فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پناه_من
🌟 به بندگانم بگو: من نزدیکـــم!
وقتی دعا میکنند، کنارشانم برای اجابت!
بگو باورم کنند و بخواهند... [بقره /۱۸۶]
※ پ . ن:
و گاهی چقدر جنس حرفهای ما باهمدیگر شبیه حرفهای خدا میشود:
جنس "غمت نباشد" هایمان،
جنس "من هستم" هایمان،
جنس "آرام باش و نترس" هایمان.
※ چقدر زبان خدا آشناست،
و ما سالهاست که با او غریبهایم.
حرفهای همدیگر را باور میکنیم و حرفهای خدا را نه!
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
انسان شناسی ۳۱۷.mp3
10.81M
#انسان_شناسی ۳۱۷
#استاد_شجاعی
#آیتالله_مصباح
تا تصمیمهای بزرگ میگیرم،
یه ذره جلو میرم ... شُل میشم!
فشل میشم!
ناامید میشم!
خسته میشم و بدنم دیگه نمیکشه!
دائماً یکی باید به سمت هدفم هُل بده منو،
وگرنه میبُرّم...
✘ من چرا اینجوریام؟
منبع : کارگاه انسان شناسی پیشرفته
رسانه رسمی استاد محمد شجاعی
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
سکینـهام که در آن التهــاب، آب شدم
کنـار عمـهام از اضـطـراب، آب شـدم
ازین که با لب تشنه عمو رسید و گرفت
ز دستهای خودم مشک آب، آب شدم
(سیدحجت بحرالعلومی)
#پنجمربیعالاول یادآور رحلت دخت بزرگوار سیدالشهدا(ع) حضرت سکینه(س) است کسی که اصالت و نجابت هاشمیاش او را به اباعبداللهالحسین(ع) شبیهتر میساخت.
او که دختر سید و سالار شهیدان بود و شاهد واقعه کربلا، به اسارت گرفته شد و رنجها کشید و پس از عمری سراسر فضیلت و عظمت، رحلت کرد و اهل بیت(ع) را در فقدان خویش سوگوار نمود.🖤🖤
#رباب، مادر سکینه(س)، از بهترین زنان عصر خویش بود و نزد امام حسین(ع) منزلتی عظیم داشت و شدت علاقه امام به وی و دخترش، به قدری بود که حضرت #فرمود:«من خانهای را که سکینه(س) و رباب در آن ساکنند، دوست دارم. علاقهمند به ایشان هستم و مال خود را برایشان خرج میکنم.»
📚محدثات شیعه ص۲۱۰
#نهضتسرخعاشورا همواره آمیخته با نام سکینه(س) است. #سکینه(س) هنگام ترک سرزمین کربلا، بسیار گریست و بانوان را به وداع با مرقد شریف امام(ع) فراخواند و چنین #نوحهسرایی کرد: «ای کربلا! با تو در مورد پیکری وداع میکنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد. ای کربلا! ما همراه امینمان، امام سجاد(ع)، با تو وداع میکنیم، در مورد حسینی(ع) که روح پیامبر(ص) و روح وصی او حضرت علی(ع) بود»
📚معالی السبطین ج۲ ص۱۹۸
و چه دردناک است😭 آن هنگام که سکینه(س) گفت:
«وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بریدهاش😭 این ندا را شنیدم که #میگفت: شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!»
📚مصباح کفعمی ص۳۷۶
مروری اجمالی بر زندگی سراسر عظمت آن بانوی گرامی نشان از مکتب بزرگی دارد که ایشان در آن قد کشیدند و گواه رنجهایی است که با چشم دیدند و در اسارت به جان خریدند تا #نهضتعاشورا تا ابد زنده بماند.
حضرت سکینه(س) در پنجم ربیع الاوّل 117 هجری قمری دنیا را وداع گفت تا روح مطهرش در بهشت برین سکنا گزیند و همنشین قافله کربلا باشد.
روح بلندمرتبهاش قرین رحمت بی انتهای پروردگار باد!🥀🥀
📌 مانند سکینه
▫️ «ای سکینه! بدان که پس از من، گریهٔ تو طولانی خواهد بود.»
▪️ این فقط جملهٔ پدری به دخترش نبود، بلکه پیام امامی بود به تمام تاریخ، پیامی برای ما…
و روزهایی که بیامام شب میشوند...
شب و روز میگذرد و ما از امام خویش دوریم...
