eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
از یک کتاب📚 ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻛﻨﺪ! ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ، ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺴﯽ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﯽ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ، ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﻛﻪ ﺗﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺍﻡ. ﻧﻪ ! ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻛﻨﺪ. کتاب: ﻛﻠﻴﺪﺭ نوشته: محمود دولت آبادی ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کودک سه ساله نمی‌تواند تفاوت هدیه دادن، دزدی یا عوض کردن را متوجه بشود. اگر از میهمانی با یکی از اسباب‌بازی‌های فرزند صاحبخانه به خانه برگشت برچسب دزدی را به او نزنید . او تنها می‌خواهد چیزهایی که دوست دارد را داشته باشد. پس بدون شوکه شدن و تنبیه کردنش اسباب‌بازی را که به خانه آورده در اولین فرصت به صاحبش بازگردانید. ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
✍️ مکث کردن را تمرین کن! وقتی شک داری؛ وقتی عصبانی هستی؛ وقتی خسته هستی؛ وقتی اضطراب داری؛ وقتی می خواهی سخن آغاز کنی؛ مکث کن. کسی مکث کردن تو را به خاطر نخواهد داشت اما رفتار و گفتار تو در اذهان باقی خواهد ماند. انسانی که مکث کردن را بیاموزد، انسان قدرتمندی است. ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
✨بہ نـــــــامـ خـــــــدای شـــــــہیدان✨ 🕊🕊 #تاپــــروانگی 🕊🕊 قسمـت #شصت_وهفت سر رسیدن ار
✨بہ نـــــــامـ خـــــــدای شـــــــہیدان✨ 🕊🕊 🕊🕊 قسمـت ترانه که سینی چای را تعارف کرد،.. انگار فکرش به زمان حالا برگشت. تشکر کرد و برداشت، ترانه کمی خم شد و کنار گوشش گفت: _خوش می گذره؟😠🙁 _یعنی چی؟😅 _شوهر بیچارت رو ول کردی تو حیاط، با هیشکی هم که درست و حسابی آشنا نیست. کز کرده یه گوشه نشسته!🙄 دستش را دور لیوان پرکس داغ حلقه کرد و گفت: _چیکار کنم؟😕 ترانه نشست و سینی خالی را گذاشت روی پایش، آرام گفت: _پاشو برو پیشش. بهش نذاری کی بذاره؟ بنده خدا برداشته مامان بزرگش رو با این سن و سال آورده برا چی؟ که مثلا واسطه بشه.😐 ببین ریحانه من تاحالا اگه خودم آتیش بیار معرکه بودمو بر ضد شوهرت، الان دیگه میگم بیخیال ولش کن این لوس بازیا و بیجا رو. برو بچسب به شوهرتو زندگیت. بخدا من یه تار موی گندیده همین نوید رو به دنیا نمیدم، توام که نگفته همه می دونن چقد زن زندگی هستی...😊 ریحانه طوری که بی بی نشنود با تعجب گفت: _این حرفا رو تو داری می زنی ترانه؟!😳 تویی که تا یه ماه پیش چشم دیدن ارشیا رو نداشتی؟ _الکی حرف تو دهن من نذارا، بعدم اصلا آره، اما بابا اون تا یه ماه پیش بود. اولا تو حامله نبودی و منم قرار نبود خاله بشم!😇 دوما واقعا هرچی بیشتر پیش میره و زندگیت زیر و رو میشه انگار ارشیا هم بیشتر از قبل متحول میشه و با چنگ و دندون می خواد شما رو حفظ کنه. آخه طرف پارسال اصلا آدرس خونه عمو رو نداشت! الان بخاطر گل روی حضرت علیه پاشده اومده هیئت و نشسته داره با طاها حرف می زنه... دیگه چی می خوای؟