✅️ويژگى اصحاب امام زمان عليه السلام
✍️حضرت بقيّة الله (ارواحنا فداه) اصحابى دارد كه اگر انسان تزكيه نفس نكرده باشد، جهاد اكبر نكرده باشد مثل اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله) كه در احد جمع بودند مى شود.
در جنگ احد دستور آمد كه شما در شكاف كوه بمانيد در آن تنگه باشيد و نگذاريد دشمن به ما حمله كند. يك وقت ديدند آنها كه پايين هستند دارند غنائم جمع مى كنند و دشمن حمله كرد و كسى از مردم مسلمان در جنگ احد پيدا نشد مگر اينكه زخمى شده بود. اين محبت دنيا است. حضرت بقيّة الله (روحى لتراب مقدمه الفداء) اين جور اصحاب نمى خواهد، بايد يك افرادى باشند «كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»، صف مى بندند مثل ديوار بتونى كه هم ديگران در پناه ايشانند و هم خودشان محفوظند.
اینلذا يكى از چيزهايى كه انسان را مى سازد و تزكيه نفس مى كند و كاملا در آن صف قرار مى دهد انتظار فرج است. شما اگر گفتيد ما منتظريم، منتظر دروغى كه نمى شود! نتيجه عملى چيست؟ صبحهاى جمعه دعاى ندبه مى خوانيم، صلوات كه مى فرستيم عجّل فرجهم بعدش مى گوئيم، تنها اين كه نشد، منتظر كسى است كه خودش را ساخته باشد سرباز واقعى فداكار و جزو آن صفى باشد كه خدا در قرآن وصف كرد «كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ» اگر اين طورى شديم خوب است و مى توانيم ياور امام زمان (عليه السلام) باشيم.
📚كتاب انوار صاحب الزمان علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سلاحهای جنگی پس از ظهور #امام_زمان "عج" چگونه است⁉️
♻️آیت الله نخودکی"ره"
👈حتما گوش بدین (فوق العاده )👌
#سپاه_مهدی
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
گوشی شیعه ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ،باید
جای تبلیغ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشه...
شیطان و دوستانش تموم سعیشون اینه که
یه جوری مشغولت کنن،به این مسئله
نپردازی..
هر وقت احساس کردی شیطان زیاد نزدیکت میشه تا مشغولت کنه،بدون که داری یاربدردبخور_امام_زمان(عجل الله تعالی فرجه) میشی.
پس حواست باشه..تمام تمرکزت رو بذار،
برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) کار کن..
چقدر عالیه که تبلیغ برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)، تبلیغ جهانی باشه..
#اللﮩـمعجللولیـڪالفـرجــــ
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
1_5174672479070716021.mp3
10.16M
❣️یه کاری بکن برا امام زمان عج 🥺
🎧کوتاه بشنویم از استاد دانشمند🎧
🛑قطعا روزی امروز شماست اگه گوش ندی از دستت رفته ها🥺
#استاد_دانشمند
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🍃 شيطان در آخرالزمان با تمام توان خود میتازد...
✍آخرالزمان چون نزديك نابودی ابليس است ، تمام سعی و تلاش خود را برای تأخير در ظهور و گمراهی مردمان به كار خواهد بست . آنقدر در آخرالزمان اين مسائل رونق میگيرد كه وقتی ندای آسمانی به نفع امام زمان علیهالسلام بلند میشود ، نعرهای هم از جانب شيطان شنيده میشود كه بعضیها ، حق و باطل را اشتباه میكنند .
حضرت امام صادق علیهالسلام در مورد زمان ظهور حضرت و نشان آن فرمودند :
منادی نام قائم «عجل الله تعالی فرجه الشریف» را ندا میدهد .
پرسيدم : آيا اين ندا را بعضی میشنوند يا همه ؟
حضرت فرمودند : «همه ! هر قومی به زبان خودش میشنود» .
پرسيدم : پس با اين حال ، ديگر چه كسی با حضرت مخالفت میكند ، در حالی كه نام او ندا داده شده و شكی در حقانيت او نيست ؟
حضرت فرمودند : ابليس آنها را رها نمیكند ، تا اينكه در آخر شب ندای ديگری بدهد . پس مردم دچار شك میشوند .
