✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی
✨👤✨ #مردی_در_آینه✨
✨ قسمت #پنجاه_ونه
✨حال گرفته من
جا خورده بود اما نه اونقدر که انتظارش رو داشتم ...
دستش رو جمع کرد و با حالتي گرفته و جدي پشت سرم راه افتاد ...
آقاي تادئو و همسرش با ديدن من به عنوان این..
همين طور که قلم رو از روي ميز برمي داشتم نيم نگاهي هم به 🌸ساندرز🌸 انداختم ...
ساکت گوشه راهرو ايستاده بود ... آقاي تادئو متوجه نگاهم شد ...
- يه امانتي پيش کريس داشتن ... نمي دونستيم لازمه ايشون هم درخواست ترخيص اموال رو پر کنن يا همين که ما پر کنيم همه وسائل رو مي تونيم بگيريم ...😊
نگاهم برگشت روي برگه ها ... 👀📑پس دليلش براي اومدن و خراب کردن بقیه روزم این بود ...
- نيازي به حضورش نبود ... درخواست شما کفايت مي کرد ... با همون يه درخواست مي تونيم تمام وسائل رو آزاد کنيم ... البته چيزهايي که به عنوان مدرک پرونده ضبط شده غيرقابل بازگشته و بايد بمونه ...
فرم رو امضا کردم ✍و دادم دست افسر بايگاني ...
فضاي سنگيني بين ما حاکم شده بود ... جوي که حس حال من از ديدن ساندرز درست کرده بود ... خودشم ديگه کامل فهميده بود من اصلا ازش خوشم نمياد ...
و فکر کنم آقاي تادئو هم اين رو متوجه شده بود ... يه گوشه ايستاده بود و به ما نزديک نمي شد ...
و هر چند لحظه يک بار نگاهش رو از روي يکي از ما مي گرفت و به ديگري نگاه مي کرد ...
بالاخره تموم شد و افسر با پاکت وسائل کريس اومد ...
همه چيزش رو جزء به جزء ليست کرديم ... و آخرين امضاها انجام شد ... اونها با خوشحالي دردناکي وسائل رو تحويل گرفتن ...
ساندرز هنوز با فاصله ايستاده بود و به ما نزديک نمي شد ...
آقاي تادئو از بين اونها يه دفتر چرمي📓 رو در آورد ...
🌸ساندرز🌸 با ديدن اون چند قدمي به ما نزديک شد ... زير چشمي نگاهي به من کرد و جلو اومد ...
دفتر رو که گرفت ديگه وقت رو تلف نکرد ...
بدون اينکه بيشتر از اين صبر کنه از همه خداحافظي کرد و اونجا رو ترک کرد ...
چند دقيقه بعد خانواده تادئو هم رفتن ... منم حرکت کردم ... اما نه سمت آسانسور تا برم بالا پيش بقيه ...
رفتم سمت سالن ورودي تا از اداره خارج بشم ... در حالي که به قوي ترين شکل ممکن حالم گرفته بود ...
و هيچ چيز نمي تونست اون حال رو بدتر کنه ... جز ديدن دوباره خودش توي سالن ...
منتظر من يه گوشه ايستاده بود ... سرش پايين بود و داشت نوشته هاي دفترش رو مي خوند ... اومدم بي سر و صدا ازش فاصله بگيرم از در ديگه سالن خارج بشم ...
که ناگهان چشمش به من افتاد ...
- کارآگاه منديپ ...😊
✨✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی
✨👤✨ #مردی_در_آینه✨
✨ قسمت #شصت
✨معادله چند مجهولی
چند بار صدام کرد ...
اما گذاشتم پاي فاصله زياد و سرعتم رو بيشتر کردم ... از در خارج شدم، از پله ها رفتم پايين و بي توقف رفتم سمت پارکينگ ...
پشت سرم دويد🏃 تا خودش رو بهم رسوند ... بي توجه ... برنگشتم سمتش و کليد رو کردم توي قفل ...
- مي خواستم چند لحظه باهاتون صحبت کنم ...😊
سرم رو آوردم بالا و محکم توي چشم هاش زل زدم ...
- آقاي ساندرز ... اگه شما وقت واسه تلف کردن داريد من سرم شلوغ تر از اين حرف هاست ...😠
کليد رو چرخوندم ...
اومدم در رو بکشم سمت بيرون تا بشينم ... که دستش رو با فشار گذاشت روي در ... دستش سنگين تر از اين بود که بتونم بدون هل دادنش در ماشين رو باز کنم ...
پوزخند معناداري صورتم رو پر کرد ... انگار شيطان درونم منتظر چنين فرصتي بود ...
- جلوي افسر پليس رو مي گيري؟ ... مي تونم به جرم اخلال در امور، همين الان بازداشتت کنم ...😏
- شنيدم که به خانواده ساندرز گفتيد الان در حین انجام وظیفه نیستید ... فکر نمي کنم در حال ايجاد اخلال توي کار خاصي باشم ...☺️
در نيمه باز ماشين رو محکم کوبيدم بهم ... و رفتم سمتش ...
- براي من توي اداره پليس قلدر بازي در مياري؟ ... 😠فکر کردي چون توي قسمت بچه پولدارهاي شهر خونه داري و ... وکيل چند هزاردلاريت با یه اشاره ... ظرف چند ثانيه اينجا ظاهر ميشه، ازت حساب مي برم؟ ...😠
اشتباه مي کني ... هر چقدرم که بتوني ژست جسارت و شجاعت به خودت بگيري ... می تونم تو یه چشم بهم زدن لهشون کنم ... 😠
اومد جلو ...