😠😑 بیخودی هول شد؛ لیوان چای توی دستش لب پر زد و چای نیمه داغ ریخت روی مچ دست راستش. _چته ریحانه؟ 😕سوختی که دختر با لب هایی که حسابی رنگ باخته بود پرسید: _گفتی الان داره چیکار می کنه؟😥😳 _وا! خب نشستن رو تخت توی حیاط با طاها و حرف می زنن...😕 می بینی که هنوز مراسم شروع نشده بیان تو _چرا با طاها؟! این همه آدم... نکنه...😥😱 _نکنه چی؟!😳 بلند شد و مستاصل ایستاد، نتوانست ادامه ی حرفش را بزند. می خواست بگوید نکند چون موقعی که سر رسیده بود و او و طاها را با لبخند دیده، شک به جانش افتاده... هنوز هم خیالش از غیرت زیادی شوهرش راحت نشده بود. بی بی که تابحال توی کیف کوچک ورنی مشکی اش دنبال چیزی بود حالا از داخل جعبه عینکش را درآورد و بعد کتاب ارتباط با خدا را باز کرد. ریحانه باید می رفت پیش ارشیا... اوضاع خطری بود!😥 ترانه پوفی کشید و گفت: _خدا بخیر بگذرونه فقط... ریحانه یکم داشته باش خواهرم!😉 _حواست به بی بی هست؟😒😥 _خیالت راحت، تازه میخوام باهاش آشنا بشم... برو😁 چادرش را جلوتر کشید و در را باز کرد، آنجا نشسته بودند.😥 ارشیا هم یک لیوان چای توی دستش بود، طاها با دیدنش دستی مردانه به پشت ارشیا زد، بلند شد و گفت: _خلاصه که خیلی خوشحالمون کردی امروز. با اجازه من برم ببینم مداح کجاست. _خواهش می کنم، مزاحم کارت نمیشم _اختیار داری، برمی گردم کلا آدم باشعوری بود طاها! انگار نگفته فهمیده بود که حالا وقت رفتن است... ریحانه نزدیک شد و پرسید: _اجازه هست؟!😥 ارشیا با ریش هایی که از حد معمولش کمی بلندتر شده بود لبخند زد: _اجازه می خواد؟😊 بفرمایید نشست و خیالش کمی راحت شده بود که حداقل از انتهای گفتگویش با طاها بوی کدورت نمی آمد!.. عطر گلاب و دارچین مشامش را پر کرده بود، توی این اوضاع هم هوس شله زرد کرد... خنده اش گرفت.😅🙈 _به چی می خندی؟😊 نگاهش کرد، دوستش داشت... بجز ارشیا هیچ مردی را توی قلبش راه نداده و نمی داد.☺️ _خواب نما شدی که اومدی؟😟 _سوالو با سوال جواب میدن خانوم؟😉 _همیشه خواهشم که می کردم توجهی نداشتی، حتی نمی گذاشتی که من بیام! نباید تعجب کنم؟🙁 _اونی که تو بهته منم...😊 ارشیا لیوان چای را گذاشت روی فرش قرمز و ادامه داد: _گیجم هنوز، اما خیلی چیزا عوض شده.😇 _چی مثلا؟😕 _یه سوال بپرسم، توقع داشته باشم که جواب رک بگیرم؟😊 _خب... آره😥 خیره شد به چشم های کنجکاو ریحانه و پرسید: _حتی اگه در مورد طاها باشه؟!😊 ادامه دارد... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
دعوا، دلخوری، زخم زبان به همسرتان را در جمع نیاورید... افراد یا منتظر دعوای شما هستند یا دلسوزی های بیجا می کنند یا بعد ها برایتان یادآوری می کنند. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
✅یک نکته عالی و تکنیکی در اینکه، 👈اگر کودک طعم نگاه محبت آمیز و مهربان والدین را بچشد و با آن انس بگیرد، ❌👈در هنگام خطا فقط یک نگاه خشمگین والدین برای وی کافی بوده و دیگر نیازی به فریاد یا تنبیه نیست. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
👨‍👩‍👦‍👦 💑 ❌خشمتان را کنترل کنید😡 اگرهمسرتان قبلاً این ویژگیها رامیدید هرگز باشما ازدواج نمیکرد!😏 در آینه حالتهای خشم خود را ببینید این حالت حتی برای خودتان هم خوشایند نیست 💞❤️💞❤️💞💞❤️❤️ ❌سرکوفت زدن به شوهرت همان و شمارش متلاشی شدن زندگی شما هم همان حرفهای مثل توحالیت نیست تو زندگی ماروخراب میکنی توبی عرضه هستی.اینازندگی رونابودمیکنه... 💞❤️💞❤️💞❤️💞❤️ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
✨بہ نـــــــامـ خـــــــدای شـــــــہیدان✨ 🕊🕊 #تاپــــروانگی 🕊🕊 قسمـت #شصت_وهشت ترانه که سی
✨بہ نـــــــامـ خـــــــدای شـــــــہیدان✨ 🕊🕊 🕊🕊 قسمـت ارشیا خیره شد به چشم های کنجکاو ریحانه و پرسید: _حتی اگه در مورد طاها باشه؟!😊 هیچ گناهی مرتکب نشده بود،😊 تمام سال های گذشته و حتی از وقتی پای سفره ی عقد با ارشیا نشسته بود، تمام ذهن و قلبش را متعلق به می دانست و بس! اصلا جایی و دلیلی برای فکر کردن به پسرعمویی که خودش ردش کرده بود نداشت. علاوه بر متاهل بودن متعهد هم بود، با این افکار تبسم کوچکی کرد و پاسخ داد: _حتی اگه در مورد پسرعمو باشه😊 _خواستگارت بوده نه؟😠 به صورت و فک منقبض شده ی ارشیا نگاه کرد، نمی دانست از کجا، اما حالا که بالاخره فهمیده بود باید دلش را آرام می کرد و خیالش را راحت. با خونسردی گفت: _بله، همه ی دخترا قبل از ازدواج یه تعدادی خواستگار دارن😊 _بعد از ازدواج چی؟ بهشون فکر می کنن؟😠 _نمی دونم من جای بقیه نیستم...☺️ _جای خودت جواب بده... لطفا😠 _نه! من بعد از ازدواج فقط به یه مرد فکر کردم اونم تو بودی.طاها برام با مردای دیگه فرقی نداره...☺️❤️ انگار نفسش را راحت بیرون فرستاد، موهایش را عقب زد و گفت: _از تو غیر از این توقع نداشتم! تمام سال هایی که باهم زندگی کردیم؛ البته به جز چند ماه اول که هنوز تحت تاثیر رفتار مه لقا و نیکا بودم، به تو داشتم و همه جوره خیالم راحت بوده ازت. همون موقع هام که پا پیش گذاشته بودم فریبا گفته بود پسرعموت خاطرخواهت بوده و بهش گفتی نه، می دونستم چرای نه گفتنت رو، ولی می ترسیدم. می ترسیدم ازینکه دلت با من نباشه و به و بنا به مشکلی که داشتی بهم بله داده باشی و یه روزی از دستت بدم. اما بعدها فهمیدم تو از جنس نیکا نیستی. پاکی، خیلی پاک تر و نجیب تر از اون! انقدری که حالا هم واهمه داری از اینکه چند ثانیه نگاهت به نامحرم گره بخوره و گناه کنی! باورت میشه هرچی به عقب برمی گردم تنها نقطه ی مثبت زندگیم رو آشنا شدن با تو می بینم؟ نسبت به زن ها عوض کردی. اون بذر کینه و انزجاری که نیکا با کثافت کاری هاش و مه لقا با جاه طلبی و مثلا روشنفکریش توی دلم کاشته بودن از بیخ و بن کندی. بجاش مهر پاشیدی و خوبی... چه عجیب بود اعترافات ارشیا و این فضای معنوی...☺️ توی دلش قند آب می کردند،.. با محبتی که از ته قلبش می جوشید چشم دوخته بود به ارشیا.. و از کسی خجالت نمی کشید، نه غریبه بودند و نه تازه عروس و داماد! اصلا کسی حواسش به آن ها نبود... دوست داشت باز هم بشنود. _همین ، این ریحانه، منو به خیلی جاها رسوند.😍☺️ یکیش پیدا کردن بی بی هست! درست پرتم کردی به دوران بچگی،😅 توی سی و چند سالگی مامان بزرگ دلشکستت رو پیدا کنی و بشی مرهم زخم کهنه ش! دست پدرت رو بگیری و ببری آشتی کنون... شاید اگه های تو نبود، امامزاده رفتنت و داستان مدام به سر زدنت نبود، همه چیز همونجور یخ و بی سر و ته پیش می رفت.