#امام_زمان
📚كمالالدين و تمام النعمة ج۲ ص۶۵۰
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
#راهنمای_سعادت💖 پارت54 سوار ماشین امیرعلی شدم و باهم به سمت خونه حرکت کردیم. امیرعلی یه دفعه خندش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#راهنمای_سعادت💖
پارت55
حالا باید چکار میکردم؟
گریه امونم رو بریده بود و فقط هق هق میکردم!
عکس اقا ابراهیم که توی گلزار شهدا بهم داده بودن رو اوردم و زل زدم بهش و فقط اشک میریختم.
با بغض رو به عکسش گفتم:
- مگه قرار نبود همه چی خوب پیش بره اقا ابراهیم؟!
من واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنما!
من صبرم کمه اقا ابراهیم!
خودت کمکم کن.
نزار امیرعلی رو از من بگیرن.
اصلا تو خودت گفتی که بهش جواب بله بدم حالا لطفاً خودت کمکم کن.
امیرعلی هم از زندگیم بره من دیگه دلیلی واسه زندگی کردن ندارما!
قلبم دوباره داشت درد میگرفت.
با مشت روی قلبم میزدم و میگفتم:
- حداقل تو آروم باش، خواهشاً تو درد منو بیشتر نکن!
باید با یکی درد و دل میکردم تا حداقل کمی آروم بشم.
دیر موقع بود اما قلب بیقرارم بهم میگفت بهش زنگ بزن!
گوشی رو برداشتم و به فاطمه زنگ زدم.
با بوق سومی برداشت و خوابآلود گفت:
- نیلا جان شما دلت خوشه از خوشحالی خوابت نمیبره چرا زنگ میزنی مارو بد خواب میکنی؟!
با بغض گفتم:
- فاطمه نیلا همیشه دلش خونه!
دل خوشی به نیلا نیومده!
فاطمه با تعجب و نگرانی گفت:
- چیشده قربونت برم؟
با ناراحتی گفتم:
- فاطمه رها بهم پیام داده!
فاطمه با تعجبی چندین برابر گفت:
- خب این چه ربطی به ناراحتیت داره؟
زدم زیر گریه و گفتم:
- اون گفت تا امیرعلی رو ازم نگیره دست بردار نیست.
فاطمه با عصبانیت گفت:
- غلط کرده دخترهی استغفرالله...!
تو خودتو نگران نکن عزیزم هیچ غلطی نمیتونه بکنه هم تو امیرعلی رو دوست داری هم اون تورو دوست داره و هیچی هم نمیتونه از هم جداتون کنه خیالت راحت باشه.
نبینم خودتو ناراحت کنیا، قلبت دوباره درد میگیره دورت بگردم!
با غم گفتم:
- فاطمه من حس خیلی بدی دارم.
اخه چرا نباید مثل بقیه آدما زندگی عادی و معمولی داشته باشم؟
فاطمه بخدا دارم کم میارم چکار کنم؟!
احساس کردم فاطمه هم بغض کرده چون با غم بزرگی داشت صحبت میکرد بهم گفت:
- نیلا جان خدا هرکس رو بیشتر دوست داره بیشتر امتحانش میکنه.
مبادا کم بیاری دختر!
منم کسی رو که دوستش داشتم از دست دادم اما فهمیدم اون لیاقتم رو نداشته اگه یک درصد دوستم داشت با یکی دیگه ازدواج نمیکرد.
اینو دارم میگم که بدونی منم درکت میکنم منم سختی های تورو کشیدم.
اما امیرعلی فرق داره اون عاشقته، اون دوستت داره مطمئن باش به همین راحتی از دستت نمیده!
من میدونم توهم کم نمیاری، نیلایی که من میشناسم به همین زودیا کم نمیاره.
لبخند کم رنگی زدم و گفتم:
- اون که صددرصد حتما لیاقتت رو نداشته یکی بهتر از اون به زودی برات پیدا میشه، اگه من تورو نداشتم چکار میکردم ممنون که مثل یه خواهر همیشه به درد و دلام گوش کردی و آرومم کردی واقعاً خداروشکر میکنم بابت داشتنت.