آیا در این روزهای سرد آخرالزمان، همچون سکینه، یاری وفادار برای امام زمان خویش هستیم؟
📝 #دلنوشته_مهدوی ؛ به مناسبت وفات شهادتگونه #حضرت_سکینه سلاماللهعلیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی
✘ چه فرقی دارن؟
۱ـ اونایی که قبل از ظهور دغدغه امامشون رو پیدا میکنند و میفتن به دویدن و نخوابیدن و تلاشِ براش ..
۲ـ با اونایی که بعد ظهور تازه خودشونو به امام میرسونن!
🎞 رسانه رسمی استاد محمد شجاعی
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌠☫﷽☫🌠
♦️ ️متهم اصلی پرونده حمله به حرم #شاهچراغ(ع) به #اعدام محکوم شد
🔹 رئیس کل دادگستری استان فارس: دو متهم دیگر به ۵ سال #حبس_تعزیری و اخراج از ایران محکوم شدند.
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠
🎥 برداشتی از «آیه ۳۳ سوره احزاب»
😕بعضی ها شیک بودن و خاص بودن و زیبا بودن رو با #تبرج اشتباه میگیرن!
تبرج در اسلام حرام است
خودت رو تو چشم بقیه نکن، چه با #حجاب، چه #بیحجاب
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌠☫﷽☫🌠
رئیسجمهور خبری خوش برای مردم دارد
مدیرکل روابط عمومی دفتر ریاست جمهوری:
🔹رئیسجمهور پس از سخنرانی تاریخی در مجمع عمومی سازمان ملل و برگزاری چندین نشست گروهی با نخبگان و ملاقاتهای دوجانبه با سران کشورها، در بدو ورود به تهران نیز خبری خوش و غرورانگیز برای ایرانیان عزیز را اعلام خواهند کرد.
#خبرای_خوب #امریکا #طلبه_خاکی✌🏻
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 آقای رئیسی در سازمان ملل در محکوم کردن هتک حرمت به قرآن، در دستانش قرآن گرفت و گفت:
🔸 «قرآن هرگز نمی سوزد، ابدی است»
🔸مبارزه با فقر و فحشا و بی عدالتی و تبعیض در قرآن آمده است
🔸قرآن توهین به عقاید و باورها را منع کرده است
🔸قرآن احترام به پیامبران دیگر را به مانند احترام به پیامبر اسلام میداند
🔸مفاهیم قرآن هرگز نمیسوزد و ابدی است
رئیسی از قرآنی استفاده کرد که قرآن شناخته شده در دنیاست و چاپ عربستان است. این کار علاوه بر اینکه خباثت وهابیها در ادعای #قرآن_ایرانی رو خنثی کرد، همه ظرفیت جهان اسلام را بهطور یکپارچه متوجه #قرآن_واحد مسلمانان کرد.
کار حسابشدهای بود.
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
30.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬تیزر| نماهنگ سرود "رسم شهدا" پنجشنبه شب در بهشتزهرا(س) رونمایی میشود
با حضور حاج امیر عباسی و گروه احلی من العسل
🔸پنجشنبه شب ۳۰ شهریور ۱۴۰۲
🔹گلزار شهدا بهشتزهرا(س)، میدان ولی امر، قطعه ۴۰
این نماهنگ به سفارش سازمان بهشت زهرا(س) در گلزار شهدا تولید شده و یک قطعه از آلبوم سرود ایثار با موضوع شهدا است.
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 گناه در شب جمعه
💚 امام صادق (علیه السلام) فرمود:
⛔️از ارتکاب گناه در شب جمعه بپرهیزید که کیفر گناهان در آن شب دو چندان است!
چنانچه ثواب حسنات چند برابر است
✅و کسى که در شب جمعه معصیت خدا را ترک کند،خدا گناهان گذشته ى او را بیامرزد🌷
🚫و هر که آشکارا در شب جمعه مرتکب گناه شود،حق تعالى او را به گناهان همهى عمرش عذاب کند
و عذاب گناه آشکار شب جمعه را «به کیفر شکستن حرمت شب جمعه» بر او دو چندان کند.......
📘 بحار الانوار : ۸۶/ ۲۸۳ ، باب ۲، حدیث ۲۸
#درس_نوکری
#شب_زیارتی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
4_5801052266160984352.mp3
3.37M
🌹 شهید در عالم کار می کند...
