دندان گرفته بود و سمت خود میکشید,شیعیان عربستان هم با آشکار شدن زمزمه‌های ظهور و پاشیدن حکومت ال سعود,از جا بلند شده بودند و آماده‌ی خروج مولا ویاری رساندن به حضرتش بودند... وسایل اندکی را برداشتیم وبا اتوبوسی از سربازان ودلسوختگان امام زمان عج راهی مکه شدیم,حسهای خوب وگنگی داشتم که قابل توصیف نبود اما دلچسپ گورا بود.. یک هفته است که در مکه مستقرشدیم, یک هفته‌ای که اندازه ی تمام عمرم لذت معنوی بردم, ماه محرم شروع شده واینجا عجب صفایی دارد,من وعلی محرم حرم امن الهی شده‌ایم ومدام در صحن حرم هستیم, علی معتقد است که همین روزها اقا امدنی‌ست وباید درهمین نزدیکی‌ها باشیم تا از قافله‌ی عشق عقب نیافتیم. طبق گفته ی علی,سپاه خزیمه به مدینه رسیده وچند روزیست ساکن مدینه‌النبی شده وطبق خبرهایی که میرسد,خزیمه خیلی از بزرگان شیعه را به خاک وخون کشیده و در پی لشکرکشی به مکه است,مکه ظاهرا به تصرف شیعیان درآمده اما پس مانده‌های حکومت وهابی سعودی ,هراز چندگاهی اتش افروزی میکنند. اوضاع دنیا کاملا دگرگون است، همه جا جنگ وکشتار وبیماری وبلاست,انگار داریم به قیامت کبری نزدیک میشویم ,جهان آبستن حوادث بزرگیست... ومن هنوز,خبری هرچندکوچک از,زینب و عباسم پیدا نکردم,نمیدانم الان کجا هستند, چه میکنند,اصلا زنده هستند یانه؟... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۸۳ و ۸۴ روز ده محرم است,ظهر عاشوراست, زیر آفتاب حرم امن الهی نزدیک‌ترین محل به مقام ابراهیم ع بین رکن ومقام، باعلی نشسته‌ام وبا گریه ی بر حسین ع یاد خاطرات گذشته میکنیم. •علی از سربریدن امام ویارانش روضه میخونه ومن یاد سربریدن پدرومادرم میافتم, •علی از اسارت زنان هاشمی میگه ومن یاد اسارت خودم ولیلا و ربودن عماد میافتم, •علی از دق مرگ شدن وکشته شدن رقیه و رقیه‌ها میگه ومن یاد مرگ لیلای ناکامم میافتم.... وبه راستی که تاریخ همچنان درتکرار وتکرار است ویزیدیان درهر زمانی بوده اندو خواهند بود تا وقتی که منتقم کرار قدم رنجه فرمایند وداد مظلوم از ظالم بستاند.... برای علی از وقتی که بود ونبود گفتم از زمانی که دراین دنیا بود وما فکرمیکردیم نبود, از ویروس کرونا ومریضی زینب گفتم, از استیصال ودرماندگی خودم وقتی که زینب در اغما بود گفتم وعلی درحالیکه خود را شرمنده نشان میداد گفت: _من باید میمردم,باید کشته شدن من علنی میشد تا بتوانم خدمتی بزرگ به مسلمانان کنم,من در خیال آن یهودیان مُردم تا سر از, سپاه سفیانی درآورم وپرده از رازها وحرکات و جنایاتشان بردارم ودوباره هردو با به یاداوری جنایات سفیانی وسرهایی که برید وعلمای شیعه ای را که سراز تن جدا کرد به دشت کربلا کشیده شدیم وعلی با بغضی درگلو وکینه ای درسینه گفت: _سلما...باورت میشود...الان هزار و اندی سال است,هرسال امام زمان عج روز عاشورا را به عینه میبیند,همراه بچه‌های کربلا تشنه میشود همگام عباس س رنج اهل حرم دل مبارکش را زخم میزند,همراه علی اکبر اربن اربا میشود وبا زینب س بوسه بر رگ بریده میزند...والله خدا امام راحفظ میکند که هرسال درعاشورا ازاین غم عظمی جان سالم به در میبرد واگر امام غریبمان اینچنین غم بزرگی را هرسال تحمل میکند ,تقصیر من وتو وماست...اخر اگر مرد راه بودیم ویار میشدیم برای لشکرش,امام زودتر از اینها ظهور میکرد وارامش وسکینه به جهان وبه قلب امام حاکم میشد... با خود فکر کردم... به خدا علی راست میگوید....قلبم از اینهمه غربت مولایم به درد امده بود که ناگاه.... افتاب به وسط اسمان رسیده بود درظهر عاشورا ,ناگاه مردی را دیدم از دور به زیبایی خورشید تابان,علمی بردوشش بود به سمت سکویی بین رکن ومقام رفت,این‌ روزها ازاین افراد معنوی دراین حرم معنوی زیاد میدیدم,اخر خیلی از دلسوختگان شیعه به امید خروج امام,این حرم را دوره کرده بودند وطبق گفته ی علی,اسمان خراش‌های اطراف مکه که تک تیراندازهای یهودی درانها مستقرشده بودند توسط سربازان گمنام پاکسازی شده بود.... انگار لال شده بودم , دست علی را گرفتم وبلند شدم وبه سوی ان جوان اشاره کردم,علی هم مثل من مبهوت بود بی کلامی به سمت ان جوان خوش سیما روان شد... انگار همه متوجه همان سو شده بودند,هر چه که نزدیکتر میشدیم,ونگاه خیره ام بیشتر به جوان کشیده میشد,مطمین تر میشدم که این جوان را جایی دیدم,اری به خدا خیلی اشنا بود...به ذهنم فشار میاوردم, خدایا کجا دیدمش؟؟ همینطور که متفکر مبهوت بودیم , ناگاه آن جوان پرچمش راگشود ,عصایی در دست داشت به آن تکیه زد وبعداز اوردن نام خدا وخواندن ایاتی در سپاس وستایش خداوند فرمود: _((بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین))الا یا اهل العالم انا بقیه الله,من بقیه ی امامان وصالحان از طرف خداوند هستم,از خدا وند یاری میطلبم وبرشماست که مرا یاری کنید...ای مردم هرکس میخواهد حضرت ادم را بنگرد یا ازشیث ونوح وابراهیم و اسماعیل و موسی ویوشع وعیسی وشمعون طلب حاجت کند به من بنگرد که علم و فضل همه بامن است,هرکس که میخواهد حضرت محمدص علی,حسن,حسین ع وذریه‌ی آنها را ببیند نزد من بیاید,من از تمام کتب آسمانی خبر می دهم وهمه نزد من است .... باورم نمیشد... ☀️امام غریبمان از پرده ی غیبت درامده... کل بدنم رعشه گرفته بود , همه جا هیاهو وغوغا به پا بود , همه‌ی مردم از هرطرف به سمت حضرت هجوم اوردند تا بیعت کنند وهرکس میخواست دربیعت کردن بر دیگری سبقت بگیرد... زمین واسمان نورانی شده بود , انگار در اسمان باز شده بود و فرشتگان آسمان با سردرمداری جبرییل به زمین آمده بودند تا با بقیه‌الله بیعت کنند.... من و علی هم دست در دست هم ,سر از پا نشناخته به سمت حضرت میرفتیم...خدایا من کجا حضرت را دیدم؟؟.... آری....🌟😍😭🤲 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۸۵ و ۸۶ همینطور که همراه جمعیت اشک میریختیم و جلو میرفتیم ,حرفهای حضرت درگوشم میپیچید, ☀️به راستی که من وارث تمام داشته های معنوی ومادی پیامبران وصالحان پیشین هستم ,به خداقسم که این عصا,عصای حضرت موسی کلیم الله است واین خاتم درانگشتم,خاتم حضرت سلیمان نبی است واین پیراهن تنم ,پیراهن جدم محمد مصطفی‌ست,ومن برانگیخته شدم تا حکومت عدل الهی را درسراسرجهان برپا سازم وانتقام خون به ناحق ریخته ی جدم حسین ع را بستانم,به خداقسم من نیستم جز پدری مهربان برای شما,من نیامدم جز برای هدایت شما ,من عملی نمیکنم جز برای مساوات وبرادری وبرابری شما.... اشکهایم میریخت, فوج فوج مردم به گرد حضرت حلقه میزدند وباهجوم بقیه حلقه میگسست وحلقه ای جدید شکل میگرفت, خدای من انگار قیامت کبری برپا شده , هیچ کس درحال خود نبود. من وعلی درحالیکه دست دردست هم داشتیم وعلی مرا محکم دربرگرفته بود تا با تماس بقیه ی مردم اذیت نشوم به نزدیک حضرت رسیدیم, نگاهم درنگاه مهربان حضرت گره خورد , خدای من خودش است و... رو به علی کردم وگفتم: _علی ,حضرت ,به خدا همان سیدی‌ست که زمانی زینب در اغما فرو رفته بود ومن از عالم وآدم دل بریده بودم ودستگیره ی در حرم مطهر حضرت معصومه س را در دست داشتم ومحکم بر درمیزدم ,سیدی نورانی حرزی برای نجات جان زینب به من داد,به خدا که خود حضرت بود, باعلی به روبه روی حضرت رسیدیم , دست برسینه گذاشتیم از ته قلب ندا دادیم, _السلام علیک یا بقیه الله... ناخوداگاه خم شدم وبوسه بردامن پیراهنی زدم که روزگاری برتن رسول خاتم بود والان برازنده ی جسم ,حضرت ولی عصر شده بود. مولا لبخندی ملیح زد وفرمود _وعلیک السلام ای فرزندانم,برخیزید و همیشه سجده برآستان خداوند نمایید و انگار که حرفهای چند لحظه‌ی قبل مارا شنیده باشد ,ادامه داد, ☀️_ما درهر حالی به فکر شیعیانمان بوده ایم وهستیم وخواهیم بود ,به خدا قسم به اندازه ی خوردن جرعه ای اب از شما غافل نبوده‌ایم واگر شما هم به اندازه ی جرعه‌ای آب به فکر ما بودید بی‌شک وقت ظهور ما اینقدر به تعویق نمی افتاد, از این سخن حضرت بغض چندین ساله ام شکست وبه عمق غربت مولایم پی بردم وباخود گفتم: 😓وای برمن,وای برما که میتوانستیم قدمی برای ظهور برداریم وبرنداشتیم, 😓وای برمن وای برما که خود حجابی شدیم برای غیبت بیشتر حضرتش, 😓وای برما که اعمال ما دلیلی شد برای طولانی تر شدن غیبت وبه تعویق افتادن ظهورش... گریه امانم را بریده بود .... حضرت نگاهی مهربانانه به علی انداخت وبا دلسوزی دستی به صورت معیوب علی کشید وفرمود: _این زخمها مدال افتخاراست ومن افتخار میکنم به این‌چنین یارانی, درچشم بهم زدنی صورت علی من به زمان جوانی‌اش برگشت و هیچ اثری از جراحات وارده نبود,تا این معجزه را از حضرتش دیدم از ذهنم گذشت تا از حال فرزندان گم شده‌ام سوالی بپرسم, حضرت با مهربانی پدرانه‌ای برگشت طرفم ومن از زیر روبنده ام شاهد این مهربانی الهی بودم , بدون اینکه کلامی از افکارم را برزبان جاری کنم, فرمود: _با مدد خداوند فرزندانت را که درچنگ ابلیس گرفتارند به تو برمیگردانیم.... خدای من ...انگار اینجا بهشت است....از خوشحالی سراز پا نمیشناختم.... در کمتر ازیک ساعت تعداد سیصد وسیزده نفر از یاران مخلص حضرت درحرم امن الهی گرد هم امدند ومن سرشار از حسهای ناگفتنی شدم زمانی که فهمیدم نام همسر من ,علی,هم جز سیصدوسیزده نفر یاران خاص حضرت است... ونمیدانستم این میوه ی اول, بهشتی ست که قراراست بارها دهد... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۸۷ و ۸۸ حلقه ی اول یاران حضرت دور هم گرد امده بودند,حضرت برایشان موعظه میخواند من هم کمی دورتر با گوش جان حرف‌هایش را به دل میسپردم,قراردادی مابینشان منعقد شده بود که تا انجایی که متوجه شدم چنین بود, مفاد بیعت سرلشکران با مهدی عج: ۱-هیچ دزدی انجام ندهند ۲-عفت دامن خود راحفظ کنند ۳-فحش وناسزا وحرفهای رکیک نگویند ۴-خونی به ناحق نریزند ۵-هتک حرمت ننمایند ۶-به منزلی هجوم نبرند وادب را دربرخوردبامردم حفظ نمایند ۷-کسی را مگر به حق مورد ضرب وشتم قرارندهند ۸-پول وگندم وجو وارزاق مردم را انبار واحتکار نکنند ۹-به مال یتیم دستبرد نزنند ۱۰-به انچه که علم ندارند وندیده اند شهادت ندهند ۱۱-مسجدی راموقع دفاع وجهاد خراب نکنند ۱۲-مسکرات ومشروبات الکی ننوشند ۱۳-حریر ولباسهای گرانبها نپوشند ۱۴-طعامی راکه قوت مردم است ذخیره واحتکار ننمایند ۱۵-لباس خشن بپوشند ۱۶-صورتها رابا خاک اشنا کنند یعنی زیاد نمازبخوانند