#روایت_اربعین
تو یه موکب ساده و کوچیک توقف کردیم.
گفتیم تا خلوته چادرامونو بشوریم.
مادر همسر گفتن ای کاش بپرسیم ببینیم تشت دارن..
و متاسفانه تنها کسی که باید صحبت میکرد من بودم🥲
خیلی فکر کردم تشت چی میشه به عربی..نفهمیدم🤕
تمام توان ذهنمو جمع کردم و آخرش رفتمسراغ دختر صاحب موکب..
بزرگترین دایره ای که با دستام تونستم درست کردم ودر همون حالت گفتم:
ظرفٌ لِتغسيلِ الثّياب لطفاً😅😅😅
بنده خداچندلحظه نگاه عاقل اندر اعقلی کرد بعد خیلی خونسرد گفت:
تَشِت؟!
من در اون لحظه:😐😑
دریغ از یه الف و لام اضافه تر!🤌
ینی همون تشت رو میگفتم متوجه میشدن🥲
من که مدیون فسفرای مغزم شدم!ولی شماییکه رفتنی هستین به امید خدا، اگه کلمه ای پیدا نکردین،قبل ازینکه به مغزتون فشار بیارین،همون فارسی شوبگید شاید فهمیدن😁
#زبان_دنیا :))))
🖋|‴زُلفـــــا
@zolfanevesht