فاطمه گفت:
- هروقت حرفی داشتی که رو دلت سنگینی کرد بدون من پشتتم و هیچوقت هم تنهات نمیزارم، حالا هم برو بخواب فردا دیر بیدار نشی!
ممنونی گفتم و ازش خداحافظی کردم.
کمی آروم شدم اما هنوز وحشت دارم از چیزی که رها گفت نکنه کار خودش رو کنه!
تسبیح آوردم و شروع کردم به ذکر گفتن چون اینجوری آروم میشدم و نفهمیدم کی در حال ذکر گفتن خوابم برد!
نویسنده: فاطمه سادات
🌸🌸🌸🌸🌸
#راهنمای_سعادت💖
پارت56
تسبیح آوردم و شروع کردم به ذکر گفتن چون اینجوری آروم میشدم و نفهمیدم کی در حال ذکر گفتن خوابم برد!
(از زبان امیرعلی)
بعداز نماز صبح خوابم نبرد و فقط خداروشکر میکردم بابت داشتن نیلا..!
داشتم حاضر میشدم که برم دنبال نیلا که برسونمش مدرسشون اما یکدفعه پیامی روی گوشیم اومد!
فکر کردم شاید نیلا باشه پس با عجله به سمت گوشی رفتم و پیامی که اومده بود رو خوندم.
نوشته بود:
- سلام اقا امیرعلی خوبی
براش نوشتم:
- سلام، شما؟
ایموجی خنده فرستاد و نوشت:
- منم یکی از بندگان خدا و فکر کن فرشته نجاتت!
با تعجب نوشتم:
- یعنی چی؟
نوشت:
- اومدم بگم دور نیلا خانومت رو خط بکشی!
اون دختر چیزی که تو راجبش فکر میکنی نیست.
اون یه هرزه بیش نیست.
با عصبانیت براش نوشتم:
- نمیدونم کی هستی اما آخرین بارت باشه این حرف های مزخرف رو تحویل من میدی!
حرفات رو نادیده میگیرم اما اگه یکبار دیگه از این حرفا بزنی شمارت رو به جرم آزار و اذیت مردم تحویل پلیس میدم، فهمیدی؟
بازم ایموجی خنده فرستاد و نوشت:
- پس عکسایی که الان برات میفرستم رو با دقت نگاه کن.
و بعدش عکسایی رو برام فرستاد که دوست نداشتم باور کنم اینا نیلا باشن!
باورم نمیشد این نیلا باشه!
نیلا اونم با این لباسا؟
با اون موهای پریشون و بدون پوشش؟
اونم بین مردهایی با نگاه های کثیف؟!
خندهی عصبیای کردم و براش نوشتم:
- اینا فوتوشاپه اینا اصلا باور کردنی نیست!
این نیلای من نیست!
نوشت:
- فکر میکردم همینو بگی اما برای اینکه باور کنی میتونی از رفیقت محمد بپرسی!
من فقط میخواستم اگاهت کنم که به اون دختره نزدیک نشی چون ذات واقعیش رو میشناسم.
امیدوارم منطقی تصمیم بگیری!
.بایبای.
الان چندتا حس رو باهم داشتم.
تعجب و خشم و ناراحتی!
یعنی چی از محمد بپرسم؟ آخه چه ربطی به محمد داشت؟
اصلا درک نمیکردم!
با این حال و روزم نمیتونستم برم دنبال نیلا چون خیلی عصبانی بودم و دوست نداشتم منو اینطوری ببینه!
شماره نیلا رو از مامان گرفتم و بهش پیام دادم امروز کاری برام پیش اومده و نمیتونم برم دنبالش و ازش عذرخواهی کردم.
اونم فقط یک کلام گفت باشه!
حتی رفتار نیلا هم منو به شک انداخت؟!
باعجله به سمت ماشینم رفتم و به سمت خونهی محمد اینا حرکت کردم.
نویسنده: فاطمه سادات
#راهنمای_سعادت💖
پارت57
باعجله به سمت ماشینم رفتم و به سمت خونهی محمد اینا حرکت کردم.