تقريبا سينه به سينه هم قرار گرفته بوديم ... نفس عميقي کشيد ... و خيلي جدي توي چشم هام زل زد ...
محکم تر از چيزي که شايد در اون لحظات مي تونست بهم نگاه کنه ...
- من توي يه تريلر يه وجبي کنار بزرگراه ... زير پل بزرگ شدم ... توي جاهايي که اگه اونجا صداي گلوله بلند بشه ... هیچ کس جرات نمی کنه پاش رو اونطرف ها بزاره ... و نهایتا پليس فقط براي جمع کردن جنازه ها مياد ...😊
جسارت توي خون منه ... ☝️اينکه الان آروم دارم حرف ميزنم به خاطر حرمتيه که براي خودم و براي شما قائلم ... و فقط ازتون مي خوام چند لحظه با هم صحبت کنيم ... نه بيشتر ...
فکر نمي کنم درخواست سختي باشه ...
خوب مي دونستم از کدوم بخش هاي شهر حرف مي زد ...
و عمق جسارت و استحکام رو مي تونستم توي وجودش ببينم ...
ولي يه چيزي رو نمي تونستم بفهمم ... چشم هاش ناراحت بود اما هنوز #آرامش داشت ... 😟در حالي که اون بايد تا الان باهام درگير مي شد ...
چطور چنين چيزي ممکنه بود؟ ...🙁😟🤔
افرادي که توي اون مناطق زندگي مي کنن ياد مي گيرن وسط قانون جنگل از خودشون دفاع کنن ...
اونجا تحت سلطه گنگ ها🔥 و باندهای مافیایی🔥 و خیابونیه ... بعد از تاريکي هوا کسي جرات نداره پاش رو از خونه اش بزاره بیرون ...
توي خونه هاي چند وجبي قايم ميشن و در رو چند قفله مي کنن ...
بچه ها اکثرشون به زور مدرسه رو تموم مي کنن ...
جسور و اهل درگيري ... و گاهي وحشي بار ميان ... با کوچک ترين تحريکي بهت حمله مي کنن و تا لهت نکنن بيخيال نميشن ...
هر چند بين خودشون قوانيني دارن اما زندگي با قانون جنگل کار راحتي نيست ...
جايي که اگه اتفاقي بيوفته فقط و فقط خودتي که مي توني حقت رو پس بگيري ...
اونم نه با شيوه هاي عصر تمدن ... يا کمک پليس ...😑
اون آرام بود ...
ناراحت بود ... اما آرام بود ...😟😧
چند لحظه بي هيچ واکنشي فقط بهش نگاه کردم ... چه تضاد عجيبي ...
- اگه هنوز نهار نخوردي ... اين اطراف چند تا غذاخوري خوب مي شناسم ...😊😋
هميشه حل کردن معادلات سخت برام جذاب بود ...
رسيدن به پاسخ سوال هايي که مجهول و مبهم به نظر مي رسيد ...
و اون آدم يه معادله چند مجهولي زنده بود .😊
✨✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی
1_2756028990.mp3
13.81M
.:
خیانت در کاهش جمعیت
🔶 آنچه تا به حال در مورد کاهش جمعیت ایران نشنیده ایم😓
✅ سخنرانی حجت الاسلام محمدمسلم وافی در مورد اتفاقات مهم جمعیتی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنیرخونگی👌
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_اموزشی
#نون پنیر _مجلسی
▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭
👩🍳➺کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
👩خشک کردن گوجه
🔹گوجه های کاملا قرمز و رسیده رو بعد از شستن کاملا خشک میکنیم که آب نداشته باشه.
قسمت گل گوجه که سبز رنگ هست رو خارج میکنیم بصورت افقی سه یا چهار تا برش میزنیم و روی پارچه ضخیم زیر نور آفتاب میچینیم روشون نمک میپاشیم و میذاریم تا خشک بشن. روز بعد پشت و روشون میکنیم تا اونورشون هم خشک بشه بعد از خشک شدن داخل کیسه پارچه ای یا پلاستیکی داخل یخچال یا فریزر نگه میداریم تا طعم تازگیش حفظ بشه میتونید گوجه های خشک شده رو داخل آسیاب بریزید و پودر کنید و پودر گوجه خشک داشته باشید که پودرش هم داخل ماکارونی قیمه و خیلی غذاها میشه استفاده کرد.
▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭
👩🍳کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_اموزشی
#خوراک _جگر و دل مرغ
▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭
👩🍳کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 💕️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش اسنک سیب زمینی🤤
▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭
👩🍳کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش پیاز داغ مجلسی😀
▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭
👩🍳کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
1_2579108159.mp3
7.39M
#آرون_افشار
🎼 مادر
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
┅────────┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
1_1988143569.mp3
9.9M
#بهنام_بانی🎤
خوشحالم🎧♥ریمیکس
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
1_2421356816.mp3
6.84M
#محسن_ابراهیم_زاده🎤
طاقچه بالا🎧❤️
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
1_2518162260.mp3
3.66M
#حمید_عسکری
⛱ هوای گریه
┅────────┅
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
1_2779568378.mp3
2.91M
#حمید_عسکری
⛱ عشق یه طرفه
┅────────┅
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
1_2518164382.mp3
3.26M
#حمید_عسکری
⛱ خوشبختی
┅────────┅
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوسفند فوتبالیست دیده بودین؟😄
🤣 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبیه کارتوناست😍
🍉 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهارت آقایون تو آشپزی😁
🍉 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند