🪴|...
پسر۸ساله م:مامان تند تند بگو : دُرچا😉
من:😳 وااا!ینی چی؟🤔
پسرم: حالا شما بگو..
فقط تند تند و پشت سر هم بگو..
من : خب باشه.. دُرچا دُرچا دُرچا...(بعد از چند لحظه تکرار بصورت ناخودآگاه:)چادر چادر چادر...😁
پ.ن:عه!چه جالب..😍یاد بچگی های خودم افتادم!منم همین کارو با کلمات میکردم..
اینو از کجا یادگرفته عاخه!😅
#تکرار_چالش_های_کودکی😍
#سرگرمی_های_خلاقانه😁
🖋|‴زُلفـــــا…
@zolfanevesht
🌱|...
به لحظات ملکوتی این گفتگوی تلفنی خاطره انگیز🥰 نزدیک میشویم..:
(صدای دعای سحر🥰)
مامان:سلام زهرا جان،بیدار شدید مادر؟
(زهرا خانوم احتمالا با چشمای پف کرده و صدای خواب آلود😊):سلام مامان،آره بیداریم..دستتون درد نکنه☺️
مامان: باشه پس من به داداشت هم زنگ بزنم سحر خواب نمونن، خداحافظ مامان جان..
😍😍😍
#دغدغه_دینداری_فرزندان👌
#مادری_مرز_ندارد😊
🖋|‴زُلفـــــا…
@zolfanevesht
🪴|..♡..|🪴
اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ...
خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز...
🪴|..♡..|🪴
🌷|...♡...|🌷
قاب زیبای اول سال..😍
#اللهم_احفظ_قائدنا♥️
@zolfanevesht
#عیدی_شهیدانه🌷
#چراغ_راه🌙
توی عملیات بدجور مجروح شده بودم و بین عراقیا گیر کرده بودم..
تیر از شکم وارد شده بود و از پهلوم بیرون اومده بود..😞
از درد به خودم میپیچیدم و پامو به زمین میکشیدم..از درد نفسم داشت بند میومد..🥺
تو اون اوضاع هر وقت نفسم برمی گشت فقط یه چیز میگفتم:
خدایا غلط کردم که گناه کردم..😭
…<[حالام حرفم با شما اینه:
تا به غلط کردن نیفتادید یه غلطی بکنید...😓
همون که گفتن:موتوا قبل از تموتوا..حاسبوا قبل از تحاسبوا..
و آوینی چقد قشنگ گفت:هنر آنست که بمیری قبل از آنکه بمیرانندت..🍃]>…
🌱|...
تو همین اوضاع و احوال و بی حالی بودم که دیدم یکی بالای سرم وایساده..😥
یهو دستشو آورد طرف من و من رو کشید..😰
زخم پهلوم شکافته شد.. 🤕🥵
اومدم بگم ولم کن که..
دیدم سید مهدی موسویه..!
که باهاش عقد اخوت خونده بودم..😍
با هر زحمتی بود منو با خودش کشید و برد..
با اینکه اونموقع باز عراقی ها ما رو دیدن و چندتا تیر به دست و پام خورد ولی نجات پیدا کردیم.. بعدا فهمیدم هرکی جا مونده بود مفقود شده..😔
سید مهدی منو تا پشت یه تپه خاکی کشوند و رفت..
من توی یه گودال داشتم تو خون خودم دست و پا میزدم تا اینکه از هوش رفتم و دیگه چیزی متوجه نشدم..
🌱|...
چشمامو که باز کردم تو بیمارستان شهدای تجریش بودم.
۱۰روز از روز مجروحیتم می گذشت.
بعدا فهمیدم فردای اون روز توی پاتک عراقیها ، سیدمهدی که آرپی چی زن بوده یه تیر میخوره وسط پیشونیش و شهید میشه..😔
اما وقتی مرخص شدم و رفتم خونه،دیدمسید مهدی بالاسر تختم، وایساده..🥺
سید مهدی شهید شده بود اما من میدیدمش..🍃
👇
بهم گفت:ما رسم رفاقت رو بجا آوردیم..
همون شب اول که آوردنت، اومدیم دیدنت..🥰
تو هم سعی کن تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها رو "شمرده شمرده" بگی..
هرکی این کار رو انجام داده سود کرده..
✨بانفس گرم:حاج حسین یکتا🍃
یادمان نهرخَیِّن🌊🌴
#مادری_با_مدد_مادرسادات🌸
🖋|‴زُلفـــــا…
@zolfanevesht
🌱|...♡...|🌱
ای خدای مادرانه های پیش بینی ناپذیر!..•
ای شاهد دوندگی های ناگاه سحرگاهی برای اجابت بندگان کوچک و معصوم..😢👶👧
ای همدم لحظه های پر التهاب رسیدن به اذان صبح و اعمال انجام نشده ی سحر!..`•🌙🍂
هزاران بار شکرت که این راه های مختصر را نشانمان دادی!🥺
امید ما به رحمت بیکران توست..🌾🌿
باشدکه ما مختصر خوانان را هم در میان قافله ی اهالی ابوحمزه ، بپذیری..♥️
#پناه_من✨
#یا_مَن_یقبَلُ_الیَسیر..🌾
#مهمانی_خدا_با_بندگان_کوچک_خدا😊
#عرفان_مادری💫
🖋|‴زُلفـــــا…
@zolfanevesht
بر اساس ماجرای واقعی😊
پ.ن:
رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا
خدایا، کاری کن که همسران و بچههایمان چشموچراغ و مایۀ عزت ما باشند و ما را الگوی خودمراقبان کن..
#سرباز_پروری
#شیرینی_های_مادری
🖋|‴زُلفـــــا…
@zolfanevesht
یه قاب قشنگ ببینیم😊😊😊
#جلسه_قرآن_خانگی
🖋|‴زُلفـــــا…
@zolfanevesht