توی راه همش سعی داشتم انکار کنم که اینا عکسای نیلاست و یه جورایی خودم رو دلگرم کنم اما یه حس خیلی بد داشتم که میگفت همهی این عکسا واقعیت داره!
به خونشون که رسیدم به محمد زنگ زدم همین که گوشی رو برداشتم گفتم:
- محمد بیا دم در کارت دارم
و تلفن رو قطع کردم!
این حجم از عصبانیت برای من بی سابقه بود اما وقتی پای نیلا میومد وسط من دیگه خون جلوی چشام رو میگرفت!
محمد در رو باز کرد و گفت:
- سلام خوبی؟ چیشده اول صبحی داداش؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- نه محمد خوب نیستم!
چیزایی راجب نیلا شنیدم که دوست ندارم باور کنم.
عکسا رو بهش نشون دادم و گفتم:
- بهم گفتن بیام از تو بپرسم این عکسا واقعیت دارن یا نه
محمد با تعجب به عکسا نگاه کرد و با نگرانی گفت:
- داداش بخدا اونطور که فکر میکنی نیست!
با دندونای قفل شده بهم گفتم:
- محمد خواهشاً طفره نرو فقط یه کلام بگو اینا واقعیت دارن یا نه؟
اصلا تو از کجا باید بدونی؟
محمد سری تکون داد و با ناراحتی گفت:
- بیا توی حیاط بشین حرف بزنیم زشته جلوی در!
وارد حیاط شدم و روی صندلی کنار باغچه نشستم.
محمد گفت:
- الان همه چی رو برات تعریف میکنم اما امیرعلی بهم قول بده تا پایان صحبت هام چیزی نگی، باشه؟
سری تکون دادم که شروع کرد به توضیح دادن:
- یه روز که داشتم دیر وقت از پایگاه برمیگشتم دیدم یه دختر با وضعی نادرست رو زمین افتاده و یه مرد تقریبا مسن داره بهش نزدیک میشه!
نور ماشین رو انداختم توی چشای مرده که یکم وقت بخرم و بعدش از ماشین پیاده شدم و به سمتش دویدم و تا میتونستم زدمش که دیگه بیهوش روی زمین افتاده بود.
اون دختری که نجات دادم نیلا خانوم بود!
روی زمین افتاده بود و اشک میریخت و فقط ازم تشکر میکرد.
کمکش کردم از دست اون مرد فرار کنه و خودشو نجات بده.
بهش گفتم میرسونمش اونم تشکر کرد و قبول کرد که با من بیاد لنگ لنگان به سمت ماشین اومد و سوار شد.
منم سوار شدم و همین که ماشین رو روشن کردم و ازش پرسیدم آدرس خونتون کجاست دیدم جوابی نمیده!
بعد که سرم رو برگردوندم دیدم بیهوش افتاده و داره عرق میریزه!
با سرعت به سمت خونمون حرکت کردم که فاطمه ببینش و شاید کاری از دستش بر بیاد چون با این وضعی که داشت و پوشش اصلا نمیتونستم ببرمش بیمارستان..!
بعدش که بهتر شد کل داستان زندگیش رو برای فاطمه تعریف کرده بود.
از همه رنج و سختی هاش برای فاطمه گفته بود.
بهتره بقیه چیزا رو خودِ نیلا خانوم برات تعریف کنه.
فقط امیدوارم از روی عصبانیت تصمیم نگیری!
منم بودم با دیدن این عکسا غیرتم باد میکرد اما قضاوت مال خداست نه مال بنده خدا!
نمیدونم کی این عکسا رو برات فرستاده اما هرکی بوده نیت خوبی پشت این کارش نیست!
بهتره قبل از اینکه قضاوتی بکنی بری سراغ نیلا خانوم تا برات همه چی رو توضیح بده.
دستام مشت شده بود و بغض کرده بودم.
از محمد تشکر کردم و از خونشون بیرون زدم!
هیچی نمیتونستم بگم!
ذهنم کاملا متشنج بود!
محمد درست میگفت من نباید پیشاپیش قضاوت میکردم الانم باید با نیلا صحبت کنم.
گفتم نیلا و یادم افتادم امروز صبح خودش رفته مدرسه!
