ساعتها امیدوارانه جنگیدیم با بهت..
زبان الکن بود از بیان آنچه برقلب ما میگذشت..
گفتیم بازمی گردد و زبان به خبر شادی میگشاییم..
صبح کردیم؛
زبان الکن ماند..
چشمهاگشوده شدندبه اشک..
💔💔💔💔
#شهادت گوارایت سید..
خسته بودی..
خیلی خسته بودی..
آرام بخواب در آغوش حضرت سلطان😭
#خادم_الرضا
#شهید_جمهور
🖋|‴زُلفـــــا
@zolfanevesht
.
.
تجربهی زندگی خارج از تهران را هیچ گاه از عمرم نداشتم.
نهایت دوری ام از تهران دو هفته بود.
همه میگویند امکانات تهران را جایی ندارد...اما من یک امکان را دو بار با دوری ام از تهران لمس کردم...رئیس جمهور دقیقا آمد به دو شهر خیلی خیلی دوری که ما در دو سال اخیر در آن زندگی کردیم و می کنیم...
.
.
شهر اول:
آب شهر بوی لجن میداد.
فروشگاه ها باکس باکس آب معدنی می فروختند.
با همسرم صحبت میکردیم که اینجور نمیشود که!!نیترات آب معدنی را چه کنیم؟بهتر است به فکر دستگاه آب تصفیه کن بیوفتیم برای خانهی اجارهایمان.
شما آمدی...
درست یادم است.
روزی از روز های پاییزی.
روزی در میان هیاهوی ان.قلاب مهسا
آمدی...
سد جدید راه اندازی شد و آب دیگر طعم لجن نمیداد...ما امکان داشتن رئیس جمهور را جایی خیلی دور تر از پایتخت چشیدیم.
.
.
شهر دوم:
پیچ و خم های جاده را بگو دقیقا هراز باشد اما بی امکانات و آسفالت خراب و سرعت گیرهای به آسمان بَرَنده...
با فاطمه دو تایی با اتوبوس رفتن و آمدن سخت ترین کار بود برایم...دلشوره ای که از سوار اتوبوس شدن همراهم بود تا برسم تهران،خانهی پدری...
دوباره درست یادم است.
همین چند ماه پیش بود...
آمدید.
و فرودگاهی که ده سال خاک میخورد را راهاندازی کردین.
جالب است بگویم کم سوار هواپیما نشدم اما هر بار که میخواهم با هواپیما به شهرستانکمان سفر کنم خوشحالم...همه چیز انگار در مطلوب ترین حالت خودش باشد.
هواپیمای کوچک تمیز
با مهماندار های مهربان
و فرودگاهی سبز در میان دشتی فراخ و سبز
.
.
آقای رئیس جمهورِ شهید،شما امکانی را به من چشانیدین که با ۲۶ سال زندگی در به اصطلاح با امکان ترین شهر ایران،نچشیده بودم...
آقای رئیس جمهورِ دور ها،شهادتتان مبارک...🌱
#ارسالی_شما
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
@zolfanevesht