#پادکستشنیدنی👌
#استادامینیخواه🎙
#شب جمعه، شب شهدا
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
🔴 سحرگاه شب جمعه
سحرگاه شب جمعه از حیث توسل ، به دو قسمت تقسیم میشود :
۱. توجه و توسل به ساحت مقدس و منور آقا سید الشهدا علیه السلام
۲. توسل و توجه به ساحت منور امام عصر علیه السلام
🔵 ساعت انتهایی سحر شب جمعه ، حدود یک ساعت مانده به اذان صبح ، وقت توسل به امام عصر علیه السلام است .
کیفیت این توسل می تواند از قبیل نماز استغاثه به امام عصر ، توجه و تکلم با ایشان باشد.
زیارت آل یس نیز می تواند مرکب بسیار راقی جهت این توسل باشد و قطعا مداومت بر این توسلات، نفس را در عوالم آسمانی سیر خواهد داد ؛ به گونه که خود انسان متوجه تغییر حال و ارتقاء حالت روحانی خویشتن خواهد شد.
نمک سلوک الی الله توسل به حضرت ایشان است.
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسین جان، شب جمعه یادتت نکنم میمیرم
#شب_جمعه
#شب_زیارتی ارباب بی کفن
---------------------------------------------------
با ارسال این پست به دیگران در ثوابش شریک باشید.
#در آستانه ظهور...
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
••|🌼💛|•• برگرد نگاه کن قسمت 12 تقه ایی به در اتاق زدم. –چیکار میکنی؟ بیام تو؟ محمد امین همانطور
••|🌼💛|••
برگرد نگاه کن
قـسمت 13
تقریبا دوهفتهایی بود که صبح ها و عصرها موقع رفتن و برگشتن به کافی شاپ از جلوی مغازه ی آقای امیر زاده که رد میشدم مغازه اش بسته بود.
به کافی شاپ هم نیامده بود.
دقیقا از فردای آن روزی که پول را پسش داده بودم دیگر ندیدمش، نکند اتفاقی برایش افتاده، نمیدانم چرا نگرانش بودم. اگر آن روز جلوی مغازه نمی دیدمش و حرفی بینمان نمیشد برایم فرقی نداشت. ولی انگار یک جور عذاب وجدان گرفته بودم.
البته من که کار بدی نکردم ولی یک جورهایی دلم شور میزد.
نمیخواستم از آقای غلامی سراغش را بگیرم ممکن بود با خودش فکرهایی بکند. در این مدتی که مغازهاش بشته بود روزی نبود که به این موضوع فکر نکنم که چطور خبری از او بگیرم. اصلا نکند بلایی سرش آمده باشد.
آن روز گفت که آن خانم را هر روز در مسجد میبیند. پس شاید بشود از آن طریق خبری گرفت. ولی هر جور با خودم فکر میکردم میدیدم شاید درست نباشد مستقیم بروم سراغش را از کسی بگیرم.
ولی مگر مسجد تعطیل نبود.
صبح با وارد شدن به خیابان کافی شاپ به این امید که شاید امروز آمده باشد از پیاده رو به طرف مغازهاش قدم برداشتم. کار هر روزم شده بود.
هر چه نزدیکتر میشدم بیشتر در دلم خدا خدا میکردم که کاش امروز دیگر آمده باشد. همانطور که به سمت چپ پیاده رو خیره به جلو نگاه میکردم. کم کم کرکره های بسته نمایان شدند. لحظه ایی که دوباره مغازه اش را بسته دیدم آنقدر حواسم پرت شد که ناگهان با چیزی برخورد کردم شانه ام به طرف عقب تقریبا پرت شد.
به خودم آمدم دیدم با یک خانم جوان که کوهی جوراب و گل سر و...دستش بود برخورد کرده ام. تمام وسایلش نقش زمین شده بود.
سرتا پا مشگی پوشیده بود، حتی لاکی که روی ناخن هایش بود به رنگ سیاه بود. کمی با بهت به سرو وضعش نگاه کردم دستم را هنوز روی شانه ام که درد گرفته بود نگه داشته بودم. با اخم نگاهم کرد.
–خانم حواست کجاست؟ ببین چیکار کردی؟
–ببخشید، ندیدمتون. فکر کردم با یه ستون برخورد کردم. ماشالا چقدرم سفتید.
پوفی کرد.
–بایدم نبینی، داشتی تو هپروت سیّر میکردی. میخواستم مثل تو شل و وارفته باشم که تو این اوضاع دوام نمیاوردم. به وسایلی که پخش زمین شده بودند اشاره کرد و نوچ نوچی کرد.
–نگاه کن، ببین، چه بلایی سر نون دونی من آوردی.
دوباره عذر خواهی کردم و درد شانه ام را ندید گرفتم.
کمکش کردم تا وسایلش را جمع کند پایم روی یکی از کش موهای ربانی رفته بود و حسابی کثیف شده بود.
نگاهی به کشسر انداخت.
–مردم میخوان اینو بزنن به سرشونا، گانگاریا میگیرن که...اصلا کسی اینو میخره؟
فوری کش سر را از دستش گرفتم.
–من ازت میخرمش.
–فعلا که تو خودت باید احیا بشی، با یه تنه خوردن شدی مثل گچ دیوار. بشین اونجا رو جدول، نمیخواد کمک کنی، الان پس میوفتی خونت میوفته گردنم، بی خیال بابا.
بعد یک بطری آب معدنی از کیفش درآورد.
–بگیر یه کم بخور، پلمپه ها هنوز درش رو باز نکردم. فکر نکنی دهنیه.
–نه، ممنون. میل ندارم.
–چیه از کرونا میترسی؟ نترس بابا ماکس دهنمه.
ماسکی که زده بود هم، سیاه رنگ بود و پارچهایی، از پرزهای رویش میشد تشخیص داد که بارها و بارها شسته شده.
وقتی نگاهم را به ماسکش دید گفت:
–خودم دوختمش، از این بشور و بپوشاست. ازش دارما میخوای بخری؟ خیلی راحت میتونی باهاش نفس بکشی، خفه نمیشی. فروشش خیلی زیاده.
بعد چند نایلون را که حاوی ماسک بودند نشانم داد.
نـویسنده لیلافتحیپور
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
••|🌼💛|••
برگرد نگاه کن
قـسمت 14
–ممنون دارم.
–حالا به کجا نگاه میکردی؟
–به اون مغازه، خواستم ببینم بازه یا نه.
–اونجا؟
اشاره کرد به مغازه آقای امیر زاده.
–آخه مغازه دفتر مداد فروشی کله سحر چرا باید باز باشه مگه کله پاچهاییه؟ من هر روز از اینجا رد میشم، صبح های زود بستس.
بعد وسایلش را تکانی داد و نجوا کرد.
–برم ببینم مسجد سر خیابون بازه، دستامو بشورم یه وقت مریضی پریضی نگیرم حالا تو این بدبختی.
با شنیدم اسم مسجد ناگهان در ذهنم ساعقه ایی رخ داد.
–میخوای بری همین مسجد سر خیابون.
–آره، چطور؟ البته بعیده الان باز باشه، دم اذان باز میکنن، ولی گاهی در حیاطش بازه واسه دستشویی میرم اونجا.
به خاطر کرونا نبستن؟
–چرا؟ ولی یه روزایی باز میکنن. بگیر نگیر داره.
–یعنی تو زیاد میری مسجد؟
خندید.
–نه بابا، گاهی که فروش خوبه دیگه سر ظهر تو این ایستگاه مترو پیاده میشم و میرم خونه، قبلش اونجا تو مسجد سرو روم رو میشورم بعد میرم.
آخه من دوتا بچه دارم، نمیخوام زیاد تو خونه تنها باشن.
–واقعا؟ اصلا بهتون نمیاد.
حرفم را به حساب تعریف گذاشت و تشکر کرد.
چند دقیقهایی با هم صحبت کردیم.
میخواست برود.
فکری کردم و با من و من گفتم:
–ببخشید امروز همون سر ظهر که مسجد باز میشه یه کاری بخوام برام انجام میدید؟
مشکوک نگاهم کرد.
–مثل این که این تصادف کار داد دستم.
–کار چی؟ من که همینجوری نمیگم پولم بهت میدم.
چشمهایش برق زد و سرتا پایم را از نظر گذراند.
–بهت اصلا نمیاد اهل خلاف ملاف باشی.
نگاهی به اطراف انداختم و دستش را گرفتم و کشیدم.
–اول بیا بریم اونور خیابون، اینجا ممکنه آشنا بیاد رد بشه.
از عرض خیابان رد شدیم. پول کش سر را مقابلش گرفتم.
بی تعارف پول را گرفت و مشت کرد و داخل کیفش چپاند و غرید:
_چته دختر, منو کشون کشون از اونور آوردی اینور که این چندر غازو بهم بدی؟
خب همونجا میدادی دیگه.
نـویسنده لیلافتحیپور
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2