وسجده کنند ۱۷-در راه خدا با اخلاص تمام,تلاش ومجاهدت کنند ودر مقابل خود حضرت هم تعهد میکند که..... با انها هماهنگ باشد مانند انها زندگی کند ودرسختیها همراه انها باشد ولباس ومرکب وماشین شخصی اش بسیار ساده باشد همه‌ی ۳۱۳نفر که جزمشاوران و بیعت‌کنندگان اولیه‌ی, قیام بودند به انجام مفاد قرارداد ,تعهد دادند کم کم جمعیت داخل حرم امن الهی زیاد وزیادتر میشد از هر دسته وقماش وفرقه ای دربین جمعیت بود ناگاه یکی از میان جمعیت بلند شد, مشخص بود از مخالفان حضرت است و از طرز برخوردش مشخص بود از وهابیهای سعودیست از جا بلند شد وگفت: _ای کسی که ادعا میکنی مهدی موعود هستی, من هم مثل تو مسلمانم ومنتظر قیام مهدی موعود هستم اما مهدی ما با تو خیلی فرق دارد,مهدی ما به بزرگان مذهب‌ما اعتقاد دارد اما شما خلافت را از آن محمد و بعد از آن از آن علی و اولاد او دانستید پس تکلیف بزرگان دین ما چه میشود؟انهمه زحمتی که برای اسلام ونشرمعارف این دین کشیدند به کجا میرود ودرحالیکه از دشمنی دندان بهم میسایید , کلت کمری را از زیر لباسش بیرون اورد وبه سمت قلب حضرت نشانه رفت, با دیدن این صحنه ,دل در سینه ام شروع به تلاطم کرد ,ازجا بلندشدم تا خودم را در برابر حضرت قرار دهم وسپر بلای وجود ایشان نمایم که انگار همه این فکر را کرده بودند, درچشم بهم زدنی فرد مورد نظر راخلع سلاح کردند و فداییان مولا,میخواستند آن مرد را بکشند که با اشاره ی حضرت دست نگهداشتند, حضرت رو به جمع فرمودند: _دین اسلام,دین جنگ وخونریزی نیست وقتی میشود با دلایل روشن وبحث و مباحثه , مطلبی را عیان نمود دیگر چه حاجت به جنگ وجدل...,ای مرد، من به اذن خدا برای برقراری حکومت عدل الهی مجهز به انواع معجزات ودلایل روشن هستم,ایا اگر مانند عیسی مسیح مرده را زنده کنم و بزرگان مذهب تورا زنده کنم وحقیقت امر را از دهان انان بشنوی,قول میدهی که از عقیده ی باطلت برگردی؟ آن مرد که ازهجوم یاران حضرت سخت ترسیده بود ,سری تکان داد وگفت: _اری,به خدای محمد ص,اگر چنین کنی من هم چنان میکنم که شما فرمودید... حضرت روبه جمع فرمودند: _احتمالا نمونه‌ی این مرد با این اعتقاد در این سرزمین وسرزمین های دیگر زیاد است, پس حرکت مارا از مکه بوسیله ی تلویزیون وفضاهای مجازی تعقیب کنید و هرکس میتواند باما همراه شود وباچشم خود ببیند که حقیقت چطور برملا میشود اما آگاه باشید اگر کسی حقیقت برایش اشکار شد و هنوز متعصبانه برخورد کرد,با آن همان کنم که حضرت رسول ص با معاندینش میکرد... صدا از,هیچ کس درنیامد وبا اطمینان قلبی میتوانم بگویم امثال این مرد وتکفیرهای وهابی در آن جمع زیاد بود که همه به قصد کشتن حضرت امده بودند ,اما به راستی که حضرت به سلاح رعب مجهز بود یعنی‌ خداوند ترس عمیقی از حضرت درون دل معاندیش قرار داده بود که نمی‌توانستند ابراز وجود کنند... جلسه ی موعظه طولانی شده بود ونزدیک غروب افتاب بود که ناگاه... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۸۹ و ۹۰ نزدیک غروب بود که صدای حزین مولا در بلندگو پیچید: سلام برفرزند پیامبر خاتم سلام برفرزند سرور جانشینان سلام برفرزند فاطمه زهراس سلام بر ان آغشته به خون سلام بر انکه حرمت خیمه گاهش دریده شد سلام برغریب غریبان سلام برمقتول دشمنان سلام برلبهای خشکیده سلام بر جسم های عریان وبرهنه سلام بر آن بدنهای لاغرونحیف سلام بر اعضای قطعه قطعه شده سلام برسرهای بالای نیزه و.... خدای من ,نزدیک غروب عاشورا,همان دمی که زمانی امام مظلوممان را درصحرای کربلا سربریدند, انگار که اماممان به عینه داشت میدید.. این حرم امن الهی گویی کربلای دیگری شده بود وامام وهمه ی یارانش ضجه میزدند, ناگاه فریادی بلند شد(یالثارات الحسین) همه باهم تکرار کردیم یا لثارات الحسین .... ودرپی ان برای عرض ارادت وتسلیت, بار دیگر با فریاد (لبیک یامهدی) مولا را چونان نگین انگشتری در برگرفتیم... اری اینک زمان انتقام فرا رسیده...دیگر شیعه مظلوم نیست,دیگر شیعه پدر دارد... دیگر دوران یتیمی به سرامده... درحال وهوای خود غرق بودیم ، که ندای ملکوتی اذان مغرب در صحن حرم پیچید وبا دلی سرشار از ارادت روبه سوی کعبه پشت سر امام عزیزمان ,یوسف تازه از سفر برگشته به نماز عشق ایستادیم... صبحی دیگر دمید اما بااین تفاوت که ایام غم بسر امده بود ودر معییت مولایمان رهسپار اینده ی زیبا بودیم, به امام خبر رسید که لشکر عظیم سفیانی به فرماندهی خزیمه وارد مدینه شده,قتل وغارت و بی‌ناموسی میکنند وگویا در پی شنیدن خبر ظهور مولا راهی مکه هستند تا به حساب خودشان با امام ما ,منجی دنیا بجنگند... امام اعلام حرکت به سوی مدینه را داد,چون اوضاع مکه ارام بود ,یکی از یارانش را به فرمانداری مکه قرار دادوبا سپاهی عظیم که بالغ بر ده هزارنفر میشد که هریک خود را به عشق مهدی زهراس از,هرگوشه ی این عالم خاکی به مکه رسانده بودند تا در رکاب مولایشان جانبازی کنند, با ماشینهایی که سرداران حضرت تدارک دیده بودند ,پیش به سوی مدینه حرکت کردیم... به اخرین خروجی مکه رسیده بودیم ,که انگار اتفاقی ناگوار افتاده باشد... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۹۱ و ‌۹۲ انگار اتومبیلی که خودحضرت سوارشون بودند, داشت دور میزد,بعدش متوجه شدیم به حضرت خبر دادند که تا ما حرکت کردیم به سوی مدینه,یه مشت وهابی تکفیری که ادعای مسلمانی داشتند ودرحقیقت از یهودی‌های صهیون هستند,پشت سر حرکت لشکر امام,فرماندار انتخابی حضرت راکشتند وبه خیال خودشون شهر را به تصرف خودشان دراوردند... همراه حضرت مجددا به سمت مکه برگشتیم, حضرت نقشه‌ی ماهرانه‌ای برای غلبه بر دشمن کشیدند که همه را متعجب نمودند,اما امام ماست وعلم وحکمتش متصل به علم الهی است وجای تعجب ندارد... در کمتراز ساعتی,سران اشوبگران به درک واصل شدند وبقیه ی طرفدارانشان که یک چشمه از مهارت مولا را دیده بودند در لاک خود فرورفتند وبه خانه هایشان پناه بردند و حضرت هم که عطوفتش نشات گرفته از مهربانی خداوندی بود ,به انها امان داد به شرطی که دیگر شورش نکنند وتاکید کرد که واقعه ای را که قرار است درمدینه انجام شود واز طریق دوربین وفیلم و..مخابره میشود را پیگیری نمایند تا به حقیقت اصلی برسند. حضرت ولی عصر شخصی دیگر را به جای فرماندار شهید مکه گماشت وبا اطمینان از دفع خطر شورشیان مکه دوباره به طرف مدینه حرکت نمودیم.... هنوز نیم ساعتی از حرکتمان نگذشته بود که واقعه ای عجیب رخ داد...انگار در راه برپایی حکومت عدل الهی,باید عجایب پشت عجایب ببینیم... کاروان نظامی ما همینطور در حرکت بود که نا گاه یک ماشین جنگی که باسرعتی سرسام‌اور در حرکت بود وپرچم سرخ سفیانی بر روی ان در تلالو بود به طرفمان میامد,چند نفر از افراد لشکر با مهارتی خاص ماشین را متوقف کردند,بعداز توقف ماشین ,از انچه که میدیدم وحشت کردیم, دونفر از افراد سپاه خزیمه بودند که انگار واقعه ای خارق العاده برای انها بوجود امده بود,هردو,از هول وهراس صحنه ای که دیده بودند سرشان طوری به عقب برگشته بود که بیننده را از دیدن همچنین انسانهایی‌هراس در دل میافتاد.ابتدا قادر به سخن گفتن نبودند اما بعداز اینکه کمی اب به سر و رویشان زدیم ونزد امام بردیمشان,زبان باز کردند واینچنین گفتند: _ما سپاه سفیانی درپی جنگ با امام مهدی عج بودیم وبه سمت مکه درحرکت بودیم و خزیمه تمام مارا مطمین میساخت که در این جنگ ما برنده ایم,چون ما از همه طرف حمایت میشدیم وتمام قدرتهای بزرگ دنیا برای پیروزی ما هر نوع امکاناتی که فکرش را بکنید تحت اختیارمان قرار داده بودند با خوشحالی وبه خیال خودمان پیش به سوی پیروزی درحرکت بودیم تا به منطقه ای د ربین مکه ومدینه به نام(بیدا)رسیدیم,در این منطقه همه چی برعکس شد ,ناگهان‌طوفانی از شن به هوا بلند شد ولرزه های زمین ترسی در دل همه ی سپاه انداخت اول فکر کردیم مورد حمله ی سپاه امام قرار گرفتیم اما بعد از لحظه ای شکافی در دل زمین بوجود امد واین شکاف هی عمیق وعمیق تر شد به طوریکه همه ی سپاه خزیمه در درون این شکاف فرورفت و سپس آن‌شکاف همانطور که بوجود امده بود ,همانگونه بهم امد واز انهمه سپاه وتجهیزات ده هزارنفری خزیمه ,فقط ما دونفر ماندیم که وضعمان اینچنین است واز ترس دیدن آن صحنه, رویمان برگشته وصورتمان درعقب سرمان قرارگرفته.... در این هنگام حضرت، لبخندی زد و فرمودند: ☀️_(خسف بیدا)این همان وعده ی خداوند است که محقق شد,فرو رفتن لشکر کفار در دل زمین ,این معجزه ای الهی ست تا معاندان به دعوت حق وحقیقت ما پی ببرند ودست از مبارزه وعناد بردارند وبه این دین مهربان خدا بپیونند.. و درتمام این لحظات دوربینهای لشکر این صحبتها وواقعه ها را شکار میکردبه تمام دنیا مخابره میکرد تا همه بدانند قراراست کل دنیا زیر لوای اسلام,این دین پراز مهر وعطوفت وعدالت وبرادری ,درآید... با احساساتی سرشار از امید به مدینه النبی رسیدیم...نمیدانستیم به کدام سو برویم که حضرت خود, راه را نشانمان داد... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂❤ 📌دنبال قِلق همسرتان باشید! قلق همسرتان را پیدا کنید و به آن توجه کنید درصد زیادی از مشاجرات و اختلافات شما کم می‌شود. بهترین راه تشخیص قلق همسر، این است که به حرف‌های همسر خود با دقت گوش بدهید و ببینید او چه می‌خواهد و چه حرفهایی را مدام تکرار می‌کند. قلق همسر، همان حرفهای تکراری و مکرر او در دعواهاست. مثلا اگر همسرت مدام تکرار می‌کنه که به من بی احترامی می‌کنی و بدحرف می زنی... قلق همسرت در احترام گذاشتن رفتاری و کلامی است ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🍂❤ 🔹 روی نقاط همسر خود انگشت نگذارید؛ هر فردی ممکن است در موارد مختلف دچار ضعف باشد. آشکار کردن و بزرگ جلوه دادن این ضعف‌ها موجب کدورت می‌شود. 🔸 هرگز نباید از نقطه ضعف‌ها به عنوان اسلحه برای سکوت و یا شکست دادن همسر استفاده کنیم. فـــــوروارد یـــــادت نره😍❤️ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae می‌خوای همسرت عاشقت باشه، این نکته رو همیشه یادت باشه! آدمها خیلی وقتها نمی‌دونند که شما از کدوم رفتارشون ممکنه ناراحت بشید. پس اگر از همسرت رنجیدی، اینطور فکر نکن که عمدا تو رو ناراحت کرده. این همیشه آخرین گزینه‌ست! تقریبا همیشه طرفین یک ازدواج درست متوجه نمی‌شند که همسرشون چرا و از چه چیزی رنجیده! ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ چون جزگرا نیستن ،معمولا از روی نشانه ها نمی فهمند که منظور خانمشون چی بوده. مثلا از روی اخمتون یا یه جمله و حرف غیر مستقیم انتظار نداشته باشین که آنها زود بفهمن که منظورتون چی بوده. گاهی سعی کنین رک و صریح ولی با ملایمت زنانه خواسته تون و یا مسٵله رو مطرح کنین. یه چیزی رو فراموش نکنین . به هیچ وجه ناراحتی تون رو و یا مسٵله ای رو با نیش و کنایه انتقال ندین که با این کار نه تنها به نتیجه دلخواه تون نمی رسین بلکه ممکنه نتیجه عکس بگیرین و یه دعوا یا مسٵله بزرگتر پیش بیاد . ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🍀♥️ 🔖افراد زیادی میان و میگن انقدر مشکلات زندگیمون زیاده که داریم افسرده میشیم، حوصله هیچی و هیچ کس رو نداریم و همش خوابیم 🏷برای جلوگیری از افتادن تو دام افسردگی چند تا تمرین وجود داره تا بتونید غم و اندوه رو در خودتون کنترل و مدیریت کنید. 🏷 هیچ وقت خودتون رو سرزنش نکنید،وقتی موقعیت ناخوشایندی براتون به وجود میاد که خارج از کنترل شماست اون رو بپذیرید و دائم این حرف ها رو قرقره نکنید که «وای چرا برای من این اتفاق افتاد » « اصلا منصفانه نیست» « من اصلا شانس ندارم» « کاش جور دیگه عمل میکردم»و..... موقعیتی که باعث ناراحتی شما شده رو بسنجید و افکار های غیر منطقی رو از خودتون دور کنید مثلا خودتون رو سرزنش نکنید که وای من روز تولد فرزندم رو فراموش کردم نگید من مادر بدی هستم چون روز تولد بچم یادم نبود. تفکر مطلق نداشته باشید مثلا نگید من اگر با فلانی ازدواج نکنم بدبخت میشم و یا اینکه اگر امسال کنکور قبول نشم ایندم تباه میشه هر چیزی رو به خودتون ربط ندین مثلا این فکر رو نکنید که چون همسرم ناراحته حتما من کاری کردم ،منظور اینه که از شخصی سازی بپزهیزید و اینکه واکنش های افراطی نداشته باشید ،مثلا خیال نکنید که چون همسرتون حرف شما رو فراموش کرده پس به شما علاقه ای نداره. .فـــــوروارد یـــــادت نره😍❤️ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﺵ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﮔﺬﺭ ﮐﻨﺪ. ﻧﮑﻦ ، ﻧﮑﻦ ، ﺍﺭﺯﯾﺎﺑﯽ ﻧﮑﻦ. ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ. ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ،ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻧﺪ . ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﮑﻨﯽ ، ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺑﮕﯿﺮﯼ ، ﺁﻥ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ، ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻋﺎﺩﺕ ﻗﺪﯾﻢ ، ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﻨﺪ ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻗﺎﺩﺭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﺕ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﻭﮔﺮﻧﻪ ﯾﮏ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﺷﻠﻮﻍ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺫﻫﻦ ﺳﺎﮐﺖ ﺍﺳﺖ : ﺧﺎﻟﯽ ، ﻓﻀﺎﺩﺍﺭ ، ﺁﻥ ﺷﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻣﻮﺯ ﻋﺸﻖ ، ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﺪ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﯼ .. ﺗﻮ ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﻭﻃﻦ ﻫﺴﺘﯽ ، ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺎﺵ ... ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺩﻥ ﻓﻀﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺫﻫﻦ ﺧﻼﺹ ﺷﺪ ، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺫﻫﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮ ﻣﺮﺯﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ. ﺟﺎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ ، ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ،ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻣﺮﮐﺰ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﯿﺰﺩ ، ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺳﺖ. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
👈بسیاری از زوج ها، بحث و دعوا را نقطه پایانی خوشبختی شان می دانند. خیلی از آنها به دلیل چنین تفکری اختلاف نظر شان را در دل شان نگه می دارند و می خواهند با سکوت شان جلوی بحث را بگیرند!! 💡اما نباید فراموش کنید که: ➖ ترس از دعوا، نشانه خوشبختی شما نیست. ➖ یک زوج خوشبخت می توانند اختلافات شان را به راحتی با هم در میان بگذارند و حتی برای موضوعاتی که ارزش حیاتی برایشان دارد، صحبت کنند و به نتیجه برسند. ➖یک زوج ایده آل روی یک خط صاف پرلبخند زندگی نمی کنند. ➖آنها به اختلاف نظر هم برمی خورند و گاهی از هم دلخور می شوند، اما تفاوت شان با دیگران این است که با هوشمندی از پس چنین مسائلی برمی آیند و به جای دلخوری های بی مورد، از این بحث ها درس می گیرند. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن؛ توجه کردن و مورد توجه قرار گرفتن، از نیاز های بنیادین آدمیان است. ارضاء این نیاز یکی از انگیزه های اصلی ازدواج برای اکثر انسان ها است. در مقابل، احساس طردشدن و مورد بی توجهی قرار گرفتن، به خصوص از جانب همسر، بسیار دردناک است و واکنش های نا مطلوبی را در فرد ایجاد می کند. برای حفظ این ستون زندگی مشترک توجه به نکات ذیل ضروری است: - هر چه زود تر از نحوه ابراز علاقه مورد پسند همسرتان مطلع شوید و آن را به کار گیرید. همه راه های ابراز محبت را امتحان کنید: ابراز محبت گفتاری، نوشتاری، بدنی، رفتاری، مستقیم، و غیر مستقیم. - خانم ها معمولاً ابراز علاقه به صورت کلامی و مستقیم را بیشتر می پسندند. - در ابراز علاقه راه افراط نپیمایید. قانون عرضه و تقاضا (تعادل) را رعایت کنید، بدین معنا که به حدی به همسرتان ابراز علاقه کنید که از این کار دل زده و کلافه نشود، و یا دچار خودشیفتگی و غرور بیجا نگردد. - ابراز علاقه باید به صورت متوازن باشد. بدین معنی که ابراز علاقه نباید یک طرفه باشد. ابراز علاقه یک طرفه در دراز مدت، ابراز کننده را خسته و دریافت کننده را پرتوقع خواهد کرد. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ آقایون روح خانوما درست مثل یه گلبرگ خوشبوئه حتی وقتی در حال نوازش این گلبرگ هستید باید حواستون باشه آسیب نبینه( دقت کنید حتی وقت نوازش ) خانوم از شما میپرسه دوس داری چی بپوشم؟یا بهم میاد؟ وقت نگید بهت نمیاد بگید فلان لباس بهتره بذارید خانمتون احساس کنه بهترینه فراموش نکنید همسرتون فقط یکیه با تمام وجود حواستون به روح لطیف شون باشه دست خانمتون رو آروم بگیرید خانوما جسمشون درست مثل پروانه اس تحمل نداره محکم باهاش برخورد شه پس اروم دستش رو بگیرید سعی کنید وقتی سکوت بینتون برقراره با انگشت شصت پوست روی دستش رو نوازش کنید فک کنید گله! در محبتای کلامی سعی کنید از تشبیه استفاده کنید ولی اغراق نکنید عطر جدید خریده از شما نظر میخواد آروم بغلش کنید و بگید بوی گل میده... یا نظرتون رو راجع لباسش میخواد بگید مثل ماه شدید خانوما عاشق مردای متبسم ولی محکم هستن ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫 https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae اگر همه‌ی ما تنها در حد اینکه در میوه‌فروشی میوه‌های خراب را کنار می‌زنیم تازه‌ها و سالمترها را جدا می‌کنیم، افکار منفی‌ را کنار می‌زدیم و فقط افکار زیبا، رنگارنگ، سالم و هر آنچه که انرژی‌بخش است را به ذهن خود راه می‌دادیم، هر روزمان پر از هیجان، دلهایمان پر از امید، و معجزه‌های خدا مانند باران بر سرمان می‌ریختند. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند این متن واقعا دلتنگ کننده است ... وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین می روی و می‌بینی چقدر آهسته می رود تازه می‌فهمی چقدر پیر شده ! وقتی مادر بعد از غذا، پنهانی مشتی دارو را می‌خورد ، تازه می‌فهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید.. . در ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ” در ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ” در ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ” در ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ” در ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ” در ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ” در ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ” در شصت سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الآن اینجا باشن ... . و این رسم زندگی است.... چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست حتی همین الآن.... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🔴
💠 وقتی زنِ خانه یا لج بازی می‌کند اصلا نباید انتظار داشته باشد که عکس‌العمل شوهرش طبق میل او باشد. زیرا درست برعکس انتظار زن، مرد خودش را کنار می‌کشد و مثل همسرش رفتار می‌کند. 💠 زمانی که یک زن فکر می‌کند شوهرش باید از او معذرت خواهی کند نباید با و یا رفتار خشم‌آلود، نارضایتی خود را نشان دهد. بلکه باید با شوهرش بزند، مشکلش را با او در میان بگذارد و به او بگوید که چه موضوعی او را ناراحت کرده است. 💠 هنگام در میان گذاشتن مشکل خود با شوهرتان، داد و قال نکنید، منطقی حرف بزنید، ابتدا چند جمله‌ای که مانع گارد گرفتنش می‌شود بگویید تا بتوانید گفتگویی مفید و مثبت داشته باشید. مثلاً بگویید: من به کمکت نیاز دارم، می‌دونم که میتونی مشکلمو مثل همیشه حل کنی، خوبیهای زیادی داری ولی سر یک قضیه از دستت ناراحتم و .... 💠 به هیچ وجه، در ابراز نگرانی خود مبالغه نکنید مثلاً نگویید تو اصلاً به فکر‌ من نیستی، تو هیچ وقت درکم نمی‌کنی، تو همیشه این کار رو تکرار می‌کنی و .... 💠 چرا که مبالغه‌گویی در ابراز ناراحتی (گرچه حق با شما باشد) عامل تشنّج و مشاجره‌ی بیشتر است و مردها را از کوره به در می‌کند. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد می‌کنید با همسرتان برخورد میکردید، اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید! اگر هر روز شارژش میکردید باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید  پایِ صحبت‌هاش می نشستید پیغام‌هایش را دریافت میکردید پول خرجش میکردید دورش یک محافظ محکم میکشیدید  در نبودش احساسِ کمبود میکردید حاضر نبودید کسی‌ نزدیکش شود حتی، مطالبِ خصوصیتان را به حافظه اش میسپردید  همیشه و همه‌جا همراهتان بود  حتی در اوج تنهایی ‌  الانم که گوشی ها لمسی شده... اگر همونقدر که گوشی رو لمس میکنید همسرتون رو نوازش بکنید  کلی خوشبخت می شوید و همیشه،  بجای این همراه، اون همراهِ اولتان بود…. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 💕تفاوت بین انتقاد و شکایت را یاد بگیریم انتقاد یعنی حمله به شخصیت طرف مقابل همراه با رنجش احساسی. اما شکایت پیشنهادی است برای تغییر در رفتار. 🔻🔺بیشتر مردم شکایت را با انتقاد اشتباه می گیرند و در نتیجه نمی توانند رابطه خوبی با همسرشان برقرار کنند. 🔻🔺وقتی همسرتان درباره موضوعی به شما شکایتی می کند آن را به دیده توهین و تحقیر نبینید بلکه انرژی خود را صرف درک نکته هایی که در شکایات او هست کنید. 📍به عنوان مثال: همیشه آخر هفته ها در تمیز کردن حیاط به من کمک می کردی ما از انجام این کار با هم واقعا لذت می بردیم ولی الان دیگر خودم همه کارها را انجام می دهم 📍نکته شکایت: می خواهم حیاط را با هم تمیز کنیم. می خواهم مثل قبل ها این کار را با همکاری هم انجام دهیم. قبلا از انجام این کار واقعا لذت می بردم ولی الان نه. ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ در کنار آنهایی باش که نور می آورند و جادو می کنند. آنها که با چوب جادویی کلام گفتار ، نگاه ، رفتار و منشِ ویژه خودشان تو و جهان را متحول می کنند و همه بازی ها را به هم می زنند. که قصه های زیبا می گویند و تو را به چالش می کشند و تغییرت می دهند ... کسانی که به تو اجازه نمی دهند که خودت را دست کم بگیری و افق زندگی ات را کوچک بپنداری. این جادوگران با قلبهای تپنده و پر شور ... قبیله اصلی تو هستند و باید کنارشان بمانی ...!! https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است. باران بیاید ، بالاخره بند خواهد آمد . هروقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست. هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را بگوید اما شما یادتان می‌رود و درعوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی میماند. اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست. پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست. اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی‌ماند. به این دلیل که دراین لحظه زندگی‌تان سخت شده به این معنی نیست که نمی‌توانید بخندید. فقط به این دلیل که چیزی اذیتتان می‌کند به این معنی نیست که نمی‌توانید لبخند بزنید. هر لحظه برای شما شروعی تازه و پایانی تازه است. هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود. فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را بکنید. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۹۳ و ۹۴ حضرت روبه سوی گنبد خضرای رسول کرد و دست به سینه ی مبارکش نهاد وسلام داد و همه ی لشکر همکلام وهمزمان با حضرت, زیارت حضرت رسول ص را خواندیم وپشت سر حضرت رو به سوی خرابه‌ای به نام بقیع، نهادیم.... رعشه تمام وجودم را فراگرفته بود, الان میدانستم هدف حضرت از رفتن به بقیع چیست ,تمام شیعیان از بعداز حادثه‌ی سقیفه و آن در نیم‌سوخته و آن پهلوی شکسته و آن صورت‌نیلی و آن مادر و سیلی, سال‌های سال به اندازه ی هزارو چهارصد سال صبر کرده بودند تا قبر مادرمان آشکار شود, تا این زخم کهنه التیام یابد تا دلمان قرارگیرد.... تمام لشکر حالشان دگرگون شده بود , بر سروسینه میزدیم وباهم تکرار میکردیم, با مهدی زهرا میرویم تا انتقامه سیلی مادر بگیریم....میرویم تا قبر مادرم در بربگیریم.... حضرت برسر قبری بی نشان ایستاد، اشک از چشمان مبارکش فرو میریخت وبا بغض شکسته‌اش به مادرش زهرا س و مادر تمام شیعیان دنیا سلام داد... همه باهم باردیگر زیارت حضرت زهراس را همراه حضرت خواندیم وخیلی از لشکر حالشان دگرگون بود و مدام این فراز از زیارت عاشورا را میخواندند (اللهم العن اول ظالم, ظلم حق محمد وال محمد واخر تابع له علی ذالک,اللهم العنهم جمیعا) با این واقعه ی مبارک والتیام زخم کشته شدن مادر در جوانی وپرپر شدن محسن شش ماهه اش,لشکر روحیه ای دوچندان گرفت...نماز را اقامه کردیم ودوباره پشت سر امام حرکت کردیم... دل در دلم نبود ,نمیدانستم چه قرار است اتفاق بیافتد ,اما میدانستم هرچه هست , برای ما وکل دنیا حیرت انگیز است... امام امر کردند ان شخصی را که درمسجد الحرام ادعا میکرد حضرت برحق نیست و مذهب او وبزرگان مذهب او, برحقند حاضر کردند.