eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
16.3هزار ویدیو
68 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✳ چک سفید خدا✨ 🔻 خدا در قرآن به دو گروه چک سفید داده و فرموده است خودتان مبلغش را بنویسید! ✔️ یک گروه کسانی هستند که بر مصیبت‌ها صبر می‌کنند. چون این افراد ثابت کرده‌اند که حقیقتا خدا را می‌خواهند. «إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(زمر، ۱۰) ✔️گروه دوم هم افرادی هستند که نماز شب می‌خوانند. «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ»(سجده، ۱۷) خداوند می‌فرماید هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد برای این‌ها چه آماده کرده‌ام! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادمون بمونه امسال چی گذشت و چطور گذشت و یادمون باشه مایی که الان سفره های هفت سین سال نو رو میچینیم ، مدیون خیلیها هستیم که امسال کنار خانواده نیستن ...💔😭 ...بخاطر عزت و افتخار و آزادی ما...🇮🇷♥️ خدایا ... به خانواده‌هاشون صبر عطا کن ...😭 🖤 https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت43 با صدای مامان بیدار شدم مامان: آیه تو کی اومدی ؟ - ساعت چنده؟ مامان: نزدیک ظهره،مگه دانشگاه نرفتی - چرا رفتم ،حالم بد شد اومدم خونه! مامان: چرا ؟ مگه چی خوردی؟ چند بار گفتم غذای دانشگاه و نخور ،گوش که نمیکنی - مامان جان ،تو رو خدا تنهام بزار مامان: چی چی تنهام بزارم ،پاشو بریم دکتر ،یه سرمی چیزی بده حالت خوب شه - خوبم الان ،یه کم بخوابم بهترم میشم مامان:من که از پس تو یکی بر نمیام ،لااقل به امیر بگم شاید بتونه قانعت کنه ببرتت دکتر با رفتن مامان به سارا پیام دادم که چیزی به امیر نگه با شنیدن صدای اذان بلند شدمو رفتم وضو گرفتم و نماز مو خوندم احساس میکردم تنها چیزی که میتونه تو این شرایط آرومم کنه نمازه بعد از خوندن نماز دوباره روی تختم دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم تا شاید درد قلبم آروم بگیره هر دفعه چشمامو می بستم یاد کارهای احمقانه ام میافتادم که چطور اینقدر راحت دلبسته کسی شدم ،چقدر راحت ۲۲ سال از عمرمو تباه کردم اصلا معنی عشق چیه ،شاید من برای خودم بد تعبیرش کردم همیه چیز مثل یک فیلم جلوی چشمام رژه میرفتن با صدای باز شدن در اتاقم سرمو برگردوندم نگاه کردم امیر بود چهره اش آشفته بود ،تو دلم صد تا فوحش به سارا دادم که راز دار نبود نشستم روی تخت ،به زور لبخند روی لبم آوردم امیر کنارم نشست با چشمای عسلیش خیره شده بود تو چشمام میدونستم اگه چند دقیقه دیگه بگذره همه چیزو از چشمام میخونه سرمو برگردوندم سمت پنجره امیر: مامان تا زنگ زد نفهمیدم چه جوری خودمو رسوندم ، این چشمها مسمومیت و نشون نمیده نمیخوای بگی چی شده؟ از حرفش متوجه شدم که سارا چیزی نگفته ،بغضمو قورت دادم - امیر امیر: جانم - میبری منو گلزار ؟ امیر: اره ،فقط بگو چی شده؟ - نپرس ،خواهش میکنم چیزی نپرس امیر: باشه ،تو ماشین منتظرت میمونم تا بیای - دستت درد نکنه بعد چند دقیقه بلند شدمو لباسمو پوشیدمو از اتاق بیرون رفتم مامان با دیدنم چیزی نگفت،آروم خداحافظی کردمو از خونه خارج شدم بارون نم نم میبارید دیگه حتی دیدن بارون هم آرومم نمیکرد سوار ماشین شدم و حرکت کردیم توی راه امیر چیزی نپرسید بعد چند دقیقه گوشیش زنگ خورد از حرف زدنش متوجه شدم که داره با سارا صحبت میکنه بهش گفت نمیتونه بره دنبالش ،خودش یه آژانس بگیره بره خونه... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت44 بارون شدت گرفته بود ،بعد از مدتی رسیدیم به بهشت زهرا از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت گلزار پشت سر امیر راه میرفتم امیر به سمت مزار دوست شهید خودش رفت ،منم سمت مزار دوست شهید خودم رفتم کنار سنگ قبر زانو زدمو نشستم فکر میکردم یه عالم حرف دارم واسه گفتن ولی انگار لال شده بودم ،فقط به سنگ قبر شهیدم نگاه میکردمو اشک میریختم دیگه از این همه سکوت به ستوه اومده بودم سرمو گذاشتم روی سنگ قبر و صدامو آزاد کردم ،گریه هام شدت گرفت ،ده دقیقه ای گذشت که احساس سنگینی روی شونه ام کردم سرمو بلند کردم دیدم امیر پالتوشو گذاشته بود روی شانه ام زیر بارو خیس خیس شده بودیم امیر کنارم نشست امیر: بریم آیه؟ خیس خیس شدی مریض میشی !با شنیدن حرفش گریه ام گرفت ، - امیر خوشحالم که تو رو دارم ،تو اگه نبودی من تا الان دق کرده بودم بلند شدمو پالتو رو از دوشم برداشتمو گرفتم سمتش - بپوش سرما میخوری بعد باهم سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم هوا تاریک شده بود یه کم تو شهر دور زدیم تا شاید کمی حالم بهتر بشه ولی امیر نمیدونست که حالم خراب تر از اینه که با دور زدن بهتر بشه بعد از کمی دور زدن تو خیابونا سمت خونه حرکت کردیم اینقدر خسته بودم که سرمو تکیه دادم روی شیشه ماشین و چشمامو بستم با صدای امیر بیدار شدم امیر: رسیدیم پیاده شو از ماشین پیاده شدیم بارون بند اومده بود قدم برداشتم سمت خونه که صدایی رو شنیدم انگار صدا از خونه عمو اینا بود امیر یه کم جلوتر رفت امیر: صدای بابا هم میاد با شنیدن این جمله ترسیدم و رفتم سمت در خونه عمو و زنگ درو زدم.... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت45 در باز شد و با امیر وارد حیاط شدیم همه بودن ،از چهره اشون عصبانیت و خشم و میدیدم امیر: چی شده ؟ ولی کسی چیزی نگفت یک دفعه عمو بلند شد و به سمت من آمد ازدیدن چشمای قرمز و عصبانیش ترسیدم ،تاحالا اینقدر خشم تو چشماش ندیده بودم عمو: رضا راست میگه ؟ تو هم این همه مدت فقط به چشم برادری نگاش میکردی؟ چیزی نگفتم ولی ریختن اشکام روی صورتم همه چیز رو لو داده بود رضا : بابا جان ،ما اگه این چند سال حرفی نزدیم فقط به این خاطر بود که فکر میکردیم همه چی شوخیه ،شما ها همه تون خودتون بریدین و دوختین ،حتی یه نظر از ما نپرسیدین که نظر شما چیه... عمو با عصبانیت رفت سمت رضا : تو اگه یک بار به چشمای پر از عشق آیه نگاه میکردی اینو نمیگفتی رضا: پدر من ، من کاری به آیه ندارم ،من نمیتونم با کسی که فقط حس خواهرانه نسبت بهش دارم زندگی کنم یه دفعه نفهمیدم که چی شد عمو دستش و بلند کرد و به رضا سیلی زد ... با دیدن این صحنه تمام وجودم آتیش گرفت درست بود که ناراحت بودم از حرفهای رضا ولی طاقت دیدن این صحنه رو نداشتم یه دفعه بی بی با صدای بلند گفت: بسه حسین ،دیگه کافیه بی بی اومد سمتمو دستمو گرفت رو به بابا کرد بی بی: آیه رو باخودم چند روزی میبرم خونم بعد رو کرد به امیر گفت: امیر مادر ،مارو ببر امیر که تازه فهمیده بود ماجرا چیه ،صورتش از خشم قرمز شده بود ،رنگهای ورم کرده گردنش و میدیدم نزدیکش شدمو دستشو گرفتمو از خونه بیرون رفتیم رفتم خونه وسیله هامو برداشتم داخل یه ساک گذاشتم و سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم توی راه فقط به امیر نگاه میکردم سکوتش داغونم میکرد حال خودم خراب بود ولی با دیدن حال امیر داشتم دیونه میشدم ای کاش سارا بود و یه کم آرومش میکرد تا رسیدن به خونه بی بی هیچ کس چیزی نگفت بعد از رسیدن از ماشین پیاده شدیم بی بی در حیاط و باز کردو وارد خونه شد ولی امیر هنوز داخل ماشین نشسته بود در ماشین و باز کردمو نشستم - امیرم، داداشی سرشو به طرفم چرخوند و نگاهم کرد - الهی قربونت برم، کاری نکنی از اینی که هستم خورد تر بشماااا.. کاری نکنی بیشتر از این حقارت بکشمااا .. اشک از چشمای امیر سرازیر شد صورتشو بوسیدمو از ماشین پیاده شدم وارد حیاط شدمو درو بستم پشت در روی زمین نشستم چادرمو گذاشتم روی صورتمو آروم گریه میکردم... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت46 با نوازش دستای بی بی روی موهام بیدار شدم بی بی لبخند زد و با دیدن لبخند بی بی جون گرفتم - سلام بی بی: سلام به روی ماهت ،دانشگاه نداری؟ - چرا ،الان بلند میشم بی بی: باشه ،بیا برات صبحانه آماده کردم - دستتون درد نکنه بلند شدمو رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم سمت سمت پذیرایی دیدم بی بی کنار سفره صبحانه نشسته رفتم رو به روش نشستم مشغول صبحانه خوردن شدم بی بی هم درباره اتفاق دیشب هیچ حرفی نزد چون میدونست داغونم ،انگار بی بی هم شکسته شدن غرورمو دیده بود بعد از خوردن صبحانه بلند شدمو رفتم توی اتاق لباسمو پوشیدم کیفمو برداشتم و رفتم بیرون از بی بی خداحافظی کردم کفشمو پوشیدم و رفتم سمت در حیاط درو باز کردم ،دیدم ماشین امیر جلو در پارکه ،خودش هم داخل ماشین خوابیده! چند تقه به شیشه ماشین زدم که بیدار شد شیشه رو پایین داد - سلام ،اینجا چیکار میکنی؟ امیر: سلام ،منتظر تو بودم ،سوار شو میرسونمت چیزی نگفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردیم - از کی اینجایی،چرا نیومدی داخل ؟ امیر: از دیشب اینجام ،خونه نرفتم - چیی؟ خونه نرفتی،؟ یعنی از دیشت تو ماشین بودی؟ امیر: میترسیدم قولی که از من خواستی و بزنم زیرش ،تنها راهش همین بود - پس چرا نیومدی خونه بی بی اونجا بخوابی؟ امیر: اینقدر حالم خراب بود ،میترسیدم وقتی دوباره چشماتو ببینم دست به کاری بزنم که نباید میزدم با شنیدن حرفش آروم شدم ،خدا رو شکر کردم که امیر و دارم دیگه چیزی نگفتیم و رفتیم سمت دانشگاه از امیر خداحافظی کردمو از ماشین پیاده شدم چند قدم رفتم سمت دانشگاه که امیر صدام زد برگشتم نگاهش کردم امیر: آیه بعد کلاس زنگ بزن بیام دنبالتون - باشه امیر داشت میرفت که یه ماشینی براش بوق داد خوب دقت کردم دیدم هاشمی بود هر دوتا از ماشین پیاده شدن و نزدیک هم رفتن با هم صحبت میکردن منم برگشتم و به راهم ادامه دادم... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💌یکی از راه های بندگی خداوند این است: هر روز با شور و شوق از خواب بیدار بشی و بهترین خودت باش، 💌رویاهایی که خدا در قلبت قرار داده رو تعقیب کن. در سیاه چاله های زندگی گرفتار نشو از توهین و گناه خودت را خلاص کن از حرف های بقیه خودت را خلاص کن از تحقیر خود و احساس ناامیدی خلاص شو 💚خدا همه اتفاقاتی که برای تو رخ میده رو می بینه می دونه که چه اتفاقاتی ناعادلانه بوده می دونه چطور با تو رفتار شده هیچ اتفاقی برای خدا غیر منتظره نیست اگر رو به جلو حرکت کنی نه تنها تو را از این شرایط خارج می کنه 💫بلکه اوضاع بهتر از گذشته خواهد شد 💌 يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا 💚 ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﻟﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻗﺪﺭﺗﻬﺎﺳﺖ . ﭘﺲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﭘﻴﻤان خود را با خدا ﻣﻰ ﺷﻜﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺷﻜﻨﺪ ، ﻭ ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﻴﻤﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭﻓﺎ ﻛﻨﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ .(١٠) سوره فتح 🌿
4_5988065012063666610.mp3
996.3K
روزت را با قرآن آغاز کن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁨•.🍃🌸 |صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به مهدی نفس میکشیم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم...🍃 https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز بخون... ❀❀❣ 🎙با صدای آقای ❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
تخریبچی سوخته🔥 شب عملیات وقتی پای یکی از بچه ها به سیم منور گیر کرد ، همه جا مثل روز ، روشن شد . اول کلاه آهنی اش را روی مین انداخت ، مثل کاغذ سوخت … عملیات داشت لو می رفت … چیزی پیدا نکرد دستش را گذاشت روی مین ، بوی گوشت سوخته تمام منطقه را گرفت ... اما هنوز همه جا روشن بود ، سر آخر خودش را انداخت روی مین ... چند سال پیش ، راهیان نور ، تو منطقه میشداغ ، هنگام رزم شبانه وقتی مین منوّری روشن شد ، مادر شهیدی غش کرد . وقتی به هوش آمد ، هی زیر لب می گفت : مادر جان … حالا فهمیدم چطور شهید شدی …🥀🍂 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
بی‌حجابی‌یعنی‌رایگان‌در‌اختیار‌دیگران قرار‌دادن‌خود...‼️ اونی‌که‌حجاب‌داره‌و‌آرایش‌نمیکنه ضعیف،زشت‌ویا‌عقب‌افتاده‌نیست🚫 اتفاقا‌اونی‌که‌بی‌حجابه‌خودشه‌ضعیف فرض‌کرده‌و‌به‌راحتی‌زینت‌های‌خودشو جلو‌دید‌چشمای‌مردای‌هوسران‌قرار میده...🍂 خانوم‌های‌محترم‌قدر‌جایگاه‌درجه‌خودتون رو‌بدونید🌸 اسلام‌زن‌رو‌محدود‌نکرده!! بلکه‌بهش‌گفته‌تو‌ارزشت‌بالاتر‌از‌این‌‌هاست که‌هرکی‌از‌راه‌برسه‌ببینتت✔ زیبایی‌تو‌برای‌همسره‌تو‌هست‌که‌برای‌ به‌دست‌آوردنت‌تلاش‌میکنه🎈 اسلام‌اتفاقا‌دنبال‌آزادی‌شما‌هست⛓ اونم‌آزادی‌از‌نگاه‌هرزه‌ی‌مرد‌هایی‌که به‌شما‌به‌عنوان‌وسیله‌رفع‌نیازشون نگاه‌میکنن🚶🏻‍♂️🍂 پس‌همین‌الان‌خودتو‌از‌این‌وضعیت بکش‌بیرون‌بذار‌بهت‌بگن‌ضعیف‌...🤷🏻‍♂️ توکه‌میدونی‌حق‌باکیه!📿
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ...✋ 🌱سلام بر سجده های تو و بلندای سجده گاهت که ماه و خورشید روی تاریکشان را از لمس نور آن روشن می کنند، و سلام برشکوه رکوع تو که کائنات در برابر عظمتش خضوع می‌کنند. 📚 زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «الهی عظم البلاء» 👤 توضیحات استاد در مورد پویش 👥 لحظه تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت می‌کنیم. https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