☺️ صدای زنعمو حواسشان را پرت کرد، دوتا کاسه چینی پر از شله زرد گذاشت روی تخت و گفت: _ببخشید، از خودتون پذیرایی کنید آقا ارشیا. ریحانه جان دارچینم هست اگه دوست داری بریز خودت. نوش جانتون ارشیا محترمانه تشکر کرد و کاسه را برداشت. باز هم تنها شده بودند. _برات خبر مهم داشتم، اما گوشیت رو جواب ندادی😎☝️ خجالت زده سرش را انداخت پایین،🙈 ارشیا ادامه داد: _تا حالا به اعتقاد نداشتم، نمیگم الان خیلی دارم! اما نظرم در مورد خیلی از مسائل اعتقادی داره برمی گرده. مخصوصا با اتفاق های اخیر... اون از بچه و اینم از... _از چی؟ مگه چیزی شده؟😳 _بله😊 _خب؟... 😬 _نیکا و افخم رو گرفتن😊 _افخمو گرفتن؟! 😳جدی میگی؟ 😳خدای من... خبر به این مهمی رو الان باید بهم بگی؟😳 _از اونی گلایه کن که پیله دور خودش بسته بود!😉 _صبر کن ببینم... نیکا چه ربطی به افخم داره؟! انگار اسم اونم آوردی😳😧 _بله، چون همدست بودن!😊😐 _چی؟!😳 ادامه دارد... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🖍 برای صمیمی شدن با همسرتان به او بگویید «دوستت دارم» 🌻 درست است که می دانید همسرتان شما را دوست دارد و او هم از علاقه شما نسبت به خودش مطمئن است، اما این دلیل نمی شود که شما و یا همسرتان از ابراز علاقه نسبت به یکدیگر امتناع کنید. 🌸 همه افراد نیازمند شنیدن این جمله هستند، ولو آن که جمله تکراری باشد. تاکید به این حس هیچ گاه از ارزش شما نمی کاهد و یا همسرتان را پرتوقع نمی کند، به همسرتان بگوئید: دوستش دارید و از این که او کنارتان هست، احساس آرامش و خوشبختی می کنید. ❤️«دوستت دارم»،جمله معجزه گری است که شنیدن ب موقع آن، گوش همسرتان را می نوازد و به زندگی شما امید تزریق می کند. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🌸از مردها انتظار نداشته باشید که با صدای بلند بگویند «دوستت دارم» اما ‌ممکن است صبحِ یک‌روز، کمی زودتر بیدار‌ شوند، ظرف‌های جامانده از شب گذشته را بشویند، آرام‌آرام صبحانه را آماده کنند، بزنند زیر آواز و ترانه‌ای عاشقانه بخوانند و تمام این کارها یعنی «همسرم، خانمم، خیلی‌خیلی دوستت دارم.»... ❣ما را همراهی کنید کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سخنرانی تصویری 🔻 ✅ "حاج آقا رفیعی" ✨ چرا باید ؟ ‌┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
✨بہ نـــــــامـ خـــــــدای شـــــــہیدان✨ 🕊🕊 #تاپــــروانگی 🕊🕊 قسمـت #شصت_ونه ارشیا خیره ش
✨بہ نـــــــامـ خـــــــدای شـــــــہیدان✨ 🕊🕊 🕊🕊 قسمـت (پارت آخر) نزدیک بود از تعجب شاخ دربیاورد،😳😧 به گوش هایش اعتماد نداشت، دوباره پرسید: _نیکا با افخم همدست بوده؟!😳😨 _متاسفانه بله، 😒انگار راسته که میگن آدم بیشتر از خودی ضربه می خوره. البته واقعیت اینه که من ازین ماجرا خبر داشتم.😔 _خبر داشتی؟ یعنی چی ارشیا؟😳😳 _همون روز که تصادف کردم داشتم می رفتم فرودگاه چون باخبر شده بودم که نیکا چند وقتیه با افخم می پره و دور و ورش می پلکه! حدس زدنش سخت نبود که نیکا می خواسته ضربه ی بدی به من بزنه تا ازم انتقام بگیره... _باورم نمیشه! یعنی یه آدم می تونه انقدر کینه ای باشه؟😯 _باورت بشه؛ متاسفانه بله... همه شبیه تو نیستن!😍💖 _مگه من چه شکلیم؟😌 _مهربون و بخشنده😍😊 لبخند زد... این حرف ها را شنیدن برایش تازگی داشت، مقداری دارچین روی کاسه اش ریخت و گفت: _حالا چی میشه ارشیا؟ _چی؟ _قضیه ی کلاهبرداری و پولا و... _بعد از دستگیریشون تقریبا باید خوشحال باشیم که اوضاع به حالت قبلی برمی گرده خداروشکر.😊 _خداروشکر☺️ _البته با یه دوز کوچیک تفاوت، یه سری فکرا و ایده های جدید دارم که باید عملی بشه😎 _خیره ایشالا☺️ _حتما هست... سر فرصت باهات مطرح می کنم و مشورت می کنیم😎 _با من؟!😳🙈 _بله، من دیگه اون ارشیای خودخواه و خود رای سابق نیستم ریحانه... شما و بی بی و زری خانم همه چیز رو عوض کردین! حالا حتی فوق العاده خوشحالم که قراره یه موجود جدید وارد زندگیمون بشه، به قول بی بی "یه فرشته ی خوش قدم که هنوز نیومده کلی خبرای خوب برای مامانو باباش آورده!" میشه این معجزه رو دوست نداشت ریحانه؟😍 به همین زودی حاجت هایش برآورده می شد،.. پشت سر هم توی دلش خدا را شکر می کرد و بابت همه ی اتفاق های خوب جدید از او ممنون بود. ارشیا ادامه داد: _دوستش دارم چون ، یه خانم و و ... ببینم، تو حرفی نداری؟ هنوز دلخوری؟😍😅 _بودم،😌😉 دلخور بودم اما الان دیگه نه. من فقط توقع دارم دیگه اون ارشیایی نباشی که از موضع بالا نگاه می کرد و به هیچ بندی وصل نبود. همین!☺️ _قبول دارم بانو...😎☝️ اما این شکستن باعث شد موضع گیری هامم عوض بشه. در ضمن اینم گواه وصل شدن دوبارم به اعتقاداتی که بخاطر تربیت مه لقا گمش کرده بودم. از جیب کتش چیزی درآورد و جلوی ریحانه گذاشت. _بلیطه؟!😳 _بله😊 _خب؟...😢 _رفت و برگشت به مشهد... فکر کردم برای خوبتر شدن جفتمون بعد از این همه مصیبت لازمه... ریحانه؟ داری گریه می کنی؟!😊😐 با کف دست اشک های روی گونه اش را پاک کرد و گفت: _اشک شوقه آخه انگار همه چیز خوابه😍😢 _ولی من تازه از یه خواب بلند بیدار شدم... ببینم حالا موافق مسافرتی اصلا؟ اذیت نمیشی؟😍 _معلومه که نه! خیلی خوبه ارشیا، خیلی☺️😢 ارشیا با لحنی شوخ گفت: _پس پاک کن این اشکا رو، الان عموت در مورد من چه خیالی می کنه آخه خانوم؟!😉 خندید و دست ارشیا را گرفت: _ممنونم ازت، هیچی نمی تونست انقدر خوشحالم کنه☺️😍 _از من تشکر نکن، مشهد رفتن به مغز خودم نرسید، پیشنهاد مامان بزرگ بود.😅 _عزیزم... پس حالا که این سفر پیشنهاد بی بی بوده خیلی بی معرفتیه که خودش نباشه☺️ _اتفاقا می خواستم بگم... اما گفتم شاید دلت بخواد اولین سفر زیارتیمون رو تنها باشیم😅 _بی بی انقدر دوست داشتنیه که اگه به من بود حتی پیشنهاد می دادم که پیش خودمون زندگی کنه.😊 _پس بلیط ها رو سه تاش می کنم😇 _ممنونم😍 _من از تو ممنونم ریحانه، حتما توام بلدی اما بی بی میگه وقتی نذری امام حسین رو می خوای بخوری حتما بسم الله الرحمن الرحیم بگو، این شله زرد خوردن داره... بسم الله..😊💖 شیرینی وصال دوبارشان خاص تر از این هم می شد؟ به همسرش با عشق نگاه و زیر لب و آرام زمزمه کرد: _من کمی دیر به دنیای تو پیوستمو این قسمتی هست که من سخت از آن دلگیرم... ناگهان گوش جانش پر شد از صدای نوحه ی آشنا... 🎤بر مشامم می رسد هرلحظه بوی کربلا... به بلیط ها نگاه کرد و فکر کرد،.. "منم طلبیده شدم!.. اونم با کسانی که دوستشون دارم، ایشالا کربلا هم قسمتون بشه"😍😢 ❣بالاخره هایش جواب داده.. و تمام حاجت هایش ادا شده بود... ⏪ پــــایــــان کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g