بر سر قبری ایستاد نا گاه با صدایی اسمانی که از دل پر از دردش برمیامد ندا داد : _یا فلان بن فلان وسه بار تکرار کرد وسه نفر را بعداز گذشت هزاروچهارصد سال از دل زمین به بیرون فراخواند,گرد بادی به وزیدن گرفت,تمام دوربینها وتمام چشمهای مشتاق درحال ثبت این لحظه بودند,نا گاه سه نفر که اتشی سوزنده انها را در بر گرفته بود با چهره هایی هراس انگیز در پیش روی حضرت از دل‌ زمین بیرون امدند, حضرت رو به انها کرد وفرمودند: _حال که به دیار باقی شتافتید ودستتان از این دنیا کوتاه است,بگوییداز حقی که سالها غصب کردید وپرده بردارید از گمراهی‌ای که مردمان زیادی را در خود فرو برد. با معجزه حضرت وبه اذن خدا مردگان زنده شده به سخن در امدند وگفتند: _به راستی ماغصب کردیم چیزی را که از آن مانبود,ما دست درازی کردیم به حقی که از اول افرینش به نام کسی دیگر ثبت شده بود واینک ازاین عملمان سخت پشیمان و نادمیم..... با رو شدن این حقایق ,حضرت باردیگر انان را به قبر خود بازگردانید تا بقیه ی محاکمه درقیامت کبری انجام گیرد و ان مرد معاند که با دیدن این واقعه‌ی عظیم و این معجزه ی حضرت ,ندای حق‌طلبی درونش بیدارشده بود ,دامن حضرت را گرفت وبه اوایمان اورد وحضرت با عطوفت پدری اش اورا درجمع یارانش پذیرفت ودوربینها تمام این لحظات راثبت کردند وهنوز,ساعتی از این واقعه نگذشته بود که دسته دسته پیامهایی که به حضرت میرسید حاکی از یکدست شدن دین اسلام وبرتری مذهب میداد وهمه ی مسلمانان حق طلب خود را سربازی در لشکر مهدی زهرای خوانده بودند.... به به عجب روزگار مبارکی شده بود,مکه و مدینه این دومکان مقدس,یک دست شعار (لبیک یا مهدی)سر میدادند... حضرت که انگار کارش در عربستان روبه راه شده بود,دستور داد در ورودی مدینةالنبی , منتظرش باشیم...میدانستیم دوباره واقعه ای عجیب را شاهد خواهیم بود,اما نمیدانستیم که آن واقعه چه میتواند باشد... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۹۵ و ۹۶ در آخرین خروجی مدینةالنبی بودیم، خودروی حضرت پیشاپیش، ما رابه سمتی راهنمایی کرد،از دور تعدادی وسیله مانند هواپیما در جلوی نگاهمان پدیدار شد ، هرچه که جلوتر می رفتیم,مطمین تر میشدم که آنها هواپیما هستند. به نزدیکشان که رسیدیم از هیبت این هواپیماها همه انگشت به دهان مانده بودیم, یک نوع ماشین پرواز و فوق پیشرفته که تابه حال نظیرش را ندیده بودیم,کاملا مشخص بود ، کار،کار انسانها است اما علمی که در ساخت این نوع هواپیما به کار رفته بود فراتر از علم بشر امروزی بود , براستی که ساخت دستگاه با علم الهی حضرت بود,هر هواپیما گنجایش بیش از سه هزار نفر را داشت.. به دستور حضرت سوار هواپیما شدیم...من و علی کنار هم نشستیم,قبل از حرکت‌ هواپیما با بچه ها در ایران تماس گرفتم وبا تک تکشان صحبت کردم,اما هرچه به علی اصرار کردم از وجودش بچه ها را مطلع کنم, مخالفت کرد,حالا چرا ,نمیدانم... درفکر عباس وزینب بودم,علی انگار که فکرم را خوانده باشد,دستش را روی دستم گذاشت وبا محبت فشرد ,با این حرکتش قلبم مطمئن شد و آرامش وجودم رافرا گرفت. همه که مستقر شدند,امام که صدایش از طریق بلندگوهایی درهواپیما پخش میشد, شروع به صحبت نمودند ومقصد اصلیمان را اعلام کردند... باورم نمیشد,مقصد امام,کشور عزیز من , عراق و شهر کوفه بود. هواپیما که اوج گرفت,پیش خود حساب میکردم , تا چند ساعت دیگر به زمین خواهیم نشست که... دقایق کمی از پروازمان سپری شده بود که صدایی دربلندگو پیچید وفرودمان را درعراق اعلام کرد...باورم نمیشد به طرفه العینی به عراق رسیده بودیم... با تعجب رویم را به طرف علی کردم و گفتم: _این چگونه هواپیمایی بود؟سوخت این هواپیما از چه بود ؟چرا اینقدر زود رسیدیم؟ علی بالبخندی برلب دستی به پشتم زد وگفت: _این که عادیست، براستی که اگر علم بیست وهفت حرف باشد ,ما فقط میتوانیم دوحرفش را کشف کنیم وبقیه اش نزد امام زمانمان است,این یک چشمه از علم الهی امام است...هنوز عجایب درپیش داریم. از هواپیما که پیاده شدیم,خودمان رانرسیده به شهر کوفه دیدیم,امام دستور ایستادن دادند, انگار منتظر واقعه ای دیگراست. ناگهان بوی عطری عجیب درفضا پیچید و سوارانی نشسته بربال ملائک در زمین فرود امدند, اول فکر کردم نکند فرشتگانند ,اخر در روایات زیادی خوانده بودم که در لشکرکشی و فتوحات امام زمان عج,لشکر ملائک همراه لشکر جن وانس به مولا برای برپایی حکومت حق کمک میکنند اما وقتی , از راه رسیده ها لب به سخن گشودند وخود را معرفی کردند ,متوجه شدم که موضوع از چه قرار است.. درمجموع بیست وهفت نفر درپیش چشممان بودند وبه گفته ی امام ,اینها بزرگان عصرها وقرنهای گذشته بودند که رجعت کرده بودند,مردگانی که به اذن خدا زنده شده بودند تا در رکاب حضرت خدمت کنند, •پانزده نفر انان از اصحاب باوفای حضرت موسی ع بودند که همگی اسلام اوردند, •هفت نفر اصحاب کهف بودند •ویوشع بن نون, •سلمان فارسی, •ابودجانه انصاری •ومالک اشتر نخعی زنده شده بودند, تمام دوربینها وچشمها بکارافتاده بود باز این معجزه ی حضرت را با تمام جزییات ثبت کردند وبه کل دنیا مخابره نمودند تا همه بدانند حق ترین دین روی زمین اسلام وبرحق ترین مذهب,شیعه ی اثنی عشری ست... با دلهایی مملو از مهر وسرشار از خوشحالی راهی کوفه شدیم..... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405