امسال هم گذشت، تو از ما گذشت کن اوضاعمان خراب شد آقا گذشت کن وقتی پدر تویی همه کارها به حکمت است.. یا اینکه چوبمان بزن و یا گذشت کن.. هرجا شدیم بی خبر از تو حلال کن هرجا شدیم بنده‌ی دنیا گذشت کن از دوستان که خیر و محبت ندیده‌ای ماندی میان ما تک و تنها گذشت کن شرمنده ایم! شاهد ما گریه‌های ماست... بدکرده‌ایم ما به تو، اما گذشت کن اقا بحق ساقی عطشان کربلا! حرف از عمو آمده حالا گذشت کن افتاد برزمین و صدا زد حسین جان... آبی نرفت سمت خیمه ‌ها، گذشت کن... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ آیت‌الله بهجت قدس‌سره: خیلی بلاها بر سر ما آمده است؛ از روز اوّل [این بلاها بوده] و هنوز هم رو به شدت است. اما چه باید کنیم؟ آیا نباید یک رابطه خصوصی هم با حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف داشته باشیم؟ حالا که این درب آهنین [بین ما و حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف] فاصله است، چه کاری برای رفع این بلاها مؤثر است؟ چیزی که هست این توسلات به حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، نماز حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و سایر منسوبات به ایشان، قطعاً مؤثر است؛ نباید انسان [این توسلات را] فراموش کند! 📚کتاب حضرت حجت(عج)، ص١٣٩ مجموعه فرمایشات آیت‌اللّٰه بهجت پیرامون حضرت حجت ، امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف ❣ نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۸۹ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• تمام روایات، راهکار ظهور امام و داشتنِ امام را، فقط زیاد دعا کردن، می‌دانند. • ما زیاد دعا کردیم و اجابت نشد... ما زیاد دعا کردیم و این وضع خراب دنیای ماست. ✘ آیا ناامیدی در این شرایط، منطقی نیست⁉️ ➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ نقش امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در نظام عالم... ✍️ یکی از مباحث مهم مهدویت، نقش آن حضرت در نظام آفرینش است. لذا در دین بر این نکته تاکید شده است که زمین در پرتو وجود حجت خداوند پایدار است و اگر لحظه‌ای در روی زمین نباشد، زمین از هم متلاشی می‌شود. امام صادق فرمودند: «اگر زمینی بدون امام باشد، فرو می‌ریزد و از هستی ساقط می‌گردد.»*۱ 🔆 و در روایت دیگر، امام باقر فرمودند: «اگر امام و حجت خدا لحظه‌ای از زمین گرفته شود، زمین با اهل آن همانند دریا دچار اضطراب می‌شود.»*۲ از این‌گونه روایات برمی‌آید که وجود حضرت مهدی به عنوان آخرین امام و حجت خداوند در زمین از ضروریترین نیازهای عالَم آفرینش است زیرا آن حضرت واسطهٔ فیض خداوند در عالَم است و این حقیقت در اندیشهٔ امام خمینی به گونه‌ای زیبا تجلی کرده است. 🔰 امام خمینی می‌گوید: «ولی‌الله اعظم و بقیة‌الله فی ارضه -ارواحنا لمقدمه الفداء- که واسطهٔ فیض و عنایات حق تعالی است و دعای خیرش بدرقهٔ امت جد بزرگوارش -صلی‌الله علیه و آله- می‌باشد…»*۳ 📚 ۱.الکافی، ج۱، ص ۱۷۹ ۲. الکافی، ج۱، ص۱۷۹ ۳. امام خمینی، صحیفهٔ امام (مجموعه آثار امام خمینی)، ج۱۷، ص۳۱۶ https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2