گوشی رو برداشتم و دوباره زنگ محمد زدم تا از خواهرش بپرسه مدرسه نیلا کجاست اون حتما میدونست.
بعداز گرفتن آدرس به سمت مدرسه نیلا حرکت کردم و پشت درمنتظر موندم تا تعطیل بشن.
نویسنده: فاطمه سادات
💜#امام_زمان(عج)به ملاقاسم رشتی فرمودند:
💜به دوستان ما بگو در شدائد و سختی ها ما را اینگونه بخوانید:
💜یا محمد و یا علی و یا فاطمه (یا حسن و یا حسین)
یاصاحب الزمان ادرِکنی و لاتُهلِکْنی(۷۰مرتبه)
#امام_زمان_عج
🍃🌺🌻🍃
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️کلاسهای درسِ اسرائیل و آموزشِ خواندنِ روضه امام حسین به زبان فارسی! ‼️
اگر در فضای مجازی یا حقیقی دیدید یا شنیدید، که یک مسئول یا آخوند یا دکتر یا هر فرد دیگری، جوری حرف میزند که خوشایندِ اسرائیل باشد، این احتمال را بدهید که او در این کلاسها آموزش دیده است.
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنــام اولین و ازلین...
بنام همراه اولی و آخری...
هروقت تونستی آنقدر شکرگزاری کنی
که بعدش اشک شوق تو چشمات جاری بشه،
اون وقت منتظر اتفاق های بسیار خوشایند و بزرگ در زندگی خودت باش ...
💚اگر شکرگزاری منشِ زندگی کسی باشد، آن زندگی هر روز و هر لحظه سرشار از خیر و برکت و معجزه خواهد بود. و یکی از راههای موثر برای تبدیل شکرگزاری به منش و روش زندگی، آغاز روز با یادآوری داشتهها و سپاس برای آنهاست.
🌿بهترین حالت، مخصوصا در ابتدای راه، این است که شکرگزاریهایتان را «بنویسید».
نوشتن، افکار و اندیشههای شما را در مسیر نگه میدارد و از پراکنده شدن آنها جلوگیری میکند. میتوانید در طول روز بارها به آن نوشتههای شکرگزارانه مراجعه کنید و انرژیی دوباره بگیرید.
خدایا شکرت که تو رو دارم 😍🙏
پروردگارا شکرت که امروز به من فرصت دادی تا از زندگی ام لذت ببرم.
پروردگارا شکرت که به من و خانواده ام سلامتی دادی.
پروردگارا شکرت هر روز نعمت های بیکرانت را وارد زندگی ام می کنی و یک نگاه قشنگ بهم می بخشی.
پروردگارا شکرت که هر لحظه مرا به مسیر درست و راه راست هدایت می کنی.
پروردگارا شکرت که ایمان و باورم را روز به روز قوی تر می کنی.
پروردگارا شکرت که از جایی که فکرش رو هم نمی کنم به من کمک می کنی.
پروردگارا شکرت به خاطر قدرت شجاعت و اعتماد به نفسی که دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازهای زیبا ی قرآن:
استاد منشاوی محبوب دلها
کلام خــدا آرامبخش جان است"
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🔅السَّلاَمُ عَلَى الدِّينِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ...✋
🌱سلام بر مولایی که تنها نشانِ باقیمانده از دین و حجّت های خداست.
🌱سلام بر او که گنجینه علم الهی است.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله
#اللهمعجللولیکالفرج
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
کربلاییسیدحجت_بحرالعلومی_دعای_عهد.mp3
8.5M
عهد بستیم
در آخرالزمان
محقق کنندهے
ظـــهور باشیم
#تجدید_عـهد
@zoohoornazdike
#شهیدانہ🕊••
شفاعتت میکنه اون شھیدیۍ که موقع گنـاه مےتونستۍ گناه کنۍ ولۍ به حرمت رفاقت باهاش کنـار گذاشتۍ ..!
#شهدا_شرمنده_ایم
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـرَج
@zoohoornazdike
31.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا ( ۲۲ بهمن ) :
ظهور حضرت مهدی عجل الله فرجه را باید نزدیک بدانیم چون..
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2